اختلاف است. بسيارى چنين شرطى را باطل دانستهاند(4)( --> مضاربه).
خستگى
خستگى: حالت فرد خسته.
حالت و ويژگى شخصى را كه بر اثر كار و تلاش زياد يا عاملى ديگر، تواناييهايش كاهش پيدا كرده خستگى گويند و از آن در باب حج و قضاء سخن رفته است.
حج:استراحت كردن و رفع خستگى در بين طواف به نشستن و دراز كشيدن در حدى كه به نظر عرف، موالات( --> موالات)برهم نخورد؛(1)همچنين هنگام سعى، در صفا يا مروه و يا به قول مشهور بين صفا و مروه، جايز است(2)( --> استراحت).
قضاء:قضاوت كردن در برخى حالات، از جمله حالت خستگى ـ كه ذهن آمادگى لازم را ندارد ـ مكروه است.(3)
خسف
خَسْف: فرورفتن.
عنوان ياد شده به مناسبت در باب صلات و ديات به كار رفته است.
نمازگزاردن در سرزمين خسف (سرزمينى كه خداوند دشمنان خود را با فروبردن در آن كيفر كرده است يا خواهد كرد) مانند سرزمين بابِل( --> بابل)و بيداء( --> بيداء)مكروه است.(1)
اگر بر اثر جنايت، حدقه چشم نابينايى فرو رود، بنابر قول مشهور يك سوم ديه چشم بر عهده جانى ثابت مىگردد(2)( --> چشم).
خسوف
خُسُوف: ماه گرفتگى.
اطلاق شايع خسوف در ماه گرفتگى است، ليكن از باب تغليب، گاه در هر دو
(1)المعتمد فى شرح المناسك 4/ 357 ؛ مناسك حج (مراجع)/ 248م 636