براى كسى كه ميقات او ادنى الحلّ(-->ادنى الحلّ)است افضل آن است كه از حُدَيبيّه(-->حديبيّه)، جِعْرانه(-->جعرانه)و يا تنعيم محرم(-->احرام)شود.(1)
تنفّر -->نفرت
تنفّس -->نفَس
تنفيذ
تَنفيذ: اعتبار بخشى عمل حقوقىِ قابل ابطال/ اجراى حكم.
از تنفيذ به معناى نخست، به امضا، اجازه كردن و تأييد نيز تعبير مىشود، مانند تنفيذ عقد فضولى(-->فضولى)توسط مالك، تنفيذ وصيّت به بيشتر از يك سوم تركه توسط ورثه(-->وصيّت). تنفيذ حكم به معناى اجراى حكم و انفاذ حكم در كلمات فقها به معناى قضاوت كردن نيز به كار رفته است. از آن در بابهاى صلات، وصيّت و قضاء سخن گفته شده است.
صلات:در كراهت انفاذ حكم ـ به معناى قضاوت كردن ـ در مسجد اختلاف است؛ ليكن استحباب آن به ظاهر كلمات برخى فقها نسبت داده شده است. برخى نيز احتمال دادهاند كه مراد از انفاذ حكم، در كلمات فقها اجراى حكم ـ مانند زندانى كردن و اجراى تعزير ـ است نه قضاوت.(1)
وصيّت:اجراى وصيّت واجد شرايط، بر وصىّ واجب است.(2)وصىّ اگر از تنفيذ وصيّت ناتوان باشد بركنار نمىگردد، بلكه نيرويى كمكى براى او گمارده مىشود.(3)
قضاء:حكم حاكمِ فاقد شرايطِ داورى تنفيذ (اجرا) نمىشود، هرچند حكم او مطابق با قواعد باشد.(4)تنفيذ (اجراى) حكم قاضى در صورتى كه مخالف با ادلّه قطعى نباشد، هرچند مخالف با اجتهاد ديگر قضات باشد بر آنان واجب است.(5)حكمى كه از يك قاضى صادر شده و به قاضى ديگر رسيده است ـ در صورت گواهى دو مرد عادل بر انشاء حكم توسط قاضى نخست و شاهد گرفتن قاضى