آنكه بدون مالك باشد.(4)اگر مالك شناخته شده داشته باشد، در صورتى كه زمين از راه خريدن، ارث و مانند آن به ملك مالك درآمده باشد، از آنِ او خواهد بود و تصرّف در آن براى ديگرى جايز نيست؛(5)امّا اگر به احياء ملك او شده باشد در اينكه با عارض شدن عنوان موات از ملك او خارج مىشود (تا به ملك احياء كننده جديد درآيد) يا بر ملك احياء كننده نخست باقى مىماند، اختلاف است. مشهور قول دوم است.(6)
در فرض عدم خروج زمين از ملكيّت با عارض شدن عنوان موات بر آن ـ مانند مالكيّت زمين از راه خريدن يا از راه احياء، بنابر قول به بقاى ملكيّت مالك نخست ـ اختلاف شده كه آيا احياى آن براى ديگرى جايز است و با احياء، حقّ اولويّت پيدا مىكند (البته با پرداخت اجرت زمين به مالك اول يا وارث او) و يا تنها با اجازه مالك مىتواند احياء كند و در صورت امتناع و عدم احياء توسط خود مالك، از حاكم شرع اجازه مىگيرد و اگر آن نيز ممكن نبود، مىتواند زمين را احياء كند و اجرت زمين را به مالكش بپردازد؟(7)
در اينكه بر زمين موات بالعرض، كه مالكش ناشناخته است، حكم زمين موات بدون مالك جارى است ـ تا از انفال به شمار آيد و با احياء تملّكپذير باشد ـ يا حكم زمين با مالك شناخته شده، اختلاف است. بر قول اوّل ادّعاى اجماع شده است.(8)
مرجع در صدق احياى زمين، عرف است،(9)و متعارف آن با توجّه به انگيزههاى احياء كننده، متفاوت است. احياى زمين براى سكونت، با سقف زدن بر آن به حدّى كه قابل سكونت باشد، هرچند براى آن درى گذاشته نشود، و براى آغل چارپايان يا خشك كردن ميوه و مانند آن، با ديواركشى، هرچند با چوب يا نى، و براى كشاورزى با برطرف كردن موانع آن، مانند قطع آب اضافى، جدول كشى جهت آبيارى و كندن چاه، محقّق مىشود.(10)
در تحقّق احياء به صرف تحجير(--> تحجير)، اختلاف است. به نظر