اصل مثبت عبارت است از اصلى كه براى اثبات لوازم عقلى يا عادى مُستَصحَب به منظور ترتّب آثار شرعى لوازم بر آن جارى مىشود. از اين اصل در اصول فقه، مباحث حجّت، بخش اصول عملى سخن رفته است.
موضوع داراى اثر شرعى، براى ترتّب اثر بر آن، نيازمند احراز است. موضوع يا با قطع و يقين (علم) احراز مىشود يا با اماره( --> اماره)و يا با اصل عملى( --> اصل عملى). احراز قطعى موضوع و نيز به قول مشهور احراز آن با اماره، مستلزم اثبات لوازم عقلى و عادى آن است كه نتيجه آن، ترتّب آثار شرعى لوازم برآن است.
براى مثال، فردى، شخصى را در دوران كودكى ديده است، ليكن پس از گذشت پانزده سال، در زنده بودن وى شك مىكند. حال اگر به زنده بودن او يقين پيدا كرد يا فردى مورد اطمينان از زنده بودن او خبر داد، لوازم حيات آن شخص از جمله بلوغ او اثبات مىگردد. بنابراين، اگر آن فرد نذر كرده كه براى او پس از بلوغ، مقدارى صدقه بدهد، بايد صدقه را بپردازد؛ امّا اگر با اصل عملى، مانند استصحاب( -->استصحاب)زنده بودن وى محرز گردد در ميان اصوليان اختلاف است كه با اجراى اصل عملى آيا تنها موضوع آن، يعنى حيات وى اثبات و آثار شرعى آن از قبيل باقى ماندن عُلقه زوجيّت، حرمت تقسيم اموال او و وجوب انفاق از مال وى بر همسرش، مترتّب مىگردد يا لوازمِ موضوع، مانند بلوغ نيز اثبات مىشود و لوازم شرعىاش بر آن مترتّب مىگردد؟ بيشتر اصوليان، اصل مثبت را حجّت ندانستهاند و از جمله تفاوتهاى بين اصول عملى و امارات را حجيّت مثبتات امارات و عدم حجيّت مثبتات اصول دانستهاند.(1)
اصل مسبّبى
اصل مُسَبَّبى: اصل جارى در مسبّب(-->اصل سببى).
اصل موضوعى
اصل موضوعى: اصل جارى در موضوعِ قضيّه/ اصل سببى/ قاعده پذيرفته شده از
(1)فرائد الاصول 3/233 ـ 245 ؛ اصطلاحات الاصول/ 59 ـ 61 ؛ الموجز فى اصول الفقه 2/ 189 .