responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 772
 بسم الله الرحمن الرحیم
 الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی.

جلسه قبل به مناسبت میلاد پیامبر اکبرم(ص) بحثی داشتیم راجع به «و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین» مطالبی را گفتیم. مطالبی ماند که این جلسه باید بگوئیم. بعد هم ادامه بحث. پس موضوع بحث این بود: «وما ارسلناک الا رحمه للعالمین» سوره انبیاء آیات آخر ترجمه‌اش این است که: پیامبر ما نفرستادیم تو را مگر رحمت – تو فقط رحمتی – و رحمت برای للعالمین – کلمه عالمین دو تا معنا دارد. یکی به معنای بشر است یکی به معنای کل هستی، به حضرت لوط گفتند(چون قوم لوط عمل فاسد انجام می‌دادند) دو فرشته در قیافه دو شکل یا دو شخص میهمان شدند، افراد هرزه آمدند در خانه پیغمبر که این مهمانهایت را به ما بده ما مثلاً جنایتی که داریم را انجام بدهیم، گفت: الیس منکم رجل رشید، یک مرد در شما نیست، آنها در گفتگوها گفتند «الم ننهک» ما نهی نکردیم تو را «عن العالمین» یعنی به تو نگفتیم تماس با کسی نگیر، اینجا عالمین که گفته یعنی بشر؛ یعنی ما به تو گفته بودیم کسی نباید در خانه تو بیاید، حالا که آمده باید مهمانها را تحویل ما بدهی که در آنجا عالمین فقط به معنای بشر است.

رحمت فراگیر پیامبر براى جهانیان‏

 در بسیاری از جاهای قرآن وقتی «عالمین» داریم به معنای کل هستی است. «الحمد لله رب العالمین»، «رب العالمین» یعنی کل هستی را دارد تربیت می‌کند. پیغمبر رحمت است برای عالمین هم به معنای اول می‌شود گرفت یعنی هم رحمت است برای بشر، و یا رحمت است برای کل هستی. این شاهد دارد چون قرآن می‌فرماید: «نذیرا للبشر» یعنی پیغمبر تو برای کل بشر هستی، «کافه للناس» برای عرب و عجم نیستی، «کافه للناس» یعنی تو برای کل بشر هستی، اگر عالمین به معنای بشر باشد. ولی اگر عالمین به معنای هستی باشد، تو رحمت برای هستی هستی، چگونه؟ چون پیغمبر واسطه فیض است. او پیامبر مظهر اسم اعظم خداست. یعنی هرکس هرچی می‌گیرد از طریق اولیای خدا می‌گیرد، مثل اینکه ما الان هرچی از این شیشه‌های لامپ برق می‌گیریم رابطش سیم است. سیم هستی اوست. «و حبل الله المتین» «و صراطه المستقیم»‌ای مهدی جان، در دعای ندبه داریم، تو حبل الله هستی، حبل یعنی، یعنی تو ریسمانی. در اسکناس یک نخ است، آن نخ به اسکناس ارزش می‌دهد اگر آن نخ نباشد، با باقی کاغذها فرقی نمی‌کند. این سیم است که این لامپها را روشن کرده است، «رحمه للعالمین» یعنی تو برای کل هستی رحمت هستی. حالا، مبعوث هستی برای همیشه، ممکن است کسی مسئولیتش موقت باشد، زمان مصرف داشته باشد، اما «خاتم النبیین» هم برای همه هستی، هم برای همیشه هستی، هم برای جن هستی، هم برای انس هستی.
(تو فقط رحمتی؛ یعنی جنگهایت هم رحمت است. الان در دنیا جنگهایی که می‌شود چی است؟ مثلاً صدام چرا؟ من خیلی غصه این ویلچری‌های عراق را می‌خورم. ویلچری‌های عراق که روی ویلچر نشسته‌اند، الان می‌گویند برای کی ما دست و پایمان را دادیم؟ مثلاً حالا صدام هوس کرد که سردار قادسیه شود، چند روزه ایران را بگیرد، دنبال هوسش جبهه و جنگ راه انداخت، ما هم جوانهایمان را دادیم، فدای هوس صدام شدیم. یک جنایتکار، من هم فدای یک جنایتکار شدم. خوب این غیر از ویلچری‌های ایران است، ما هوس جنگ نداشتیم، حمله به کشورمان کردند، دفاع بر انسان واجب است، بخاطر دفاع رفتیم جبهه. آن ویلچری ایران یک احساسی دارد که بالاخره احساس نمی‌کند حرام شد، غصه می‌خورد، درد هم دارد، هم خودش، هم بستگانش. خدا انشاءالله به همه‌شان صبر و اجر کامل بده، اما بالاخره وجدانش، یه وقت انسان پول می‌دهد جهازی برای دخترش می‌خرد، یا پولش را می‌دهد برای دارو برای سلامتی خودش، یه وقت پولش را جیب بر می‌زند، هر دو پول خرج شد، منتهی وجدان یک چیزی است.)

جهاد پیامبر براى هدایت مردم

تو رحمتی برای بشر، پیغمبر جنگهایش هم رحمت بود، مثل خداوند که می‌گوئیم مظهر رحمت است، در عین حال همان خدا جهنم هم دارد، مادر وقتی گوش بچه‌اش را می‌مالاند، همان وقتی هم که توبیخ می‌کند بچه‌اش را، یا روی دست بچه‌اش می‌زند، همان روی دست زدنش هم یک رحمت است.
جنگهای اسلام برای کشورگشایی نیست، جنگهای ما اخلاق دارد، الان دنیا جنگهایش اخلاق ندارد. حضرت امیر وقتی دستور می‌دهد که بروید جبهه می‌گوید که: 1- کاری به زنها نداشته باشید، 2- کاری به کودکان نداشته باشید، 3- کاری به سالخورده‌ها نداشته باشید، 4- آنها که دارند فرار می‌کنند کاری نداشته باشید، البته دو تا فراری داریم، به حضرت امیر گفتند ما دو تا چیز متضاد در شما دیدیم. در جنگ صفین فرمودید فراری‌ها را هم بزنید، اما در جنگ جمل فرمودید اینهایی که فرار کردند کاریشون نداشته باشید، هر دو فراری بودند، چرا یکی را گفتی بزن، یکی را گفتی نزن؟ صفین و جمل. فرمود در جنگ صفین، آنهایی که فرار می‌کردند، معاویه زنده بود، می‌رفتند پهلوی معاویه، شارژ می‌شدند بر می‌گشتند. مثل این کپسول خالی‌ها که می‌برند، گازش می‌کنند بر می‌گردانند، این معاویه زنده بود، می‌رفتند شارژ می‌شدند برمی گشتند، در جنگ جمل رهبرانشان رفتند، اینهایی هم که فرار می‌کردند، می‌رفتند که می‌رفتند که می‌رفتند، دیگر بر نمی‌گشتند، لذا آن کسی را که می‌رود می‌گویند بگذار برود، ولی آن کسی که می‌رود که شارژ شود برگردد، بزنش. (این فرق می‌کند. ما گاهی وقتها یک چیزی را همینطور. یک پیشنماز بود مهر که می‌خواست بگیرد، مهر چهار گوش می‌گرفت، می‌گفتیم خوب این مهر گرد است، می‌گفت نه من مهر گرد نمی‌گذارم، چه فرقی می‌کند؟ گفت ببین، یک بار من پیشنماز بودم، مهر گرد بود، تا سرم را برداشتم این مهر چسبید، بعد مهر سر خورد رفت، حالا پیشنماز مهر ندارد، دیگه تصمیم گرفتم مهر گرد نگذارم. هر کسی یک جایی ضربه خورده، عقلش بیشتر کار می‌کند. می‌گفت ازدواج کنید زنتون یا خوب است یا بد، اگر خوب است خوشابحالتان، اگر زنتان بد باشد، فیلسوف می‌شوید، از بس که فکر می‌کنید چه خاکی به سرم بکنم، چه جوری از این کوره دربرویم، بالاخره آنقدر فکر می‌کنیم تا فیلسوف می‌شویم، بالاخره زن خوبه، خوبش خوب است، بدش هم آدم را فیلسوف می‌کند، چون همه‌اش طراحی می‌کند که به خانمم چه بگویم، به مادر خانمم چی بگویم، مثل شطرنج است، همه‌اش باید فکر کنید که. . . ،) جنگها هم رحمت است، «و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین» یعنی پیغمبر تو فقط رحمتی، جنگی هم که کردی بر اساس این بود که می‌خواستی مردم را، ببینید گاهی وقتها بچه می‌رود دستش را بگذارد روی مار، مادر می‌زند روی دستش، این بچه گریه هم می‌کند، اما می‌گوید روی دستش نمی‌زدم.

رحمت الهى در میان بلاها و دشمنى‏ها

 بلاها هم تویش رحمت است، خدا ارحم الراحمین است، در بلاهایش هم رحمت است. (من نمی‌دانم این را گفته‌ام، تو تلویزیون بوده یا در سخنرانی‌های رادیو و تلویزیون. مثنوی ظاهراً این را شعر آورده. یک مردی زیر یک درخت خوابیده بود، دهانش هم باز بود و خرو پف می‌کرد، یک مارمولک کوچکی رفت توی حلقش. مردی که آمد برود آن صحنه را دید با عصا زد او از خواب بیدار شد، بلند شد گفت چرا می‌زنی؟ گفت حرف نزن، یکی دیگر هم زد. بعد دو سه تا از این زردآلوهای ترشیده بش داد گفت بخور، دو تا سه تا دیگه زد، دوباره دو سه تا زردآلو ترشیده داد گفت باید بدوی، این را با عصا هی دواندش، بالاخره حالش به هم خورد، از خواب بیدار شده زردآلوی ترشیده خورده دویده، حالش به هم خورد، غذا را برگرداند، بعد مارمولک توی غذا برگردانده شده بود، گفت ببین بخاطر این. من اگر می‌گفتم مارمولک است شاید می‌ترسیدی،) گاهی وقتها دو تا سه تا چوب می‌زنند یعنی زیر پایمان را داغ می‌کنند که برویم. اگر یکجور باشد زندگی. . . قدیم جاده‌ها صاف بود حالا می‌گویند جاده‌ها باید کج باشد در جاده صاف آدم خوابش می‌گیرد. زندگی مرفه خواب آور است. خیلی آدمها که خیلی گردن کلفتی می‌کنند وقتی مریض میشوند خیلی راحت می‌گویند چی می‌گویی حق باشماست. . . . جفنگ می‌گفت، به ابرها سنگ می‌زد، ولی الان یک خورده تنظیم باد شده. حدیث داریم سه چیز را فرستادیم برای اینکه شما را تنظیم باد کنیم: مرض، مرگ، فقر. اینها هم نعمت خداست. یک کسی که خدا دوستش دارد. یکی از خطبای ایران، سخنرانی‌های مهمی داشت، می‌گفت یک مرتبه حمد یادم رفت، «مالک یوم الدین» مثلاً یادم رفت. آقای دیگر از رؤسای مهم دانشگاه است، همه ایران می‌شناسندش. می‌گفت من رفتم نماز بخوانم اساتید دانشگاه هم همه پشت سرم نماز خواندند. ما یک غروری گرفتیم که عجب محبوبیتی داریم که همه اساتید پشت سر ما اقتدا کردند. می‌گفت رکعت سوم اصلاً یادم رفت چی بگم. می‌گفت اصلاً حالم گرفته شد. اینها خیلی است، شیرین است، فقر شیرین است، خدا به پیغمبر می‌گوید اگر مزه‌اش را نمی‌چشیدی اصلاً. . . «الم یجدک یتیماً. . . » یتیمی را بهت چشاندم تا بفهمی یتیمی یعنی چه. «فاما الیتیم فلا تقهر» من مزه فقر را به تو چشاندم، «فوجدک عائلا. . . » عائلاً یعنی فقیر «فاغنی» تو عائل بودی، یعنی فقیر بودی، من تو را غنی کردم. پس مزه فقر را بهت چشاندم، پس حالا که چشیدی «فاما السائل فلا تنهر» یک فقیری که می‌آید ردش نکن، «و اما السائل فلا تنهر» یتیم را نشکن. یتیم‌ها هم ناراحت نباشند.

یتیم‏هایى كه به اوج رسیده‏اند

یک جزوه‌ای اخیراً دست من آمد، چه شخصیت‌هایی یتیم بودند. از شخص پیغمبر که یتیم بوده تا آخرینش حضرت امام. ادیسون یتیم بوده، چه مخترعینی یتیم بودند، چه مراجع تقلیدی یتیم بودند، نواب صفوی، چه انقلابیونی یتیم بودند، چه فرهنگیانی مثل شهید رجایی یتیم بودند، سی چهل تا از این دانه درشتهای تاریخ در رشته‌های سیاسی، نظامی، حقوقی، علمی همه یتیم بودند، به جایی رسیدند. البته اونجوری‌اش را هم داریم، هیتلر هم یتیم بوده، صدام هم یتیم بوده، یعنی خدا دستش بسته نیست. تو بگی اگر پدر و مادر باشه به جایی می‌رسه نباشه به جایی نمی‌رسه. خداوند در همه رشته‌ها نشان داده، حدیث داریم که خداوند فرموده که من گاهی زندگی افراد خیلی عادی را که شل هستند یعنی به درد کارهای ساده هم نمی‌خورند، افرادی هم که مثلاً می‌آیند پهلوی ما می‌گوئیم این به درد هیچی نمی‌ خوره، آنقدر زندگی‌اش توی بورس است و خوشی و راحتی دارد، و افرادی که از زرنگی و تیزی و تخصص و سواد و زبان بازی صد تای اون را، می‌گویند شتر را می‌برند لب جوب تشنه بر می‌گرداند، یعنی اینقدر کلک دارد، از مخ تا کف پاشون کلک است از تیزی و زرنگی، حدیث داریم بعضی از آدمهای ساده را من زندگی‌شان را در رفاه قرار می‌دهم، بعضی آدمهای زرنگ را به زندگیشان تاب می‌دهم تا به آنها حالی کنم رزق به تیز بازی نیست. کسی نگوید خودم، این زرنگی من بود، از تو زرنگ‌تر هم بود. این تدبیر من بود، از تو مدبرتر هم بود. گاهی یک شن در طبس می‌آید، هلی کوپتر آمریکا را زیرورو می‌کند، تمام کارشناسان امنیتی و سیاسی و نظامی همه می‌مانند. گاهی یک تار عنکبوت در غار پیغمبر را حفظ می‌کند، تمام چدن‌ها و آهن‌ها خجالت می‌کشند که این تار پیغمبر را حفظ کرد ما هیچ خاصیتی نداریم. گاهی یک برگ زردی می‌افتد توی حوض آب کشتی پنجاه تا مورچه می‌شود، کنار حوض چنارش قد منار، یک مورچه را هم نجات نمی‌دهد. این است که انسان احساس استقلال نکند، نگوید من، بگوئید من ضربه فنی می‌شوید. من با این مطالعه‌ای که کردم، من با. . . هرچی می‌توانیم بگوئیم خدایا نگه‌ام دار، بلد نیستم، تو خودت حفظم کن. بگویی من مشکل می‌شود. «وما ارسلناک الا رحمه للعالمین»

خاطره‏اى از امام خمینى‏(ره)

چون به پانزده خرداد هم می‌رسیم، در آستانه پانزده خرداد هستیم، یک خاطره نقل می‌کنیم. این خاطره را دفعه دوم است دارم می‌گویم، به نظرم چند سال پیش هم گفته‌ام، ولی تلویزیون هم همه آدمها نیستند که. جناب آقای صانعی، حاج شیخ حسن صانعی، از علمایی بود که تقریباً از همه آقایان بیشتر در کنار حضرت امام بود. ایشان می‌فرمود که یکمرتبه من به امام چیزی گفتم، امام کلمه من گفت، گفت من، قصه گذشت، بعد از ده بیست سال گفت آقای صانعی بیا. یادت هست توی این پله یک چیزی به من گفتی گفتم «من» گفتم بله، گفتند اگر آن کلمه را من گفتم چند سال انقلاب عقب افتاد بخاطر اینکه گفتم «من». نباید بگویم «من» باید بگویم خدا. حالا قصه‌اش را هرکس شنیده دو بار بشنود، هرکس هم که نشنیده بشنود. گفتند زمان شاه برای اینکه مرجع تقلید قم نباشد و مردم ایران هم به آنها دسترسی نداشته باشند گفتند سعی کنید مرجعیت را، یعنی نظر سیاست دربار بود، که مرجعیت قم نباشد، مثلاً نجف باشد، مشهد باشد، یا لااقل اگر قم هست حضرت امام نباشد. چون این. خلاصه با یک بیانی، حالا ریزش را هم دقیق نمی‌دانم. آقای صانعی گفت به امام گفتم تلاشهایی دارد می‌شود، جلساتی برگزار می‌شود، طراحی می‌شود که شما را از مرجعیت بیندازند، یعنی مرجعیت شما را کم رنگ کنند، من این را که به شما گفتم شما فرمودی که، امام فرمود که مرجعیت من تثبیت شده، شاه و امثال شاه نمی‌توانند مرجعیت من را، مرجعیت من دیگر تثبیت شده. وقتی گفتم مرجعیت من تثبیت شده شبش آمدند من را گرفتند بردند زندان و ترکیه و یک سال ترکیه و چهارده سال عراق و تبعید و بعد کویت و بعد پاریس و خلاصه‌اش آن روز گفتم من، خدا پانزده شانزده سال حالمان را گرفت و من این هشدار را می‌دهم کسی نگوید من. حالا در خانه تو لیسانسی خواهرت دیپلم، می‌گوید حالا زور نگو. اگر زور بگویی که تو هم می‌شوی آمریکا. اینکه ما می‌گوییم مرگ بر آمریکا یعنی مرگ بر زورگو. خوب تو هم که آمریکایی منتهی آمریکای کوچولو. هرکس زور بگوید، به زنش زور بگوید، به شوهرش زور بگوید، به خواهر و برادرش زور بگوید، به همسرش زور بگوید، زور اگر باشد، زور نباید باشد. پیغمبر ما جنگ هم داشت اما جنگهایش رحمت بود. آب آشامیدنی را در جبهه‌ها مسموم نکنید، اخلاق دارد. شیر را آوردند برای امیرالمؤمنین می‌فرمود که مقداری‌اش را هم بدهید به ابن ملجم. می‌گویند آقا او قاتل است، فرمود اسیر است، چو اسیر توست اکنون، به اسیر کن مدارا. «و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین».

دستورات دین، بر اساس رحمت الهى

 دستورات اسلام رحمت است. اصلاً این که می‌گوید زکات بده، خمس بده رحمت است. ما اشتباه می‌کنیم فکر می‌کنیم خوب یک میلیون برای چی دویست تومان بدهم؟ بابا رحمت است. اگر گفتند شاخه انگور، درختش را، شاخه‌اش را بزن، این رحمت است. تو فکر می‌کنی شاخه کوچک می‌شود. امام جواد فرمود به شیعیان من بگوئید از قول من که من امام جوادم ضامنم که اگر خمس بدهید مالتان کم نشود. دیگه حالا کی را می‌خواهیم ضمانت کند جز امام جواد، بهتر از امام جواد؟ بیست میلیون داری، چهار میلیونش را بده، من ضامنم که کم نشود. آقا کم می‌شود، آقا جایش پر می‌شود. امام کاظم فرمود اگر خمس ندهید یا زکات ندهید، مالی را که خدا واجب کرده ندهید خداوند جوری زندگیتان را تاب می‌دهد که دو برابرش را در راه باطل خرج کنی. مناطقی که خرما دارند زکات بدهند، دیگه الان یک سرما که می‌آید چقدر محصولات میوه، چند میلیارد تومان ضربه فنی می‌شوند. همین آقا مثلاً وقتی میوه هایش را در صندوق می‌کرد، اگر می‌گفتی خمس بده، برو بابا، شما آخوندها هم هر روز یک دکان درآوردید. مگه می‌گم بده به آخوند؟ زکات واجب است بدهی به فقیر محله‌ات. بله پول برای پیغمبر است اجازه بگیر از کسی که جای پیغمبر نشسته است. از مرجع تقلیدت برو اجازه بگیر بگو آقا من درآمدی دارم در محله‌مان هم دخترهای بی جهازیه هستند، پسرهایی هستند که بخاطر نداشتن پول نمی‌توانند داماد شوند، اجازه بدهید من از سهم امام، اجازه بده من از سهم زکات، چهار تا از آنها را داماد کنم، چهار تا از آنها را جهاز بدهم. تیزهوش است ولی نمی‌تواند برود درس بخواند، اجازه بده من خرج دانشجویی‌اش را بدهم. گاهی یک طلبه خوب است. همین الان یکی از مراجع بزرگ قم، چند تا مرجع مهم هستند قم، می‌ترسم راضی نباشد اسمش را ببرم. یکی از بزرگترین مراجع قم می‌گفت من طلبه تیزهوشی بودم، پای درس اشکال می‌کردم و رفع می‌کردم. یک نفر آمد و فهمید من توی درس. بازاری بود، تاجر بود، نمی‌دانم کی بود. آمد دید من پای درس حرفهایی می‌زنم که استاد تحت تاثیر قرار می‌گرفت. آمد گفت آقا شما نمی‌شود رشد بیشتر بکنی؟ من خرج شما را می‌دهم، به درست ادامه بده. اگر می‌ خواهی بروی نجف، اگر می‌خواهی کتاب بخری. اصلاً زندگی‌ات را من تامین می‌کنم. یک چند سالی زندگی‌اش را تامین کرد یک مرجع تقلید شد. ما خودمان در نهضت سوادآموزی، در خانه‌ای را زده‌ایم، آدم بیسواد را آوردیم سر کلاس، تا کلاس چهار خوانده، بعد راهنمایی خوانده، دبیرستان خوانده، الان پزشک است. ما خیلی لیسانس داریم که آغازش از نهضت سوادآموزی بوده. یک خورده باید در را زد، هلش داد. آدمهایی هستند که مثل پیچ و مهره هستند، یک خورده روغن بزنی دیگر راه می‌افتد. ورشکسته یک سرمایه بهش بدهی دوباره زندگی‌اش راه می‌افتد. باید زکات بدهیم. دیگر کم کم از خوزستان و مناطق گرمسیر، لار و لامرد درو می‌کنند. «ارحم، ترحم»

خمس و زكات، بیمه فرد و جامعه در برابر بلاها

اجازه بدهید یک حدیث را همه ایرانی‌ها حفظ کنند، چه اشکالی دارد؟ سه چهار تا کلمه است. من معتقدم جمهوری اسلامی هم، رئیس دولت هم، سازمان برنامه وبودجه هم اگر این پولی که برای حوادث غیر مترقبه می‌گذارد، حالا این دخالت در کارهای دولت هم هست، ولی من به عنوان آخوند حق دارم حدیث بخوانم، دخالت هرجا شد شد. اگر بودجه‌ای که برای حوادث غیرمترقبه می‌گذاریم برای کمک به فقرا بگذاریم مشکل حل می‌شود. تامین اجتماعی اگر روزی صد تا گوسفند بکشد بدهد به اینهایی که ماه به ماه گوشت گیرشان نمی‌آید. تصادفات کم می‌شود به نفعش است.
چون هرچی تصادف کنیم می‌رویم از بیمه می‌گیریم. آن اداره بیمه به جای اینکه به ما پول بدهد که ماشینم تصادف کرده، یک نفر دو نفر از بین رفته اون هم باید پول بدهد. صدقه دفع بلا می‌کند. باید باورمان بیاید. این حدیث، یک حدیث و دو حدیث و بیست حدیث نیست. یک هیات حدیث است. خلاصه‌اش این است. فارسها هم می‌فهمند. ما تلف مال فی برّ و لا بحر الا بترک الزکوه. تلف که می‌دانید چی است، مال تلف شد، بر هم یعنی خشکی، ترک زکات هم می‌دانید چی است. یعنی تلف نمی‌شود مالی در خشکی و نه در دریا، مگر بخاطر اینکه زکات ندهند. یعنی هرکجا دیدید مالی را تلفی شد معلوم می‌شود زکات نداده‌اند. خاطره تلخی یکی از افراد آمد گفت. گفت من خرمای زیادی داشتم زکات ندادم به اینجا کشید وضعم. حالا تگرگ باشد، سیل باشد حوادث دیگری باشد، ما تلف مال فی بر و لا بحر. یک آیه داریم «ما ضاع» یعنی ضایع نمی‌شود مالی، مگر بخاطر اینکه زکات ندادیم. یک آیه دیگر داریم «ما هلک» هلاک نمی‌شود مالی مگر بخاطر این. اگر اسلام می‌گوید، «وما ارسلناک الا رحمه» آنجایی هم که می‌گوید جان بده رحمت است، آنجایی هم که می‌گوید از خوابت بگذر رحمت است، آنجا که می‌گوید نخور رحمت است. همه‌اش رحمت است. مثل اینکه می‌گوییم دکتر هرچی نسخه می‌دهد در راه بهبودی است. یعنی آمپولش هم رحمت است، دوای تلخش هم رحمت است، شربتش هم رحمت است. وقتی می‌گویند این دکتر نسخه‌اش را عمل کن، بله شما ممکن است بگویی آقا من می‌خواهم خودم بدهم، شما آن افرادی را فکر می‌کنی تشخیص می‌دهی. اول اینکه این را به شما بگویم این را بخصوص به تاجرها می‌گویم. چون یک مشت تاجر رفتند خانه یکی از علمای مراجع قم، گفتند ما یک مشت تاجر هستیم، تاجرهای دانه درشت هم هستند. گفتند ما به شرطی تقلید تو را می‌کنیم که اجازه بدهی سهم امام را خودمان بدهیم. آن آقا هم خدا حفظش کند، گفت اصلاً نمی‌خواهم تقلید من را بکنید. خودم یعنی چه؟ یک چیزی برایتان بگویم. من حق دارم بیایم خانه شما بگویم آقا ببخشید آن پنجره را ببندید یک ذره؟ می‌گویند چه مهمان فضولی بود. تو مهمانی چای‌ات را بخور برو. پنجره اینجا را ببند، پرده را آنجا بزن. به توچه. من تعجب می‌کنم افرادی که فضولی و دخالت در پنجره کسی نمی‌کنند، به سهم امام دخالت می‌کنند. سهم امام مال من است. مال امام زمان است. آن کسی که جای امام زمان نشسته و شما قبولش داری، خودش می‌داند. (حالا بگذار بگویم، حالا یا زشت است یا مقبول. بنده خودم بعضی سالها سهم امام بدهکار می‌شوم. بعضی سالها هم نه، بعضی سالها کم می‌یارم، بعضی سالها هم یر به یر. بعضی سالها هم یک کمی سر ریز است. بعضی سالها که سرزیز است می‌روم خدمت مرجعم می‌گویم این سهم امام. می‌گوید آقا خودت فقیر سراغ داری؟ می‌گویم دور تا دورم فقیر است. می‌گوید خوب بده. می‌گویم نه نمی‌دهم. می‌گوید چرا؟ گفتم برای اینکه یک فقیر را دوست دارم می‌گویم به این بده این آدم خوبی است، یک فقیر بدم می‌آید می‌گویم ولش کن، بره گمشه. چشمش کور شه. چون من نگرانم حب و بغضم را در مال امام زمان دخالت بدهم. پول مال ما نیست که هرکس را دوستش دارم به او بدهم و هرکس را دوست ندارم ندهم. به ما چه؟ پول مال آقا امام زمان است. من اگر خواستم بدهم باید انفاق کنم، سهم امام ندهم. من تعجب می‌کنم چطور بعضی‌ها جسورانه، با شهامت، من مرجع تقلیدم به من اجازه می‌دهد که بدهم، من خودم شبهه می‌کنم می‌گویم نکند در دادن این پول،) حتی داریم اگر سیدی را دیدی دلت سوخت خمس را به او دادی قبول نیست، چون برای سوز دلت دادی برای خدا نیست. تو اگر بهایی هم بودی دلت می‌سوخت یک چیزی کمکش می‌کردی. آن چیزی که خمس و زکات است باید قصد قربت کنیم. برای اینکه قصد قربت کنیم سعی کنیم ما دخالت نکنیم. پس ببینید وقتی می‌گویند پیغمبر رحمت است، اسلام رحمت است، این نسخه رحمت است، پدر و مادر وجودشان رحمت است، تشر بزنند رحمت است، داد بزنند رحمت است، همه‌اش رحمت است. استاد رحمت است منتهی بعضی چیزها ما فکر می‌کنیم امروز روز خوشی است می‌گوییم امتحان نداریم. امروز روز نحسی است می‌گوییم چرا، سه تا امتحان داریم. به درس خواندن می‌گوید نحس، به عیاشی می‌گوید روز خوش. امروز روز خوشی است، چی است، همه‌اش بازی. امروز روز نحسی است، چی است، باید برویم کتابخانه! یک گوسفندی خانه حضرت بود کشتند گوشتش را تقسیم کردند، حضرت پرسید گوسفند چطور شد؟ گفتیم آقا همه‌اش رفت، دادیم به این و آن. این همه نیم کیلویش برای خودمان مانده. فرمود چرا اینطور حرف می‌زنید، بگویید همه‌اش مانده آن چیزی که برای خدا می‌دهیم این ذخیره قیامت است، چرا می‌گویی رفته؟ این هست. آن که خودمان می‌خوریم از بین می‌رود. چیزی که آدم برای خدا بدهد که هست. خدا می‌فرماید هرچی بدهی «تجدوه عند الله»، یعنی پیدا می‌کنی. آنقدر پیرمرد داریم سرمایه دار است، بچه هایش هم وضعشان خوب است، پیرمردها، پیرزنها. داری دو روز دیگه می‌میری، خوب یک مشکلی را با این پولت حل کن. چقدر جوان داریم که واقعاً شاید اگر دو میلیون، سه میلیون به او بدهی، یک چرخ خیاطی می‌گیرد یک کاری می‌کند. خیلی آدمها هستند با یک مختصری زندگیشان می‌شود راه بیفتد. اسلام آنجایی که می‌گوید نماز بخوان رحمت است. نماز برای خودت خوب است. «و هو لکم» قرآن چند دفعه گفته که می‌گویم بده به نفع خودت است. آنجایی که زرنگی می‌کنیم به ضرر خودمان است. یک شعر هم هست مثنوی می‌گوید. شعر که بلد نیستم. قدیم سنگ نبود. عطارها که چیزی می‌کشیدند یک آجری، کلوخی می‌گذاشتند در یک کفه باقی‌اش را جنس می‌ریختند. مثلا می‌گفت دو کیلو قند بده، یک سنگی را گذاشت و رفت قند بیاورد. تا این قندفروش رفت قند بیاورد، مشتری سنگ را برداشت به زبانش مالید هی کلوخ را می‌خورد، می‌گفت مالش را خوردم. مثنوی می‌گوید نخیر مال خودت را خوردی. چون هرچی کم شود از قند خودت کم می‌شود. دکتر می‌آید می‌گوید این شربت دارو را دو ساعت به دو ساعت بخور، مریض تیزبازی می‌کند عوض اینکه بخورد شربت را می‌ریزد در دستشویی و آب هم می‌ریزد رویش و به دکتر می‌گوید خوردم و سر شیشه هم خالی است. بعد می‌گوید دیدی سر دکتر کلاه گذاشتم، نه آقا، سر خودت کلاه گذاشتی. سر خدا کلاه نگذارید. هرچی دارید خمس بدهید. این هم که بنده می‌گویم چون سید نیستم که خمس بگیرم، فقیر هم نیستم، از هیچ مرجعی هم بنده اجازه ندارم، راحتتون کنم که نگوئید آخوندها برای خودشان می‌گویند، نه نیازی به شما دارم، نه شما نیازی به من دارید، نه یک قران می‌گیرم و نه یک قران می‌دهم، هیچی. ولی اگر ندهید، سه تا امام سه تا پیام داده. یکی امام جواد، فرمود به شیعیان بگوئید من ضامنم حق واجبشان را بدهم کم نشود. امام کاظم فرمود اگر حق واجبتان را ندهید خدا جوری زندگیتان را تاب می‌دهد که دو برابرش را در راه باطل بدهید، یعنی خدا حالتان را می‌گیرد، قیامت هم سرجایش است. امام رضا هم فرمود کسی که حق ما را ندهد مشمول دعای ما نیست. حیف است که شما بخاطر دو فلس پول خودت را از دعای حضرت مهدی(عج) محروم کنی. جان دادن، پول دادن، زحمات، عبادات، تمام کارهایی هم که سخت است مغزش رحمت است. مثل بیداری مادر در دل شب برای تربیت بچه. مثل زحمات استاد دانشگاه است. این زحمتها گرچه زحمت است ولی در درونش رحمت است. تمام بحثهای دینی و دستورات همه رحمت است. «و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین»
(والسلام علیكم ورحمه الله وبركاته)
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 772
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست