responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 947
«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم»
الهی انطقنی بالهدی والهمنی التقوی

تفسیر سوره قصص را می‏گفتیم رسیدیم به آیه 25 موضوع تفسیر سوره قصص آیه 25 فرعون می‏خواست موسی را بگیرد موسی از منطقه در رفت و وارد شهر مدین شد دید جمعیت چوپان میش و بز و گوسفندشان را آب می‏دهند دو تا دختر هم کنار ایستاده است با اینکه خودش گرسنه بود و جوان غربی بود و فراری اما رفت پهلوی دو تا دختر به آنها گفت خانمها چرا اینجا ایستاده‏اید «ما خطبکما» مشکل شما چیه گفتند ما پدر پیری داریم نمی‏تواند چوپانی کند ما دو تا دختر چوپانی می‏کنیم آمده‏ایم بزهایمان را آب بدهیم لب چشمه شلوغ است برای اینکه تنه ما به تنه مردها نخورد کنار ایستاده‏ایم مردها که تمام شد ما می‏رویم بزغاله‏هایمان را آب بدهیم موسی بزهای اینها میش‏ها و گوسفندهای این دوتا دخترها را گرفت آمد میش و گوسفند را آب داد و تحویل دخترها داد و رفت کنار درخت گفت خدایا می‏دانی گرسنه‏ام و فراری جوان انقلابی فراری حکومت می‏خواهد من را بگیرد از منطقه در رفته‏ام حالا به کمکی که به دخترها کردیم نمی‏دانم دخترها کی هستید یک تکه نان باشد ما بخوریم حضرت شعیب که پدر دخترها بود دید دخترها زودتر از هر روز آمده‏اند به خانه پرسید امروز چرا زود آمده‏اید به خانه گفت ما کنار ایستاده بودیم که مردها خلوت بشوند بعد نوبت زنها بشود یک جوانی آمد کمکمان کرد و لذا چون کمکمان کرد امروز زودتر آمده‏ایم به خانه پدر اسم پدرچی بود حضرت شعیب به دختر گفت برو به آن جوان بگو بیابد مهمانمان شود حالا تا این‏جا قصه «فجاءَتة جاءَ» بلد هستید یعنی چه «جاءَته» دختر آمد پهلوی موسی «فجاءتهُ احدنهما» یکی از این دخترها آمدند «تمشی»، «مشی» حرکت می‏کرد «علی استحیاء» روی حیا یکی از این دخترها خیلی با عفت و حیا آمد پهلوی این جوان «قالت» گفت «أنّ ابی» به درستی که پدرم «یدعوک» دعوت می‏کند تو را «ییجزیک» جزا بدهد می‏خواهد پولت بدهد چی «أجر» اجر و پاداش «ماسقیت» آن که سقایی برای ما کردی تو برای ما سقایی کردی چون برای ما سقایی کردی میش‏ها را آب دادی بابایم می‏گوید بیا خانه پولت بدهیم «فَلما جاءَه‏» پس همین که «جاءَه» موسی آمد پهلوی شعیب «وقَص علیه القصص» قصه خودش را نقل کرد گفت من تحت تعقیب هستم «قال لاتخف» شعیب پیغمبر پیرمرد گفت «لاتخف» خوف نداشته باش «نجوت من القوم الظلمین»، «نجوت» نجات پیدا کردیم «من القوم الظلمین» از قوم ظالم نجات پیدا کردیم آدم فکر می‏کند این تاریخ است اما ببینید چقدر نکته در این است…

حیا در رفتار و حرکات

1-اول درس به دخترها می‏دهد دخترهای توی خیابان توی کوچه حیا با حیا راه بروند «تمشی»، «مشی» یعنی راه رفتن «استحیاء» یعنی حیا درس اول درسها.
1-حرکت زنان و دختران با حیا باشد حیا چیز خوبی است البته بعضی از حیا، حیای عقل است خوب است بعضی از حیاها احمقی، حدیث داریم «الحباءُ حیاءان» حدیث داریم حیا دو جور است «الحیاء حیاء ان» یعنی حیا دو رقم است «حیاءُ عقلٍ» بعضی از حیاها مال عقل است «حیاءُ حمقٍ» بعضی حیاها از احمقی است حیای احمقی یعنی چه یعنی می‏گوییم برو بپرس می‏گوید خجالت می‏کشم چرا خجالت می‏کشی کسی که چیزی را بلد نیست خجالت می‏کشد بپرسد این حیا احمقی است خیلی با شهامت بگو «بسم اللّه الرحمن الرحیم» اینجانب محسن قرائتی سرم نمی‏شود بلد نیستم همچین بگو بلد نیستم که جگر طرف حال بیاید راحت بگو بلد نیستم «قل» به پیغمبر بگو «ان ادری» بگو من بلد نیستم «لااعلم الغیب» من بلد نیستم بلد نیستم خیلی جاها بلد نبودن ارزش است خیلی از جاها نداشتن ارزش است حضرت علی (علیه السلام) جای پیغمبر خوابید و نمی‏دانست می‏کشنش یا نمی‏کشنش همین نداشتن برای علی (علیه السلام) ارزش است اگر حضرت علی بداند که جای پیغمبر بخوابد که کاری بهش ندارد ممکن آقا اجازه بده من هم می‏خوابم تو قول بده که کاری به من ندارد خوب من هم می‏خوابم اینجا هنر به این است که آدم بخوابد و نداد بعضی جاها ندانستن ارزش است اینجا از حالی که نمی‏دانم ارزش است درس اول زن توی خیابان باید با حیا باشد به نفع خودش است هر چی پرده حیا کنار برود در دسترس گول خوردن بیشتری است.

رعایت آداب شرعی در دعوت

بدون دعوت خود را مهمان نکنیم «ان ابی یدعوک»، «ان ابی» اول از «ان ابی» بابام دعوتت کرده است یعنی دعوت مردها از مردها، زنها از زنها دختر نمی‏گفت این بیاید منزل ما گفت بابایم می‏گوید بیا مرد را مرد باید دعوت کند، زن را زن باید دعوت کند در مهمانی‏ها درست نیست مرد به زن مردم بگوید تشریف بیاورید به خانه ما یا زن مردم به مرد بگوید بیایید تشریف بیاورید به خانه ما زن از زن دعوت کند مرد از مرد اینجا موسی مرد است مرد از آن می‏گوید «ان ابی یدعوک» بابایم می‏گوید بیا پس درس دوم مرد از مرد دعوت کند زن از زن دعوت کند از کجا در آوردی می‏گوید «ابی»، «ابی یدعوک» بابایم دعوتت کرد.
3-بی‏دعوت به جایی نرویم بدون دعوت نرویم قرآن می‏گوید «یدعوک» دعوتت می‏کند حدیث داریم 8 جا بزن توی سر خودت محکم بکوب توی سر خودت یک جوری که بی‏دعوت جایی رفتی و به شما توهین شد «لایلو من الانفسه» یعنی خودت را ملامت یعنی کسی را جز خودش ملامت نکند چرا بی‏دعوت رفتی یک جا گوش می‏ایستی می‏گویند آقا گوش وای نایستا گوشی را بگذار زمین بروید کنار از اتاق بروید بیرون مگر در اسلام سانسور داریم «بسم اللّه الرحمن الرحیم» بله قرآن می‏گوید بله ما اینجا سانسور داریم کدام آیه، آیه این است «لاتسئلو عن اشیاء ان تبدلکم تسئوکم» خیلی از چیزها است که «ان تبدلکم» اگر روشن بشود «تسؤکم» خیلی چیزها است که اگر روشن بشود برای جامعه مضّر است بعضی جاها باید مسئولین سانسور کنند مثلاً مسئول سیلوها می‏آید توی تلویزیون می‏گوید توجه توجه ما در سیلوها بیش از هفت روز گندم بیشتر نداریم اگر این خبر را نقل کند همین امروز نان و ابی‏ها بزن به کشت می‏شود این جا هم حتی یک روز گندم توی سیلو هست کسی نباید لازم نیست همه اخبار را همه مردم بدانند اگر دکتر به مریض بگوید آقا شما 2 روز بیشتر زنده نیستی حالا سکته می‏کند قرآن می‏گوید چیزهایی که اگر مردم بدانند فساد است اینها نقل‏اش جایز نیست عکسبرداری از این منطقه ممنوع است درست است به خصوص در مسائل نظامی رازداری اصل است قوّه‏های مسلح حتی آن وقتی که کم هستند باید وانمود کنند که زیاد هستند حضرت در جبهه به آشپز گفت 10 تا دیگ بار بگذار آشپز می‏گوید آقا یک دیگ کافی است فرمود 10 تا دیگ بار بگذار در فاصله‏های مختلف 9 تای از آن را آب خالی بریزد در آن ولی زیر آن را روشن کن تا آب خالی جوش بیاید 1 تای آن آبگوشت 9 تای آن آب جوش گفت آقا می‏خواهیم چه کنیم 10 تا دیگ آب فرمود تاریکی دیدبان دشمن ما را می‏بیند اگر یک دیگ بار بگذاریم می‏گویند جمعیت اینها کم است جرأت پیدا می‏کنند، باید آرایش نظامی‏مان جوری باشد که دشمن از دیگ خالی ما هم حساب ببرد لازم نیست آدم همه چیزها را بگوید دروغ گفتن حرام است راست گفتن واجب است نیست که آدم هر چیزی را راست بگوید بدون دعوت جایی نرویم مسئله دیگر.

فرار از حرام، زمینه رزق الهی‏

4-کسی که از طاغوت فرار کند مهمان پیامبر می‏شود موسی از فرعون فرار کرد اینجا حضرت شعیب دعوتش کرد می‏گوید غصه نخور که یک گناهی را فرار کردی اگر جلسه گناهی است شما گفته‏اید چون جلسه گناه است من نمی‏روم خداوند بخاطر اینکه اینجا دست به گناه نزدی یک دختر خوب قسمت تو می‏کند حدیث داریم که اگر کسی نگاهش به حرام خورد برای رضای خدا خودش را نگه داشت خدا از طریق ازدواج کامیاب‏اش می‏کند حدیث داریم رزق همه حلال اندازه‏گیری شده است کسانی که گیج می‏شوند می‏پرند به حرام خدا از حلال کمش می‏گذارد و روز قیامت هم گوش مالی‏اش می‏دهد که تو چرا صبر نکردی صبر می‏کردی من از حلال قسمتت می‏کردم دست پاچه شدی هول کردی پریدی به حرام فکر کردی مثلاً کلاه‏برداری 2 میلیون 10 میلیون کمتر بیشتر اگر این کلاه‏برداری نمی‏کردی من از یک مسیر دیگر جبران می‏کردم اسم خدا جبّار است جبّار است یعنی جبران می‏کند این‏طور نیست که حیف شکار خوبی بود از دستمان دَرّ رفت مشتری ناشی صحنه شیرین می‏شود ما کام بگیریم اما نگرفتیم حدیث داریم که برای رضای خدا از حرام فرار کردی حلال قسمت نو می‏شود کسی که از طاغوت فرار کرد مهمان پیغمبر شد درسی دیگر پدر باید از رفتار بچه‏اش آگاه باشد والدین از رفت و آمد فرزندان آگاه باشند چون حضرت شعیب دید دختر زود آمده است پرسید چه طور شد که تو زود آمدید زود آمدی با تاکسی آمدید با ماشین آمدی پشت موتور نشستی کی تو را آورده است باید بفهمم چه طور شد زود آمده‏ای این پول‏ها از کجا است حالا جوان آزاد باشد آخه آزاد باشد که باید آدما، یکی از علما بچه‏اش را سحر می‏برد نماز شب بخواند تو حرم نجف حضرت علی (علیه السلام) یک جوانی داماد شد دیگر حال نداشت از پهلوی عروس برود نماز شب در نماز شب می‏شود نماز شب را آدم 11 رکعت بخواند بدون قل هواللّه یعنی نماز شب 7 دقیقه‏ای هم ما داریم 11 رکعت نماز بدون قل هواللّه نماز شب قیمت تعاونی است نماز شب آزاد هم داریم که 300 تا العفو دارد که آن خواب مال اولیاء خداست وقتی که داماد شد نمی‏خواست از پهلوی عروس برود پدر آمد در را زد گفت پاشو برویم داماد حال نداشت پا شود به عروس گفت من می‏گویم العفو العفو العفو بگو حاج آقا ایشان دارد نماز شب می‏خواند و این شروع کرد گفتن و گفت آقا ایشان توی اطاق نماز شب می‏خواند شما بروید حرم یک چند شبی نماز شب می‏خواند شما بروید حرم یک چند شبی سر آقا را شیره مالیدند بعد عروس و داماد با هم دعوایشان شد گفت می‏گویم به بابات به باباش گفت آقا این هیچ وقت نماز شب نمی‏خواند شما در می‏زنید این حال ندارد پا شود می‏گوید بگو من می‏گویم العفو بگو این دارد نماز شب می‏خواند این دروغ می‏گوید بعد باباش در را زد گفت نه باید پاشوی و بیایی بردش گفت فقیر برای اینکه مقداری پول جمع کند از سحر پا می‏شود چرا برای الطاف خدا سحرخیز نیستی این برای دوفلوس سحرخیز است این حال پدر باید به خصوص در زمانیکه می‏گوید آقا من می‏خواهم بروم مدرسه البته سوءظن درست نیست اما خیلی هم نباید حسن‏ظّن بود نه سوءظن داشته باشیم که بدآموزی دارد نه خیلی چشممان را هم بگذاریم که بعد نگاه کنیم عجب بچه‏مان فکر می‏کردیم سیگاری است بعد فهمیدیم تریاک و هروئین هم می‏کشد والدین از رفتار و پدر و بچه با خبر بشوند گفت چرا امروز زود آمده‏ای غریب‏نوازی غریب‏نوازی از صفات انبیاء است حضرت موسی غریب بود از منطقه فرعون فرار کرده بود به مدین آمده بود پیغمبر گفت برو بگو بیا غریب‏نوازی است ما کارگرها که از یک شهری آمده‏اند از کرمانشاه آمده‏اند از سنندج آمده‏اند از افغانستان آمده‏اند از تهران آمده‏اند از هر شهری از تبریز آمده‏اند از مشهد آمده‏اند چه از هر جا آمده‏اند چه غریب‏نوازی کنیم فکر نکنیم حالا چون بچه‏ای این وطن هستیم و این غریب است یا به شکلش یا به زبانش بابا حالا زبانش همینی که هست کی گفته است زبان تهران اصل که من به کرد بخندم یا کردی اصل است که به لُر بخندم لُر اصل است که به کرد بخندم کی ترک است که به عرب بخندم هیچ زبانی اصل نیست و هیچ زبانی فرع نیست هر کس زبانش میان خودش چی یزد دلیل ندارد این یزدی‏ها اصفهانی‏ها حرف بزنند این کاشانی‏ها اصفهانی هیچ کسی هر کسی «و من آیاته اختلاف السنتکم» از نشانه‏های قدرت خدا این است که هر کسی یک جوری حرف بزند مگه لازم است که اگر شما شِکلت را عوض می‏کنی زبانت را هم عوض کن هر کسی مال خودش باشد گاهی به ما می‏گویند آقای قرائتی شما توی کاشان توی تلویزیون گاهی یک حرفهایی می‏زنی که کاشانی است می‏گویم خوب من افتخار می‏کنم کاشانی هستم مگر کاشانی بد است همین‏طور که هستید باشید. و هیچ کس هم حق ندارد زبان کسی را ادا دربیاورد تحقیر کند روایت داریم «من حقّر مؤمناً» اگر کسی سر به سر مؤمنی گذاشت خطرناک غریب‏نوازی کنیم برای خدمات مردم ارزش قائل بشویم.

قدردانی از خدمات مردم‏

7-برای خدمات مردم ارزش قائل شویم حضرت موسی اینجا خدمت کرد به دخترها بزغاله‏ها را رفت گرفت آب به آنها داد نگفت خیلی خوب دستش درد نکند دعوتش کن «اجر ماسقیت» ما فکر می‏کنیم که اگر کسی برای خدا کار می‏کند نباید پولش بدهیم بابا موسی برای خدا بزغاله‏ها را آب داد اما شما هم پولش بده او برای خدا کرد معنای اخلاص می‏دانید چی است معنای اخلاص اینکه می‏گوید «لااسئلکم» «لااسئلکم علیه اجراً»«لااسئلکم علیه اجراً» این آیه قرآن زیاد تکرار شده یعنی پیغمبرها می‏گفتند به خاطر نبوت اجری از شما سؤال نمی‏کنم «لااسئل» من به شما نمی‏گویم معنایش این نیست که شما هم به من بگویید ندهید آقا بنده اینجا سخنرانی می‏کنم نمی‏گویم پول بدهید اما اگر دادید به حضرت عباس برمی‏داریم نمی‏خواهید امتحان کنید معنای اخلاص نمی‏گویند «لااَءخُذ منکم» آخه ما بعضی وقتها می‏گوییم اخلاص این است «لااَءخذ منکم اجراً» قرآن می‏گوید من نمی‏گویم من مزد از شما نمی‏گیرم می‏گوید من از شما مزد من می‏گویم بدهید نه نمی‏گویم بده ولی خوب طرف خودش عاقل است هر آدم عاقلی می‏فهمد که خواب طرف زحمت کشیده است باید پولش بدهیم گرچه او نمی‏گوید بده ولی با خودمان باید انجام بدهیم یک آقایی می‏گفت دود روزه را باطل نمی‏کند آمد منزل مریدش دید ماه رمضان هم قلیون می‏کشد هم چای می‏خورد گفت مگر روزه نیستی گفت چرا من روزه هستم ولی مقلد شما هستم گفت چای می‏خوری گفت من مقلد شما هستم گفتم من گفته‏ام دود روزه را باطل نمی‏کند گفت تو غیر از قلیان چای هم می‏خوری گفت هر مرجعی عاقلی می‏داند که قلیان بی‏چای شود (خنده حضار) درست من می‏گویم نمی‏گویم گفت پول بده ولی این را هر مخاطب عاقلی می‏فهمد که بالاخره این که آمده است اینجا ولو به شما نمی‏گوید بدهید اما شما خودتان فکر کنید بدهید او برای پول کار نکند اما شما وظیفه‏ات را انجام بده «لا اسئل» نمی‏گوید «لا اَءخذ» اینجا حضرت موسی اتفاقاً خیلی هم گرسنه‏اش بودها اما به زنها نگفت بروید خانه یک تکه نان بیاورید من بخورم بزغاله‏هایتان را آب می‏دهم یا بگوید که حالا که بزغاله‏هایتان را آب دادم بروید برای من یک تکه نان بیاورید قرآن می‏گوید «تولّی الی الظّل» رفت سایه درخت گفت «رب انی لما انزلت الی من خیر فقیرٌ» خدایا من به خاطر یک تکه یک چیزی که نازل کنی من بخورم فقیرم حدیث داریم یک تکه نان می‏خواست یعنی همان وقتی که فراری بود و گرسنه بود دست از حمایت مظلوم آخه به جوان می‏گوییم پول بده می‏گوید برو بابا خودم هم هشتم گروی نه است بابا هشت تو گروی نه است اما باز هم یک مقدار کمی هم کرد پول بنداز توی صندوق کمیته امداد نگو ندارم حتی داریم «ومن قدر علیه رزقه» حتی اگر رزقت تنگ است باز انفاق کن «استنزل الرزق بالصدقه» حدیث داریم گاهی که وضعت بد است صدقه بده جوان داماد نمی‏شد گفت چرا داماد نمی‏شوی گفت پول ندارم گفت زن بگیر گفت بَه ندارم بخورم حالا ایشان می‏گوید که برو داماد بشو لابد بچه‏دار هم بشویم یک خیابان گدا راه بیافتد حضرت فرمود گفت برو داماد شو وضعت خوب می‏شود تمام افراد بعد از ازدواج وضعشان بهتر شده است شاید یک نفر پیدا نکنی که، من قبل از ازدواج وضعم بهتر بود همه افراد بعد از ازدواج وضعشان خوب می‏شود چون گاهی وقتها رزق بعد از ازدواج است رزق عروس و داماد با داشتن بچه است یعنی وقتی که بچه‏دار می‏شوند وضعشان خوب می‏شود شما پیدا کنید بگویید آقا یک آدم دارم که ایشان قبل از ازدواج وضعشان خوب بود بعد از ازدواج معمولاً آدم خانه‏دار می‏شوم ماشین‏دار می‏شود آدم غرب چیزی ندارد اکثراً برای خدمات مردم حضرت شعیب درست موسی برای پول نون کار نکرده بود اما حضرت شعیب به خدمات  موسی اجر نهاد قصد قربت منافاتی با قدردانی ندارد موسی برای خدا انجام داد ولی شما هم قدردانی کن حوادث را برای خبرگان به اهل تفسیر و تدبیر بگویید گاهی آدم حادثه‏ای که هست می‏گوید دانشمند باید بگوید «قصَّ علیه القصص» «قص علیه القصص» یعنی قصه‏اش را برای حضرت شعیب نقل کرد که ای شعیب نبودی که ببینی در منطقه چی گذشت تمام دربار فرعون نشسته‏اند جلسه شورا تشکیل داده‏اند که مرا دستگیر کنند حکومت بسیج شده برای تو حکومت فرعونی برای اینکه موسی را بگیرد «قص علیه القصص» خاطرات را برای اهلش بگوید دعای انبیاء مستجاب است چون پیغمبر حضرت موسی در آیات قبل داشته‏ایم «رب نجنی» گفت خدایا نجاتم بده اینجا می‏گوید «نجوت» «نجنی» «نجوت» گفت خدایا نجاتم بده نجاتش داد این نکاتی بود که از این آیه فهمیدیم آقایانی که دیر تلویزیون را روشن کرده‏اند ماجرا چی است «بسم اللّه الرحمن الرحیم» شخصی از دربار فرعون دوید آمد پیش موسی گفت موسی دّرُ. گفت چه خبر است گفت کاخ فرعون با مشاورین نشسته‏اند طرح دستگیری تو را می‏کشند زودتر دّرُ که همه شهر و منطقه بسیج می‏شوند که تو را بگیرند موسی پا به فرار گذاشت از منطقه فرعون‏نشین رفت مدین یک منطقه دیگر لب دروازه چشمه آبی دید قنات جوب آبی دید دید دوتا دختر کنار هستند آدم گرسنه و فراری و تحت تعقیب رفت پهلوی دخترها از این معلوم می‏شود وقتی که فراری هستی برو سراغ مظلومین از این معلوم می‏شود که بی‏غیرت نباش یکجا دیدی یک حادثه‏ای است توقف کن ببین چی چی است قصه نکند که به تو نیاز دارند رفت گفت خانمها چرا شما کنار ایستاده‏اید گفت برای اینکه تنه ما به تنه مردها نخورد چرا شما چوپانی می‏کنید «ان لنا اباً شیحاً کبیراً» بابایمان پیر است دیگر نمی‏تواند چوپانی کند درسهایی داریم که دختر تنهایی بیرون نرود دوتایی رفتند دوتا این معلوم می‏شود که تا پدر می‏تواند کار کند دختر کار نمی‏کند بابایمان نمی‏تواند کار کند ما کار می‏کنیم جوان توی خانه نشسته است دراز می‏کشد روزنامه می‏خواند آن وقت خواهر کوچکش می‏افتد در صف نانوایی خوب این کم غیرتی است تو باید نوکر خواهرت باشی نه اینکه خواهرت کلفت شما خیلی جاها مردهایشان می‏نشینند زنهایشان کار می‏کنند امیرالمؤمنین می‏فرماید زن قهرمان نیست زن ریحانه است زن قهرمان نیست کار خشن و سخت‏افزار را باید مرد انجام بدهد الان که ما دوتا دختر را چوپان می‏کنیم چون بابایمان پیر است نمی‏تواند وگرنه حالا هم که نمی ‏تواند تنهایی بیرون نمی‏آییم پس دخترها تنهایی بیرون نیایند. 1-تا می‏شود کارهای سخت‏افزار را بدهند به مردها 2-با این که خودش فراری است مظلوم‏یاب است آمد سراغ مظلومان 3-کمک مستضعفین کردن. 4-پدر و مادرها خبر داشته باشد که چه طور شد دخترها زود آمده‏اند از رفت و آمد. 5-موسی برای خدا آب داد اما شعیب دعوتش کرد مرد از مرد دعوت کند زن از زن کسی که از فرعون فرار کرد مهمان پیغمبر می‏شود این نکاتی است که در این آیه بود برویم سراغ آیه بعد نمی‏دانم چقدر وقت داریم صلوات ختم کنید «اللهم صلّ علی محمد و ال محمد» خوب 2 دقیقه وقت داریم باشد 2 دقیقه هم این آیه را می‏گوییم دیگر حالا نمی‏نویسم «قالت» یکی از دخترها گفت «قالت اِحدیهما» یکی از این دخترها گفت این که می‏گویند نمی‏گوید دختر دومی اولی به حرف کن نگاه به گوینده نکن هر که هست «قالت اِحدیهما» گفت کارداری حرف حرف خوبی است «قالت اِحدیهما» یکی از این دخترها گفت «بأبت» یا «أَبَ» یعنی بابا جان «استَئجرهُ» اجیرش کن بیاید کارگرت باشد تو که پیر شدی ما هم که دختر هستیم نمی‏توانیم چوپانی این بیاید کارگر ما باشد «استَئجرهُ» استیجار اجاره کن «اِن خیر مَنِ استئجره» این آدم خوبی است اگر اجیرش کنیم «القوی الامین» زور دارد هم امین هم آدم درستی است

رعایت احکام در برخورد با نامحرم‏

سؤال می‏کند از امام رضا که چه طور دخترها فهمیدند که این امین است گفت برای اینکه وقتی گفت به من گفت بابام می‏گوید بیا موسی رفت تا خانه شعیب موسی‏ی غرب بالاخره یک عذب می‏خواهد دلش می‏خواهد یک دختر را ببیند به دختر گفت دختر جلوی من راه نرو من قد و بالایت را می‏بینم ممکن است که تحریک شوم یک خورده عقب‏تر باش. به من بگو دست راست است یا چپ جلوی روی من بنشین چقدر مراعات می‏کنند که نگاهشان به دختر نخورد من رفتم یک اِداره‏ای دیدم یک مدیر مسئول یک رئیس دفتر دارد تا در را باز کردم یک زنی بود خیلی جوان خیلی هم زیبا بود آن زن بالاخره نگاهم به او خورد دیگر گفتم آقا تشریف دارند؟ گفت بله رفتیم و رفتیم توی دفتر رئیس گفتیم این خانم محرم است با شما گفت نه این رئیس دفتر من است یا تلفن چی گفت آخه محرمت نیست شوهر دارد گفت ببین آقای قرائتی برای من اثری نمی‏کند گفتم بر پدر دروغگو صلوات مگر می‏شود اثر نکند حضرت علی (علیه السلام) به زنهای جوان سلام نمی‏کرد گفت یاعلی پیغمبر سلام می‏کند تو چراسلام نمی‏کنی گفت پیغمبر 30 سال از من بزرگتر بود چیزی اش نمی‏شد من جوانم می‏ترسم سلام کنم چیزیام شود حضرت علی (علیه السلام) می‏ترسد چیزی اش بشود گفتم معلوم می‏شود دینت از حضرت علی (علیه السلام) هم البته حالا این خودش نگفت ولی یک کسی می‏گفت می‏گفت من شجاعتم از علی (علیه السلام) بیشتر است می‏گوید چطور گفت چون علی (علیه السلام) از خر نمی‏ترسید ولی من از خدا هم نمی‏ترسم گناه می‏کنید بعد گفت زهد ما هم از علی (علیه السلام) بیشتر است برای اینکه حضرت علی از دنیا گذشت ولی من هم از آخرت هم می‏گذرم هر غلطی می‏خواهی بکن امام سجاد (علیه السلام) می‏گوید «اللهم اجعلنی من حزبک» خدایا من را حزب اللهی قرار بده بعضی‏ها می‏گویند ما از قدیم حزب اللهی بودیم یعنی آنی که امام سجاد (علیه السلام) می‏خواهد باشد ایشان از قدیم بوده این معناش این است که ما به حزب اللهی و نمی‏دانم فلان به هر حال مشکل است انسان، انسان است شیطان هم قوی شیطان گفت هر کجا که مرد و زن نامحرمی باشد هرکجا بود سومیاش خودم هستم سومیاش خودم هستم چانه هم ندارد اول فکرش را ببر توی ذهنت دود است دود هم اگر در را باز نکنی که برود دود می‏ایستد تا سیاه بشود و لذا اگر داریم فکر بد به ذهنتان رسید پابشید و بدوید خدا رحمت کند شهید عزیز نیروی هوایی بابائی شهید عزیز بابایی بابایی در خاطراتش نوشته بود در آمریکا درس می‏خواند شب رفته بود بخوابد فکرش گرفته بود می‏گفت پا شد در پارک دوید استادش گفت چرا می‏دوی این وقت شب گفت می‏دوم که شیطان از ذهنم برود بیرون آن وقت استادش گفته بود که مسلمانها وقتی که فکر می‏گیردشان پا می‏شود برای اینکه از فکر بروند بیرون پا می‏شوند یک جایی که نشسته‏اید حدیث هم داریم که اگر غیظ کردید و عصبانی شدید راه بروید عصبانی شدی فوری بنشین یعنی حالاتت را تغییر بده پاشو از خانه برو بیرون پاشو همینطور که هی می‏نشینی و نشستی فکر ماند درها را می‏بندی دود می‏ماند دود بماند به همین خاطر گفته‏اند که اگر نگاه کردی «قل للمؤمنین» به مؤمنین بگو «یغضوا من ابصارهم» نگاهت به دختر خورد چشمت را پیش بکش اگر نگاهش کردی نگاهش کردی حالا تو می‏ماند در ذهنت نگاه کردی جشمت را پیش کش ما این آیات مال آیات موسی و فرعون است هر کلمه‏اش یک نکته در آن است درسش به درس زندگی شما یک کلمه در این آیه پیدا نمی‏کنی هیچ جای قرآن هیچ کلمه‏ای پیدا نمی‏کنی که بگویی تاریخ مصرف تمام شد بله سخنرانی‏ها تاریخ مذهبی است مرگ بر شاه می‏گویند برو دنبال کارت هر چیزی تاریخ مصرفش طریق مصرفش است آیات قرآن «فجائته» یعنی برو سراغش ببین این کسی که مظلومیها بوده این کمکش «احدیهما» فرق نمی‏کند «و تمشی علی استحیاء» راه رفتن دختر روی حیاء باشد حتی آیاتی دیگر داریم «و لا یضربن بارجلهن لیعلم ما یخفین من زینتهن» پای کوبی نکنید تا معلوم نشود که زینت شما چی است و هرچی جامعه حیا بیشتر باشد بهتر است و خیلی هم کار به برنامه‏های بین الملل نداشته باشیم در جلسه قبل گفتم در این جلسه هم عنایت دارم که تکرار کنم گاهی وقتها مثلاً می‏گویی این لباس بین المللی لباس برای حیا است ما بد است امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) کوچک بودند با شلوار رفتند توی آب یعنی با لباس بلند یک کسی گفت بابا این لباستان می‏ترسم خراب شود فرمود لباستان خراب شود ولی نباید حیایمان خراب شود گاهی وقتها فکر می‏کنیم که اگر پاچه شلوار بلند باشد برای 100 متر شنا 90 متر شنا می‏کنیم 10 متر شنا کمتر می‏کنیم این لباس شنا برای حیا بد است ما باید کارهایمان همراه با حیا باشد ساختمانمان معماریمان درسمان کلماتی که بکار می‏بریم الفاظ مان کاریکاتورهایمان، آهنگ‏هایمان شعرهایمان تعبیرات ما باید همراه با حیا باشد.
خدایا! تو را به حق محمّد و آل محمّد دختر و پسر ما دین و دنیای ما دولت و ملت ما رهبر و امت ما نسل و ناموس ما عقاید و افکار ما مرز و بوم ما را از هر رقم انحراف، از هر رقم لغزش از هر رقم خطر و آسیب حفظ بفرما. آمین. هرچه به عمر ما اضافه می‏کنی بر ایمان و عقل و علم و اخلاص و با برکت ما بیفزا. (آمین‏)
«والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 947
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست