چارپايان ديگر كه سُمشان شكاف دار است، مانند شتر، گاو، گوسفند و آهو نمىشود(4)( -->سرگين).
سماع
سَماع: شنيدن(-->شنيدن)/ از راههاى تحمّل حديث(--> تحمّل حديث)/ غنا( -->غناء).
سمت --> جهت
سمحاق
سِمْحاق: جراحتى كه از گوشت عبور كرده و به پوشش نازك استخوان رسيده است.
سمحاق چهارمين مرحله از مراحل هشت گانه شجاج (جراحت سر و صورت) است(--> شجاج)و از آن در باب قصاص و ديات سخن گفتهاند.
در سمحاق قصاص ثابت است.(1)ديه سمحاق در سر و صورت چهار شتر است.(2)
(--> جراحت)
سَمحه و سَهله --> تَيسير
سمسارى --> دلالى
سَمعَله --> تسميع
سمعه
سُمعه: انجام دادن كار نيك به انگيزه شنيدن مردم.
سمعه عبارت است از اينكه انسان عملى نيك همچون اطعام به ديگران و خواندن نماز اول وقت به جماعت در مسجد را نه براى خدا، كه براى شنيدن مردم و مشهور و عزيز شدن نزد آنان، انجام دهد. تفاوت سمعه با ريا آن است كه ريا انجام دادن عمل به انگيزه ديدن مردم مىباشد.(1)از آن به مناسبت در باب طهارت و صلات سخن گفتهاند.
شرط صحّت عمل عبادى، اخلاص است؛ از اين رو، چنانچه انگيزه عبادت يا جزء انگيزه، سمعه باشد، عمل باطل است؛(2)چنان كه ريا هم همين حكم را دارد(-->ريا).
(1)لسان العرب و العين، واژه «سمع» ؛ كتاب الطهارة (شيخ انصارى) 2/ 106