بنابر قول به اعتبار جريان در غَسل، تحقق آن به انتقال آب از جزئى به دو جزء ديگر عضو(3)و يا ـ بنابر تصريح برخى ـ از محلّ خود به محلّى ديگر از عضو خواهد بود.(4)
بنابر مشهور، در تحقق عنوان آب جارى، جوشيدن از زمين و جريان شرط است(5)(--> آب جارى).
براى تطهير مثل لباسى كه با بول پسربچه شيرخوار قبل از غذا خور شدن، نجس شده، ريختن آب به محلّ نجس كفايت مىكند و نيازى به فشردن آن نيست؛ ليكن در لزوم جريان آب بر محلّ نجس اختلاف است.(6)
صلات:نماز گزاردن در مجراى آب مكروه است. برخى، حكم را به محلّى كه جريان آب در آن فعليّت دارد يا احتمال مىرود جريان يابد، اختصاص دادهاند.(7)
جريب
جَريب: واحد وزن/ واحد مساحت.
جريب به هر دو معنا در كلمات فقها به كار رفته است.
جريب به معناى نخست، در گذشته پيمانهاى بوده كه وزن اشيا با آن سنجيده مىشد؛ ليكن در مقدار آن همچون مقدار قفيز(--> قفيز)اختلاف است. برخى، چهار و برخى، ده قفيز گفتهاند. برخى گفتهاند: ممكن است مقدار جريب در بلاد مختلف متفاوت باشد و در بعضى شهرها به مقدار يك قفيز باشد.(1)
مقدار جريب به معناى دوم بر حسب مناطق مختلف، متفاوت است.(2)البته جريب به اين معنا داراى اثر شرعى نيست، بر خلاف جريب به معناى نخست. عنوان ياد شده در باب ديات آمده است.
ديه كشتن سگ نگهبان مزرعه بنابر مشهور يك قفيز گندم است كه بايد به صاحبش بپردازد؛(3)ليكن در روايتى از امام صادق عليه السّلام، ديه آن يك جريب گندم تعيين شده است.(4)برخى، آن را مطابق احتياط دانستهاند.(5)