قرن شانزدهم ميلادى در تاريخ گذشته و
تاريخ جديد غربى، يك نقطه عطف مهم به حساب مىآيد. در اين قرن تحوّلات بسيارى در
عرصه حيات فرهنگى و اجتماعى و علمى بشرغربى اتّفاق افتاد. همزمان با وقوع نهضت
اصلاح دينى، كشفياتى مهمّ در عرصه علم و صنعت و بالأخره ظهور حرصى سيرىناپذير و
خطرناك براى دريافت دانش جديد كه گمان مىرفت پرده از همه رازها برمىدارد و بشر
را در رسيدن به كنه اسرار آفرينش يارى مىدهد.
دانش تجربى و متكّى به عقل كمّى و
تفكّرى انسانمدار پابهپاى همه منتقدان و پرسشگران كه كشمكش فكرى و تجربه عملى
بشر غربى را به تيغ نقد سپردند، نمايشنامه نويسانى چون كريستوفر مارلو، با خلق
تراژدى نه تنها همه آمال و آرزوهاى بشر اين عصر را آشكار كردند، بلكه با تصويرسازى
هنرمندانه سعى كردند تا سرانجام و مايه بدبختى و تباهى او را هم به نمايش بگذارند.
«درام فاستوس» و «تيمور لنگ» در زمره آثار برجسته اين نمايشنامهنويس انگليسى است.
فاستوس، دانشآموختهاى است كه به
رغم داشتن شهرت و توانايى در علوم معقول، الهيات و حكمت، در اثر غرور و خودبينى
روى به بلندپروازى گذاشت و زمام اختيار از كف بداد. حرص دستيابى به قدرت و كشف
اسرار نهان، او را به وادى سحر و جادو كشيد تا آنجا كه در اثر ممارست و اصرار بر
اين تمنّا و طلب مقدّمات ارتباط او را با شيطان فراهم آمد. به عبارت ديگر، اين
همه، تسلط شيطان بر فاستوس را كه به نحوى ظريف اتّفاق مىافتاد، سبب شد.
شيطان به شرط انعقاد عهدى خونين با
فاستوس براى تصرّف روح او، پس از مدّتى معين، او را در دستيابى به تمامى هواجس
يارى مىدهد. تا آنكه در سرانجامى تيره و در شبى تيرهتر از آن سرانجام، فاستوس
نوميد، نگونبخت و حرمانزده، با دستى تهى و دلى پيراسته از عاطفه و ايمان، دل به
مرگ مىسپارد.
آنچه بيش از هر امر در اين عصر (قرن
16 ميلادى) و در ميان آثار هنرى اين عصر، نظير «نمايشنامه دكتر فاستوس» از انسان آشكار مىشود، دامنه آز و حرص و سرانجام او
است. گويى با فاصلهاى حدود چهارصد سال آنان ناظر سرانجام كار «انسان غربى» بودند.
بر اساس همين اثر يعنى «دكتر فاستوس» بود كه شاعر آلمانى، گوته،
با سرمشق گرفتن از اين اثر، بزرگترين درام فلسفى عصر حاضر يعنى «فاوست» را نوشت. تراژدى وحشتناكى كه همه افكار و آرمانهاى جارى در قرن
شانزدهم ميلادى و پس از آن را چون آيينه فراروى خواننده قرار مىداد.
شخصيّت فاستوس در اين اثر، نماينده «عصر و نسلى» است كه در ميان مثلث «قدرت، ثروت و دانش» مفرط و بريده از عاطفه
و ايمان، حريصانه و بىتأمّل درباره سرانجام كار، ره مىپويد، طريقى كه اگر چه در
ابتدا چشماندازى از برخوردارى و پيروزى را فراروى بشر قرارداد، ليكن همين پيروزى
موجبات نگونبختى، تبهروزگارى و مرگى ناگوار