ردّ ادعاى
نسبى كه در واقع نسب مدّعى نيست.[23]
ردّ و ابطال گفتار باطل: هرچند اين ردّ و
ابطال، منقصت گوينده باطل را درپى داشته باشد، به شرط آنكه پاسداشت حق و محو باطل
متوقف بر آن باشد.[24]
[11]جرح گواهان و راويان: چنانچه گواهانِ گواهى دهنده نزد
قاضى، فاسق باشند، اظهار فسق آنان نزد حاكم شرع از سوى كسى كه از فسق آنان مطلع
است، جايز مىباشد. چنان كه بازگو كردن فسق راويان احاديث نيز جايز خواهد بود.[25]
[1]جواهر الكلام 22/ 63 ـ 64
[2]مرآة العقول 10/ 407
[3] المكاسب المحرمة (امام خمينى) 1/ 390 ـ 391
[4] كتاب المكاسب 1/ 325 ـ 331 [5]حجرات/12
[6] كتاب المكاسب 315 ـ 318
[7] 319
[8] جواهرالكلام 22/71 ـ 72
[9] كتاب المكاسب 1/ 361 ـ 362
[10] جواهر الكلام 22/ 70 ؛ كتاب المكاسب 1/ 319
؛ مصباح الفقاهة 1/ 324 ـ 325
[11] جواهر
الكلام 22/ 72
[12] رسائل الشهيد الثانى
(ق) / 320 ـ 321 [13]كتاب المكاسب 1 / 341
[14] 345
[15] 346
[16] 347 ـ 349
[17] 351 ـ 352
[18] 352
[19] 353
[20] مهذب الاحكام 16/ 130
[21]
كتاب المكاسب 1 / 354 ـ 355
[22] 356
23 و 24. 357
[25] 354 .
غيبت صغرى عصر غيبت
غيبت كبرى عصر غيبت
غيب گويى كهانت
غيّب و قصّر
غُيَّب و قُصَّر: فرد غايب و ممنوع از تصرّف در مال خود.
غيّب جمع غايب
بر فردى كه غايب است و امكان دسترسى به او نيست اطلاق مىشود(غيبت) و قصّر جمع
قاصر بر افرادى چون ديوانه، سفيه و كودك كه از تصرف در اموال خود ممنوعاند، اطلاق
مىگردد.
بحث از غايب و
قاصر هرچند از ديرباز در فقه مطرح بوده است؛ ليكن طرح آن تحت عنوان غيّب و قصّر در
كلمات معاصران رايج شده است.
از عنوان ياد
شده در برخى ابواب، از قبيل اجتهاد و تقليد، به مناسبت بحث ولايت فقيه و حدود آن،
ولايت فقها بر اموال غايبان و قاصران چون ديوانه، سفيه و كودك كه ولىّ شرعى
ندارند، سخن رفته و