responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 661
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی.

 برنده كیست زرنگ كیست؟ این موضوع بحث‌مان است.
در دنیا در هر منطقه‌ای افرادی هستند معتقد و متدین و افرادی هستند هرزه و لاابالی، بی قید، رها، حالا از خدا شروع كنیم افراد متدین معتقدند به خدای حیّ و قیوم و علیم و حكیم می‌گوید این هستی به دست خداوندی كه حیّ است و علیم است و حكیم است و قدیر است یك همچین اعتقادی دارد.

با ایمان و اعتقاد، یا بی قید و رها باشیم؟

 افراد رها می‌گوید این هستی تصادف است آخرش هم رها است ما هم رها، هیچ حكمتی، برنامه‌ای، توی كار نیست. خوب اول اینكه همه اینها دین دارند (;لَكُمْ دِینُكُمْ وَلِیَ دِینِ) (الكافرون/6) به كی‌ها می‌گوید «لَكُمْ دِینُكُمْ»؟ به بی دین‌ها می‌گوید به مشركین می‌گوید دین شما مال خودتان دین من مال خودم پس پیداست ما بی دین نداریم می‌گویند بی دین و لائیك آن هم راهی كه می‌رود دین او است دین یعنی راه، چه دینی دارد یعنی چه راهی دارد چه فكری دارد آن عقائد و فكر و راهی را كه می‌رود دین هر كسی است فلذا قرآن به مشركین می‌گوید «لَكُمْ دِینُكُمْ» پس پیداست بی دین‌ها هم یك فكر و عقیده و راهی را دارند منتهی یك فكر اساسش این است كه این هستی بند به یك قدرت حكیمانه است یكی می‌گوید نه بند به آن قدرت این تصادفی درست شده است.
(سن شما بودم، شاید زیر بیست سال، رفته بودم در یك روستایی از روستاهای كاشان بنام نیاسر، یك مدیری داشت خدا او را بیامرزد یك خاطره‌ای نقل كرد می‌گفت من مدیر مدرسه بودم كلاسهایی داشتم یكمرتبه آن زمانها كه خیلی ماشین زیاد نبود رئیس آموزش و پرورش كاشان آمده بود نزدیك بعد هم با اسب آمده بود سر كشی كند به مدیر، به من گفتند رئیس آموزش و پرورش آمده بازدید فوری من خودم را جمع كردم و خودم را رساندم سر كلاس گفتم مش عباس، مش عباس خادم بود سر كلاس بچه‌ها را آرام می‌كرد یك چپق هم می‌كشید كه مثل پیپ امروز بود به مش عباس گفتم برو بیرون رئیس دارد می‌آید بازدید مش عباس را بیرون كردم گفتم آقا بنشینید توی اتاق یك چایی بخورید بعد بروید سر كلاس گفت نه من كار دارم همین الان برویم سر كلاس می‌گفت رفت سر كلاس خوب سر كلاس برق نبود و لامپ خیلی خراب بود گفت چرا لامپ اینطور است؟ گفتم خدا می‌داند كه هر شب این لامپ خوب بوده امشب تصادف شده گفت خوب هیچی تصادف شده طوری نیست، دست مالید روی میزی كه جلوی معلم است این مش عباس كه چپق می‌كشید خاكستر توتون را روی این می‌ریخت، گفت این خاكسترها چیه؟ گفتم خدا می‌داند كه این میز هر روز تمیز بوده امشب تصادف شده گفت خیلی خوب، بوی كهنه بلند شد یك كهنه كه آتش می‌گیرد بو می‌دهد گفت بوی كهنه چیه؟ بو كشیدم دیدم بوی كهنه می‌آید حالا مش عباس گیج شده چپق را درست خاموش نكرده گذاشته توی كیسه‌اش یك جرقه‌ای از این آتش دارد پالتوی مش عباس را می‌سوزاند مش عباس هم سیخ ایستاده بوی كهنه بلند شد، گفتیم بچه‌ها كسی كبریت روشن كرد؟ كسی نخ آتش زده؟ گفتند نه، مدیر می‌گفت كه گفتم خدا می‌داند كه هیچ شبی بوی كهنه نیامده امشب تصادف شد، گفت خیلی داریم بد می‌رویم همه‌اش دارد بد می‌آید خدا نكند كه بد بیاید حالا قصه تصادف است یكوقت خدا مشت را باز می‌كند چه جور مشت را باز می‌كند، به یكی از بچه‌ها گفت بلند شو، بچه كه بلند شد گفتم‌ای خاك بر سر توی كلاس بچه از این بدتر نیست از آن بچه‌هایی كه خیلی درسش عقب است می‌گفت دیدم خیلی بد شد تا رئیس خواست رویش را آنطرف كند به بچه ضعیف گفتم بنشین بغل او یك بچه خوب بود به او گفتم بلند شو به بچه ضعیف گفتم تو بنشین رئیس رویش را اینطرف كرد و گفت خوب بگو ببینم كه. . . من به شما گفتم بلند شو؟ گفت نه، آقا اجازه، آقای مدیر به او گفت بنشین به من گفت بلند شو، می‌گفت رئیس گفت آقا این هم تصادف است؟ !)
آخر تصادف یكبار، دو بار، آخر هستی را می‌شود بگویم تصادف؟ یكوقت یك تختی می‌خورد به تخته‌ای یك جایی یك نقطه پیدا می‌شود می‌گوئیم تصادف اما می‌شود كه یك شعر قشنگ را بگوئیم تصادف؟ اصلاً یك خط را می‌شود گفت تصادف؟ واقعاً نمی‌دانم چه تحلیلی دارند برای اینكه بگویند این هستی بند به جایی نیست.

علوم تجربی بیانگر نظام دقیق حاکم بر هستی

 آنوقت تمام عقلای دنیا می‌نشینند یك تحقیقی می‌كنند كه یكی از رازهای هستی را كشف كنند اگر تصادف است بارانی آمد قطرات آن در دامنه كوهها به هم وصل شد وصل شده‌ها جوی شد جوی شده‌ها نهر شد نهرها سنگ‌ها را حركت داد در وسط رودخانه بعد هم این آبها به كف رودخانه فرو رفت و سنگ‌ها همچنان به كف رودخانه. . . به این می‌گویند تصادف اما اگر دیدند كه یك محقق آمده وسط رودخانه چهل و پنج سال دارد فكر می‌كند كه چرا این سنگ اینجاست اگر یك كسی این هستی. . . روی هر راز و رمزش قرنها دارند فكر می‌كنند نمی‌شود تصادف چیزی را بوجود بیاورد كه همه اندیشمندان عمرشان را صرف آن چیز بكنند این یك چیز چرند و پرندی است متدین معتقد است كه «لا حول و لا قو الا بالله العلی العظیم».
یكبار آدم بد می‌آورد، ما یكوقت از قم داشتیم می‌آمدیم، خوشمزه است گوش بدهید اینكه می‌خواهم بگویم شیرین است، از قم می‌آمدیم رسیدیم به اول تهران بهشت زهرا اول وقت بود گفتیم نماز اول وقت بخوانیم به پلیس گفتیم آقا می‌شود ما اینجا نماز بخوانیم؟ گفتند بله می‌شود خوب سربازها و مسئولین ما را شناختند و گفتند حالا كه امشب آقا مفت گیرمان آمده یك نماز جماعت بخوانیم ما مشغول نماز شدیم خبر از جایی نداشتیم چون از قم می‌آمدیم یك دختر و پسری از تهران توی ترمینال سوار می‌شوند ترمینال به فارسی چی می‌شود؟ پایانه، توی پایانه سوار می‌شوند آنها هم بروند سمت قم یا اصفهان یا شیراز یا جایی دیگر، این دختر و پسر توی ماشین خیلی با هم شوخی می‌كنند مردم می‌گویند آقا حتی اگر عروس و داماد هم هستید روبروی مردم حیا كنید می‌گویند به شما ربطی ندارد می‌بینند خیلی دختر و پسرِ پررویی هستند به راننده می‌گویند اینها خیلی هرزه هستند راننده هم از توی آینه نگاه می‌كند می‌گوید خیلی خوب پلیس راه آنها را تحویل می‌دهیم دم پلیس راه دختر و پسر را تحویل می‌دهند می‌گویند ببینید اینها كی هستند، اینها را پیاده می‌كنند دختره می‌گوید به شما ربطی ندارد من از بستگان آقای قرائتی هستم كه توی تلویزیون است حالا این نمی‌داند كه آقای قرائتی از قم آمده دارد توی این اتاق نماز می‌خواند آن از تهران می‌آید ما از قم، می‌گویند كدام قرائتی؟ می‌گوید همین كه توی تلویزیون است می‌گویند اگر قرائتی آمد و گفت تو فامیل ما نیستی چی می‌گویی؟ به ما گفتند حاج آقا بدو ما فكر كردیم كه ماشین را دوبله پارك كرده‌ایم دویدیم گفتیم چیه؟ گفتند این خانم كیه؟ من نگاه كردم گفتم نمی‌دانم كیه، گفتند از بستگان شما نیست؟ گفتم نه، به دختره گفتم مریضی كه می‌گویی من فامیل قرائتی هستم! همینطور می‌گویند اجمالاً گاهی خدا مشت باز می‌كند مسئله اینكه هستی تصادفی است. . . حالا. . .

وضع قانون برای بشر، حق خالق است

برنده كیست؟ متدین می‌گوید خدا گفته، خدایی كه من را ساخته می‌داند كه چی ساخته همیشه سازنده بهتر می‌داند كه چی ساخته مثلاً این بخاری فتیله‌اش چه جوری است نفت آن چه جوری است دكتری كه دارو را ساخته همیشه سازنده هر چیزی بهترین كسی است كه باید قانون را برای. . . چون آن كسی كه ساخته، می‌داند كه چی ساخته كه این معده برای آن گوشت خوك خوب نیست این معده برایش شراب خوب نیست این هواپیما برایش قیر خوب نیست باید بنزین ریخت نمی‌شود قیر توی آن ریخت آنكه ساخته می‌داند كه چی ساخته، متدین می‌گوید قانون خدا غیر متدین می‌گوید روی سلیقه مردم و حال آنكه سلیقه مردم هر روزی عوض می‌شود شما كه هنوز جوانید زیر بیست سال هستید ولی حتماً تا حالا صد بار پشیمان شده‌اید افرادی مثل من كه ریششان سفید شده چقدر كار می‌كنند و پشیمان می‌شوند پشیمانی‌های مردم دلیل بر این است كه سلیقه‌های مردم درست نیست امروز یك تصمیم می‌گیرد فردا می‌گوید اشتباه كرده‌ام حالا كدامها برنده‌اند؟ آن كسی كه دستش را گذاشته توی دست خدا، یا آن كسی كه دستش را گذاشته توی دست قوانین متغیر.
تبدیل معصوم به گناهكار، متدین می‌گوید رهبر من باید معصوم باشد یا حداقل عادل، او می‌گوید نه، رهبر خلافكار هم بود طوری نیست برنده كیست؟ (متدین می‌گوید امام گفته رهبر گفته من رهبرم معصوم است آدمهای غیر متدین چیه؟ قوانین بین الملل یك مشت خلافكار، برنده كدامها است؟ آدم دستش را بگذارد توی دست معصوم یا دستش را بگذارد توی دست خلافكار، شما خواسته باشی سوار یك ماشین بشوی سوار یك ماشین می‌شوی كه راننده‌اش هیچ تصادفی نكرده است یا راننده‌ای كه هر روز تصادف كرده است.)
طیبات یا خبائث، غذای متدین طیبات است می‌گوید من اگر خواسته باشم شیرینی بخورم خرما، انجیر، خواستم ترشی بخورم لیمو ترش، خواستم ترش و شیرین بخورم پرتقال و انار، غیر متدین می‌گوید من شراب می‌خورم من دود می‌كشم آن سراغ طیبات می‌رود آن سراغ خبائث می‌رود كدامها برنده‌اند؟
آن كاری كه می‌كند برای خدای پایدار و باقی می‌كند آن كار برای افراد فانی می‌كند، متدین می‌گوید من برای رضای خدا این كار را می‌كنم غیر متدین می‌گوید من برای اینكه مردم سوت بكشند كف بزنند صلوات بفرستند برای نام و نان و شهرت و این حرفها، كدامها؟ (;وَمَا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نَصِیبٍ) (الشورى/20) حالا امتیار كار برای خدا چند نكته را اینجا بگویم یك صلوات بفرستید.

امتیازات کار برای خدا

امتیاز كار برای خدا، اگر كار برای خدا شد من دیشب پانزده مورد را نوشته‌ام شاید بیشتر هم بشود آن مقداری كه من به ذهنم رسید بنویسم 1_ پاداش كار برای خدا براساس نسبت است نه براساس مقدار، یعنی چه؟ یك كسی ده میلیون دارد یك میلیون به فقرا كمك می‌كند یك كسی هم ده تومان دارد یك تومان كمك می‌كند ثواب كدامها بیشتر است؟ مساوی است یعنی هر دو نسبت كمك‌شان یك دهم است بنابراین فقیری كه یك تومان می‌دهد با پولداری كه یك میلیون می‌دهد آن فقیر هیچوقت احساس حقارت نمی‌كند می‌گوید من یك دهم مالم را دادم آن هم كه بیشتر دارد بیشتر بدهد كار كه برای خدا كردی خدا نگاه نمی‌كند كی یك تومان داده كی یك میلیون نگاه می‌كند یك تومان نسبت به سرمایه‌اش یك دهم است آن هم یك میلیون نسبت به سرمایه‌اش یك دهم است این یك ارزش است.
2_ مسئله زمان كار را بالا می‌برد، (ضربــ? علی یوم الخندق) در جوانی پاك بودن شیوه پیغمبریست یعنی همین كه شما نوجوان هستید نگاه می‌كنی كه بچه‌های دیگر دارند حرف دری وری می‌زنند توی فامیل و همسایه و كوچه اما شما خودت را نگه می‌داری این خیلی مهم است.

همرنگی با اکثریت همه جا ارزش نیست

ما سه رقم جوان داریم ببینید شما‌ها از كدامها هستید آماده هستید كه بشنوید؟ یك جوان هست كه توی جامعه فاسد آب می‌شود یك شعر است كه نصفش را من می‌خوانم نصف دیگر را همه با هم بخوانید ایرانیها همه حفظ هستند معمولاً. . . خواهی نشوی رسوا این یك شعر چرت و پرتی است از شعرهای غلط این است متاسفانه توی فرهنگ ما هم آمده بارهای بارها من اینرا توی تلویزیون گفته‌ام كه اگر یك كشتی صد تا مسافر دارد كشتی نقص فنی پیدا كرد كشتی غرق شد نود و هشت تا از مسافرها چون شنا بلد نبودند غرق شدند دو تا شنا بلد هستند بگویند نود و هشت تا غرق شدند ما دو تا هم كه شنا بلد هستیم خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو، بیا ما دو تا هم غرق شویم اسلام همه جا تابع اكثریت نیست اگر توی یك اتاقی پنج نفر سیگاری هستند یك نفر سیگار نمی‌كشد یك نفر برود بیرون یا پنج تا بروند بیرون؟ باید پنج نفر بروند بیرون اینطور نیست كه ما اكثراً سیگاری هستیم خوب بیخود كردید كه اكثراً سیگاری هستید، حق با هوای سالم است شما كه می‌خواهید هوا را دودی كنید بروید بیرون. شب مثلاً یك نفر می‌خواهد بخوابد پنج نفر می‌خواهند صحبت كنند آن یك نفر برود بیرون یا آن پنج نفر؟ آن پنج نفر باید بروند بیرون چون شب مال خوابیدن است. توی خوابگاه دانشجو نباید بگوید بابا تو دلت می‌خواهد بخواب به ما چه؟ آقا شب مال خوابیدن است شما مزاحم ما هستید اینجا اكثریت نیست.
 همه جا اكثریت ارزش نیست همرنگ جماعت شدن ارزش نیست وگرنه ما خواسته باشیم همرنگ جماعت شویم پیغمبر اسلام نبود چون پیغمبر در مكه بود مكه همه بت پرست بودند پیغمبر می‌گفت خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو حضرت ابراهیم به جای اینكه بت‌ها را بشكند خودش هم بت پرست بشود. (مردم ایران می‌گفتند جاوید شاه جاوید شاه امام خمینی بگوید خواهی نشوی رسوا ما هم بگویم جاوید شاه اصلا این حرف بسیار حرف غلطی است یك آیه توی قرآن داریم كه می‌گوید خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو آیه‌اش این است) روز قیامت اهل بهشت از اهل جهنم می‌پرسند (;مَا سَلَكَكُمْ فِی سَقَرَ) (المدثر/42) چرا جهنمی هستید؟ گفتند والله به چهار دلیل یكی گفتیم خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو آیه‌اش این است (;وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِینَ) (المدثر/45) یعنی هر جوری می‌زدند ما هم همان جوری می‌رقصیدیم من غصه می‌خورم توی بعضی از عروسی‌ها به یك خانم می‌گویند خانم تلفن با شما كار دارد فوری از جلسه بلند می‌شود می‌گوید بفرمائید به یك خانم می‌گویند بچه‌ات رفت ممكن است بیفتد توی حوض فوری می‌دود ممكن است توی یك عروسی مردانه یا زنانه ده دفعه افرادی به دلایلی از جلسه بلند بشوند اما تا نماز می‌شود می‌گویند ببین تا برویم نماز بخوانیم جلسه به هم می‌خورد پس چطور اگر تلفن با شما كار داشت جلسه به هم نمی‌خورد ما یك مقدار مشكل ایمانی‌مان كم رنگ است خواهی نشوی رسوا. . . پس یك دسته از جوانها توی جامعه فاسد حل می‌شوند.

هجرت برای حفظ خود از گناه

یك دسته داریم كه توی جامعه فاسد خودشان را حفظ می‌كنند آنها كی هستند؟ اصحاب كهف، دیشب یك خاطره‌ای یكی از دوستان می‌گفت عجیب بود می‌گفت رضا شاه پدر محمد رضا كه آمد گفت بی حجابی اجباری است همه بازاریهای كاشان حالا همه شهرها را نمی‌دانم كاشان خودمان را می‌گویم باید خانم هایشان را بی حجاب بیاورند می‌گفت یكی از بازاریها كه متدین بود سرّاج بود، سرّاج كه می‌دانید چه شغلی است؟ پارچه فروش نه، زین اسب و كیف و كارهای چرمی می‌كند، این آقا اینقدر آدم خوبی بود كه خدا رحمتش كند همه بازاریهای كاشان پشت سرش نماز می‌خواندند مثلاً شلاق درست نمی‌كرد می‌گفت می‌ترسم آنكه می‌خرد یكبار به یك حیوان به ناحق بزند وقتی گفتند بلند شو بلند شد سرقفلی نگرفت گفت من مغازه اجاره كرده‌ام رفت توی خانه نشست آنوقت دوستانش كمك كردند یك مغازه برایش گرفتند خیلی آدم خوبی بود می‌گفت به ما گفتند كه خانمت را بی حجاب بیاور عجب ما یك عمری دین داشتیم چرا این رقمی انجام بدهیم می‌گفت هفت هشت نفر شدیم گفتیم برویم پیش یك آقایی استخاره كنیم كه ما چه كنیم می‌گفت هفت نفر پیش هفت تا آقا استخاره كردند یك آیه آمد و آن این بود كه اصحاب كهف گفتند حالا كه دنیا دارد فاسد می‌شود همه بت پرست هستند (;فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ) (الكهف/16) بروید توی غار خدا یك فرجی را می‌رساند ما فهمیدیم كه باید از كاشان برویم بیرون توی یك روستا یا بیابانی. . . رفتیم تا بالاخره آن فشارهای پهلوی كم شد و ما برگشتیم.
 گاهی وقتها انسان لازم است كه از مدرسه بیرون برود از این شهر برود بیرون شغلش را عوض كند لباسش را عوض كند من اینجا باشم گناه می‌كنم بروم جایی دیگر من بغل این باشم گناه می‌كنم جایم را عوض كنم پس یك عده جوان داریم توی جامعه آب می‌شوند مثل آب هستند شل هستند آبی كه شل است توی هر ظرفی ریختی همان شكلی می‌شود هوایی كه شل است توی هر ظرفی بود همان شكل می‌شود بعضی جوانها مثل اصحاب كهف هستند مثل طلا، طلا توی هر حوضی بیندازی طلاست.

تاثیر گذاری نه تاثیر پذیری

بعضی جوانها جامعه را عوض می‌كنند (;فَتًى یَذْكُرُهُمْ یُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِیمُ) (الأنبیاء/60) شما كه جوان هستید یا نوجوان، رفیق‌های شما در شما اثر می‌گذارند كه گفت بیا برویم این فیلم را ببینیم سیگاری بكشیم اگر رفیق هایت در تو اثر گذاشتند پیداست كه شل هستی اگر گفتی آقا تو می‌خواهی سیگار بكشی بكش من نمی‌كشم تو حرف زشت زدی من حرف نمی‌زنم.
 حضرت آدم دو تا پسر داشت هابیل و قابیل، قابیل گفت می‌كشمت گفت تو بكش من دست به روی تو دراز نمی‌كنم (;لَئِنْ بَسَطتَ إِلَیَّ یَدَكَ لِتَقْتُلَنِی مَا أَنَا بِبَاسِطٍ یَدِی إِلَیْكَ لِأَقْتُلَكَ) (المائدة/28) اگر تو دست را بسوی من دراز كنی و بخواهی كه من را بكشی. . . تو فحش بده من نمی‌دهم تو این فیلم را ببین من نمی‌بینم این معلوم می‌شود كه اصحاب كهف هستی، بعضی‌ها نه، از نوجوانی كودتا چی هستند یعنی از توی خانه هم اثر می‌گذارد، توی مسجد، توی بسیج، توی كلاس، اصلاً یك جوری رفتار می‌كند كه باقی‌ها را تحث تاثیر قرار می‌دهد این امام است.
سه رقم جوان داریم، شل، میزان، امام، گاهی یك دختر توی خانه امام است دختر كوچولو، دختری آمد به مادرش گفت مامانی می‌شود من با تو چند جمله صحبت كنم گفت بگو عزیزم، گفت من را دوست داری؟ گفت بله همــﺔ جان من تو هستی گفت مامانی بابا و داداش را دوست داری، هی گفت و گفت آخرش گفت مامانی خدا را دوست داری؟ گفت بله خدا را دوست دارم گفت تو ما را دوست داری با ما حرف می‌زنی بابا را دوست داری با بابا حرف می‌زنی تو چطور خدا را دوست داری و با خدا حرف نمی‌زنی تو چطور خدا را دوست داری؟ مادر فكر كرد و گفت چشم می‌خوانم یعنی این بچه می‌شود امام مادرش، امام لازم نیست حضرت امام خمینی(رحمه الله علیه) باشد هر یك از شما توی خانه می‌توانید امام باشید اگر می‌خواهید در آینده ببینید كه امام هستید یا نه ببینید آثار امامت در شما هست یا نه، یكوقت مثلاً فیلم خوشمزه است پای فیلم می‌نشینی هی نگاه به فیلم می‌كنی یك خورده هم كتاب می‌خوانی شب امتحان هم هست بلژیك دارد به اتریش گل می‌زند بالاخره فیلم به علم تو ضربه زد به جوانی تو ضربه زد اگر فیلم به تو ضربه زد شل هستی اگر گفتی امشب كه شب امتحان است هر فیلمی هر چقدر هم زیبا باشد من نمی‌بینم علم مهمتر است(گاهی وقتها ممكن است. . . شما اگر یك گردو گرفتی حاضری با كتابت بشكنی؟ بابا با كتاب بشكنی ممكن است بخوری اما این رشد آینده‌ات است این گردو لحظه‌ای است چقدر آدم باید غافل باشد كه ابدیت خودش را فدای یك لحظه كند آدم گردو را كه با كتاب نمی‌شكند. اگر راهپیمایی راه انداختی، جوانهای ایران یك راهپیمایی راه بیندازند ایامی كه بچه‌ها امتحان می‌دهند تلویزیون فیلم‌های پرنشاط گذاشت، یك شب تلویزیون فیلم‌های پرنشاط بگذارد یكوقت می‌بینی یكی دو میلیون بچه در امتحانات شكست خوردند زحمات آموزش و پرورش، معلم، آزمایشگاه، بودجه، بخش عظیمی از پول مملكت دست آموزش و پرورش است چون حدود بیست میلیون بچه هست حدود یك میلیون معلم هست آنوقت این فیلم همه را هوا می‌كند آقا راهپیمایی می‌كنیم علیه صدا و سیما ما تقاضا می‌كنیم شب‌هایی كه بچه‌ها امتحان دارند این فیلم‌ها را پخش نكنند اگر راهپیمایی كردید صدا و سیما را تغییر دادید معلوم می‌شود امام هستید پس اگر صدا و سیما شما را ضربه فنی كرد معلوم می‌شود كه شل هستی اگر رفتی اتاق دیگر موقعی كه او فیلم داد میزان هستی اگر تو صدا و سیما را عوض كردی امام هستی حالا امتحان كنیم شما خواهرت را نماز خوان كردی، شما روی حجاب خواهرت اثر گذاشتی، شما به درس خواهرت كمك كردی، یكوقت به بنده گفتند شهردار باید چه شرایطی داشته باشد دكترای شهرداری داشته باشد، مدیریت شهری خوانده باشد، مهندسی داشته باشد، گفتم ببین آقا همه اینهایی كه می‌گویی درست است اما اگر شما خواسته باشی شهردار تعیین كنی یك پوست خیار بینداز دم در دانشگاه برو آنطرف خیابان توی پیكان دید بزن هر دانشجویی كه پوست خیار را دید با نوك پایش كنار زد آن شهردار است چون كسی كه می‌خواهد شهر را تمیز كند آثار توی شصت پایش باید باشد این دانشجویی كه پوست خیار می‌بیند رد می‌شود این اگر دكترای شهری هم بخواند این شهردار خوبی نیست چون نژادش نژاد نظافتی و نژاد خدماتی نیست.)

دلسوزی و خدمت رسانی، از آغاز جوانی

 پیغمبرِ ما سه سال داشت مربی‌اش یك چیزی به سینه‌اش آویزان كرد گفت این چیه؟ گفت اینرا آویزان كرده‌ام كه تو را حفظ كند فوری كند و دور انداخت گفت حافظ من خداست آن كسی كه می‌خواهد بت‌ها را بشكند آثار بت شكنی در سه سالگی در او هست من الان شما را نمی‌شناسم آثار بزرگی توی خودتان دیده‌اید یعنی شده بغل دستی شما خودنویس نداشته باشد خودنویست را به او بدهی؟ شده وقتی می‌روی نان بگیری می‌بینی یك پیرزنی همسایه‌تان هست پایش درد می‌كند می‌گویی حالا كه ما می‌رویم نان بگیریم یكی هم برای این می‌گیریم یا می‌گویی به من چه؟ ما همینطور كه از طبقه سوم زباله را داریم می‌آوریم طبقه دومی نمی‌تواند كیسه زباله او را هم بیاوریم مگر من نوكرشم؟ چشمش كور خودش بیاورد اگر واقعاً آثار خدمت رسانی. . . ماشین افتاد توی جوی غصه‌ات شد خیلی راحت می‌توانید خودتان را متر كنید كه آیا به درد رهبری می‌خورید، سوزی دارید، شوری دارید. . . .
خدا به موسی(علیه السلام) می‌گوید موسی می‌دانی چرا تو را پیغمبر كردم؟ گفت نه، فرمود تو وقتی توی جامعه راه می‌رفتی یك سوزی داشتی كه آن سوز در دیگران نبود. آقا سوار موتور شده خانمش هم پشت سرش است این چادره هی باد به آن می‌خورد ممكن است چادر برود روی پرهای موتور این خانم سرنگون شود می‌گویی بابا به او بگوییم ول كن بابا! می‌افتد چشمش بیدار می‌شود! اصلاً برایش فرقی نمی‌كند كه زن مردم بیفتد ممكن است زن جوان است حامله است آخر یك خانواده نابود بشوند ول كن بابا اصلاً هیچ غصه نمی‌خورد كه این زن از موتور پرت شود اصلاً غصه نمی‌خورد كه هیچ، می‌خندد، گاهی وقتها كسی می‌افتد می‌خندد اصلاً همچین می‌خندیم كه یك نفر افتاد یعنی از افتادن مردم لذت می‌بریم خوب این هرگز رهبر نمی‌شود خدا به موسی گفت موسی می‌دانی كه چرا توی مردم تو را رهبر كردم می‌گوید در تو یك سوزی بودكه در دیگران نبود آن كسی كه درسش ضعیف است كمكش كن از طبقه چهارم پائین می‌آیی كیسه زباله طبقه دوم را هم بیاور به او سلام كن ماشین او را هول بده جلوی پایت پوست خیار دیدی با پایت كنار بزن اگر از مخ تا شصت پا خدمت بود و سوز این هم نه برای اینكه توی انتخابات رأی بیاوری آخر گاهی وقتها انتخابات می‌شود می‌گویند مردم قهرمان این می‌خواهد رأی جمع كند در عمرش نه توی این روستا آمده نه كار خیرش به مردم رسیده حالا خودش را كاندیدا كرده و دلسوز شده آن دلسوزهای فصلی خیلی دل نمی‌سوزانند اینها دلسوز فصلی هستند خدا به ایمان فصلی هم می‌گوید ارزش ندارد.
خدا توی قرآن می‌گوید بعضی‌ها ایمانشان فصلی است «فَإِذَا رَكِبُوا فِی الْفُلْكِ» وقتی سوار كشتی می‌شوند می‌بینند دارند غرق می‌شوند و موج آمده «دَعَوْا اللَّهَ» می‌گویند یا الله(مثل صلواتهایی است كه خانم‌های فكلی پشت دانشگاه می‌فرستند دخترش رفته كنكور اللهم صل علی محمد و آل محمد یك زیارت عاشورایی می‌خواند پشت سر دانشگاه این برای اینكه دخترش توی دانشگاه قبول شود قرآن می‌گوید اینهایی كه در یك لحظه وقتی اتاق زاو می‌رود زیر عمل جراحی می‌رود ماشینش توی دره می‌افتد دارد ورشكست می‌شود) آنهایی كه توی گیر می‌گویند یا الله آنها یا الله‌شان خیلی ارزش ندارد قرآن می‌فرماید (;فَلَمَّا نَجَّاهُمْ) (العنكبوت/65) غافل می‌شود.
كمك فصلی، ملت قهرمان و شهید پرور. . . چون ایام انتخاباتی است چون انتخابات تمام شد خلاص، شما نوجوان هستید باید جزء ذاتتان باشد یعنی مثل خربزه‌های مشهد شیرینی جزء ذاتش است بعضی مثل گرمك‌های جای دیگر می‌ماند كه ذاتش شیرین نیست با زور شكر آنرا شیرین می‌كنند خدمات زوركی هم فایده‌ای ندارد خدمات باید از عمق باشد یعنی از درون بجوشد ولذا داریم كه اگر می‌خواهی دعا كنی اگر از درون جوشیدی به چهل نفر دعا كردی دعای خودت هم مستجاب می‌شود اگر به چهل نفر دعا كنی دعای خودت هم مستجاب می‌شود شاید معنایش این باشد كه اگر دلت برای چهل تا سوخت خدا بخاطر آن سوز دلت دعای خودت را هم مستجاب می‌كند اما اگر گفتی من كاری به آن چهل تا ندارم فعلا دنبال چهل و یكمی هستم بگذار این چهل تا را دعا كنم تا چهل و یكی یعنی آن چهل تایی كه آدم باج می‌دهد برای چهل و یكمی آن فرق می‌كند با آن چهل تایی كه از سوز دل باشد.
خوب درس بخوانید، خدمت به مردم تحصیل خوب، خدمت از كار علمی تا خودنویس و كیسه زباله و یك دانه نان تا پوست خیار، نژاد شما نژاد خدمت رسانی باشد.
خدایا تو را به حق محمد و آل محمد به ما توفیق بده هم دین را بفهمیم هم عمل كنیم هم مزه خدمت و تحصیل و عبادت را به عمق روح ما بچشان.
 والسلام علیكم و رحمة اللَّه و بركاته
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 661
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست