responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 781

موضوع: پيوند مکتبي، برتر از پيوندهاي بشري

تاريخ پخش: 30/01/86

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

بحث امروز بحث پيوندهاست، افراد، قبيله‌ها و کشورهايي که رابطه‌ و پيوند دارند با هم چگونه هستند. اين بحث را با هم باز کنيم. پيوندها، رابطه‌ها، علاقه‌ها.

انسان موجودي است اجتماعي، رابطه‌ها، انواعش: رابطه‌هاي سببي، نسبي، قبيله‌اي، حزبي، اقتصادي، سياسي، نژادي، گويشي و…

گاهي در مدرسه و کارخانه و منطقه‌اي، چون همه ترک هستند، رفيق هستند، اصفهاني‌ها، تبريزي‌ها، آذربايجاني‌ها، يزدي‌ها، بندري‌ها، فلان، کردها، لرها، فلان، بر اساس قبيله، حزب، گويش، يا مثلا کشورهايي که نفت دارند با هم يک تشکيلاتي دارند، کشورهاي اعراب با هم يک رابطه‌اي دارند، غير متعهدها، اجمالا اين پيوندهايي که با هم هست، بالاترينش، سببي، دختر از هم مي‌گيرند، پسر از هم مي‌گيرند، با واسطه ازدواج و با سبب ازدواج با هم رابطه برقرار مي‌کنند. نسبي، عمو است، عمه است، دايي است، خاله است، اين رابطه‌هايي که هست هر کدام يک خوبي‌هايي هم ممکن است داشته باشد و دارد هم. اما اسلام آن رابطه‌اي که قوي‌ترين رابطه مي‌داند، رابطه مکتبي است، مهمترين رابطه‌ها، عميق‌ترين، گسترده‌ترين، دائمي‌ترين، تمام اين ترين‌ها مربوط به پيوند مکتبي است.

1- گستردگي روابط مکتبي در سطح جهان

اما گسترده؛ روزي چند بار شما از اين طرف کره زمين به دورترين نقطه سلام مي‌کني. هيچ وقت لري به لري، عربي به عربي، ترکي به ترکي، فارسي به فارسي، سلام نمي‌کند، از اين طرف دنيا به آن طرف دنيا، اما شما بخاطر مکتب در هر نماز مي‌گويي: «السلام علينا و علي عباده الله الصالحين» سلام بر ما و بر همه بندگان صالح خدا. اندونزي يا مالزي، چه فرقي مي‌کند؟ شرقي يا غربي، زن يا مرد، کوچک يا بزرگ، فقير يا غني، زنده يا مرده، حتي نمي‌گويد صالحين زنده، درود بر بندگان صالح خدا ولو از دنيا رفته باشند. سن مطرح است؟ پول مطرح است؟ هيچي. پس اين گسترده است. گسترده‌ترين رابطه هاست. اگر کسي مي‌خواهد روشنفکر باشد بايد بيايد متدين شود، آخر گاهي وقت‌ها آدم مي‌گويد خودم، مادرم، پدرم، زنم، بچه‌ام، برادرم، خواهرم، فاميلم، همه‌اش… يک وقت از خودم مي‌رود بيرون، مي‌شود خودم و محله‌ام، خودم و شهرم، خودم و کشورم، اما وقتي مکتبي شد مي‌گويد خودم و همه همفکرانم، هرجاي کره زمين که هستند. خيلي گسترده است.

2- تاکيد قرآن بر حمايتِ از مستضعفان جهان

قرآن يک آيه دارد مي‌گويد: («مَا لَكُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ») (نساء/75) دورترين نقطه دنيا اگر مستضعفي تحت ستم است و شما توان نجاتش را داري، بر شما واجب است که نجاتش بدهي. نمي‌گويد مستضعفين در قريتک او بلدک، («مَا لَكُمْ»)، آيه قرآن است، («مَا لَكُمْ لَا تُقَاتِلُونَ») چرا نمي‌جنگيد («فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ») در راه خدا و در راه نجات مستضعفين. نمي‌گويد مستضعفيني که زن هستند يا مرد، همشهري هستند يا هم‌کشوري، هر جاي کره زمين مظلومي هست، ما اگر قدرت داشته باشيم، بايد به حمايت از او فرياد بزنيم. اين پيوند مکتبي است. شما آلبوم تمبرها را بعد از جمهوري اسلامي ببين. تمبر داريم از خانمي به نام بنت الهدي، خوب بنت‌الهدي کي است؟ يک خانم عرب به دست صدام شهيد شد. ما يک زن عرب در عراق شهيد مي‌شود، در ايران تمبرش مي‌کنيم. سيد قطب، سيد قطب مصر بوده، يک آدم روشنفکر انقلابي دانشمند، تمبرش مي‌کنيم. حسين فهميده، سيزده سالش است، باشد، همه بزرگان بايد عکس اين بچه را بزنند به پاکت، تا پاکتشان برسد به مقصد. با عکس اين بچه پاکت به مقصد مي‌رسد. شهداي محراب، آيت الله مدني، آيت الله اشرفي، پيرمردهاي هشتاد، نود ساله که در محراب نمازجمعه شهيد شدند، تمبر است. يک نفر در لبنان شهيد مي‌شود، در فلسطين شهيد مي‌شود، ما تمبرش مي‌کنيم. آخر مي‌گويند اگر خواستي کسي را بشناسي چند جور مي‌شود بشناسي، يکي اينکه بگويي که آلبومت را بياور ببينيم. از آلبوم عکسش مي‌شود فهميد که ايشان در چه فکري است. از دعاهايش مي‌شود فهميد که در چه فکري است. از اشعاري که حفظ کرده مي‌شود فهميد که ايشان چه فکري دارد. از رفيق‌هايي که دارد، از دعاهايي که دارد، از آلبومي که دارد، از کتاب‌هايي که مي‌خرد، اصلا نوع تفکر انسان. الان بعضي جوان‌ها هستند هفده، هيجده سالشان است، جز اينکه ديپلم بگيرند کنکور بروند اصلا هيچ فکري ندارند. آقا افغانستان چنين شد، اِه، به ما چه؟ آقا در عراق چنين و چنان شد، عجب، خوب باشه. يعني هرچه که مي‌گويي… به يک نفر گفتند که شما طرفدار سلطنت هستي يا مشروطه، گفت ولم کن تو را به خدا من زن و بچه دارم، يعني… من صبح آمدم دنبال دو تا تافتون، هرکه مي‌خواهد شاه شود. اين افراد هستند… ولي پيوند مکتبي گسترده است، يعني از زن و مرد و کشور و لهجه و از همه گسترده‌تر است.

3- ناپايداري روابط و رفاقت‌هاي غير مکتبي

2- مهمترين است. قرآن يک آياتي داريم مي‌فرمايد روز قيامت همه رفاقت‌ها تبديل به نفرين مي‌شود. نمي‌دانم از من شنيديد يا نه. شبي که مي‌خواستند هويدا نخست‌وزير شاه را اعدام کنند، گفت شاه خائن است. گفتند تو نخست‌وزيرش بودي، گفت بله، شاه فرار کرد، سگ‌هاي خانه‌اش را هم نجات داد، چرا من را نجات نداد؟ من را گذاشت فرار کرد. يعني نخست‌وزير به شاه لعنت مي‌کند. قرآن بخوانم: («يَا وَيْلَتِي لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلًا» )(فرقان/28) پايان سيماي دوستي‌هاي ناباب در قرآن. 1- («لَيْتَنِي» )اي کاش («لَمْ أَتَّخِذْ») نمي‌گرفتم («فُلَانًا») فلاني را («خَلِيلً») دوست، کاش با فلاني رفيق نمي‌شدم، او من را برد يک فيلم نشانم داد، او به من سيگار داد، او فکر من را کج کرد، کاش با او رفيق نمي‌شدم، آيه قرآن است. («لَا يَسْأَلُ حَمِيمٌ حَمِيمًا») (معراج/10)، («لَا يَسْأَلُ») يعني سؤال نمي‌کند، («حَمِيمٌ» )از حمام است، حمام آنجايي است که آبِ داغ است، («حَمِيمٌ») يعني رفيق داغ، («لَا يَسْأَلُ حَمِيمٌ حَمِيمًا») يعني دوستِ داغ از دوستِ داغ احوالي نمي‌پرسد. يعني ول مي‌کنند مي‌روند. («الْأَخِلَّاءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ») (زخرف/67)، («الْأَخِلَّاءُ» )يعني خليل، خليل يعني دوست، («الْأَخِلَّاءُ») دوست‌ها، («بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ») بعضي‌شان نسبت به بعضي، («عَدُوٌّ») دشمن مي‌شوند. همه اينهايي که مي‌گويند مخلصم، چاکرم، همين‌ها يک زماني به هم فحش مي‌دهند. («يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ») (عبس/34)، («يَوْمَ») روزي («يَفِرُّ») فرار مي‌کند، («الْمَرْءُ») يعني انسان، روزي که فرار مي‌کند انسان از چي؟ از خيلي از دوست‌هايش، از همه اينهايي که با آنها رفيق شده، فرار مي‌کند. («يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ») (عبس/34) از برادرش، («و بنيه») از بچه‌اش، («و صاحبته») از همسرش، از هم فرار مي‌کنند. گناه خودشان را گردن هم مي‌اندازند، روز قيامت اينهايي که همه‌اش متن قرآن است، روز قيامت مي‌گويد که («لَوْلَا أَنْتُمْ») (سبأ/31) اگر شما نبوديد، («لَكُنَّا مُؤْمِنِينَ») ما مؤمن بوديم، شما ما را کج کرديد. مقصر شما هستيد، يعني روز قيامت که مي‌بينند وضع خراب است او مي‌گويد تو بودي، او مي‌گويد تو بودي. («لَوْلَا أَنْتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنِينَ») (سبأ/31) اين پايان اين دوستي‌هاست. بايد مواظب باشيم که با کي رفيق مي‌شويم. اصلا آمريکا چقدر ما را دوست دارد؟ هيچي. همه مغزهاي ايران بسيج شوند که يکي از فرمول‌هاي علمي را از آمريکا ياد بگيرد، به آنها نمي‌دهند. مثلا بگويد آمريکا، اين هواپيماي اف 16 را فرمولش را به ما بده، طرحش را به ما بده، امکان ندارد بدهد. پپسي کولا ترکيباتش از چي است؟ ما مي‌خواهيم خودمان در ايران پپسي توليد کنيم، امکان ندارد فرمولش را بدهد، نه فرمول آبکي‌اش را مي‌دهد پپسي، نه سفتکي‌اش را، اف 16، اما هرچه بخواهي از ماهواره برايت مي‌فرستد. خوب اين يعني چه؟ چطور آنجايي که مربوط به مغز من است کمکم نمي‌کند، آنجايي که مربوط به هوس‌هاي من است کمک مي‌کند، اين مي‌خواهد شما يک آدم هوسبازي باشي، نمي‌خواهد يک آدم متفکر باشي. («عَدُوٌّ مُبِينٌ») (زخرف/62) قرآن مي‌گويد دشمن است. حالا گورِ پدرش ندهد، مي‌گويد خودت هم حق نداري بفهمي، نه که من به تو نمي‌دهم، خودت هم نبايد بفهمي، حالا که فهميدي نبايد استفاده کني. ما بايد مواظب باشيم که حواسمان جمع باشد، چقدر اينترنت‌ها، چقدر ماهواره‌ها، چقدر فيلم‌ها، چقدر سي‌دي‌ها، اصلا کي؟ حتي حديث داريم که آن کسي که تو را مي‌خنداند دشمنت است. آن کسي که تو را مي‌گرياند دوستت است، چون بعضي خنده‌ها آدم خيال مي‌کند خنده است، دزد حرفه‌اي را چند بار زندانش کردند، بعد ديدند نه دست بر نمي‌دارد، آخرش اعدام خواستند بکنند، گفت مادرم را بياوريد من با او خداحافظي کنم. وقت اعدام مادرش را آوردند گفت مادرجان، من را مي‌خواهند اعدام کنند، زبانت را بگذار در دهان من، گفت باشه، مادر زبانش را گذاشت در دهان اين بچه‌اش، يک گازي گرفت بچه، خون جاري شد، گفت چرا همچين کردي؟ گفت براي اينکه بچه بودم رفتم يک تخم‌مرغ دزديدم، تو خنديدي گفتي بارک‌الله، اگر آن روز من را تشويق نمي‌کردي، امروز دزد حرفه‌اي نمي‌شدم. يک آفرين‌ها خطرناک است.

4- ترش رويي در مقابل گناه و پليدي

اصلا وقتي يک کسي گناه مي‌کند، عبوس کنيد برايش، چون اگر خنديدي، لبخند به او زدي، اين در گناه جسارت پيدا مي‌کند، اما اگر گناهکار ديد که مثلا يک جواني سيگار مي‌کشد، هرکه ديد رويش را برگرداند، اين ديد عجب، اين سيگار باعث مي‌شود که در جامعه تحقير شود، سيگارش را دور مي‌اندازد. لازم نيست نهي از منکر بگوييم آقا سيگار نکش، بي‌اعتنايي، سرسنگيني، عبوس کردن، عبوس يک جاهايي واجب است. اينکه مي‌گويند حضرت عبّاس، يعني حضرت عبوس‌کننده، چون حضرت اباالفضل نسبت به افراد فاسد عبوس مي‌کرد، يک هيبتي داشت ول نبود، متأسفانه بعضي از دختر و پسرهاي ما وِل هستند، عوض اينکه… ما سه رقم آدم داريم ببينيد شما کدام هستيد. آدم‌هايي که وِل هستند، شل، آدم‌هايي که سفت هستند، آدم‌هايي که اصلا ديگران را هم مقاوم مي‌کنند. پس سه رقم جوان داريم، هر سه هم در قرآن آمده. انواع جوان‌ها، يا پيرها، فرقي نمي‌کند. 1- جوان‌هاي وِل، جوان‌هاي شل، 2- جوان‌هاي مقاوم، 3- جوان‌هاي مقاوم‌ساز. جوان‌ شل مثل آب است، آب در هر ظرفي شکل همان مي‌شود، اگر ليوان آب را آوردند آب در آن ريختند مثل ليوان مي‌شود، در کوزه مثل کوزه مي‌شود، در آفتابه شکل آفتابه مي‌شود، در شير است مثل شير مي‌شود، از خودش اراده ندارد. در هر ظرفي شکل همان، مي‌گويد خواهي نشوي رسوا، همرنگ جماعت شو. حالا که همه زلفشان را اينطوري درست مي‌کنند، ما هم اين طوري درست مي‌کنيم. لباسشان اين رنگي است، بايد اين رنگي شويم، بيا برويم، بيا برويم، وايسا، وايسا، اصلا شل است، از خودش هيچ اراده‌اي ندارد، مثل فتيله چراغ، پائينش بکشند، بالايش مي‌کشند. يک رقم جوان‌هاي ول. قرآن راجع به جوان‌هاي ول يک آيه دارد، مي‌گويد روز قيامت اهل بهشت از اهل جهنم مي‌پرسند («مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ») (مدثر/42) چرا شما جهنمي شديد؟ مي‌گويند راستش را مي‌خواهيد ما شُل بوديم. («وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِينَ») (مدثر/45) هرجوري زدند همانجوري رقصيديم. گفتند بريم چهارشنبه سوري يک ترقه، گفت بريم ترقه، بريم روضه، بريم روضه. اين فيلم را ببينيم، ببينيم. آن را نبينيم، نبينيم. اصلا از خودش تصميم نداشت. آيه‌اش را هم اگر کسي مي‌خواهد در ذهنش باشد اين است: («وَكُنَّا» )و بوديم، («نَخُوضُ» )فرو مي‌رفتيم («مَعَ الْخَائِضِينَ» )گفت اينهايي که فرو مي‌رفتند ما هم فرو مي‌رفتيم. يعني ما هم غرق مي‌شديم.

5- مقاوم سازي خود و ديگران در برابر دشمن

جوان‌هاي مقاوم کي هستند؟ اصحاب کهف. اصحاب کهف که فيلمش را هم نشان دادند، وقتي ديدند تمام منطقه خراب است، گفتند خوب باشه ما که لازم نيست در منطقه خراب، خراب شويم، اين مقاوم افرادي هستند که فکر مي‌کنند تسليم جو نمي‌شوند، خودشان براي خودشان يک خطي دارند. اصلا بعضي‌ها مقاوم‌ساز هستند، مثل امام. امام خميني غير از اينکه زير بار شاه نرفت، مردم را ضد شاه کرد. زير بار آمريکا نرفت، اصلا مردم را هم ضد آمريکا تربيت کرد. حضرت ابراهيم (ع) غير از اينکه خودش بت نپرستيد بت‌ها را هم شکست. پيغمبر اسلام در مکه‌اي که پر از بت بود، خودش تسليم بت که نشد، مکه را هم عوض کرد. («فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِيمُ») (انبياء/60) قرآن مي‌گويد. پس سه رقم آدم داريم، آدم‌هايي که ول هستند («وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِينَ») من بارها اين مثل را زدم ولي از بس که اين شعر در بورس است، من هم هي بايد در بورس بگويم تا آن شعر معروف را لاي‌روبي کنيم، آخر شعرهايي که در ذهن‌ها جاسازي مي‌شود، کندنش هم با يک بار دو بار نمي‌شود، مثل سماورها که جرم مي‌گيرند يا رسوب مي‌گيرند، يک چيزي که رسوب مي‌کند اين را با… اين شعر در ذهن‌ها رسوب کرده، بسيار شعر غلطي است، بسيار شعر غلطي است، خواهي نشوي رسوا، همرنگ جماعت شو، همه ايراني‌ها حفظ هستند. بسيار شعر غلطي است، خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو مي‌داني يعني چه؟ يعني شُل شو. يعني توي هر ظرفي ريختنت شکل همين ظرف دربيا. يعني اگر همه غيبت مي‌کنند ما هم غيبت کنيم؟ نخير، ما بلند مي‌شويم مي‌رويم. همه نشستند نماز نمي‌خوانند، نخوانند، بنده نماز مي‌خوانم.

6- خاطره‌اي زيبا درباره نماز يک دانش‌آموز

يک وقتي ما در ستاد نماز نوشتيم آقازاده‌ها، دخترخانم‌ها، شيرين‌ترين نمازي که خوانديد براي ما بنويسيد. يک دختر يازده ساله يک نامه نوشت، همه ما بُهتمان زد، دختر يازده ساله ما ريش‌سفيدها را به تواضع و کرنش واداشت. نوشت که ستاد اقامه نماز، شيرين‌ترين نمازي که خواندم اين است، زيادي گوش بدهيد، بخصوص دخترخانم‌ها، آقازاده‌ها، گفت در اتوبوس داشتم مي‌رفتم يک مرتبه ديدم خورشيد دارد غروب مي‌کند يادم آمد نماز نخواندم، به بابايم گفتم نماز نخواندم، گفت خوب بايد بخواني، حالا که اينجا توي جاده است و بيابان، گفت برويم به راننده بگوييم نگه‌دار، گفت راننده بخاطر يک بچه دختر نگه نمي‌دارد، گفت التماسش مي‌کنيم، گفت نگه نمي‌دارد، گفت تو به او بگو، گفت گفتم نگه نمي‌دارد، بنشين. حالا بعداً قضا مي‌کني. دختر ديد خورشيد غروب نکرده است و گفت بابا خواهش مي‌کنم، پدر عصباني شد، دختر گفت که آقاجان مي‌شود امروز شما دخالت نکني؟ امروز اجازه بده من تصميم بگيرم، گفت خوب هر غلطي مي‌خواهي بکن. مي‌گفت ساکي داشتيم، زيپ ساک را باز کرد، يک شيشه آب درآورد، زيرِ صندلي اتوبوس هم يک سطل بود، آن سطل را هم آورد بيرون، دستِ کوچولو، شيشه کوچولو، سطل کوچولو، شروع کرد وسط اتوبوس وضو گرفت، قرآن يک آيه دارد مي‌گويد کساني که براي خدا حرکت کنند مهرش را در دلها مي‌گذاريم به شرطي که اخلاص داشته باشد، نخواسته باشد خودنمايي کند، شيرين‌کاري کند، واقعا دلش براي نماز بسوزد، پُز نمي‌خواهد بدهد. («إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا») (مريم/96) يعني کسي که ايمان دارد، («وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ») کارهايش هم صالح است، کسي که ايمان دارد، کارش هم شايسته است، («سَيَجْعَلُ لَهُمْ الرَّحْمَانُ وُدًّا»)، («وُدّ») يعني مودت، مودتش را در دلها مي‌گذاريم. شاگرد شوفر نگاه کرد ديد دختر وسط اتوبوس نشسته دارد وضو مي‌گيرد، گفت دختر چه مي‌کني؟ گفت آقا من وضو مي‌گيرم ولي سعي مي‌کنم آب به اتوبوس نچکد، مي‌خواهم روي صندلي نشسته نماز بخوانم. شاگرد شوفر يک خورده نگاهش کرد و چيزي به او نگفت. به راننده گفت عباس آقا، راننده، ببين اين دارد وضو مي‌گيرد، راننده هم همين‌طور که جاده را مي‌ديد در آينه هم دختر را مي‌ديد، هي جاده را مي‌ديد، آينه را مي‌ديد، جاده را مي‌ديد، آينه را مي‌ديد، مهر دختر در دل راننده هم نشست، گفت دختر عزيزم مي‌خواهي نماز بخواني؟ من مي‌ايستم، ماشين را کشيد کنار گفت نماز بخوان آقاجان، آفرين، چه شوفرهاي خوبي داريم، البته شوفر بد هم داريم که هرچه مي‌گويي وايسا او براي يک سيخ کباب مي‌ايستد، براي نماز جامعه نمي‌ايستد. در هر قشري همه رقم آدمي هست. دختر مي‌گفت وقتي اتوبوس ايستاد من پياده شدم و شروع کردم الله اکبر، يک مرتبه اتوبوسي‌ها نگاه کردند او گفت من هم نخواندم، من هم نخواندم، او گفت ببين چه دختر باهمتي، چه غيرتي، چه همتي، چه اراده‌اي، چه صلابتي، آفرين، همين دختر روز قيامت حجت است، خواهند گفت اين دختر اراده کرد ماشين ايستاد، مي‌گفت يکي يکي آنهايي هم که نخوانده بودند ايستادند، گفت يک مرتبه ديدم پشت سرم يک مشت دارند نماز مي‌خوانند. گفت شيرين‌ترين نماز من اين بود که ديدم لازم نيست امام فقط امام خميني باشد، منِ بچه يازده ساله هم مي‌توانم در فضاي خودم امام باشم. قرآن مي‌گويد («وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا») (فرقان/74) شما اگر غروب رفتي مسجد پدر و مادرت تحت تأثير قرار مي‌گيرند. اگر شاگرد اول‌ها بروند مسجد باقي شاگردها، اگر ورزشکارها بروند مسجد همه آنها هم مسجدي مي‌شوند.

سه رقم آدم داريم: آدم‌هاي شُل («وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِينَ»)، آدم‌هاي مقاوم، اصحاب کهف، اصحاب کهف چند تا جوانمرد بودند، وقتي ديدند فضا همه آلوده و شرک است گفتند آقا ما زندگي شهري را نمي‌خواهيم از خير اين برج‌ها و کاخ‌ها مي‌گذريم، ما مي‌رويم توي يک بيابان، رفتند در بيابان، در غارِ کوهي زندگي کنند که از فضاي فاسد، گفتند شهرش با گناهانش براي خودش. يک عده هم افراد… پس ببينيد اگر عوضت کردند شُل هستي، تلويزيون فيلم پرجاذبه مي‌گذارد، شما هم امتحان داري، ماههاي ارديبهشت و خرداد وقت امتحان بچه‌هاست، حالا تلويزيون هم فيلم‌هاي شاد گذاشته، شما کتابت دستت است فردا هم امتحان داري، يک خورده مي‌خواني يک خورده… بالاخره نتيجه اين فيلم اين مي‌شود که شما را فيلم برد، ضربه علمي زد، فردا در امتحان نمره لازم را نمي‌آوري، اگر فيلم برد، شُل هستي، اگر شبِ امتحان رفتي يک کتابخانه، رفتي يک جايي که اصلا فيلم نباشد، تلويزيون را خاموش کردي رفتي يک اتاق ديگر، اين معلوم مي‌شود مقاوم هستي، اگر نمازت قضا شد در اتوبوس شل هستي، اگر صندلي نشسته خواندي، مقاومي، اگر ماشين را نگه داشتي امام هستي. اگر هم از حالا امام نباشيد بزرگ هم بشويد امام نخواهيد شد. اين را هم به شما بگويم، نصفش را من مي‌خوانم، نصفش را شما بگوييد. سالي که نکوست از بهارش پيداست. يعني شما در شانزده سالگي چه هنري داري در خانه؟

7- برخورد کريمانه در برابر افراد جاهل و خطاکار

او فحش مي‌دهد شما هم فحش مي‌دهي، اه، خوب يکي شديد که. قرآن مي‌گويد او فحش داد، تو بگو سلام عليکم، («وَإِذَا خَاطَبَهُمْ الْجَاهِلُونَ») (فرقان/63) نگو خودتي جدت است، بابات است، ننه ات است، مادرت است، اين که نشد که، اگر فحش داد و تو را هم به فحش کشيد معلوم مي‌شود شل هستي، اگر فحش داد و آرام بودي، مقاومي، اگر گفتي آقا آدم تحصيلکرده نبايد اين حرف را بزند، من از شما توقع اين را نداشتم، تا گفتي من از شما اين توقع را نداشتم فوري او هم عقب‌نشيني مي‌کند، سعي کنيم امام باشيم، امام يعني ديگران را به مقاومت واداريم، يعني رهبر ديگران باشيم، قالب‌ساز باشيم، نه قالب‌پذير. شما حالا وقت اين است که قالب‌ساز باشيد. برو جلو آينه همانطوري که دوست داري خودت را درست کن، نگاه مي‌کند در خيابان مي‌بيند اين اينطور است او هم آنطور مي‌شود، او آنطور است، او هم آنطور مي‌شود. مگر فتيله چراغ هستي که هر کسي مي‌خواهد من را پائين و بالا بکشد، مگر آب هستيم؟ خودت يک راه درست منطقي، منطقي که دليل عقلي يا دليل قرآني داشته باشد گوش بدهيم، سليقه‌ها را خودت انتخاب کن.

خدايا جوان‌هاي ما را از شُل بودن به مقاوم بودن و مقاومين از نسل نوي ما را از مقاوم بودن به امام شدن و مقاوم‌سازي تبديل بفرما. بحث ما پيوند بود، خدايا پيوندهاي ما را مکتبي قرار بده. روز قيامت اينهايي که همديگر را دوست دارند، بعد مي‌فهمند اين دوستي‌ها باعث ضررشان شد، مي‌گويند («يَا وَيْلَتِي لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلًا») (فرقان/28) کاش با فلاني رفيق نمي‌شدم. خدايا ما را از کساني که روز قيامت شرمنده و اهل حسرت و غصه بخورد و ببيند آتش گرفت، عمرش را سوزاند بخاطر رفاقت، ما را از پشيمان شده‌هاي قيامت قرار نده. هرچه به عمر ما اضافه مي‌کني، به ايمان، به علم، به عقل، به عمل، به اخلاص، به عمق ما بيفزا. رهبر ما، دولت ما، امت ما، ناموس ما، انقلاب ما، نسل ما، دين ما، آبروي ما، جواني ما، سلامتي ما، هرچه که به ما داده‌اي در پناه امام زمان حفظ و قلبِ آقا حضرت مهدي را از ما راضي کن و ما را از ياران امام زمان قرار بده.

«والسلام عليکم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 781
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست