وجود معناى حقيقى ديگرى داده شود ـ كه از آن به لفظ مشترك تعبير مىگردد ـ با اجراى اصل عدم اشتراك( -->اشتراك)، آن معناى محتمل منتفى مىشود.
7. اصل ظهور:مجراى اصل ظهور جايى است كه لفظى در معنايى ظهور دارد، ليكن احتمال اراده خلاف آن داده مىشود، بدون آنكه قرينهاى بر آن موجود باشد. با اجراى اصل ظهور، چنين احتمالى منتفى و كلام بر معناى ظاهر خود حمل مىگردد.(2)
8 . اصل عدم قرينه:در موردى كه وجود قرينهاى بر اراده خلاف ظاهر كلام، مشكوك باشد، مقتضاى اصل عقلايى، عدم وجود آن قرينه است.(3)
برخى اصوليان، تمامىاصول ياد شده را به اصل ظهور برگردانده و بناى عقلا را در همه موارد يكى دانستهاند كه عبارت است از الغاى احتمال خلاف ظاهر، همچون احتمال وجود قرينه بر خلاف، احتمال غفلت و احتمال اشتباه.
در مقابل نظريه ياد شده، برخى ديگر همه اصول ياد شده، حتّى اصل ظهور را به اصل عدم قرينه برگرداندهاند كه حاصل آن الغاى احتمال وجود قرينه بر خلاف ظاهر كلام است.(4)
حجّيت اصول لفظى:تنها مستند اعتبار اصول لفظى، بناى عقلا( --> بناء عقلا)بر عمل و استناد به آنها در خطابات رايج ميان آنان همراه با تأييد و امضاى شارع است؛ زيرا اگر شارع مقدّس به چنين بنايى راضى نبود، مكلّفان را در خصوص خطابات صادر شده از سوى خود، از عمل به آن باز مىداشت و يا شيوه مورد قبول را در خطابات خود بيان مىكرد. باز نداشتن از شيوه رايج ميان عقلا و بيان نكردن شيوه خاص از سوى شارع در خطابات خويش، دليل معتبر بودن شيوه رايج ميان عقلا نزد شارع مقدّس است.(5)