responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 925
«بِِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ»
الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

ماه رمضان 84 در محضر برادران و خواهران در مشهد مقدس، سوره‌های کوچک را گفتیم. یادداشتی هم که آورده بودم، یادداشت بیست تا سوره بود که فکر می‌کردم هر روز یک سوره را بگویم ولی در سوره فلق در شر ما خلق کشیده شدیم به یک جاهایی که دیدیم باید توضیح بدهیم و لذا به جای بیست تا سوره یک سوره و شاید بگوییم به جای یک سوره یک آیه تفسیر شد. حالا با هم سوره فلق را بخوانیم.
 «بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِیمِ»، «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِی الْعُقَدِ وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ» الفلق/1-5. پناه می‌برم «مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ». این شر ما خلق را داشتیم توضیح می‌دادیم. خداوند هرچه آفریده خوب است ولی این خوبها آسیب پذیر است. علم خوب است ولی آسیب دارد، غرور می‌آورد. خدمت به مردم خوب است ولی آدم بعد منت می‌گذارد. شر این خدمات این است که بعد می‌گوید من بودم که جهازیه بهت دادم، من بودم که وام دادم، من بودم که، منت می‌گذارد این شر پیدا می‌شود یعنی این خوبی‌ها آلوده به شر می‌شود. آهن خوب است خنجر می‌شود، چاقو می‌شود چاقوکشی می‌کند. ثروت خوب است آفت دارد فقر آفت دارد هرچیزی آفاتی دارد.
پناه می‌برم به خدایی که شکافنده است تاریکی را با سفیدی صبح می‌شکافد، سنگ را می‌شکافد آب در می‌آید، عدم را با وجود می‌شکافد دانه را در دل خاک می‌شکافد، اینها فلق است. قل اعوذ برب الفلق، پناه می‌برم به خدای فلق. من شر ما خلق، از قل اعوذ برب الناس یا قل اعوذ برب الفلق رفتیم توی اعوذ‌های دعاها.

1- پناه بردن به خدا از انواع خطرات

حدود 350 تا اعوذ هست که می‌بینیم اینها هم شر بودند. . . عید فطر در نماز فطر یک دعایی است که می‌گوییم خدایا اسئلک ما سئلک منه عبادک الصالحون و اعوذ بک، پناه می‌برم به تو، من مااستعاذ عبادک المخلصون یعنی هر خطری که در طول تاریخ بندگان مخلص از تو پناه بردند من هم پناه بردم. ما این را بشناسیم ببینیم چقدر غرق در خطریم و هر لحظه باید پناه ببریم. خدا به پیغمبرش می‌گوید قل اعوذ تو که پیغمبر و معصوم هستی پناه ببر، ما که دیگه هیچی. اونی که معصوم است و تحت عنایت ویژه خداست پناه می‌برد، اگر پناه نبریم آلوده می‌شویم کما اینکه آلوده شدند بعضی‌ها. پناه می‌برم از اینکه مانع راه خدا بشوم. در جلسه قبل گفتیم چطور آدم مانع راه خدا می‌شود. بچه‌اش می‌خواهد برود مسجد می‌گوید نمی‌خواهد بروی مسجد. می‌خواهد حجاب داشته باشد می‌گوید نمی‌خواهد حجاب داشته باشی. می‌خواهد درس بخواند می‌گوید حالا نمی‌خواهد درس بخوانی. بسیاری از وقت‌ها ممکن است اولاد راه حق برود اما پدر و مادر. . . ولذا احترام پدر و مادر مشروط است. می‌گوید پدر و مادر را تا وقتی اطاعت کن که دستور کج بهت ندهند. (;وَإِنْ جَاهَدَاكَ عَلى أَنْ تُشْرِكَ بِی مَا لَیْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ) (لقمان/15)، اگر پدر و مادرت خواستند منحرفت کنند، دیگر اینجا (;وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا) (البقرة/83) را کنار بگذار. گوش به حرف پدر و مادر نده. چون خیلی وقت‌ها اولاد راه حق می‌رود، پدر و مادر مانع است. می‌گوید پناه می‌برم از اینکه من مانع راه حق بشوم. گاهی وقتها آدم فکر می‌کند کار خوب می‌کند، گاهی وقتها بنده طلبه حرفی می‌زنم که باعث شر می‌شود، یعنی یک چیزی می‌گویم که ایجاد وسوسه می‌کند. می‌گوید اگر مگسی روی چیز نجس نشست، بعد این مگس پاشد جای دیگر نشست، آن چیز دیگر هم نجس می‌شود. خوب آنوقت یک وقت مگس روی چیز نجس نشسته این زن می‌گوید ببین این مگس پاشد همه جا نشست. شلنگ را برمی دارد به طاق و شیلنگ را به تلویزیون و همه خانه را آب می‌کشد، چقدر پول آب می‌دهد، چقدر خانه را خراب می‌کند، چقدر مریض می‌شود، پدرِ شوهرش درمی‌اید از پول آب و برق، چرا؟ برای اینکه آن کسی که مسئله گفته، کدام مگس روی نجس نشسته؟ اصلا پای مگس چقدر است؟ مگه مگس وقتی می‌خواهد حرکت کند خشک نمی‌شود؟ وقتی خشک شد پایش پاک است، پای مگس دیگر پاک می‌شود. برمی داریم به هوای اینکه مسئله دقیق بگوییم یک ولوله و وسوسه توی خانه‌ها می‌اندازیم، بعضی‌ها هم که آماده‌اند برای وسوسه شدن. خیلی وقت‌ها آدم یک تذکری می‌دهد، می‌رود این تذکر را بدهد ایجاد وسوسه می‌کند. مواظب بچه‌ات باش به کی تلفن می‌کند، مواظب بچه‌ات باش، می‌آییم دقت کنیم در مواظبت بچه، حالت جاسوسی پیدا می‌کنیم، سوءظن پیدا می‌کنیم، هیچی، اصلا نظام خانوادگی به هم می‌خورد. صفا و صمیمیت و حسن ظن و همه چیز به هم می‌خورد برای اینکه گفته مواظب باش.

2- شناخت شیوه درست انجام دستورات دین

فهم دین یک چیز مهمی است، بعضی‌ها ممکن است سواد هم داشته باشند ولی شعور دینی غیر از فهم دینی است. من یک مثلی یک وقتی توی تلویزیون، نمی‌دانم یک بار دوبار گفتم. تکرار کنم طوری نیست. بنده رفتم خونه پدرِ سه شهید، رفتم وضو بگیرم چند تا پله رفتم پایین، این پیرمرد پدرِ سه شهید حوله آورد برای اینکه من دستهایم را خشک کنم. گفتم حدیث داریم که اگر وضو گرفتی خشک نکنی ثوابش سی برابر است. این پیرمرد یک نگاهی کرد به من و گفت حدیث نداریم اگر پیرمردی پدر سه شهید با دردِ پا حوله برداشت از پله‌ها آمد پایین برای تو، خیتش نکن؟ من این را قبلا هم گفتم، خجالت کشیدم، یعنی فهمیدم من علمِ دین دارم اما شعور دین ندارم. خیلی از افراد علم دین دارند، ولی شعور دینی‌اش را ندارند. یعنی فکر می‌کند اذان مستحب است دیگه شعور ندارد که این صدا مستحب نیست. این صدای نکره. شنیده اذان مستحب است، فکر نمی‌کند اذان مستحب است سحرخوانی مستحب نیست. هیچ دلیلی نداریم که شما قبل از اذان سحرخوانی کنی و مردم را از خواب بیدار کنی. سحرخوانی کجا گفته؟ نه آیه داریم نه حدیث داریم. مناجات سحر شبانه، من پشت بلندگو قرآن بخوانم، پشت بلندگو سحرخوانی کنم، به چه دلیل؟ نه آیه داریم نه حدیث. بسیاری از چیزهای ما، دین ناب نیست. امام اواخر عمرشان به هر مناسبتی پیش می‌آمد می‌فرمود اسلام ناب.
اسلام ناب یعنی اسلام خالص، یعنی اسلامی که دیگر سلیقه شخصی قاطی آن نباشد. مجرم را می‌خواهیم شلاقش بزنیم بزن، ولی مجرم را ببریم دم مغازه پدرش، توی خیابانی که فامیلش‌اند، شلاق می‌زنیم. . . کی گفته اگر بنده را خواستی شلاق بزنی دم دکان بابام باشد بابام چه گناهی کرده؟ بابام یک پیرمردی است مغازه دارد، حالا منو ببری دم مغازه این قاضی، باید این حالیش باشد که شلاق زدن معناش. . . تو می‌خوای منو شلاق بزنی چی کار داری که آبروی پدرم می‌رود. برو توی خیابانی که من را نشناسند. ببینید قوه قضائیه گاهی شلاق می‌خواهد بزند اما می‌برد یک جایی می‌زند که یک طایفه را نابود می‌کند. خیلی مشکل است مسئله گفتن، اجرای حدود، درس دادن، برنامه‌های آموزشی. صبح بچه حال دارد نقاشی و طراحی و ورزش، دم ظهر که گرسنه‌اش است درس ریاضی و علمی برایش می‌گذارند. آنوقت بچه گرسنه و خسته سه ساعت از روز رفته دیگر مخ نمی‌کشد، آنوقت تجدید می‌شود. یک وقت می‌بینی یک میلیون بچه تجدید شد بخاطر دو تا آدم بی سلیقه. یکی دبیر بی سلیقه و مسئول آموزش بی سلیقه که درس سخت را گذاشت وقتی که بچه گیج است، یکی هم برنامه‌های تلویزیون که شبها که بچه‌ها امتحان می‌دهند هی فیلم خوشمزه نشان می‌دهد که بچه هی نگاه کند به درس هی فیلم ببیند، نگاه کند فیلم ببیند آخرش نتواند جمعش کند، یک میلیون بچه رفوزه می‌شود بخاطر دو تا آدم بی سلیقه. خیلی مشکل است یعنی واقعا. اینکه می‌گویند در قیامت صراط از مو نازک‌تر است، در دنیا هم همینطور است، در دنیا راه حق از مو چی؟ نازکتر است. از مو نازکتر است. می‌خواهد سینه بزند، خیلی خوب، به چه دلیل وسط خیابان سینه می‌زنی؟ مردم می‌خواهند بروند تو وسط خیابان راه بندان کردی. از کنار خیابان برو که ماشین‌ها بروند، بلکه یکی مسافر هواپیماست، هواپیماش می‌پرد، بلکه یک زنی زائو است، بلکه یک کسی مریض است. عزاداری ما، خدایا پناه می‌برم از کارهایی که خیال می‌کنم دینی است ولی، دین نیست. چیزهایی که فکر می‌کنیم دینی است، عزاداری وسط خیابان، طول دادن نماز مسجد و الی آخر.

3- بی تقوایی، عامل مشکلات زندگی

پناه می‌برم، اعوذ بک من مکاره الدنیا و الاخره. اعوذ بک من العسر، پناه می‌برم از اینکه کارهایم تاب بردارد. قرآن یک آیه داریم می‌گوید من برای آدمهای با تقوا یک جور برخورد می‌کنم، آدمهای بی تقوا هم یک جور دیگر. (;وَأَمَّا مَنْ بَخِلَ وَاسْتَغْنَى) (اللیل/8)، «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْرَى» اللیل/10. آیه قرآن بود که خواندم. یعنی افرادی را تاب کارشان را باز می‌کنم، «ثُمَّ السَّبِیلَ یَسَّرَهُ» عبس/20. یعنی، بعضی وقتها خدا تاب را باز می‌کند، بعضی وقتها خدا به کار تاب می‌دهد. این مربوط به این نیت شماست. هر کسی آب نیتش را می‌خورد. افرادی که خوش باطن هستند، خدا کارهایشان تابش را باز می‌کند، افرادی که بد باطن‌اند خدا به کارشان تاب می‌دهد. حدیث داریم از امام کاظم(ع) پدر عزیز امام رضا(ع) که کسانی که پولی را در راه حق ندهند خدا چنان زندگیشان را تاب می‌دهد که دو برابرش را در راه باطل بدهند. بنده این اعتقاد را در اصل کشور هم دارند. استانهایی که باید زکات بدهند، زکات خرما، زکات گندم، زکات شتر، زکات، استانهایی که باید زکات بدهند، ندهند، دولت هم باید حمایت کند نکند، با سیل و زلزله و حوادث تلخ چنان زندگیشان به هم می‌ریزد که هم زندگی خودشان بندگان خدا از بین می‌رود و هم دولت باید هی وام بدهد، سوبسید بدهد. حدیث است امام کاظم فرمود دروغ نیست حدیث، هرکس پولی را در جای حق خرج نکند چنان زندگیش را تاب می‌دهم که دو برابرش را در راه باطل خرج کند.

4- سعه صدر در برخورد با مشکلات

پناه می‌برم از عسر. به موسی گفتند پیغمبر شدی، گفت اگر من پیغمبر شدم، (;رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی) (طه/25)، یکی روحم باز شود، سعه صدر، آقا آشتی کنید دیگه، ماه رمضان دارد تمام می‌شود، نخیر این فلان جا من را سبک کرده فلان جا من را سبک کرده چون من را سبک کرده من باهاش قهرم. به قدری روحش کوچک است که سر یک چیز جزئی قهر می‌کند. خدا به موسی گفت من می‌خواهم تو را پیغمبر کنم تو پیغمبر شدی گفت اگر می‌خواهی پیغمبر کنی چند تا چیز بهم بده. اول روحم باز باشد، روحم بزرگ باشد «رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی»، موسی از خدا خواست روح بزرگ را ولی پیغمبر بدون اینکه بخواهد روحش بزرگ شد. «أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ» الشرح/1. پناه می‌برم من شر ما خلق، شر ما خلق یکی‌اش تنگی‌ها و عسرها و ذیق صدرها. باید بگذریم. قرآن بخوانیم. می‌گوید اگر می‌خواهی من از تو بگذرم خدا، می‌گوید اگر می‌خواهی، اگر دوست داری من شما را ببخشم شما مردم را ببخشید. فحش داده، غیبت، تهمت، متلک، سبک، هر کاری کرده ببخش. اگر بخشیدی خدا هم تو را می‌بخشد. شخصی از کسی طلب داشت خیلی بهش فشار می‌آورد، هی می‌گفت صبر کن می‌گفت نخیر صبر نمی‌کنم، طلب دارم، باید بدهی، روی چکت برگه می‌زنم، زندانت می‌کنم، بدهکار بیچاره شد آمد خدمت امام گفت آقا فلانی از من طلب دارد خیلی اذیتم می‌کند هرچی می‌گویم مهلتی، صبری، می‌گوید نخیر، همینطور که داشت گله می‌کرد بستانکار هم وارد اتاق شد. سلام علیکم، سلام علیکم و رحمه الله. گفت آقا چه کردی به ایشون گله می‌کند. گفت کاریش ندارم طلب دارم می‌گویم بده، حقمه، قانون به من اجازه داده که تا یک قران آخرش را بگیرم.

5- سخت گیری بر مردم، سختی حساب در قیامت

 امام دید که این خیلی آتشش تند است، فرمود قرآن خواندی؟ گفت بله، گفت این آیه را خواندی که (;یَخَافُونَ) (الرعد/21)، خوف دارند، یخافون، مؤمن خوف دارد، «سُوءَ الْحِسَابِ»، مؤمن از بدحسابی می‌ترسد، گفت بله، گفت مگر خدا بد حساب است؟ سوءالحساب، مثل اینکه می‌گویند سوءسابقه، مگر خدا بدحساب است که مؤمن می‌ترسد؟ گفت نمی‌دانم، گفت بله کسانی که مثل تو به مردم سخت می‌گیرند، خدا هم روز قیامت به اینها، بگید، سخت خواهد گرفت. کسانی که با مردم مدارا می‌کنند خدا هم روز قیامت با اینها مدارا می‌کند.
پناه می‌برم از عسر، سختی‌ها. گاهی وقت‌ها سر یک چیز جزئی مثلا یک کیلو نخود بخری، اول خانمت می‌گوید تو شوهری، مدتی است که توی خانه یک نخود نداریم، دو تا متلک بارت می‌کند، پا می‌شوی می‌روی نخود بخری، پایت می‌افتد توی جوب، می‌روی آن طرف خیابان نخود را می‌خری، وسط خیابان که برمی گردی، پاکت پاره می‌شود می‌ریزد، می‌نشینی نخودها را جمع کنی هر شوفر تاکسی دو تا متلک بارت می‌کند. بعد می‌آیی این طرف نخودها نمی‌پزد، اونی هم که پخته لایش شن است، شنش می‌رود لای دندانش، یعنی نیم کیلو نخود پنج شش بار حالت را می‌گیرد. گاهی هم می‌خواهی یک دختر برای پسرت بگیری، می‌روی یک جایی روضه، می‌روی یک جایی مسجد، خیلی ساده، می‌گویند دختر خوبی است، فامیلش اصلش همینطور، من توی همین مشهد کسی را سراغ دارم که بعدازظهر، دو بعد از ظهر، خواستگاری کرد، بعد از پنج شش ساعتش عروسی کرد. یعنی خواستگاری و گزینش و عقد و عروسی و همه‌اش همان چند ساعته شد. اصلا شب هم داماد خانه عروس خوابید، عروسی تمام شد. و آدم هم هست یک روز می‌روند جوراب می‌خرند می‌گوید رنگش اینطور است، بعد فردا می‌رود پس می‌دهد، نمی‌دانم چی چی است، بیست و دو روز آینه و چراغ می‌خرند، بعد از بیست و دو روز مادر بزرگ می‌میرد یک ماه عقب می‌افتد، تا چله‌اش تمام شود، پدربزرگ می‌میرد، شش ماه عقب می‌افتد، بعد می‌گویند نمی‌دانم اخوی‌اش از کجا باید بیاید نمی‌دانم ترم آخرش است، دانشگاهش کجاست، آقا ازدواج داریم، چهار سال طول می‌کشد، ازدواج داریم چهار ساعت طول می‌کشد.

6- یاری خداوند در تهیه مباحث تلویزیونی

خود بنده بعضی از بحث‌های تلویزیونم ساعتها مطالعه می‌کنم به جایی نمی‌رسم، مثل شاعر، ساعت‌ها فکر می‌کند نمی‌تواند شعر بگوید، . . . حضرت امام دستور داده بود که سلمان رشدی بخاطر جسارت به پیغمبر مرتد است هرکس او را بکشد حتی اگر کشته شود، ثواب شهید دارد، دستور اعدام سلمان رشدی. من مسافرت بودم امام این فتوا را داد آمدیم از تلویزیون زنگ زدند که سریع بیا این فتوا را توجیه کن، آخر دستور اعدام سلمان رشدی یک دستور فقهی و حقوقی است. هم مسئله حقوقی است هم مسئله فقهی، من هم که نه حقوقدان هستم نه فقیه. گفتیم آقا این را بدهید به کس دیگر، من مطالعه ندارم، گفتند نه باید تو بگی. ما زنگ زدیم به بعضی از فقها، گفتند حضور ذهن نداریم، زنگ زدیم به بعضی از حقوقدان‌ها گفتند آمادگی نداریم برای هفته دیگه، گفتم آقا من فردا می‌خواهم بروم پشت دوربین، گفتند الان آمادگی نداریم. رفتم توی کتابخانه گفتم خدایا یک نامردی به پیغمبرت جسارت کرده، یک مرد خدایی مثل امام دستور اعدامش را دارد، یک کسی هم مثل من، این وسط می‌خواهم بیان کنم فتوا را، تو هم دیدی به هر کسی تلفن کردم آمادگی و حضور ذهن نداشت، حالا چه کنم، من چه کنم، اعوذ بک من العسر، پناه می‌برم از این که کار آدم تاب بردارد، خودت بیا امشب تاب‌ها را باز کن. من خوب همیشه خدا آدم را حفظ می‌کند خوب گاهی وقت‌ها جوری است که آدم یقین دارد والله بالله خود خدا کمک کرد، همینطور دست می‌گذاشتیم به کتاب‌ها باز می‌کردیم(من سبّ النبی)، کسی اگر جسارت کند به پیغمبر، یک کتاب دیگر برداشتم، هر کتابی همینطور که به ذهنم می‌رفت باز می‌کردم، همان صفحه‌ای می‌آمد که مربوط به این قصه بود، همچین یقینِ یقین پیدا کردم که خدا اراده کرده تابِ کار را باز کند، تابِ کار را باز کند.
مرحوم مطهری سحرها پا می‌شد نماز شب می‌خواند آب هم آماده می‌کرد، صدای هم حجره ایش می‌زد می‌گفت پاشو تو هم نماز شب بخوان. یعنی کتری آب آماده می‌کرد که یک خورده، این آسان کردن کار است. طرف می‌خواهد برود نماز جمعه، ماشین ندارد، شما می‌گویی من می‌روم نماز جمعه شما اگر می‌خواهی زنگ بزن با هم برویم. یک وقت می‌بینی یک نفر که می‌خواهد برود نماز جمعه، پنج نفر می‌روند نماز جمعه. فلانی استخری دارد بیرون شهر، آقا ما استخر داریم دو روز مسافرتیم، شما می‌توانید این دو روز از خانه ما استفاده کنید. من کتاب دارم می‌خواهید. بازاری‌ها موعد چکشان می‌آید نمی‌دانند چه کنند، مرحوم پدرم می‌گفت که، خدا همه اموات را رحمت کند، می‌گفت بازاری‌های کاشان چندتا شدیم تصمیم گرفتیم هر روز هر بازاری چک دارد همه، او را کمک او کنیم. امروز ایشان چک داشت، همه پولهایمان را دادیم به ایشان، چکش پاس می‌شد فردا اون چک داشت. می‌گفت هر روزی هر که چک داشت همه بسیج می‌شدیم گیرش را باز کنیم. بسیج بشویم گیر همدیگر را باز کنیم. بارها گفتم اجازه بدهید تکرار کنم، چند میلیون زن داریم که پیراهن عروسی‌اش توی کمدش آویزان است؟ و چند میلیون جوان داریم برای خرید پیراهن عروس عزا گرفته، جوان بیرون، توی کوچه عزا گرفته، چند میلیون هم پیراهن عروس آویزان است. خوب تو که عروس نمی‌شوی، شدی تمام شد، خوب این پیراهن را بده به یکی دیگه هم یک ساعت بپوشد، یک پیراهن عروس را بیست نفر بپوشند حالا یکی دو ساعت که بیشتر نمی‌خواهند این پیراهن سفیدها را بپوشند. کتابت را خواندی، خوب؟ ؟ ، خدا حفظ کند آیت الله مشکینی را، بغل خانه آیت الله مشکینی یک مسجد بود کتابهایش را منتقل کرده بود به مسجد به طلبه‌ها گفته بود هر کدام می‌خواهید مطالعه کنید، کتاب ندارید بیایید توی مسجد، از کتابهای من استفاده کنید.
چیزی هست، تقسیم نیست، سخاوت نیست، ما گیر می‌دهیم خدا هم گیر می‌دهد، نمی‌دهیم خدا هم نمی‌دهد، پناه می‌برم از اینکه کارم گیر کند، گیر کردن گیرها این است که ما هم به مردم گیر می‌دهیم. شاعر شعری دارد، به شاعر دیگر بعضی هایشان نمی‌دهند. بعضی از این مداح‌ها اگر شعر خوبی داشته باشند به کس دیگر، نمی‌دهند. من سراغ دارم کسی را که یک یادداشتی داد به من، دیدم یادداشت او، گفت راضی نیستم از رویش بنویسی، راضی نیستم فتوکپی کنی، راضی نیستم از روی نوشته من بخوانی ضبط بشود، از روی ضبط بنویسی، گفتم آقا بگیر مال خودت، هیچی رفت که رفت که رفت. یک بنده خدایی یک کتابی نوشته بود، دفترچه یادداشت خوبی داشت، خواندم گفتم خیلی بحث خوبی است، شما اجازه می‌دهی من این را بخوانم توی تلویزیون بگویم، گفت نخیر، من جون بکنم، تو پز بدهی؟ دفترش را بهش دادیم، رفت تصادف کرد از دنیا رفت، دفترش هم رفت هوا. گیر می‌دهید گیر می‌دهند. خوشا به حال اون پولی که، اون دیگی که برکت دارد، عروسی است دیگ را بهش بده، ظرفها را بهش بده، (;وَیَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ) (الماعون/7)، یک سوره داریم به نام ماعون، ماعون یعنی از این چیزهایی که بعضی خانه‌ها هست بعضی خانه‌ها نیست. همه خانه‌ها که نردبان ندارد، همه خانه‌ها که دیگ بزرگ ندارد، همه خانه‌ها، هرچی داریم سماور بزرگ، ظرف به همدیگر بدهیم. یک خورده کمک هم کنیم. پناه می‌برم از اینکه کارهایم تاب بردارد و کلید تاب خوردن کار ما این است که ما هم به دیگران تاب بدهیم. چقدر آدم پولدار داریم که ده میلیون، صد میلیون توی بانک خوابانده و توی همان محله آدم هست برای یک میلیون بال بال می‌زند. خوب بابا وام بده به چهار نفر گره را باز کن، گره را باز کن، حالا دیدی یک مرتبه می‌گویند چند میلیارد، چند صد میلیون پولش را خورد. خوب این که پولش را خورد، این حرف امام کاظم است. کسی که پولی توی بانک خوابانده و بچه‌های محل بال بال می‌زنند بهشان وام نمی‌دهد، یک تاجر گردن کلفتی پیدا می‌شود پول تو را می‌خورد. پناه می‌برم از اینکه کارم تاب بردارد و کلید تاب برداشتن، تاب دادن است. تاب می‌دهیم تاب می‌خوریم، تاب می‌دهیم تاب می‌خوریم.

7- خاطره ای از آیت الله بروجردی

از مشهد بگویم. آیت الله العظمی بروجردی مرجع تقلید بسیار مهمی بود که تا حالا همچین مرجعی پیدا نشده که هند و پاکستان و عراق و عجم و عرب، مرجعیتی مثل مرجعیت آقای بروجردی اینقدر برجستگی پیدا نکرد، قبل از حضرت امام و آقای گلپایگانی و اراکی و اینها. آقای بروجردی ده روز آمد مشهد زیارت. مسجد گوهرشاد عالمی نماز می‌خواند به نام آیت الله نهاوندی، وقتی دید آقای بروجردی از قم آمده، سجاده‌اش را داد به او که آقای بروجردی ده شب را پیشنماز شود، ایشان سجاده مسجد گوهرشاد را تحویل آقای بروجردی داد. بعد آقای نهاوندی رفت زیارت نجف، عالم نجف که توی صحن نجف نماز می‌خواند سجاده‌اش را داد به آیت الله نهاوندی. آیت الله نهاوندی گفت من توی حرم ایستاده بودم یک صدایی شنیدم. جا دادی، جا دادم، سجاده دادی به آقای بروجردی، من الهام کردم به امام جماعت نجف که تو هم سجاده‌ات را بده. جا دادی، جا دادم. قرآن بخوانم، قرآن می‌گوید به یتیم‌ها کمک کنید. دوست داری خودت بمیری بچه هایت یتیم شوند؟ اگر خود من بمیرم بچه هایم یتیم بشوند چه حالی داریم؟ خوب اون هم. یتیم هم یتیم عاطفی.

8- توجه به نیازهای عاطفی یتیمان و محرومان

در مشهد یک مؤسسه‌ای بود برای یتیم‌ها کمک می‌کرد منو برد بازدید. انباری لپه، برنج، خط کش، لباس، کفش، چی، قند، چای، چی چی چی دفتر، لباس ورزش، چی، بعد هم گوشت تازه و. . . ماه رمضانی بود ما از مؤسسه‌اش بازدید کردیم، گفت خوب بود؟ گفتم پنجاه درصد، گفت چرا پنجاه درصد؟ گفتم شما به پنجاه درصد قرآن عمل کردید. قرآن می‌گوید (;وَارْزُقُوهُمْ) (النساء/5)، رزق، لپه و برنج خوب است، (;وَاكْسُوهُمْ) (النساء/5) لباس، بله کفش و کلاه هم می‌دهید، اما پشت سر لباس و غذا هم می‌گوید «وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفًا». گاهی هم باید برای بچه یتیم‌ها نشست قصه گفت. اون بعد عاطفی‌اش را شما چه کردید؟ حالا شکم بچه سیر شد، یک بلوز هم پوشید. این پدر ندارد، مادر ندارد، باید یک کسی برای این پدری کند، مادری کند، چه مؤسسه‌ای هست این مؤسسه‌ای که به ایتام می‌رسند باید هر مؤسسه‌ای دو تا قصه گو داشته باشند قصه گوی پخته، که برود برای بچه‌ها بنشیند قصه‌های مفید و سازنده بگوید. شما «وَارْزُقُوهُمْ» را عمل کردید، «وَاكْسُوهُمْ» عمل کردید، (قول معروف) یعنی بنشین برای بچه حرف بزن، حرف زدن، بچه گاهی عاطفه می‌خواهد. گاهی عروس و دامادها که تازه بچه دار می‌شوند این بچه‌شان گریه می‌کند، چون تازه عروس و داماد شدند، نمی‌دانند چشه، اون می‌گه نکنه توی شلوارش، توی قنداقش، سیخی، میخی، تیغیه، وا می‌کنند می‌بینند نه، می‌گن نکنه آب می‌خواهد، آب بهش می‌دهند نمی‌خورد، هرکاری می‌کنند می‌بینند بچه جیغ می‌زند، آخرش این مادر بچه را بغل می‌کند راه می‌رود، بچه آرام می‌شود، این بچه می‌گوید نه خوراک می‌خواهم نه پوشاک، می‌خواهم به سینه کسی بچسبم. میخواهم کسی من را بغل کند.

9- توجه به نیازهای عاطفی والدین

گاهی وقت‌ها مسئله عاطفه است و لذا قرآن گفته «وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا»، نگفته(و بالوالدین انفاقا)، نگفته پدر و مادر پول بهش بدهی، گاهی پدر و مادر وضع مالی‌شان مشکلی ندارند، محبت می‌خواهند، می‌خواهند بچه‌شان بیاد پهلویشان یک دقیقه یک چای بخورد، حال خوش کند پاشه برود، «وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا»، نگفته(و بالوالدین انفاقا)، نگفته پول بده، احسان کن، بعد هم نگفته که برنج و روغن بفرست در خونه پدر و مادر. اگر این طور بود، الو ببخشید یک ده کیلو برنج بدهید دم خانه مادرم، خوب، این احسان نیست، این و الی الوالدین احسانا است، الی الوالدین، یعنی برنج بفرست، قاشق پلو به دهنشان است، فرق است بالوالدین احسانا یا الی الوالدین احسانا، الی الوالدین یعنی پول برایش بفرست، مثل این بچه‌هایی که می‌روند کشور خارج ماهی یک مبلغی پول برای پدر و مادرش می‌فرستد. می‌گوید پدر و مادر را پهلوی خودت نگه دار، نفرستش سالمندان. قرآن بخوانم، کدام آیه می‌گوید سالمندان نفرستش پهلوی خودت باشد؟ می‌گوید (;إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ) (الإسراء/23)، یعنی پدر و مادر پهلوی خودت، توی خونه خودت پیر بشود، اینکه شما پول بدهی برود سالمندان حالا یا دولتی یا خصوصی، پول بفرستی دلار بفرستی، برنج بفرستی، این بالوالدین نیست، مسئله محبت. پناه می‌برم از اینکه کارهایم تاب بردارد. هر دستی بدهیم، همان دست خواهیم گرفت. گندم از گندم بروید، جو ز جو. قرآن بخوانم، چرا شعر بخوانم؟ (;إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِكُمْ) (الإسراء/7)، اگر خوبی کنید خیر برسانید، خیر می‌بینید. آقازاده‌ها به پدر و مادرتان احترام کنید، بین دوتا ابروی مادر را ببوسید، دست مادر را ببوسید، اگر احسان کنید بچه هایتان هم بهتون احسان خواهند کرد. اینهایی که پدر و مادرشان مردند دو رکعت نماز بخوان بگو خدایا ثواب این را هدیه روح. اینها مهم است. هر کسی آبِ نیتش را می‌خورد، هر کسی آبِ نیتش را می‌خورد.
خدایا هرچی کار دست ما بوده که می‌توانستیم بکنیم و نکردیم و باعث شرمندگی قیامتمان است از ما ببخش و درگذر(الهی آمین)
به ما توفیق بده گره کار مردم را باز کنیم تا گره از کارمان باز شود(الهی آمین) خیلی‌ها می‌خواهند بروند عمره، حدیث داریم می‌خواهی بروی مکه چه کنی؟ سعی صفا و مروه کنی؟ اگر کسی پاشد راه برود برای اینکه مشکلی را حل کند قدم‌هایی که می‌زند توی هر کوچه و خیابان و مزرعه و روستا و کارخانه‌ای، قدمی که بر می‌دارد برای اینکه کار مردم را حل کند، ثواب کسی را دارد که توی سعی صفا و مروه قدم بزند. خیلی‌ها می‌خواهند بروند مکه طواف کنند، خدا قسمت همه بکند رفته و نرفته، ولی حدیث داریم اگر مشکل مسلمانی را حل کنید ثوابش بهتر است از طواف و طواف و طواف و طواف و طواف و طواف و طواف. امام این را گفته ده تا طواف. یکی یکی گفت طواف، طواف، طواف، می‌توانست بگوید ده تا طواف مخصوصا طواف طواف طواف طواف کرد که به مردم حالی کند جدی است، یعنی واقعا حل مشکل مردم، ثواب ده تا طواف دارد و راه رفتن انگار سعی صفا و مروه. خدایا پناه می‌برم از گیر خوردن، چرا گیر می‌خوریم؟ گیر می‌دهیم گیر می‌خوریم، باز کنیم باز می‌شود، گیر بدهیم گیر می‌خوریم، یک حرف زدیم عروس و داماد را به هم انداختیم. یک کسی حرف می‌زند بین دامادت و دخترت شکرآب می‌شود، این عوض آن، یادت هست فلان جا یک حرفی زدی یک عروس و داماد را به هم انداختی، یک کس دیگر هم یک حرف می‌زند زندگی شما را به هم می‌زند. دخترهای زیبایی که فکلشان را نشان می‌دهند خودشان را آرایش می‌کنند توی خیابان، مرده نگاهش می‌کند می‌گوید اینکه بهتر از زنمان است، این که خوشگلتره، امروز با شکلش دل این مرد را می‌برد، فردا هم این دختر فکلی که عروس بشود، یک خانم دیگر خودش را آرایش می‌کند، دلِ شوهر این را، دل بردی، دل خواهند برد. زندگی‌ها را متزلزل کردی زندگیت متزلزل می‌شود.
 والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 925
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست