responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 1998

 

بنی هاشم ، تیره ای از قبیلة قریش منسوب به هاشم بن عبدمناف بن قُصَیّبن کِلاب * ، نیای دوم پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم . قصیّ از نوادگان اسماعیل بن ابراهیم علیه السّلام بود (یعقوبی ، ج 2، ص 118) و حدود یک قرن پیش از ولادت پیامبر، بزرگ قریش شد. پس از او فرزندانش عبدالدّار و عبدمناف و سپس هاشم فرزند عبدمناف به این مقام رسیدند. هاشم از پدر دو منصب سقایت و رفادت (میزبانی حاجیان ) را به ارث برد (طبری ، ج 1، ص 504؛ شرف الدین ، ص 59، پانویس 13). به دنبال فتوّت و ایثار هاشم در هنگام بروز قحطی در میان قریش و نیز اقدامات کارآمد او در گسترش محدودة تجارت قریش از مکه تا شام ، وی مکانت و احترامی ویژه در میان مردم مکه یافت (رجوع کنید به هاشم بن عبدمناف * ). برادرزادة هاشم ، امیّة بن عبدشمس ، مایل بود به همان مکانت اجتماعی هاشم نایل شود ولی تلاشهای متکلّفانه اش بی اثر ماند و سرانجام درپی یک داوری ، امیّه ناگزیر از ترک مکه شد و ده سال در شام زیست و به این ترتیب ریاست قریش برای هاشم تثبیت شد. ظاهراً این واقعه در ایجاد نقار و جدایی بین بنی هاشم و بنی امیّه مؤثر بوده است (طبری ، ج 1، ص 504ـ505)؛ هرچند برخی روایات تاریخی دربارة همزادی هاشم و عبدشمس ، نیای امویان (رجوع کنید به یعقوبی ، ج 1، ص 242؛ طبری ، ج 1، ص 504)، در توجیه نزاعها و رقابتهای بعدی امویان با بنی هاشم مورد توجه قرار گرفته است . در برخی کتب تاریخی (از جمله طبری ، ج 1، ص 505) به «مُنافرة » (مفاخره به حسب و نسب ) حرب بن امیّه با عبدالمطّلب نیز اشاره شده است . پس از مرگ هاشم ، برادرش مطّلب مناصب او را گرفت و سپس عبدالمطّلب ، فرزند هاشم جانشین او شد (طبری ، ج 1، ص 503، 505). وی در دورة ریاست خود چاه زمزم را بار دیگر حفر و برخی رسوم جاهلی را الغا کرد و به سبب خصلتهای بزرگمنشانه نزد مردم مکه حرمت یافت و در سختیها و رویدادهای دشوار همه به سراغ او می آمدند (برای نمونه رجوع کنید به داستان حملة ابرهه به مکه و دیدار عبدالمطلب با او در طبری ، ج 1، ص 441). بعد از عبدالمطلب ، فرزندان او با عنوان بنی هاشم و بنی عبدالمطلب شناخته می شدند.

به نوشتة مورّخان و مفسّران ، بعد از نزول آیة «وَاَنْذِر عَشیرَتَکَ الاقرَبینَ» (شعراء: 214) که آغاز دعوت آشکار پیامبر بود، حضرت محمد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ، بنی عبدالمطلب را گرد آورد و رسماً آنان را به پذیرش دینش فراخواند (طبری ، ج 1، ص 542). اگرچه همة افراد بنی هاشم و بنی عبدالمطلب در قبول دعوت پیامبر یکسان نبودند و حتی بسیاری از آنان تا بعد از فتح مکه ایمان نیاوردند، ولی همه (به استثنای ابولهب ) در برابر واکنشهای منفی سران قریش و در مقابله با آزارهای مکیان به پیامبر و مسلمانان ، به حمایت از رسول اکرم برخاستند. حضور ابوطالب ، عموی پیامبر اکرم ، که در آن زمان بزرگ بنی هاشم و قریش به شمار می آمد، در این حمایت تأثیر جدی داشت (برای نمونه رجوع کنید به طبری ، ج 1، ص 544ـ545). در پی هجرت مسلمانان به حبشه ، به دستور پیامبر، و شکست نمایندگان قریش در مقابله با این اقدام و حمایت نجاشی از مهاجران ، و نیز افزایش گرایش مردم قبایل مختلف به اسلام ، سران تیره های قریش راه دیگری پیش گرفتند و در یک پیمان نامة رسمی ، به امید آنکه بنی هاشم از پشتیبانی پیامبر دست بشویند، به تحریم اقتصادی و اجتماعی بنی هاشم دست زدند. افراد بنی هاشم ، جز ابولهب ، در پاسخ به این تحریم ، راهیِ شعب ابی طالب شدند و سه سال در تنگنای شدید مالی و اجتماعی زیستند، تا آنکه میان بزرگان قریش در ادامة تحریم اختلاف افتاد و تحریم شکست (طبری ، ج 1، ص 549 ـ553)؛ نیز رجوع کنید به شعب * ابی طالب ).

بعد از هجرت ، گذشته از فداکاریهای افراد بنی هاشم برای استقرار اسلام و پیشتاز بودن آنان در دفاع از اسلام و شرکت در غزوه ها، آن تعداد از بنی هاشم که در مکه بودند، نیز غالباً از همراهی با نقشه های مشرکان مکه برای جنگ با مسلمانان امتناع داشتند.

با وقوع جنگ بدر * که در آن چند تن از سران بنی امیّه کشته شدند، دشمنی بنی امیّه با بنی هاشم ، از آن رو که این افراد به دست حضرت علی علیه السّلام و حمزه کشته شده بودند، افزایش یافت ، ولی بعد از فتح مکه و اعلان چشم پوشی رسول اکرم از همة کسانی که در برابر اسلام جنگ افروزی کرده بودند، سران بنی امیه نیز برای مدتی فرصت و امکان مخالفت و دشمنی با بنی هاشم را نیافتند. پس از رحلت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در سال یازدهم و روی دادن حوادثی در سقیفة بنی ساعده که به تعیین ابوبکر برای خلافت انجامید، بنی هاشم از مخالفان حکومت وی بودند. در عهد دو خلیفة اول ، بیشترین توجه ها از میان بنی هاشم به حضرت علی علیه السّلام معطوف بود (رجوع کنید به شعر ابوسفیان خطاب به بنی هاشم در نخستین روزهای خلافت ابوبکر در ابن عبدربّه ، ج 5، ص 11؛ نامة معاویه به آن حضرت ، در ابن میثم ، ج 4، ص 355؛ مجلسی ، ج 33، ص 78ـ79) و بعلاوه ، نشانه هایی از مقابله با انتخاب افراد بنی هاشم برای خلافت وجود داشت . بنا به روایت طبری (ج 2، ص 578) عمر در گفتگو با ابن عباس علت محرومیت بنی هاشم را از خلافت ، عدم تمایل قریش به اجتماع دو منصب نبوت و خلافت در یک خاندان ذکر کرد. در برابر، امام علی علیه السلام ضمن تأیید اینکه خلفای پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باید از قریش و بنی هاشم باشند، تصریح کردند که فقط افراد معینی از بنی هاشم شایستة این منصب و مسئولیت اند ( نهج البلاغه ، خطبة 144). بااینهمه ، ظاهراً به سبب مکانت اجتماعی بنی هاشم ، پس از تأسیس دیوان * در سال 20 که خلیفة دوم به تقسیم اموال مبادرت کرد، نام افراد این خاندان در صدر دیوان قرار گرفت (طبری ، ج 2، ص 570؛ یعقوبی ، ج 2، ص 153؛ ابن سعد، ج 3، ص 295ـ297).

با انتخاب عثمان برای خلافت ، افرادی از بنی امیه قدرت یافتند و زمینه های احیای عصبیّت قومی و انتقامجویی پدید آمد. ابوسفیان که در نخستین روزهای خلافت ابوبکر، به انگیزة ایجاد آشوب در جامعة اسلامی ، به سراغ علی علیه السّلام رفته و با پاسخ تند و صریح آن حضرت مواجه شده بود (اِنّکَ واللّهِ طالَما بَغَیتَ للاِسلامِ شرّاً رجوع کنید به ابن اثیر، ج 2، ص 326)، اکنون اعتقاد داشت که خلافت در جایگاه خود قرار گرفته است (ابن ابی الحدید، ج 2، ص 44ـ 45). این دیدگاه در زمان معاویه و جانشینان او شدت یافت و برای ایجاد منازعات قومی و انکار یا نادیده گرفتن نقش دیدگاهها و انگیزه های اعتقادی در حوادث تاریخی صدر اسلام ، و حتی ظهور اسلام ، کوششی جدی صورت گرفت . برای مثال ، یزید بعد از واقعة عاشورا و به شهادت رسیدن امام حسین علیه السّلام و شماری از یاران و فرزندان و خویشان آن حضرت ، در شعری که حاکی از خرسندی و پیروزی بود، صریحاً وحی و پیامبری را انکار کرد و اسلام را حاصل بازیگریهای سیاسی بنی هاشم ، در برابر بنی امیه ، خواند (طبری ، ج 5، ص 623). در مقابله با این رویکرد بود که امام علی علیه السّلام با ردّ این تمایلات قومی ، عناصری چون ایمان ، اخلاص ، حقّانیّت و هجرت را به عنوان ملاکهای برتری بنی هاشم بر بنی امیه معرفی کردند ( نهج البلاغه ، نامة 17).

افزایش نارضایتی مسلمانان از حکومت امویان * در پی فاصله گرفتن آشکار آنها از اسلام ، گسترش ظلم و تعدی حاکمان اموی ، بروز کشمکشهای داخلی و ضعف و از هم گسستگی ارکان حکومت ، و بویژه وقوع حادثة کربلا، به پیدایی جنبشها و حرکتهای ضداموی در نیمة اول قرن دوم انجامید. گرایش روزافزون مردم به اهل بیت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و امتناع اهل بیت علیهم السلام از پذیرش درخواست آنان برای قیام ، فرصتی برای افرادی از فرزندان عباس ، عموی پیامبر، که داعیة حکومت داشتند، پدید آورد. عباسیان با توجه به حرمت اجتماعی «بنی هاشم » و با استناد به برخی احادیث که از پیامبر در تکریم بنی هاشم روایت شده بود (رجوع کنید به ابن سعد، ج 1، ص 20؛ مجلسی ، ج 93، ص 234)، از همان آغاز در بزرگنمایی انتسابشان به هاشم کوشیدند و از 111 تحت لوای «دعوت هاشمی » فعالیت کردند (یعقوبی ، ج 2، ص 319). زمینه های اجتماعی نزاع بنی امیه و بنی هاشم نیز که امویان به آن دامن زده بودند، در مطرح کردن این عنوان مؤثر بود. به نقل منابع تاریخی بیعت عباسیان ، با تکیه بر عنوان «بیعت هاشمی » صورت گرفت ، با این توجیه که خلافت حق بنی هاشم است و عباسیان نیز از این خاندان اند (طبری ، ج 4، ص 111، 382ـ383، 545، 575). رویهمرفته ، تا پایان دورة عباسی ، اصطلاح بنی هاشم بیشتر برای افراد بنی عباس به کار می رفت ، به طوری که مراد از بنی هاشم ، افراد بنی عباس در برابر آل ابی طالب و آل علی بود (برای نمونه رجوع کنید به طبری ، ج 4، ص 385، 516، 620، 667)، اما پیش از این دوره ، وقتی کمیت * بن زید اسدی (متوفی 126) «هاشمیات » خود را سرود، مراد او ذکر مصائب اولاد علی بود (رجوع کنید به امینی ، ج 2، ص 180ـ195). امروزه نیز در ایران ، اصطلاح بنی هاشم به همین معنی به کار می رود. سیدمهدی غُریفی بحرانی (متوفی 1342) در انساب الهاشمیین گسترش و پراکندگی جغرافیایی بنی هاشم را تا زمان خویش بتفصیل آورده است (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی ، ج 2، ص 388ـ389).

بنی هاشم در فقه نیز موضوع برخی از احکام اند. بخشی از خمس * به فرزندان هاشم ، از طریق عبدالمطلب ، تعلق دارد و در برابر، جز در موارد خاص ، زکات * به آنان نمی رسد (نجفی ، ج 15، ص 406ـ415، ج 16، ص 104؛
زحیلی ، ج 2، ص 883 ـ884).

از قرن چهارم تا نیمة اول قرن چهاردهم (1343) خاندانی از سادات بنی حسن در مکه امارت یافتند که نسبت خود را از نیایشان ، هاشم بن عبدمناف ، گرفته بودند. حکومتهای هاشمی حجاز، عراق و اردن نیز از همین خاندان اند (رجوع کنید به هاشمیان * ).


منابع :
(1) علاوه بر قرآن ؛
(2) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعة الی تصانیف الشّیعة ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت 1403/ 1983؛
(3) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه ، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم ، قاهره 1385ـ1387/1965ـ1967، چاپ افست بیروت ( بی تا. ) ؛
(4) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ ، بیروت 1385ـ1386/1965ـ1966؛
(5) ابن سعد، الطبقات الکبری ' ، بیروت 1405/1985؛
(6) ابن عبدربّه ، العقد الفرید ، ج 5، چاپ عبدالمجید ترحینی ، بیروت 1404/1983؛
(7) ابن میثم ، شرح نهج البلاغة ، قم 1362ش ؛
(8) عبدالحسین امینی ، الغدیر فی الکتاب و السّنة و الادب ، ج 2، بیروت 1397/1977؛
(9) وهبه مصطفی زحیلی ، الفقه الاسلامی و أدلّته ، دمشق 1404/1984؛
(10) صدرالدین شرف الدین ، هاشم و امّیة فی الجاهلیّة ، بیروت 1981؛
(11) محمدبن جریر طبری ، تاریخ الطبری : تاریخ الامم و الملوک ، بیروت 1408/1988؛
(12) علی بن ابی طالب (ع )، امام اول ، نهج البلاغة ، چاپ صبحی صالح ، بیروت ( تاریخ مقدمه 1387 ) ، چاپ افست قم ( بی تا. ) ؛
(13) محمدباقربن محمدتقی مجلسی ، بحارالانوار ، ج 33، چاپ محمدباقر محمودی ، تهران 1368ش ، ج 93، بیروت 1403/1983؛
(14) محمدحسن بن باقر نجفی ، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام ، بیروت 1981؛
(15) احمدبن اسحاق یعقوبی ، تاریخ یعقوبی ، بیروت ( بی تا. ) .

/ د. ج . اسلام /





نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 1998
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست