كه به طور قهرى يكى از چهار اسم بايد با يكى از سه اسم ديگر مترادف باشد. برخى، داميه و حارصه را به مرتبه نخست جراحت (خراشيدگى پوست) تعريف كردهاند. برخى ديگر، مرتبه سوم جراحت (شكافتگى عميق گوشت) را مفهوم باضعه و متلاحمه دانستهاند.
در تفسير نخست، باضعه بر مرتبه دوم جراحت (شكافتگى سطحى گوشت) صدق مىكند. در نتيجه، غير متلاحمه خواهد بود؛ ليكن در تفسير دوم، مرتبه دوم جراحت، داميه ناميده مىشود. درنتيجه، باضعه هممعناى متلاحمه خواهد بود.(1)
از اين عنوان در باب قصاص و ديات سخن رفته است.
قصاص در باضعه ثابت است(2)(-->قصاص). ديه باضعه اگر بر سر و صورت واقع شود، بنابر اينكه باضعه غير متلاحمه باشد دو شتر و بنابر ترادف آن با متلاحمه سه شتر است.(3)اگر باضعه در ديگر اعضاى بدن باشد ديه آن بنابر مشهور به نسبت ديه عضو آسيب ديده به ديه سر است. از اينرو اگر باضعه در يك دست واقع شود، ديه آن نصف ديه باضعه سر يعنى يك يا يك و نصف شتر خواهد بود؛ زيرا ديه سر، ديه كامل و ديه يك دست، نصف آن است.(4)
باطل -->بطلان
باطن
باطن: درون چيزى.
باطن هر چيز عبارت است از طرف درونى آن كه از ديد پنهان است، مانند اعضاى داخلى بدن، عورت، ته كفش، جيب لباس زيرين، كف دست و پا و قسمت درونى ذراع دست. از اين عنوان در بابهايى همچون طهارت، صلات، نكاح، احياء موات، شهادات و حدود سخن رفته است.
طهارت:زمين، باطن كفش را با شرايطى پاك مىكند(1)(-->مطهِّرات). چيزى كه باطنش نجس شده است، اگر آب به درون آن نفوذ كند، ليكن فشردن آن جهت اخراج غساله(-->غساله)