responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الصوارم المهرقة نویسنده : التستري، القاضي نور الله    جلد : 1  صفحه : 108

و عناد نماند و ملا عبد الوحيد و ملا عبد الرزاق هر دو سر پيش انداختند در اين اثنا داعيه انتقام آن درشتيهاى ملا عبد الوحيد در دل آمد و به او خطاب كرده گفتم كه آنكه من در جواب درشتيهاى تو كه در اثناى بحث واقع مى‌شد سپر انداخته بودم و مقابله بمثل آن نمى‌نمودم جهت آن بود كه مبحث گم نشود و حال سخن هركس ظاهر گردد و الحال دانسته كه بد كردى و بد گفتى و سر بر ديوار زدى و لايق طالب علمان نيست كه در بحث بسخنان نامعقول متكلم شوند و چون از مباحثه طب بقدر إمكان فارغ شدم شروع در قرائت شرح مختصر أصول عضدى بر قاضى أبو الحسن لاهيجى كه از قدماى فضلاى گيلان بود نمودم و بعد از مباحثه طرفى از آن كتاب متوجه قزوين گرديدم و از آنجا در خدمت مرحوم صدارت‌پناه ميرسيد على متوجه زيارت مشهد مقدس شدم و بعد از چند مدت از آنجا بشوشتر رفتم و چهار سال در آنجا به مطالعه كتب نفيسه كه در كتابخانه سادات عالى درجات بود مشغول شدم و شرح مبادى أصول را در آنجا بنام پادشاه دين‌پناه شاه طهماسب انار اللّه برهانه نوشتم و همچنين مسوده شرحى بر تهذيب أصول نمودم و چون كتب نفيسه أصول مثل محصول و نهاية الوصول و تلويح و شروح متعدّده منهاج و شروح متعدّده تهذيب در آن كتابخانه بسيار بود در آن علم تأمل بسيار نمودم و چون مرتبه دوم مرحوم مير سيد على را از شوشتر طلبيده صدر ساختند باتفاق ايشان آمده منظور نظر شاه دين‌پناه شدم و تدريس اردوى معلى و تعليم سلطان حيدر ميرزا كه ولى عهد بود بمن مفوض شد و مدتى در مدرسه رزم ساره قزوين بدرس قواعد فقه و شرح إشارات و شرح مختصر عضدى و شرح تجريد و حاشيه قديم و غير آن اشتغال نمودم و قارى درس شرح إشارات ميرزاجان پسر معصوم‌بيگ صفوى بود و در أكثر آن درسها ميرزا مخدوم شريفى و خواجه أفضل الدين تركه‌[1] حاضر مى‌شدند و چون در تعليم سلطان‌


[1] يعلم حال كليها من هذه العبارة التي ذكرها القاضي( ره) في مجالس المؤمنين في اواسط المجلس السادس في ترجمة السيّد حيدر الآملي:« و از حكايات مناسب به اين مقام-- آنست كه در زمانى كه شاه إسماعيل ثاني رحم اللّه اسلافه از زندان قلعه قهقهه خلاصى يافته پادشاه شد و بواسطه احتراز از تناول افيون و استمرار عادت بحبس و سلوك از حركت كردن و سوارى عاجز و زبون شده بود بنابرآن مى‌خواست كه دفع منازعت پادشاه روم و اوزبكان شوم باظهار موافقت در مذهب نمايد تا او را در مدافعه ايشان حركت نبايد كرد ميرزاى مخدوم شريفى و ملا ميرزاجان غنوى عمرى و أبو حامد پسر شيخ نصر البيان شيرازى گول خورده بودند و او را سنى گمان برده بودند و بنابراين همواره با خواجه أفضل الدين محمّد تركه اصفهانى كه در آن أوان از اذكياى فضلاى اماميه و صاحب ذوق در مطالب صوفيه بود مناظره و مشاجره مى‌نمودند إلخ».

نام کتاب : الصوارم المهرقة نویسنده : التستري، القاضي نور الله    جلد : 1  صفحه : 108
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست