responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 1506

 

بغدادی ، مجدالدین ، ابوسعید شرف بن مؤید، از عرفای اواسط قرن ششم و اوایل قرن هفتم . مرید و جانشین شیخ نجم الدین کبری بود ( رجوع کنید به دنبالة مقاله ). در انتساب بغدادی به بغداد عراق یا بغدادکِ خوارزم ، اختلاف نظر هست (جامی ، ص 424؛ خواندمیر، ج 2، ص 647). برخی ، به اعتبار این گزارش که سلطان محمد خوارزمشاه از خلیفة بغداد طبیبی درخواست کرده و خلیفه پدر مجدالدین را فرستاده و بغدادی نیز همراه پدر به دربار سلطان محمد آمده است ، اصل وی را از بغداد عراق دانسته اند (جامی ، همانجا). اما اگر این گزارش ، تنها سند انتساب وی به بغداد باشد، مجعول به نظر می رسد، زیرا میانة خلیفة بغداد و سلطان محمد و پدرش خوب نبوده است ؛ حتی سلطان محمد در پی استفتایی که از عالمان عصر خود کرده بود، خلافت را حق سادات حسینی می دانست نه بنی عباس ؛ ازینرو دستور داده بود که در سراسر قلمرو سلطنتش نام خلیفه را از خطبة نمازهای جمعه و عید حذف کنند (جوینی ، ج 2، ص 122). همچنین عطار نیشابوری ـ معاصر وی ـ در مقدمة تذکرة الا ولیاء (چاپ نیکلسون ، ج 1، ص 6؛ چاپ استعلامی ، ص 9) از او با نام «امام مجدالدین خوارزمی » مطلبی نقل کرده است .

تاریخ تولد مجدالدین را 556 ذکر کرده اند (علاءالدوله سمنانی ، 1369 ش ، ص 317؛ ابن کربلائی ، ج 2، ص 317). در تاریخ وفات او نیز اختلاف هست ؛ هدایت (1344 ش ، ص 209) آن را 606 دانسته است ، و دیگران 607 ( رجوع کنید به جامی ، ص 428؛ سرور لاهوری ، ج 2، ص 258) یا 616 ( رجوع کنید به خواندمیر، ج 2، ص 648؛ علاءالدوله سمنانی ، 1369 ش ، همانجا؛ ابن کربلائی ، همانجا) و یا 617 ( رجوع کنید به سرور لاهوری ، همانجا). اما از آنجا که مجدالدین جانشین نجم الدین کبری بوده و او بنابر اصول تصوّف نمی توانسته در حیات پیر خود که قطب آن زمان بوده «قطب ناطق » شود، شهادت وی پیش از شهادت نجم الدین کبری (618) پذیرفته نیست . به همین دلیل ، برخی از محققان متأخر شهادت مجدالدین را نیز در پی کشتار وحشیانة مغول و مدتی پس از شهادت نجم الدین کبری احتمال داده اند (از جمله رجوع کنید به خاوری ، ج 1، ص 224 ـ 225).

از شهادت مجدالدین گزارشهای مختلفی در دست است (حمدالله مستوفی ، ص 668؛ جامی ، ص 426) که یا ناقص اند یا متعارض ، و در نتیجه نمی توان به آنها چندان اعتماد کرد. محمد عوفی که همزمان با مجدالدین می زیسته و او را دیده است (ج 1، ص 230، تعلیقه ، ش 99) تنها به ذکر شهادت وی اشاره کرده و دربارة سبب و نحوة وقوع آن توضیحی نداده است (همانجا). اما در منابع بعد از عوفی برای شهادت وی سه علت ذکر کرده اند : 1) به اتهام عشق ورزی به مادر سلطان محمد، به حکم سلطان کشته شد (حمداللّه مستوفی ، همانجا)؛
2) ازدواج پنهانی او با مادر سلطان محمد علنی شد، و وی را، به دستور سلطان ، به دجله انداختند (جامی ، همانجا؛
به گزارش دیگر، خواندمیر، ج 2، ص 647، در جیحون غرق کردند)؛
3) مجدالدین بر اثر تهمتی حاکی از رابطة پنهانیش با زنی به نام لیلی ، و به دست همسر او کشته شد (زریاب خویی ، ص 546 ـ 547). به گزارش ابوالقاسم انصاری کازرونی (ص 156 ـ 157)، بدگویی برخی از شاگردان فخرالدین رازی از مجدالدین در پیشگاه سلطان محمد موجب شد که به دستور سلطان او را در دریا غرق کنند. این گزارشها هیچکدام مقبول به نظر نمی رسند؛
زیرا اولاً ازدواج مجدالدین با ترکان خاتون که به دربار شاه تعلق داشت ، از نظر سلطان و وزیر او پنهان نبوده است (بغدادی ، 1338 ش ، ص 91). ثانیاً ازدواج مجدالدین در زمان علاءالدین تکش صورت گرفته ، بنابراین ترکان خاتون ، همسر وی ، مادر سلطان محمد نبوده است مگر این که علاءالدین تکش قبلاً او را طلاق داده باشد، که البته در این باب ذکری در منابع تاریخی دیده نشده است . ثالثاً غرق کردن مجدالدین در دجله با توجه به این که دربار سلطان و اقامتگاه مجدالدین در خوارزم بوده نمی تواند صحت داشته باشد.

