به روحى كه در كالبد جاندار دميده شده و موجب زنده ماندن او است، جان گويند و از آن در بابهايى نظير حج، جهاد، اطعمه و اشربه، حدود و قصاص سخن گفتهاند.
حيات جسم آدمى بسته به جان او است. حفظ جان واجب و در معرض نابودى قرار دادن آن حرام مىباشد؛ بلكه به جهت اهميت ويژه آن، ترك واجب يا فعل حرام در راستاى حفظ جان، جايز، بلكه واجب است؛ بدين جهت، خوردن مردار در صورت توقّف حفظ جان بر آن واجب است(1)(--> اضطرار)؛ چنان كه تقيّه هنگام ترس بر جان واجب مىشود(2)(--> تقيّه).
از شرايط وجوب حج، تحقق استطاعت سَرْبى، يعنى برخوردار بودن راه و مقصد از امنيّت لازم و عدم احساس خطر بر جان است(3)(--> استطاعت).
دفاع در برابر مهاجمى كه قصد جان آدمى كرده، جايز، بلكه با توقّف حفظ جان بر آن، واجب است و در صورت عدم توانايى بر دفاع، فرار واجب خواهد بود.(4)همچنين دفاع از جان مسلمان در برابر تجاوزگر، در صورت توانايى بر آن و ايمن بودن بر جان خويش واجب است.(5)برخى در وجوب آن اشكال كردهاند(6)(--> دفاع).
جان مسلمان و آن كه در حكم مسلمان است، مانند كودكان مسلمانان و نيز جان كافر در صورت گردن نهادن به شرايط ذمّه(--> اهل ذمّه)يا امان دادن به وى از سوى مسلمانى(--> امان)و يا قرارداد آتش بس(--> آتش بس)، محترم و تعرّض به آن حرام است(--> احترام).
چنانچه قصاص كردن عضوى سبب شود قصاص شونده در معرض هلاكت قرار گيرد، قصاص، ساقط و ديه يا ارش(--> ارش)جايگزين آن مىشود. سقوط قصاص در مثل مأمومه(--> آمّه)و جايگزين شدن ديه يا ارش به جاى آن در همين راستا است.(7)