حال اگر چنين فردى ميان فردى كه بر فرض حدوث، از بين رفتن آن قطعى است و فرد ديگرى كه اگر حادث شدهباشد بقايش يقينى است مردّد شود، استصحاب چنين فردى را استصحاب فرد مردّد مىنامند، مانند صورت علم اجمالى به اصابت نجاست به يكى از دو طرف لباس. در اين صورت، اگر يك طرف (مثلا پايين) شسته شود، نجاست طرف خاص كه اجمالاً يقين به آن وجود داشته (طرف بالا يا پايين)، فردى است مردّد ميان آنكه به طور قطع برطرف شده است (در صورتى كه طرف پايين لباس نجس شده باشد) و فردى كه به طور قطع باقى است (درصورتى كه طرف بالا نجس شده باشد).
استصحاب فرد مردّد به دليل فقدان شك در بقا، بلكه فقدان يقين به حدوث، حجيّت ندارد. البته قول به اعتبار آن از برخى نقل شده است.(1)
استصحاب قهقرى
استصحاب قَهقَرى: استمرار يقين پسين به زمان پيشين.
استصحاب قهقرى عكس استصحاب مصطلح است. در استصحاب مصطلح، زمان متيقّن، مقدّم بر زمان مشكوك است؛ امّا در استصحاب قهقرى يقين به چيزى داريم كه پيش از اين مشكوك بوده است. از اين عنوان در اصول فقه، مبحث اصول عملى سخن رفته است.
اصوليان، استصحاب قهقرى را جز در مورد اثبات معناى لغوى لفظ، حجّت نمىدانند، مانند اينكه يقين داريم مفهوم «صعيد» مطلق وجه الارض است، امّا شك داريم كه در زمان تشريع حكم نيز همين مفهوم را داشته يا داراى مفهوم ديگرى بوده و سپس به معناى جديد نقل داده شده است. با استصحاب قهقرى ثابت مىشود كه معناى كنونى همان معناى زمان تشريع است. از استصحاب قهقرى در اين مورد، به اصل عدم نقل نيز تعبير مىشود.
استصحاب قهقرى براى اثبات معناى لغوى لفظ، يك اصل لفظى عقلايى است( --> اصل لفظى)و مبناى حجيّت آن، بناى عقلا به ضميمه عدم ردع آن از