تكليفى يا وضعى و يا به معناى اذن در تصرّف، در اصل، حقّ خداى متعال است؛ بنابر اين، حقّ تشريع و نيز حقّ تصرّف در اموال و اشخاص در اصل از آنِ خدا است كه آفريننده هر پديده و مالك آن است و اين حق براى غير خدا منوط به اذن و جعل او است.
2. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و امامان معصوم عليهم السّلام. خداوند، حقّ اباحه را به معصومان عليهم السّلام داده است؛ از اين رو، آنان داراى حقّ تشريع و نيز حقّ تصرّف ـ به نحو عموم ـ در نفوس و اموال ديگراناند.
3. امام به معناى عامّ؛ يعنى حاكم شرع، جز معصومان عليهم السّلام. امام به اين معنا حقّ تشريع و تصرّف در اموال ديگران ـ به نحو عموم ـ ندارد؛ ليكن در حوزه ولايتش حقّ تصرّف يا اذن دارد(--> ولايت فقيه).
4. قاضى. قاضى در شئون و امور قضايى، داراى ولايت است و در اين قلمرو، حقّ اذن و اباحه تصرّف در اموال و نفوس را دارد(--> قضاوت).
5 . مالك، ولىّ و وكيل. مالك نسبت به ملك خود، ولىّ نسبت به مُوَّلى عليه و اموال او، و وكيل در حوزه وكالتش حقّ اباحه تصرّف دارد.
6 . عقل. چنانكه اشاره رفت مفاد اباحه عقلى، ادراك اباحه است از سوى عقل نه تشريع. به عبارت ديگر، عقل ادراك كننده اباحه است نه جعل كننده آن.
انواع اباحه:اباحه از جهات گوناگون تقسيمپذير است، از جمله:
ـ تقسيم اباحه به اباحه اوّلى، يعنى اباحه ثابت براى فعلى به عنوان ذاتى آن، و اباحه ثانوى، يعنى اباحه ثابت براى فعلى به سبب عروض برخى عناوين بر آن، مانند اضطرار(--> اضطرار)، اكراه(--> اكراه)و تقيّه(--> تقيّه)و غير آن.
ـ تقسيم اباحه به لحاظ متعلّق آن به اباحه تملّك، مانند اذن شارع به تملّك مباحات عمومى(--> حيازت مباحات)و اباحه تصرّف، مانند اذن شارع به تصرّف در منافع عمومى، همچون مساجد و موقوفههاى عمومى. و نيز به اباحه عين، مانند هبه(--> هبه)، اباحه منفعت، مانند اجاره(--> اجاره)و اباحه انتفاع، مانند عاريه(--> عاريه).