گزارش دوم مستند به روایتی از قرن نهم دربارة این ماجراست ، و در آن به منبع دیگری که نزدیک به زمان آن واقعه باشد استشهاد نشده است ، ازینرو می توان آن را خبر محتمل تلقی کرد.

گزارش کازرونی در سُلّم السّموات نیز نمی تواند معتبر باشد، زیرا صِرفِ بدگویی شاگردان فخررازی از کسی که سابقة پزشکی در دربار شاه داشته ( رجوع کنید به دنبالة مقاله ) نمی توانسته موجب صدور فرمان قتل او شود.

جامی (همانجا) و دیگران (خواندمیر، ج 2، ص 647ـ648؛
ابن کربلائی ، ج 2، ص 315ـ316) به نقل از او، شهادت مجدالدین را براثر نفرین نجم الدین کبری دانسته اند، که از حیث تاریخی فاقد اعتبار است .

دربارة مدفن و مزار مجدالدین نیز اختلاف وجود دارد؛
علاءالدولة سمنانی (1369 ش ، همانجا) مدفن او را در نیشابور گفته است . جامی در این باره می گوید : چون خاتون (همسر وی ) از نیشابور بود، جسد وی را به نیشابور برد و در 833 آن را به اسفراین منتقل کردند (ص 428). اما به گفتة برتلس (ص 456)، ظاهراً جامی آرامگاه مجدالدین بغدادی را با آرامگاه مجدالدین اسفراینی (متوفی 616) ـ که در اسفراین است ـ خلط کرده است . رضاقلی خان هدایت در سفر به خوارزم ، مرقد مجدالدین را در کنار مزار نجم الدین کبری دیده است (1336ـ1340 ش ، ج 3، ص 1241). در تاریخ نیشابور (ص 226) آرامگاه مجدالدین در شادیاخ نیشابور ذکر شده است .

مقام و اندیشة عرفانی مجدالدین . مجدالدین از زندگی خانوادگی ممتازی برخوردار و، به دلیل اشتغال خود و خانواده اش به خدمت طبابت در دربار، از مقربان خوارزمشاهیان بود (بغدادی ، 1338 ش ، ص 90ـ91؛
عوفی ، همانجا)؛
چنانکه برادر او بهاءالدین ، صاحب کتاب التوسل إلی الترسل ، منشی خوارزمشاه بوده است (حمداللّه مستوفی ، همانجا). با این وصف ، مجدالدین ناگهان ، به جذبه ای الهی ، تغییر حال یافت و از تجمّلات و لذّات دنیوی دست شست و به خدمت شیخ نجم الدین کبری پیوست . پانزده سال به ریاضتهای سخت و دشوار روی آورد و به مقامات عالی رسید (عوفی ، همانجا)، تا جایی که عرفای بزرگی از جمله رضی الدین علی لالای غزنوی (متوفی 642 یا 643) و نجم رازی * (متوفی 645) و شیخ فریدالدین عطار نیشابوری * ، از مریدان و تربیت یافتگان او بودند (نجم رازی ، ص 66،233؛
عطار نیشابوری ، چاپ نیکلسون ، ج 1، ص یو، 6؛
جامی ، ص 599). نجم الدین کبری دربارة وی به شیخ علی لالا گفته بود : مجدالدین بزرگزاده ای است که در صدف وجودش دُرّ ولایت نهاده اند و شیخ او و بسی کاملان دیگر خواهد بود (ابن کربلائی ، ج 2، ص 313؛
شرف الدین ابراهیم ، ص 25). علاءالدوله سمنانی نیز مقام مجدالدین را عالی و او را واجد چند ویژگی دانسته که شیخ نجم الدین آنها را نداشته است ، یکی علم طب و دیگری ارشادی بغایت ممدّ (1358 ش ، ص 119).

شیخ مجدالدین سیزدهمین قطب سلسلة ذهبیة کبراویه و جانشین نجم الدین کبری بود. برخی از منابع متأخر در ذکر سلسلة نسبت سیدمحمد نوربخش (متوفی 869) و شمس الدین گیلانی ، نام مجدالدین را از کرسی نامه (نسب نامة ارشاد صوفیان ) حذف ، و شیخ رضی الدین علی لالا را جانشین نجم الدین کبری معرفی کرده اند (خاوری ، ج 1، ص 221ـ223). اما گزارش عوفی دربارة اینکه مجدالدین عاقبت شیخ الشیوخ خوارزم شد (همانجا)، و متن اجازة ارشادی که مجدالدین به رضی الدین علی لالا داده است (شرف الدین ابراهیم ، همانجا) و ذکر نجم الدین رازی از مجدالدین به عنوان شیخ خود (همانجاها) و بالاخره اینکه علاءالدوله سمنانی در سلسلة انتساب خود، نام مجدالدین را در مرتبه ای آورده که پس از نجم الدین کبری و پیش از رضی الدین علی لالاست (1369 ش ، ص 315، 349)، جملگی حکایت از این دارد که مجدالدین جانشین نجم الدین کبری شده است .

گزیده ای از اندیشه های عرفانی وی چنین است : دین اسلام تا انقراض جهان ناسخ همه شریعتهاست ، و به تقدیر خدای عزیز و حکیم ، جامع همة اسرار طریقت بوده و چیزی را فروگذار نکرده است (بغدادی ، 1368 ش ، ص 128ـ129). فایدة ریاضت در صورتی که موافق شریعت اسلام باشد و شرط متابعت از احکام و مبایعت پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه وآله وسلّم محقق گردد، آن است که ( انسان ) حق و فرمان او را یک به یک بپذیرد و در عمل به شریعت از سرمویی تجاوز نکند (همان ، ص 221).

عبودیت به خودی خود به وجود نمی آید، بلکه منحصر به تصرف و تربیت شیخ است (همان ، ص 106). عبودیت سالک باید از حقیقت عبودیت حضرت محمدصلّی اللّه علیه وآله وسلّم سرچشمه گرفته باشد و از نظر ظاهر و باطن ، کمال متابعت از آن حضرت را داشته باشد تا خدای متعال از این طریق باطن او را از کدورتهای نفسانی پاک سازد (همان ، ص 239).

حقیقت و اصل خرقه از حضرت رسول صلّی اللّه علیه وآله و سلّم است . خرقة آن حضرت از جانب حضرت حق است . خداوند به واسطة عنایتی که به وی داشته او را به رفیعترین درجات دنیا و آخرت ارتقا داده و در هنگام وصول به کمال ، لباسی بر وی پوشانده است که هم ویژة ظاهر او باشد و هم خاص حقیقت او. لباس بشری (ظاهری ) او، شریعت ؛
لباس قلب او، طریقت ؛
و جامة سرّ او حقیقت است ؛
لباس روحش ، عبودیت ؛
جامة خفیّ او، محبوبیت ؛
و لباس صوری او خرقه است (همان ، ص 194).

خلوت از لوازم طریقة صوفیان است ، بویژه در آغاز که نور ارادت ظهور می کند (همان ، ص 131) و هشت شرط اساسی دارد که از آن جمله است : سکوت دائم (همان ، ص 137)؛
مداومت بر ذکر معین که شیخ تلقین می کند (همان ، ص 152)؛
نفی تمامی خواطر که بزرگترین شرط خلوت است و سالک بر اثر آن به حقیقت تفرید و انس با خدا نایل می شود. در این هنگام است که القای شیطان به الهام رحمان مبدل می شود و نفس به مقام اطمینان کامل می رسد (همان ، ص 139).

مکاشفه به مؤمن و مسلمان اختصاص ندارد، بلکه هر کس که به مجاهدة نفس همت کند، حتّی با کفر و گمراهی ، به مراتبی از مکاشفه دست می یابد، منتها با این تفاوت که سالک مؤمن و مسلمان در سلوک خود متوقف نمی شود ولی راهب پارسای غیرمسلمان متوقف می شود؛
چون دین و آیین او با آمدن شریعت محمدی منسوخ شده است (همان ، ص 230ـ231).

مشایخ صوفیه جامة کبود را به سه جهت برای مریدان خود برگزیده اند : شوخناک بودن در جامة تیره دیرتر معلوم می شود، ازینرو کمتر نیاز به شستشو دارد و سالک را از اشتغال به مجاهده بازنمی دارد؛
رنگ تیره ویژة اندوه رسیدگان است و سالک ، به دلیل اوقاتی که به غفلت از حق و عبودیت گذرانده ، خود را اندوه رسیده می داند، ازینرو جامة تیره می پوشد؛
به عقیدة صوفیه ، هر جزئی از اجزای انسان وقتی به زیور عبودیت مزین گردد، نور ویژه ای می یابد که سالک آن را احساس می کند. نخستین نوری که برای نفس ظاهر می شود، نور کبود است که از امتزاج نور ذکر و تاریکی نفس پیدا می شود. ازینرو سالک به نشانة مقامی که در آن است لباس تیره می پوشد. برخی از مشایخ طریقت به پیروی از سنت رسول اللّه صلّی اللّه علیه وآله و سلّم جامة سفید را بر سیاه ترجیح می دهند، زیرا سفیدی رنگ ندارد. اما از نظر آداب سلوکی فقط کسی حق استفاده از جامة سفید را دارد که به فنای بشریت و کمال عبودیت رسیده باشد (همان ، ص 78ـ79).

آثار. تُحْفَةُالبَرَرةِ فی المسائل العَشرة ، به عربی در پاسخ سؤالات یکی از مریدانش (ص 66مقدمه ) حاوی شرح آداب و رسوم و اندیشه های صوفیان ، در ده بخش و تکمله ای دربارة سماع و حقیقت آن . یوسف اعتصامی در فهرست کتابخانة مجلس شورای ملی (ج 2، ص 355) آن را تألیف احمدبن علی بن المهذب بن نصرالخواری ، متضمن ده سؤال که مجدالدین جواب آنها را تقریر کرده ، معرفی نموده است . این کتاب را محمدباقر ساعدی خراسانی به فارسی ترجمه و در 1368ش منتشر کرده است ؛
زُبْدَةُالعَوالی و حِلْیَةُالا مالی ، مشتمل بر احادیث نبوی . مجدالدین از این کتاب ، به عنوان مجموعة بهترین شنیده هایش یاد کرده است (1368 ش ، ص 66مقدمه ، 274)؛
کتاب الا ربعین معروف به سَلْوَةُالمریدین فی فضائل ذِکر رَبِّالعالمین ، در چهل باب ، متضمن بعضی از احادیث در فضایل ذکر، که مؤلف به جهت اقتدا به مشایخ ـ که در جمع آوری «چهل حدیث » می کوشیده اند ـ آن را تدوین کرده است (دانشگاه تهران . کتابخانة مرکزی و مرکز اسناد، 1357 ش ، ج 16، ص 365ـ366)؛
رساله در سفر ، به فارسی در شرح سفر عوام ، سفر خواص و سفر خاص الخاص (بغدادی ، 1349 ش ، ص 182ـ190)؛
المسافریّة ، به فارسی (منزوی ، ج 2، ص 1384)؛
مجموعه ای از رسائل وی به فارسی با نامهای السّیر والطّیر ، العُزلة والخَلوة ، الا سئلة والا جوبة (مشتمل بر سؤال و جواب های او با فخررازی ) و چند نامه (دانشگاه تهران . کتابخانة مرکزی و مرکز اسناد، 1348ـ1363 ش ، ج 1، ص 481؛
منزوی ، ج 2، ص 1026، 1213)؛
دو نامه که برای شمس الدین شهاب الاسلام ، یکی از مریدانش ، نوشته است . موضوع این نامه ها رفع اتهاماتی است که به او نسبت می دادند (بغدادی ، 1338 ش ، ص 88ـ94)؛
متن اجازة ارشاد به علی لالا (رجایی ، ص 531 ـ533؛
ابن کربلائی ، ج 2، ص 308).

مجدالدین ، همانند بسیاری از اقطاب و عرفا، گاهی نیز افکار عرفانی خود را در قالب شعر بیان کرده است . آقابزرگ طهرانی (ج 9، قسم 3، ص 960) دیوان شعری به وی نسبت داده است . چندین رباعی نیز از او در برخی منابع (هدایت ، 1344 ش ، ص 209؛
امین احمد رازی ، ج 3، ص 322ـ323) دیده می شود.


منابع :
(1) محمد محسن آقا بزرگ طهرانی ، الذریعة الی تصانیف الشیعة ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت 1403/1983؛
(2) ابن کربلائی ، روضات الجنان و جنات الجنان ، چاپ جعفر سلطان القرائی ، تهران 1344ـ1349 ش ؛
(3) امین احمد رازی ، هفت اقلیم ، چاپ جواد فاضل ، تهران ( بی تا. ) ؛
(4) ابوالقاسم انصاری کازرونی ، مرقوم پنجم کتاب سُلّم السّموات ، چاپ یحیی قریب ، تهران 1340 ش ؛
(5) ایران . مجلس شورای ملی ، فهرست کتابخانة مجلس شورای ملی ، ج 2، تالیف یوسف اعتصامی ، تهران 1311 ش ؛
(6) یوگنی ادواردویچ برتلس ، تصوف و ادبیات تصوف ، ترجمة سیروس ایزدی ، تهران 1356 ش ؛
(7) مجدالدین بغدادی ، تحفة البررة فی المسائل العشرة ، ترجمة محمد باقر ساعدی خراسانی ، چاپ حسین حیدرخانی مشتاقعلی ، تهران 1368 ش ؛
(8) همو، رساله در سفر ، به کوشش کرامت رعنا حسینی ، در مجموعة سخنرانیها و مقاله ها دربارة فلسفه و عرفان اسلامی ، چاپ مهدی محقق و هرمان لندلت ، تهران 1349 ش ؛
(9) همو، «متن نامة مجدالدین بغدادی »، یغما ، سال 12، ش 2 (اردیبهشت 1338)؛
(10) عبدالرحمان بن احمد جامی ، نفحات الانس من حضرات القدس ، چاپ مهدی توحیدی پور، تهران ( تاریخ مقدمه 1336 ش ) ؛
(11) عطاملک بن محمد جوینی ، کتاب تاریخ جهانگشای ، چاپ محمدبن عبدالوهاب قزوینی ، لیدن 1911ـ1937؛
(12) محمدبن عبدالله حاکم نیشابوری ، تاریخ نیشابور ، ترجمة محمدبن حسین خلیفة نیشابوری ، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی ، تهران 1375 ش ؛
(13) حمدالله بن ابی بکر حمدالله مستوفی ، تاریخ گزیده ، چاپ عبدالحسین نوائی ، تهران 1362 ش ؛
(14) اسدالله خاوری ، ذهبیه : تصوف علمی ـ آثار ادبی ، ج 1، تهران 1362 ش ؛
(15) غیاث الدین بن همام الدین خواندمیر، تاریخ حبیب السیر ، چاپ محمد دبیر سیاقی ، تهران 1353 ش ؛
(16) دانشگاه تهران . کتابخانة مرکزی و مرکز اسناد، فهرست میکروفیلمهای کتابخانة مرکزی دانشگاه تهران ، تألیف محمدتقی دانش پژوه ، تهران 1348ـ1363 ش ؛
(17) همو، فهرست نسخه های خطی کتابخانة مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران ، نگارش محمدتقی دانش پژوه ، تهران ، ج 16، 1357 ش ؛
(18) احمد علی رجایی ، «معرفی نسخه ای خطی »، یغما ، سال 18، ش 10 (دی 1344)؛
(19) عباس زریاب خوئی ، «داستان کشته شدن مجدالدین بغدادی »، یغما ، سال 7، ش 12 (اسفند1333)؛
(20) غلام سرور لاهوری ، خزینة الاصفیاء ، کانپور1332/1914؛
(21) شرف الدین ابراهیم ، تحفة العرفان فی ذکر سیدالاقطاب روزبهان ، در روزبهان نامه ، چاپ محمدتقی دانش پژوه ، تهران ( تاریخ مقدمه 1347 ش ) ؛
(22) محمدبن ابراهیم عطار، تذکرة الاولیاء ، چاپ محمد استعلامی ، تهران 1360 ش ؛
(23) همان ، چاپ نیکلسون ، لیدن 1905ـ1907؛
(24) احمدبن محمد علاءالدولة سمنانی ، چهل مجلس ، تحریر امیر اقبال سیستانی ، چاپ عبدالرفیع حقیقت (رفیع )، تهران 1358 ش ؛
(25) همو، مصنفات فارسی ، چاپ نجیب مایل هروی ، تهران 1369 ش ؛
محمدبن محمد عوفی ، تذکرة لباب الالباب ، چاپ محمد عباسی ، تهران

(26) 1361 ش ؛
(27) احمد منزوی ، فهرست نسخه های خطی فارسی ، تهران 1348ـ1353 ش ؛
(28) عبدالله بن محمد نجم رازی ، مرصادالعباد ، چاپ محمد امین ریاحی ، تهران 1365 ش ؛
(29) رضا قلی بن محمد هادی هدایت ، تذکرة ریاض العارفین ، چاپ مهرعلی گرکانی ، تهران ( 1344 ش ) ؛
(30) همو، مجمع الفصحا ، چاپ مظاهر مصفّا، تهران 1336ـ1340 ش .

/ فاطمه فنا /



نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 1506
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست