responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فرهنگ فقه فارسي نویسنده : موسسه دائرة المعارف الفقه الاسلامي    جلد : 1  صفحه : 309

احليل

اِحليل: مجراى ادرار مرد.

از باب اطلاق جزء بر كلّ، بر آلت تناسلى نيز اطلاق شده است(--> آلت تناسلى).

احكام آن در باب طهارت آمده است.

ظاهر احليل كه با خروج ادرار نجس گرديده، پس از ادرار بايد شسته شود.(1)اگر انسان باطن احليل را مسّ كند، مستحب است دوباره وضو بگيرد.(2)

احماء

اَحماء: (جمع حَمْو) خويشاوندان شوهر.

واژه ياد شده در باب طلاق به كار رفته است.

شوهر در طلاق رجعى( --> طلاق رجعى)نمى‌تواند زن را در ايّام عدّه(--> عدّه)از منزل بيرون كند، مگر در صورتى كه كار ناشايست آشكار و به تعبير قرآن كريم «فاحشه مبيّنه(1)مرتكب شود و مراد از آن، ارتكاب گناهى است كه موجب حدّ(--> حدود)گردد ـ مانند زنا ـ و يا اينكه به بستگان شوهر آزار رساند.(2)

احمق

احمق [= ابله]: كودن، كم خرد.

تفاوت آن با سفيه(--> سفاهت)اين است كه در فقه به كسى سفيه گفته مى‌شود كه اموال خود را در اغراض نادرست و غير عقلايى صرف كند؛(1)در حالى كه احمق به فردى اطلاق مى‌شود كه از نظر خرد و انديشه كاستى دارد و اعمال خود را بدون فكر و تأمّل متعارف انجام مى‌دهد.

از اين موضوع در بابهاى جهاد، نكاح و طلاق سخن گفته شده است.

گزينش دايه احمق براى شيردادن نوزاد(2)و نيز ازدواج با زن احمق كراهت دارد.(3)احمقى كه از غريزه شهوت و ميل به زن برخوردار نيست، جايز است به نامحرم نگاه كند.(4)به قول مشهور، احمق بالغى كه طلاق دادن را نمى‌فهمد، ولىّ او مى‌تواند همسر وى را با داشتن مصلحت طلاق دهد.(5)احمق با اذن ولىّ مى‌تواند همسرش را طلاق دهد.(6)


نام کتاب : فرهنگ فقه فارسي نویسنده : موسسه دائرة المعارف الفقه الاسلامي    جلد : 1  صفحه : 309
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست