responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 760

موضوع: پيامبر اسلام(ص)، فتوحات پيامبر و انقلاب اسلامي

تاريخ: 18/11/63

بسم الله الرحمن الرحيم

عنوان بحث ما زندگي و سيره پيغمبر اسلام، درگيري‌‌ها، امدادها، مشابهت‌‌ها، است. براي پيغمبر ما سه تا فتح است، سه رقم فتح در قرآن است:
1- فتح قريب: (نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَريبٌ) (فتح /13) در قرآن خدا به پيغمبرش مي‌‌گويد پيروزي نزديك به تو داديم، فتح قريب به تو داديم.
2- فتح مبين: (إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبيناً) (فتح /1)
3- يك فتح كلي، كه هم فتح قريب و هم فتح مبين، يعني آشكار و هم باقي فتوحات. فتح در مسائل سياسي، فتح درمسائل نظامي، فتح در مسائل اخلاقي، فتح در مسائل اجتماعي، در همه‌‌ي جهات و در همه‌‌ي ابعاد پيروزي به تو داديم. (إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ) (نصر /1)

1- مشابهت پيروزي انقلاب و فتوحات پيامبر

بين 22 بهمن روز پيروزي انقلاب ما، و امدادهايي كه خدا به انبيا كرده مشابهت‌‌هايي هست. يعني حركت‌‌هايي كه در اين انقلاب شده چقدر شبيه است به حركت‌‌هايي كه انبيا داشته‌‌اند. در قرآن خدا به پيغمبرش مي‌‌گويد: فتح به تو داديم «فتح قريب»، فتحي كه زود بود. ما زود پيروز شديم كشورهايي 30 سال و 20 سال كشته مي‌‌دهند و پيروز نمي‌‌شوند و ما رژيم شاه را يكي دو سال بيشتر طول نكشيد. البته مبارزات تبليغاتي، منبرها، نوارها، سخنراني‌‌ها، پيام‌‌ها، زندان‌‌ها، شكنجه‌‌ها بود، اما وقتي حركت عمومي شد، يكي دو سال بيشتر طول نكشيد.
(فتح قريب، فتح مبين) گاهي انسان زود پيروز مي‌‌شود، يك قلعه‌‌اي را مي‌‌گيرد، يك چيزي را مي‌‌گيرد و تمام مي‌‌شود. ولي انقلاب اسلامي، انقلابي بود كه هر چه خواستند جلوي آن را بگيرند بالاخره به قدري مبين و آشكار بود كه ديگر دشمن هم به اين كه در ايران انقلاب و فتح قريب و عمومي در جمهوري اسلامي شده تصديق كرد، اين سه فتح در سيره و زندگي پيغمبر بود و وعده و امداد خدا به پيغمبر، و همه‌‌ي اين سه فتح را خدا به امت اسلامي داد و اين است معناي مشابهت.
خداوند در قرآن مي‌‌فرمايد: (اين آيه، آيه‌‌ي مهمي است، كلي است، مصداق مهم آن براي امام زمان(ع) است اما مخصوص حضرت مهدي(ع) فقط نيست، شامل همه‌‌ي قوم‌‌ها مي‌‌شود. «آيه‌‌ي سوره نور» قرآن مي‌‌فرمايد: (وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى‌ لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَني‌ لا يُشْرِكُونَ بي‌ شَيْئاً وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ) (نور /55)
وعده داد خدا به كساني كه اهل ايمان و عمل صالح هستند، خدا به خوب‌‌ها وعده داده كه چه؟ «لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ» خليفه مي‌‌كند، شما را، يعني شما جانشين رژيم طاغوت مي‌‌شويد. خداوند وعده داده كه خوب‌‌ها جانشين مي‌‌شوند، حزب اللهي‌‌ها حاكم مي‌‌شوند. كما اين كه «استخلف» خليفه شده‌‌اند، خوب‌‌هايي كه جلوي شما بوده‌‌اند.
بالاخره بلال اذان گو شد و آن‌‌هايي كه بلال را شكنجه مي‌‌كردند سقوط كردند. بالاخره موسي برنده شد و فرعون باخت. بالاخره حق پيروز مي‌‌شود. بالاخره چهره منافق رو مي‌‌شود. بله اين يك قانون است.
«كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ» يعني قبل از شما خليفه شدند خوب‌‌ها. «وَ لَيُمَكِّنَنَّ» خدا به آن‌‌ها مكنت مي‌‌دهد. خداوند امكانات به آن‌‌ها مي‌‌دهد. تمكين مي‌‌كند براي مؤمنين «لهم دينهم» يعني امكانات ديني‌‌شان را ممكن مي‌‌كند. اقامه‌‌ي دين را برايشان ممكن مي‌‌كند. اول اقامه‌‌ي دين برايشان ممكن نبود، حالا برايشان ممكن شد. كدام دين؟ «دينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى‌ لَهُمْ» ديني كه «ارتضي» ديني كه مورد رضاي خداست، ديني كه خود مؤمنين مي‌‌خواهند. زمان شاه هم دين داشتيم اما دين ما ديني مرضي ما بود يا نبود؟ نبود. ما در زمان شاه دين داشتيم اما ديني كه در اداره بتواند نمازبخواند؟ ديني كه بتوانيم در آن اذان بگوييم؟ ديني كه اگر با چادر رفت دبيرستان مسخره‌‌اش نكنند؟ خداوند وعده داده آن ديني را كه مهيا كند «ارْتَضى‌ لَهُمْ»، راضي شما و مرضي شما باشد. «وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ» خدا وعده داده يعني تبديل كند، جايگزين كند «وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً» بعد از خوف‌‌ها، امنيت را، خدا وعده داده كه جانشين بشويد، خدا وعده داده «وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ» آن ديني كه مي‌‌خواهيد خدا به شما بدهد. خدا وعده داده «وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ» يعني ترس‌‌ها ودلهره‌‌ها تبديل بشود به امنيت.

2- امنيت، زمينه ساز عبادت

خدا سه تا وعده داده 1- حزب الله حاكم شود 2- دلهره‌‌ها امن بشود 3 – اقامه‌‌ي دين ممكن باشد. (اين وعده‌‌هاي خدا) حالا «يَعْبُدُونَني» تا خانه‌‌ها امن نشود عبادت خدا نمي‌‌شود برادران عزيزكميته‌‌اي، برادران عزيز سپاهي، برادران عزيز ژاندارمري، شهرباني، ارتشي و ساير نيروهاي نظامي و انتظامي، شماها دراين مملكت چه كاره هستيد؟ كار نيروهاي مسلح اين است. مردم را با امنيت مي‌‌كنند. مردم وقتي دلهره و ترشان امن شد، آن وقت «يَعْبُدُونَني» شروع به عبادت مي‌‌كنند. يعني تا كارگر امنيت نداشته باشد، نمي‌‌تواند كاركند. تا دبيرستاني و مدرسه‌‌اي و كشاورز و طلبه نماز جمعه خوان، تا افراد در كوچه و بازار آرامش نداشته باشند، عبادت انجام نمي‌‌شود. پس «مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً» خوف‌‌ها و ترس‌‌ها بايد توسط برادران در جبهه و پشت جبهه، در شهر و بيابان وژاندارمري از بين برود.
تا خوف‌‌ها امنيت نشود «يَعْبُدُونَني» عبادت خدا صورت نمي‌‌گيرد. پس چه چيز مي‌‌گويم؟ شهرباني وژاندارمري چه كاره است؟ كميته و سپاه چه كاره است؟ (بسم الله الرحمن الرحيم: من مسئول امنيت هستم ولي تا امنيت نباشد عبادت خدا صورت نمي‌‌گيرد) پس شما زمينه ساز همه‌‌ي عبادت‌‌ها هستيد.
يعني شغل شما كميته اي‌‌ها نيست! ؟ آخه كميته‌‌اي با سيگار فروش و قند فروش و پيوند كار فرق مي‌‌كند. پيوند كار درختي را پيوند مي‌‌كند ديگر كارش همين است. خياط پارچه را لباس مي‌‌كند، اين پارچه كه لباس شد، ديگر چيزي پشت سرش نيست. اما شماها مثل وزارت راه هستيد وزارت راه كه جاده مي‌‌سازد براي روستا، جهادسازندگي كه جاده مي‌‌سازد براي روستا بعد دكتر هم كه مي‌‌رود روستا به خاطر جاده است پس همه‌‌ي خيرها و بركاتي كه به روستا مي‌‌رسد در سايه‌‌ي(وزارت راه است) پس گاهي شغل، زيربنايي است. گاهي شغل يك شغل است، اما همه‌‌ي خوبي‌‌ها بند به همين شغل است. شغل كميته، شغل رزمنده، ارتشي و ژاندارمري، و. . . شغلشان اين است «مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً» خوف، امنيت مي‌‌شود. اگر خوف امنيت شد «يَعْبُدُونَني» عبادت مي‌‌شود. پس شغل شما شغل مهمي است. نگوييد كه ساندويچ فروش‌‌ها بيشتر از من به دست مي‌‌آورند. ساندويچ فروش شغلش به اندازه شما مقدس نيست. نمي‌‌خواهم بگويم شغل بدي است. آدم بايد بفهمد كه چه كار مي‌‌كند، انتخاب كند. بچه تربيت كردن شغلي است مهم، مهم ترين شغل‌‌ها.
به حضرت رسول(ص) گفتند دختر مي‌‌خواهي به تو مي‌‌دهيم، پول مي‌‌خواهي مي‌‌دهيم، رئيس مي‌‌خواهي، رئيست مي‌‌كنيم، فرمود: خورشيد را در يك دست و ماه را به دست ديگرم بدهيد از هدفم دست برنمي دارم و هر كس در خط پيغمبر(ص) است بايد دست برندارد. اينطور نيست كه حالا ما اول انقلاب آمديم در كميته، حالا بيا برويم. كجا برويد؟ اول انقلاب آمديم در تربيت معلم، رفتيم دانشگاه قبول نشديم، گفتيم خوب مي‌‌رويم تربيت معلم، از بي جايي. ما ديديم چه كار كنيم برويم آخوند بشوي، م اگر از بي جايي آخوند شدي، از بي شغلي معلم شدي، از بي كاري كميته‌‌اي شدي كه بايد سرت را بزني به ديوار. نه آقا انتخاب كردم، مي‌‌فهمم چه كار مي‌‌كنم «خَوْفِهِمْ» را امن مي‌‌كنم بعد مردم «يعبدونني» عبادت مي‌‌كنند. و من زمينه ساز عبادت‌‌ها هستم.

3- كفران نعمت انقلاب نشانه فسق

خوب ديگر چه «لا يُشْرِكُونَ بي‌ شَيْئاً» شرك به خدا نورزم. كه خداوند مي‌‌گويد تا مشرك نشود. «وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ» اين آيه براي افراد ضد انقلاب است، «وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ» هر كس بعد ازپيروزي انقلاب كفران كند « فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ» واقعاً فاسق است، يعني به ضد انقلاب جز كلمه‌‌ي فاسق نمي‌‌شود، كلمه ديگر گذاشت. كلمه فاسق لقبي است كه خدا براي كساني قرار داده كه «كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ» كه بعد از اين همه پيروزي كفران كنند، خوب عده‌‌اي دير پيچ تلويزيون را باز كردند، تازه رسيدند خانه و عده‌‌اي هم گيج شده‌‌اند. اين آيه مصداق كاملش براي آقا امام زمان(عج) است اما آن طوري كه علامه طباطبايي در تفسير الميزان معنا كرده و منحصر نيست، شامل هر دوره تاريخي مي‌‌شود. معناي آيه: خداوند وعده داده به «امنوا» ها و «عَمِلُوا الصَّالِحاتِي»‌‌ ها يعني به مردان مؤمن وعده داده كه سه كار بكند.
1 – جانشيني در زمين «وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى‌ لَهُمْ» حكومت را بگيرند. خدا به خوب‌‌ها وعده داده كه حاكم زمين باشند؛
2 – ديني كه مورد رضايتشان است بتوانند عملي كنند.
3 – «خَوْفِهِمْ أَمْناً»، دلهره‌‌شان از ساواك تبديل به آرامش شود.
كسي را كه خدا جانشيني وعده داده، حكومت را گرفته و دين را به قوانين اجرا بكند و امنيت حاكم بشود، ديگر اگر كسي «كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ» بعد از اين كفران نعمت بكند، جز فاسق لقب ديگري ندارد. اين آيه يكي از آيه‌‌هايي است كه به مناسبت 22 بهمن مي‌‌شود خواند، و مناسبت بهتر آن شب نيمه شعبان است. خدا وعده داده به خوب‌‌ها حاكم بشوند، دين را پياده كنند، امنيت مستقر كنند. اگر حاكم شديد، دين پياده شد ديگر اگر نق بزنيد ضد انقلاب هستيد، فاسق هستيد.
آيا جوانان ما دنبال شهوت نمي‌‌رفتند؟ شهوت طلب، ‌‌ي شد شهادت طلبي. شهوت، شد شهادت. «وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ» هر كس اين نعمت‌‌ها را ناديده بگيرد و كفران كند بعد از اين همه نعمت، يعني اين همه نعمت‌‌ها را ببيند و كليات انقلاب و نعمت را هر كس كتمان كند« فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ»
خط آمريكا خط امام شد. «و من كفر بعد ذلك» كسي كفران اين نعمت را بكند « فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ» مردم ترسوي مامردم شجاع شدند. «و من كفر بعد ذلك» كسي كفران اين نعمت را بكند « فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ»
ارتش ما تغيير كرد «و من كفر بعد ذلك» كسي كفران اين نعمت را بكند « فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ»
سياست ما شد سياست نه شرقي نه غربي «و من كفر بعد ذلك» كسي كفران اين نعمت را بكند« فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ»
اين همه تغيير، اين همه رشد، جناب آقاي رباني املشي نقل مي‌‌كنند كه؛ «پاسدار من از جبهه آمد و گفت كه يك دقيقه با شما كار دارم و دوباره مي‌‌خواهم برگردم جبهه. گفتم بگو. گفت: يك زماني يك كسي غيبت شما را كرد و من گوش دادم و دفاع نكردم. حالا در جبهه هر لحظه ممكن است شهيد بشوم و نمي‌‌خواهم يك گناه داشته باشم. تا شهيد نشدم از جبهه آمده‌‌ام تهران عذرخواهي كنم و برگردم جبهه. گفتم كه غيبت چه بوده؟ گفت: غيبت اين بود كه يكي از پاسدارها شهيد مي‌‌شود كه با شما آشناست و ايشان به خاطر اين كه از فقهاي شوراي نگهبان بوده و يا چيز ديگر. . . نرفته جلسه‌‌ي فاتحه و آن وقت در يك جلسه گفته‌‌اند چرا آقاي رباني املشي مجلس فلاني نرفت و من شنيده و دفاع نكردم و در جبهه شك كردم كه نكند گناه باشد و از جبهه آمدم حلاليت بطلبم و برگردم. »
جواني كه روزي صد تا غيبت مي‌‌تواند بكند، مي‌‌رسد به جايي كه حتي به احتمال يك غيبت از اهواز تا تهران مي‌‌آيد وبرمي گردد. تقوا خيلي زياد شده، اين همه بي حجاب كه شدند با حجاب، اين همه نمازهاي هزار نفري هزارنفري «و من كفر بعد ذلك فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ»
روي كره‌‌ي زمين ما هستيم كه پيغمبرمان دست كارگر را بوسيد. روي كره‌‌ي زمين ما هستيم كه اميرالمؤمنين ما بيل دست گرفت و كارگري كرد. روي كره‌‌ي زمين ما هستيم كه فرمانده‌‌ي كل قوا مي‌‌گويد من دست رزمنده‌‌ها را مي‌‌بوسم. روي كره‌‌ي زمين ما هستيم كه رهبرمان بچه‌‌ي 13ساله را تا حد رهبري بالا مي‌‌برد. روي كره‌‌ي زمين ما هستيم كه رهبرمان زندگي ساده و طلبگي دارد. روي كره‌‌ي زمين ما هستيم كه بين ملت و رزمندگان اتحاد است. روي كره‌‌ي زمين ما هستيم كه بعد از چند سال جنگيدن زورمان از همه بيشتر است.
روي كره‌‌ي زمين ما هستيم كه نماز جمعه‌‌مان ابرقدرت‌‌ها را مي‌‌ترساند. روي كره‌‌ي زمين ما هستيم كه آمريكا از ما وحشت دارد. روي كره‌‌ي زمين ما هستيم كه زنمان چند داغ مي‌‌بيند و تكان نمي‌‌خورد. روي كره‌‌ي زمين ما هستيم كه بعد از چند سال جنگ نشاطمان و خيلي از چيزهايمان بهتر است. «وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ» كفران كنيد فاسقيد. خدا انصاف بدهد به آن‌‌هايي كه بر اثر كم كاري و بدكاري و پارتي بازي يك كاري مي‌‌كنند كه بگويند باز هم دارد اخلاق قبلي برمي گردد.

4- تنوع جنگ‌‌هاي پيامبر اسلام و انقلاب اسلامي

حالا 22 بهمن است من يك خط حركتي براي وضع انقلابمان براي شما بگويم، خوب گوش كنيد، داريم سيره‌‌ي پيغمبر را مي‌‌گوييم. پيغمبر ما 4 جنگ داشت، «مؤمن با كافر»، با ابوجهل و ابولهب «مؤمن با منافق»، «مؤمن با كافر و منافق» منافقين با آمريكا و شوروي.
اول اسلام درگيري بين ايمان و كفر بود. پيغمبر ما در جنگ بدر، در جنگ احد، «مسلمان‌‌ها با كفار» بعد كفار ضربه ديدند. جنگ شد بين مسلمان‌‌ها و منافقين، بعد ضربه خوردند.
كفار و منافقين با هم در جنگ احزاب. اين كه مي‌‌گويند جنگ احزاب، احزاب جمع حزب است. حزب يهود، حزب بت پرست، حزب منافق، سه تا حزب شريك شدند و جنگي به نام جنگ احزاب را تشكيل دادند.
يك جنگ هم بين مؤمن و مؤمن كه قرآن مي‌‌گويد (وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما) (حجرات /9)
عيناً جمهوري اسلامي اينطور بود! مرگ بر آمريكا، مرگ بر شوروي، جنگ ايمان با كفر بود. آمريكاي كافر، شوروي كافر، بعداً انقلاب كه پيروز شد، جنگ شد بين مؤمنين و منافقين. ترورها، حزب جمهوري‌‌ها، نخست وزيري‌‌ها، رجايي‌‌ها، هاشمي نژادها. بعد جنگ مؤمنين شد بين احزاب توده‌‌اي، ليبرال، منافقين و كفار شريكي، بعد يك ذره يك ذره همه گروه‌‌ها كه ماليده شدند و از لطف خدا رفتند، حالا جنگ شده بين مؤمن و مؤمن. اين حزب اللهي با اين حزب اللهي، اين معاون با اين معاون، اين مدير كل با اين مديركل، اين طلبه با اين طلبه، اين روحاني با اين روحاني، اين پاسدار با آن پاسدار، اين كميته‌‌اي با آن كميته‌‌اي، يعني از مرزهاي بزرگ گذشتيم از مرزهاي كوچك نگذشتيم، چرا؟ به خاطر اين كه دشمن كه روبروي آدم است آدم خيز مي‌‌گيرد. دشمن كه مخفي است آدم خيز نمي‌‌گيرد و هميشه از دشمن مخفي شكست مي‌‌خورد. زندگي پيغمبر 4 تا جنگ بود.
اول مؤمن با كافر در مشابهت‌‌ها(ما هم در ايران اول جنگ ايران با آمريكا و شوروي) مؤمنين با منافقين، كفار و منافقين شريك شدند. حزب يهود، حزب بت پرست شريك شدند جنگ احزاب مؤمنين با احزاب.
جنگ چهارم: مؤمن با مؤمن مشابهت در ايران زن با شوهر، مادر شوهر با عروس، پدر و پسر، شريك وشريك يعني از همه مراحل رد شديم پشت دروازه‌‌ي آخرين مانديم. سخنان پريشب امام اين بود كه انسان اگرخودسازي و تهذيب نكند فقيه و فيلسوف هم شود فايده‌‌اي ندارد. يعني امام مي‌‌فرمايد، ممكن است در جنگ‌‌ها پيروز بشويد اما در تسلط در هوس‌‌ها پيروز نشويد. نصيحتي بود كه امام به بزرگان ما و به ما و به همه فرمود.

5- بزرگداشت ايام الله و ياد بود گذشته

خوب حالا 22 بهمن ايام الله است، ايام الله مي‌‌دانيد چيست؟ ايام الله آيه‌‌ي قرآن است، خدا به پيغمبرش مي‌‌گويد: (وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ) (ابراهيم /5) يعني پيغمب! ر يكي از وظايف تو اين است كه ايام الله را ياد مردم بيندازي، چون مردم يادشان مي‌‌رود. هميشه آدم بايد يادش باشد، خدا به پيغمبرش هم مي‌‌گويد يادت نرود. (أَلَمْ يَجِدْكَ يَتيماً فَآوى‌) (ضحى /6)
محمد! يتيم بودي، حالا پيغمبر هستي و (وَ وَجَدَكَ ضَالاًّ فَهَدى‌) (ضحى /7) گيج بودي، من خط را نشانت دادم (وَ وَجَدَكَ عائِلاً فَأَغْنى‌) (ضحى /8) فقير بودي، من غني‌‌ات كردم. پس حالا (فَأَمَّا الْيَتيمَ فَلا تَقْهَرْ) (ضحى /9) پس هم يتيم بودي، يادت نرود!
خدا به انسان هميشه، حتي خود پيغمبر(ص) را هشدار مي‌‌دهد. 22 بهمن بايد يادمان باشد كه چه بود. بد نيست يك نكته اجمالي، چون ذكر است، اين هم كه مي‌‌گويند «ذكر» يعني يادت باشد، نماز هم ذكر است (أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْري) (طه /14) نمازت رابخوان تا ياد خدا در تو زنده شود. قرآن هم ذكر است (إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ) (حجر /9) قرآن ذكر است، خود پيغمبر ذكر است در آيه‌‌ي (فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ) (نحل /43)
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): «الذِّكْرُ أَنَا وَ الْأَئِمَّةُ أَهْلُ الذِّكْرِ»(كافى، ج‌1، ص‌210)
حديث داريم كه پيغمبر گفت ذكر منم و «أَهْلُ الذِّكْرِ»، اهل بيت من است. پس پيغمبر(ص) ذكر است يعني ياد آور است، اين هم كه مي‌‌گويند آيت الله، يعني آدم او را مي‌‌بيند ياد خدا مي‌‌افتد. چون آيت يعني نشانه، آيت الله يعني آدم او را كه مي‌‌بيند، ياد خدا مي‌‌افتد. دهه فجر، آيت الله است. روزهايش آيت الله است، ساعت هايش آيت الله است. دقيقه هايش آيت الله است. همه‌‌ي دهه فجر ما را به ياد خدا مي‌‌اندازد. حركت امام آيت الله است كما اين كه خودش آيت الله است يعني همه‌‌اش نشانه‌‌ي خداست.
يك نگاهي به زندگي امام بكنيم و من زندگي امام را ديشب در ذهنم ترسيم مي‌‌كردم به مناسبت. نمي‌‌خواهم بگويم آيه براي امام است! آيه مربوط به رهبر انقلاب نيست، آيه مربوط به چيز ديگر است اما هميشه مشابهش هست. قرآن اين است يك قانون مي‌‌گويد، بعد مي‌‌گويد اين قانون مال همه هست. (كَذلِكَ يَجْزِي اللَّهُ الْمُتَّقينَ) (نحل /31) يعني خيال نكنيد يك قانون مال آن زمان است، قانون كلي را مي‌‌گويد، كه اين مربوط به حضرت ابراهيم است اما هميشه و در هرزمان مشابهيني دارد. خوب گوش كنيد! يك دورنمايي از زندگي امام.

6- تبعيد امام خميني و بركات الهي

شاه خائن امام را به تركيه تبعيد كرد من اين را در نجف از آقا مصطفي، آقازاده امام شنيدم. در بغداد روزي كه امام از تركيه آمدند، يك سالي رفتيم آنجا خدمتشان، آقا مصطفي فرمود: در تركيه گاهي پرده را مي‌‌كشيدند كه حتي امام بيرون را نبيند. در يك اتاق پرده كشيده، يك سال تبعيد. براي ما چه خوب شد! براي اين كه ما نياز به يك دوره فقه داشتيم و امام به خاطر درس وبحث و مسائل سياسي و فشار كار و انجام وظيفه، فرصت نمي‌‌كرد. در تركيه يك دوره كتاب فقه نوشت به نام تحريرالوسيله. ! ! انگار امام وظيفه‌‌اش بود. چون الان اگر در شرايط موجود بود، ديگر فرصت نوشتن تحريرالوسيله را نداشت. اين تبعيد تركيه در يك سال اين قدر بركت داشت كه يك دوره تحريرالوسيله نتيجه‌‌ي تبعيد به تركيه شد. (وَ أَرادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَخْسَرينَ) (انبياء /70) قرآن در باره حضرت ابراهيم مي‌‌گويد: خواستند ابراهيم را در آتش بيندازند اما ما همان آتش را گلستان كرديم. خوب تبعيد به تركيه تمام شد. از تركيه تبعيد شدند به عراق. حالا در اين زمينه هم خاطرات شيريني داريم، حاج آقا مصطفي هم با ايشان بودند، ايشان وارد بغداد مي‌‌شوند و مي‌‌روند كاظمين(خدا رزمندگان ما را به صحن وسراي امام كاظم(ع) برسان) هواپيما امام را به بغداد مي‌‌آورد، از بغداد تا كاظمين يك فرسخ است. مي‌‌آيند كاظمين و بعد مي‌‌روند به مسافرخانه. مسافرچي مي‌‌گويد: اسم: روح الله، تا اسم و لقب را مي‌‌گويد: مسافرخانه‌‌اي نگاه مي‌‌كند ومي گويد شما بودي كه در ايران پارسال؟ (امام) بله، كجا بودي؟ ما آمديم عراق. مسافرخانه چي احترام مي‌‌گذارد و امام بزرگوار را به عوض اين كه مسافرخانه اتاق بدهد به خانه شخصي خودش مي‌‌برد. نجف بوديم، وقتي شنيديم، طلبه‌‌ها پول روي هم گذاشتيم، ميني بوسي كرايه كرديم و آمديم كاظمين و رفتيم در مسافرخانه. حدود 5/10 شب بود. گفتند: آقا اينجا نيست. گفتيم: چرا ما مي‌‌دانيم آقا اينجاست. گفتند: برديمش خانه. گفتيم: پس ما برويم او را ببينيم. رفتيم خانه‌‌ي آقاي مسافرچي گفتند: آقا خواب است. گفتيم: ما از كجا بفهميم آقا اينجاست يا نه. گفتيم: پس عمامه آقا را به ما نشان بده. ايشون رفت امام كه خوابيده بود، لباس‌‌هاي امام را آورد، لباس امام را ديديم و بوسيديم، خيالمان راحت شد و رفتيم خوابيديم. صبح زود امام بزرگوار به كنار قبر جدش موسي بن جعفر(ع) رفت، بعد در خدمت ايشان رفتيم سامرا و بعد آمديم كربلا و نجف.
14 سال تبعيد در نجف كه حدود 5000 روز مي‌‌شود. هر شب ايشان مي‌‌رفت حرم و هر شب زيارت جامعه مي‌‌خواند و حوزه علميه نجف را تغيير داد. يعني سياست را در حوزه‌‌ي نجف آورد و فقيه تربيت كرد. حوزه نجف را عوض كرد، و يك انسان فقيه پرورده، متوسل به اهل بيت، خود ساخته، بعد از 14 سال آمد. دورخانه‌‌اش را محاصره كردند كجا؟ بايد از عراق بروي بيرون، رفت كويت، كويت راهش ندادند. وقتي امام را به كويت راه ندادند، من ياد اين آيه افتادم، حضرت موسي رفت برود در يك شهري قرآن اينطور مي‌‌گويد: «فأبوا ان يُضَيَّفوهُما» (بحار الانوار/ ج13/ص286) حضرت موسي خواست وارد شهر بشود، «استطعما» حضرت موسي و حضرت خضر، دو تا پيغمبر خواستند وارد شهر شوند، راهشان ندادند، يعني احترامش نكردند.
استطعام كرد، غذا خواست كه به ايشان بدهند. كويت افتخار پذيرايي‌‌اش را نداشت. حالا كه كويت راهش ندادند، رفت پاريس، ما شنيده بوديم كه يكي از علائم دوره‌‌ي آخرالزمان اين است كه خورشيد از مغرب طلوع مي‌‌كند. مرحوم مطهري مي‌‌فرمايد: خورشيد از مغرب طلوع مي‌‌كند، شايد معنايش اين باشد كه امام از غرب به ايران مي‌‌آيد، چون حديث داريم كه يكي از علائم دوره‌‌ي آخرالزمان اين است. جالب اين است كه در پاريس خبرنگاران خارجي بازوي او شدند و صداي امام را در رسانه‌‌ها مي‌‌كردند. ياد اين آيه مي‌‌افتم كه قرآن مي‌‌گويد: براي سليمان شياطين دست اندر كارمي شدند (وَ مِنَ الشَّياطينِ مَنْ يَغُوصُونَ لَهُ وَ يَعْمَلُونَ عَمَلاً دُونَ ذلِكَ وَ كُنَّا لَهُمْ حافِظينَ) (انبياء /82) يعني شياطين بازوي حضرت سليمان شدند و بودن امام در پاريس اين نتيجه‌‌اش شد، كه آن‌‌هايي هم كه مسلمان نبودند بلندگوي امام شدند. يعني قشنگ حركت‌‌ها مشابهت دارد، با كارها.

7- مشابهت قيام امام و انبياي الهي در قرآن

بالاخره چه شد؟ كويت راهش نداد اما پاريس ايشان را پذيرفت. وقتي پاريس امام را مي‌‌پذيرد آدم ياد اين آيه مي‌‌افتد كه خبرنگاران و منجمين به فرعون گفتند: امسال بچه‌‌اي به دنيا مي‌‌آيد كه كاخت را زير و رو مي‌‌كند. دستور داد همه‌‌ي بچه‌‌هاي متولد امسال را بكشند. مادر موسي، موسي را كه بدنيا آورد، دلهره پيداكرد، اما قابله تا اين نوزاد را ديد قرآن مي‌‌گويد: (وَ أَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِنِّي وَ لِتُصْنَعَ عَلى‌ عَيْني‌) (طه /39) يك محبتي در اين قرار دادم كه هر كس به او نگاه مي‌‌كرد دوستش داشت، قابله گفت با اين كه من ماما هستم هر خانه‌‌اي بچه متولد مي‌‌شود خبر مي‌‌دهم بيايند گردنش را بزنند. من نمي‌‌دانم تا به اين نگاه كردم يك جور ديگر شدم اين را پس خبر نمي‌‌دهم.
الهام مي‌‌شود به مادرموسي صندوقچه‌‌اي درست كن و بچه را بگذار در صندوقچه، بينداز در رود، او هم همين كار را مي‌‌كند. به خواهر موسي مي‌‌گويد: برو ببين وضع اين صندوق چه مي‌‌شود. فرعون با خانم كنار رودخانه نشسته‌‌اند تماشاي دريا و رود مي‌‌كنند، يك مرتبه ساحل و موج صندوقچه را آورد به كنار آنها، قرآن مي‌‌گويد: (يَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لي‌ وَ عَدُوٌّ لَهُ) (طه /39) كسي كه هم دشمن خدا بود و هم دشمن موسي بود، مأمور شد.
پاريس هم، هم دشمن ايران است، هم دشمن اسلام، اما خداوند اراده مي‌‌كند خود فرعونِ ضد موسي، به دلش برات مي‌‌شود كه اين صندوق را بگيرد، صندوق را از آب مي‌‌گيرد، در را باز مي‌‌كند و مي‌‌بيند بچه است. مي‌‌گويد بكشيمش، يك مرتبه «وَ أَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِنِّي» اگر محبت مي‌‌خواهي بايد خدا بدهد. افرادي كه با رياكاري مي‌‌خواهند در جامعه محبوب بشوند فايده‌‌اي ندارد تو اگر مي‌‌خواهي مردم دوستت داشته باشند به خدا بگو: خدايا محبت مرا در دل ديگران بينداز.
ابراهيم كعبه را مي‌‌سازد، مي‌‌گويد: (فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوي إِلَيْهِمْ) (ابراهيم /37) خدايا دل مردم را بكشان به كعبه و دل اهل كعبه دست خداست. بايد خدا را ديد تا محبوبيت پيدا كرد. خدا مي‌‌گويد: در صندوق را برداشتند و موسي را ديدند، يك محبتي به وجود آمد. زن فرعون گفت: اين را به عنوان بچه‌‌ي خودمان نگه داريم. خلاصه پاريس ضد اسلام، فرعون ضد موسي، مسئول پذيرايي موسي شد. ضد اسلام مسئول پذيرايي امام شد.
خوب حالا برگشت به ايران، برمي گردد به ايران آدم ياد اين آيه مي‌‌افتد، بچه را گرفتند هر زني را آوردند پستان به دهن نگرفت اين دختر بچه رفت جلو و گفت، من يك زني را سراغ دارم كه پستان او را به دهان مي‌‌گيرد. گفتند: خوب برو بگو بيايد. رفت به مادرش گفت بيا، مادرش هم اعتدالش را حفظ كرد. اگر هيجان نشان مي‌‌داد مي‌‌فهميدند كه او مادرش است. اينجا تاكتيكي و اطلاعاتي برخورد كرد، خيلي راحت گفت باشد مانعي ندارد. خيلي مهم است كه مادر اينقدر قوي باشد. بالاخره مادر بايد هيجاني شود. موسي را گرفت و موسي شروع كرد به مكيدن، گفت تو كيستي؟ گفت: من نيز يك زني دايه هستم، گفت چرا بقيه‌‌ي پستان‌‌ها را به دهان نگرفت؟ گفت: شيرم پاك است. از گناه پاك هستم، بعد قرآن مي‌‌گويد: (فَرَجَعْناكَ إِلى‌ أُمِّكَ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُها) (طه /40) ما موسي را به مادرش برگردانيديم، تا مادر چشمش روشن شود. امام را به ايران برگرداندند تا چشم ايراني‌‌ها روشن شود(مشابهت ها)

8- مشابهت قيام امام و حضرت ابراهيم

ابراهيم را به آتش مي‌‌اندازند، گلستان مي‌‌شود. امام را به تركيه تبعيد مي‌‌كنند. تحريرالوسيله مي‌‌نويسد، به عراق تبعيد مي‌‌كنند. توسل، تربيت فقيه، تغيير افكار نجف، به كويت راهش نمي‌‌دهند. «الحمدلله». كويت كه اين همه خبرنگار نداشت. بايد برود پاريس (وَ مِنَ الشَّياطينِ مَنْ يَغُوصُونَ لَهُ وَ يَعْمَلُونَ عَمَلاً دُونَ ذلِكَ وَ كُنَّا لَهُمْ حافِظينَ) (انبياء /82) شيطان‌‌ها هم بلندگوي او بشوند، چه جالب شد. بعد مي‌‌آيد وارد ايران مي‌‌شود «كَيْ تَقَرَّ عَيْنُها» كجا برود؟ بهشت زهرا. ! انتخاب بهشت زهرا؟ چرا؟ بهشت زهرا خط است يعني خط من خط شهدا، بهشت زهرا احترام است. شهدا شما من را به ايران آورديد. اگر شما خون نمي‌‌داديد. . . بهشت زهرا تسليت است به كساني كه شهيد دادند. بهشت زهرا تربيت است، چون هر بي عاطفه‌‌اي وقتي اين شهدا را ببيند، عواطفش. . . . مركزي كه بيعت با شهداست و اعلام خط و در مسير قم. در بهشت زهرا مي‌‌داني چه گفت؟ فرمود: من تو دهن اين دولت مي‌‌زنم. حضرت ابراهيم گفت: من تو دهن اين بت‌‌ها مي‌‌زنم (وَ تَاللَّهِ لَأَكيدَنَّ أَصْنامَكُمْ) (انبياء /57) به خدا بت هايتان را تكه تكه مي‌‌كنم. امام هم در بهشت زهرا فرمود: من تو دهن اين دولت مي‌‌زنم، خوب حالا تو دهن دولت زد، شاهپور رفت، اين دولت موقت‌‌ها و بني صدري‌‌ها چه بودند؟ امام اينجا را چرا اينجوري كرد؟ حضرت ابراهيم آمد، ديد مردم بت پرست هستند! چه كند تا مردم را رشد بدهد؟ يك چند قدمي با مردم رفت و بعد وارون زد. باز برخورد اطلاعاتي!
ما داريم، افرادي را كه وقتي مي‌‌خواهند اطلاعاتي برخورد كنند، مجبور هستند در قيافه‌‌ي آن‌‌ها ظاهر شوند. حضرت ابراهيم در يك نظام بت پرست به كوكب رسيد، به ستاره رسيد. گفت: «هذا ربي» اين خدا باشد، گفتند: باشد به همه ستاره پرست‌‌ها حضرت ابراهيم گفت: باشد! اين خدا، تا گفت خدا يك مرتبه ديد ستاره تمام شد، گفت: برو بابا فايده ندارد، ماه را بياوريد (فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بازِغاً) (انعام /77) بعد ديد ماه هم تمام شد. خورشيد را ديد! گفت: آهان اين خوب است، اين بزرگ‌‌تر است، اين خدا باشد. بعد ديد خورشيد غروب كرد. گفت: همه‌‌شان بروند گم شوند (قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلينَ) (انعام /76) يعني چند قدم حضرت ابراهيم با خورشيد پرست و ماه پرست آمد، تا به اين‌‌ها حالي كند، چيزي كه غروب شدني است ارزش ندارد.
دولت موقت را (هذا رَبِّي) (انعام /76) بني صدر! يعني همينطور كه گام به گام حضرت ابراهيم كنار آمد، و به مردم رشد داد، ما بايد برگرديم به قانون خدا و به كسي دل ببنديم كه غير از قانون خدا و وحي دلبستگي به شرق و غرب نداشته باشد و چقدر انقلابي نماها رسوا شدند. قرآن در باره‌‌ي اين‌‌ها مي‌‌فرمايد: (وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ) (بقره /72) يعني هر چه در دل داريد، من رو مي‌‌آورم و بالاخره رو آمد.

9- تسخير لانه جاسوسي و مشابهت آن در قرآن

تسخير لانه‌‌ي جاسوسي را داريم. هلي كوپترهاي طبس را داريم، محاصره اقتصادي داريم، تهديد نظامي داريم، 4 تا مطلب است، اماتسخير لانه جاسوسي! ! !
براي تسخير لانه جاسوسي شما آيه‌‌ي دوم سوره حشر را ببينيد كه قرآن مي‌‌فرمايد: (هُوَ الَّذي أَخْرَجَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مِنْ دِيارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ ما ظَنَنْتُمْ أَنْ يَخْرُجُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ فَأَتاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا وَ قَذَفَ في‌ قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُمْ بِأَيْديهِمْ وَ أَيْدِي الْمُؤْمِنينَ فَاعْتَبِرُوا يا أُولِي الْأَبْصارِ ) (حشر /2) خدا و حضور خدا بود كه كفار را از مملكت شما بيرون كرد. «وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ» خيال مي‌‌كردند كه سفارت خانه عنوان ديپلمات زور را دارد ولي «فَأَتاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا» دانشجويان مسلمان پيرو خط امام يك مرتبه از سر ديوار و در به آن‌‌ها حمله كردند «وَ قَذَفَ في‌ قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ» ترسيدند «يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُمْ بِأَيْديهِمْ» هلي كوپترهاي طبس آدم را ياد قصه اصحاب فيل مي‌‌اندازد. محاصره اقتصادي، منافقين مي‌‌گفتند: (لا تُنْفِقُوا عَلى‌ مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّه) (منافقون /7) منافقين گفتند: خريد و فروش نكنيد، انفاق نكنيد تا مردم دور پيغمبر را خلوت كنند. امام در مقابل تهديد اقتصادي فرمود: ما بچه رمضانيم. در مقابل تهديد نظامي فرمود: مافرزند محرم هستيم. جنگ است بچه محرم هستيم. محاصره اقتصادي است، فرزند رمضانيم (إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إيماناً) (آل عمران /173) زمان پيغمبر آمدند گفتند: حمله نكنيد، دشمن قوي است «فَزادَهُمْ إيماناً» ايمانشان زياد مي‌‌شد! عوض اين كه بترسند ايمانشان قوي مي‌‌شد. چه چيز مي‌‌گويم؟ مي‌‌گويم: هر آيه‌‌اي كه آدم مي‌‌خواند وقتي روي آن فكر مي‌‌كند مي‌‌بيند كه فتوكپي، پلي كپي، پلي استنسيل آن در زندگي ما هست. هر توطئه‌‌اي خنثي شد، هر دورويي رسوا شد، حزب الله حاكم شد و كساني كه نق مي‌‌زنند «وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ»
و اما خطر امروز: برادران و خواهران اگر شما پنج سال پيش دروغ مي‌‌گفتي، پارتي بازي مي‌‌كردي، حق و ناحق بازي مي‌‌كردي، نورچشم بازي مي‌‌كردي، پنج سال پيش گناه بود، اما حالا گناهش بيشتر است. به خاطر اين كه هر روز ما در جبهه شهيد مي‌‌دهيم، شهدا يقه‌‌ات را مي‌‌گيرند و مي‌‌گويند: با خون ما چرا اين كارها را كردي؟ چون هر روزي كه شما نشسته‌‌ايد و زندگي مي‌‌كنيد، عده‌‌اي از عزيزان ما شهيد مي‌‌شوند، بنابراين، حقش اين است كه ما روز به روز از نقطه اخلاقيات بهتر شويم.
با سلام به عزيزاني كه از 22 بهمن 57 تا 22 بهمن در اين سال اين همه شهيد دادند، در همه‌‌ي نيروها و با سلام برشهدا؛
خدايا آن‌‌هايي كه خون اين‌‌ها را ناديده مي‌‌گيرند كم كاري، كج كاري، بدكاري، ناراضي تراشي مي‌‌كنند، خدايا اگر قابل هستند هدايت، اگر بنا دارند به انقلاب شكست بدهند، انقلابي كه خدا آنرا بيمه كرده، خدايا آن‌‌ها را نابود بفرما.
خدايا همه خيرات را از اسلام داريم، خدايا سايه‌‌ي اسلام را و رهبر اسلام را از سر ما كم نكن.
خدايا الهام انقلاب ما از قرآن بود، امت‌‌هاي اسلامي را با قران آشنا، حركت و موجي كه در ايران به وجود آوردي در همه كشورها به وجود بياور.
رهبر عزيزي كه به ما دادي، رهبر عزيز جهان حضرت مهدي(عج) را برسان.
بار ديگر هم مي‌‌گويم، وقتي دارم براي شما صحبت مي‌‌كنم كه عزيزان ما در مبارزه با قاچاق شهيد شدند، قاچاقچي‌‌ها آن‌‌ها را كشتند و بدن اين‌‌ها را سوزاندند و الآن بدن سوخته مي‌‌آيد. برادراني كه هروئيني نيستيد بدانيد قاچاقچي در شما هم اثر مي‌‌كند، مي‌‌دانيد چرا؟ پريشب زاهدان بودم گفتم بگوييد: «الحمدلله» ما هروئيني نيستيم. آب زاهدان تلخ است و شور است و آب زاهدان خوب نيست، گفتم: «زاهداني ها» پولي كه بايد دولت بدهد آب شما را تصفيه كند كه آب شيرين و خوب بخوريد، بايد بدهيم لب مرز، جاده و پاسگاه بسازيم تا قاچاقچي بگيريم. ! پس شما بچه 5 ساله‌‌ات آب گچ دار مي‌‌خورد، به خاطر اين است كه پول تصفيه‌‌اش صرف مبارزه با قاچاق مي‌‌شود. پس قاچاقچي، هم به ترياكي و هروئيني ظلم مي‌‌كند و هم به كساني كه ترياكي و هروئيني نيستند.
خدايا عزيزان ما را در مبارزه با فساد با انواع فسادها موفق و پيروز و خود ما را از انواع فساد حفظ بفرما. نماز جمعه رافراموش نكنيد.
خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 760
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست