responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 649
«بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِیمِ»
الهی انطقنی بالهدی والهمنی التقوی

چون در محضر شریف دانشجویان خواهر و برادر هستیم و بحث هم در آستانه هفته وحدت حوزه و دانشگاه پخش می‌شود، من باز هم بحث را ادامه می‌دهیم که راجع به علم و علم آموزی بود. عنوانمان این است که علم به تنهایی کافی نیست. موضوع بحث این است.
فکر نمی‌کنم کسی باشد که بگوید علم به تنهایی کافی است، حتی راسل که گرایش مادی دارد، البته اول هم خداپرست بود بعد منحرف شد، گیرش هم یک تیغی رفت توی مغزش نتوانست این تیغ را دربیاورد.
گاهی یک آدم قهرمان یک تیغ می‌رود در پایش از راه می‌افتد، یک دانشمند هم گاهی یک تیغ می‌رود در مغزش می‌ایستد، مواظب باشید تیغ رفت توی مغزت بیاورید بیرون. این را من گفته‌ام، حالا اجازه بدهید تکرار کنم، طوری نیست. تیغی که رفت توی کله راسل این بود، راسل می‌گوید من معتقد بودم که همه چیز را خدا آفریده، خداپرست بود اول، یک سؤال برایم طرح شد، گفتم خدا را که آفریده؟ ماندم، این تیغ رفت توی کله‌ام، دست از خدا کشیدم، گفتیم خیلی خوب التماس دعا. آقای راسل کجا تشریف بردی؟ گفت شدم مادی، می‌گویم همه چیز از ذرات ماده است. می‌گوئیم آقای راسل این ذرات ماده از کجاست؟ می‌گوید خوب این ماده از قدیم بوده، می‌گوییم خوب اگر ماده از قدیم بوده، می‌گفتی خدا از قدیم بوده. چرا یک بود باشعور را قبول نکردی، رفتی میلیاردها بود بی شعور را قبول کردی. یعنی با یک پوست خیار افتاد، یک تیغ رفت توی کله‌اش، گرایش مادی پیدا کرد. آنوقت راسل می‌گوید ما فهمیدیم که علم به تنهایی کافی نیست، انسان باید علاوه بر تحصیل، یک علاقه قلبی حزبی و مردمی و مکتبی داشته باشد، حالا نمی‌گوید مکتب، مکتب دین، اسم دین را نمی‌برد، می‌گوید دین نه، ولی غیر از منافع مادی، باید یک انگیزه دیگر هم داشته باشد.
آیا علم به تنهایی کافی است؟ جواب نه، دلیل هم نمی‌خواهد، یک نگاه به دنیا بکن، می‌فهمیم که الان دنیا مشکل سواد ندارد، مشکلات دنیا الان در بیسوادی نیست.

1- ابلیس علم داشت، ایمان نداشت

ابلیس علم داشت، اصلا هیچ می‌دانید ابلیس اصول دینش درست بود؟ ابلیس هم توحید داشت، عجب جلسه‌ای شد، دیگر داریم اصول دین ابلیس را می‌گوییم. توحید داشت، نبوت را قبول داشت، معاد را هم قبول داشت، ابلیس اصول دینش درست بود، به چه دلیل؟ اما توحید، خدا را قبول داشت، چون به خدا گفت «خلقتَ»، «خلقتَنی» یعنی تو مرا آفریدی. پس پیداست خدا را قبول داشت، خالقیت خدا و قدرت خدا و حکمت خدا را هم، نبوت را هم قبول داشت به چه دلیل؟ گفت همه را گول می‌زنم، (;فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ) (ص/82) به عزتت همه را گول خواهم زد، (;إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمْ الْمُخْلَصِینَ) (ص/83) من حریف مخلصین نمی‌شوم، آنوقت مخلصین کی هستند؟ قرآن راجع به انبیاء می‌گوید «اِنَّهُم لَهُم. . . » اینها مخلصین هستند، یعنی می‌دانست در مردم کسانی هستند که حریفشان نمی‌شود. معاد را هم قبول داشت، چون به خدا گفت (;أَنظِرْنِی إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ) (ص/79) من را تا روز قیامت زنده نگه دار تا یک انتقامی از این مردم بگیرم.
پس صرف اینکه کسی اصول عقاید و جهان بینی‌اش بیست است، ایدئولوژی‌اش درست است، صرف این، کافی نیست. باید ببینیم عملش چطور است، عمل را باید حساب کنیم.
خوب؛ در قرآن خیلی آیه داریم که می‌فرماید (;مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمْ الْعِلْمُ) (الجاثیة/17) می‌فرماید که آدم اگر باسواد باشد، سواد گاز است، دین ترمز است، و هر دو باید پهلوی هم باشد. البته همه جا هم دین ترمز نیست.

2- سخن مرحوم مطهری در رابطه با علم و ایمان

یک بیانی دارد مرحوم مطهری، فکر می‌کنم این را زیاد شنیده باشید و من اعتقادم این است که در دانشگاه‌ها این را تابلو کنند بزنند برای دانشجوها. ایشان می‌فرماید که علم به ما روشنایی و توانایی می‌بخشد اما ایمان به ما عشق و امید، قشنگ است. کسانی که شنیده‌اند دست بالا کنید اگر شنیدید من نخوانم، اگر نشنیدید من بخوانم چند سطری است، هر که شنیده، دست بالا کنید، نه، ده نفر هم نشدند. پس بخوانم، خیلی قشنگ است، پنج شش سطر است ولی خیلی قشنگ است، این باید اصلا تابلو بشود در همه دانشگاه‌های دنیا نصب شود. کلمات حکمت است. علم به ما روشنی و توانائی می‌دهد، اما ایمان به ما عشق و امید و گرمی. علم ابزار می‌سازد، ایمان مقصد. حالا تلفن همراه درست شد، در آن دروغ می‌گوید. علم ابزار می‌سازد، ایمان مقصد. علم سرعت می‌دهد، ایمان جهت می‌دهد. علم توانستن است، ایمان خوب خواستن است. علم می‌نماید که چه هست، ایمان الهام می‌بخشد که چه باید کرد. علم انقلاب بیرون است، ایمان انقلاب درون. علم جهان را جهان آدمی می‌کند، ایمان روان را روان آدمیت. علم وجود انسان را به صورت افقی گسترش می‌دهد، ایمان به شکل عمودی بالا می‌برد. علم طبیعت ساز است، ایمان انسان ساز است. هم علم به انسان نیرو می‌دهد، هم ایمان، اما علم نیروی منفصل می‌دهد، ایمان نیروی متصل. علم زیبایی است، ایمان هم زیبایی است، منتهی علم زیبایی عقل است، ایمان زیبایی روح. علم زیبایی اندیشه است، ایمان زیبایی احساس. هم علم به انسان امنیت می‌دهد هم ایمان، منتهی علم امنیت برونی، ایمان امنیت درونی. علم در مقابل هجوم بیماری‌ها، سیل‌ها، زلزله‌ها، طوفان‌ها، علم در مقابل اینها ایمنی می‌دهد، ایمان در مقابل اضطراب‌ها، تنهایی‌ها، احساس بی پناهی‌ها، علم جهان را با انسان سازگار می‌کند، ایمان انسان را با خودش. بعضی کلمات مکیدنی است، بعضی کلمات جویدنی است، بعضی کلمات بلعیدنی، این قسمت از سخنان آقای مطهری بلعیدنی است، این تابلو شود در همه دانشگاه‌ها، باسواد شدی اما رابطه‌ات با خودت چقدر است؟ رابطه‌ات با خدا چقدر است؟ رابطه‌ات با جامعه چقدر است؟ کله‌ات پر شده، قلبت هم پر شده؟ بازویت قوی شده؟ علم مثل زورخانه است، زورخانه و میدان ورزش بازو را قوی می‌کند، خوب حالا که قوی شد دست کی را می‌خواهی بگیری؟ می‌توانید خودِ شما هم یک مقاله بنویسید، یعنی بر وزن این، یکی از راههای رشد این است که کلمات بزرگان را بگیری از رویش مشابهش را بسازی. و این باعث رشد انسان می‌شود. من مرحوم مطهری را می‌آوردم منزلمان زمان طاغوت، مهمانش می‌کردم مکرر، بعد در ماشینش می‌نشستم وقتی می‌خواست بیاید قم یک قسمتی از فرمایشاتش را می‌خواندم، در ماشین می‌گفتم آقا من این قسمت را خواندم، این را هم بافتم، من بافتنی خودم را برای شما می‌گویم ببین اگر به بافته شما می‌خورد تأیید کنید. مثلا در کتابی دارد ایشان، امدادهای غیبی، نوشته عوامل سقوط جامعه چهار چیز است، من فکر کردم یک چیز هم من به ذهنم آمد، در ماشین برایش خواندم یکی را رد کرد باقی را گفت خوب است، یعنی اینکه می‌گوید علم چیست، ایمان چیست، شما هم فکر کن، علم به ما بازو می‌دهد، ایمان به ما می‌گوید خوب از این بازو دست کی را بگیر. علم پول شما را زیاد می‌کند، ایمان به شما می‌گوید این پول را شما کجا خرج کن. بر ورزنش تا صد تا شما می‌توانی بروی جلو، اینها نمونه است.

3- انواع انحراف دانشمندان

حالا؛ ما نمونه‌هایی داریم که افراد باسواد منحرف شدند، انواع انحرافات دانشمندان. انحرافات دانشمندان در چی؟ در توحید منحرف شدند، در نبوت منحرف شدند، در قانون منحرف شدند، در گفتار منحرف شدند، در عمل منحرف شدند، در اخلاق منحرف شدند، در سیاست منحرف شدند، انواع انحرافات، دیشب من رفتم توی خط (;وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ) (البقرة/22) یعنی این نیست که بگویید سواد نداشتیم، «فَلَا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَندَادًا وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ» برای خدا شریک قائل نشوید، با اینکه می‌دانی، یعنی با اینکه می‌دانید، ممکن است برای خدا شریک قائل شوید. با سواد است ولی موحد نیست. درباره نبوت، می‌گوید (;لِمَ تُؤْذُونَنِی وَقَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ) (الصف/5) موسی می‌گفت بابا شما که می‌دانید من پیغمبر هستم چرا اذیتم می‌کنید؟ (;جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا) (البقرة/89) وقتی پیغمبر آمد (;یَعْرِفُونَهُ كَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ) (البقرة/146) قرآن می‌گوید مثل بچه هایشان پیغمبر را می‌شناختند. اصلا اینهایی که حق را کتمان می‌کنند می‌فهمند ولی حق را کتمان می‌کنند، ببینید. انحراف درباره نبوت، «جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا كَفَرُوا»، «لِمَ تُؤْذُونَنِی وَقَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ» در حق (;تَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ) (آل عمران/71) می‌دانی «وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ» حضرت عباسی، راستش را بگویید، حضرت عباسی دکتر که مریضی را تشخیص نمی‌دهد، تو را به خدا خودش نمی‌فهمد که تشخیص نداد؟ خوب راستش را بگو، بگو بیمار عزیز من مخلص شما هستم، مریضی شما را تشخیص ندادم، مرد باش بگو برو پولت را پس بگیر، مرد باش بگو فلانی تخصصش از من بیشتر است، خاصیت مردانگی از خودت نشان بده. می‌گوید خیلی خوب، حالا شما، شما این را ببرید دو روز دیگر بیا، در دلش می‌گوید مرده یا زنده است؟ ! یک کسی آمد گفت آقا اجازه می‌دهی به دختر مردم نگاه کنم؟ گفت شما اجازه می‌دهی بچه‌ها به خواهرت نگاه کنند؟ گفت نخیر غلط کرده، گفت پس تو هم غلط می‌کنی، پس چطور او غلط کرده. یک کسی آمد خانه، از خانه بیرون را دید، دید پشت دیوار خانه‌اش اعلامیه می‌چسبانند، گفت دیوار خانه من است، راضی نیستم، گفت راضی نباش، دیگران هم چسبانده‌اند، گفت دیگران به گور پدرشان خندیدند، گفت آقا من هم به گور پدرم می‌خندم بگذار بچسبانم. اگر واقعا کار خلاف است خوب همه با هم خلاف است. جالب این است که خودش با بعضی مثلا حرفی ندارد خوش و بش هم بکند، حالا یک روابطی هم داشته باشد، اما اگر بفهمد کسی با خواهرش رابطه دارد، تا چاقوکشی پیش می‌رود. اگر بد است، برای همه بد است. «وَقَدْ تَعْلَمُونَ» خودت هم که می‌دانی. شما نمی‌دانی یک استاد سوادش از شما بیشتر است؟ خوب چرا، خوب برپا، رویش آن طرف بود، خوب رویش آن طرف باشد یا این طرف استاد است، برپا. قرآن یک آیه‌ای داریم برای برپا، آیه برپا این است، می‌گوید «انشُزُوا» یعنی برپا، چه خبر است؟ می‌گوید «یَرْفَعْ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ» یک مؤمن و یک دانشمند که می‌آید «انشُز»، «انشُز» برپا، ما اگر نگاه کرد ببینیم نمره انضباطمان را پائین و بالا می‌کند. . . بابا(نظم امرکم)، (نظم امرکم) لب چهارراه بایست، پلیس نیست برو، بابا، پلیس باشد، نباشد، دو دقیقه این طرف بیایند بروند، دو دقیقه آن طرف بیایند بروند. (نظم امرکم) پلیس نیست، ببین آقا خودمان هم می‌ دانیم اینهایی که گناه می‌کنند می‌دانند گناه می‌کنند. پس علم کافی نیست. اصلا آدم داریم سیگار می‌کشد، آنوقت مقاله می‌نویسد در رد سیگار، یعنی یک پُک می‌زند. . .

4- رشد دانشگاهها و افزایش یا کاهش فساد؟

علم کافی نیست. اگر علم بنا بود نجات دهد، شما می‌توانید یک شعار دهید، شما همه دانشجو هستید، کدامیک از شما می‌توانید این شعار را بدهید، بگویید بسم الله الرحمن الرحیم، هر کشوری دانشگاهش بیشتر است، آمار فسادش کمتر است، اگر می‌توانید این را بگویید سلام و صلوات خدا بر شما، اگر نمی‌توانید پس باید علم کنار دین باشد. تلفیق حوزه و دانشگاه یعنی خوبی‌های همدیگر را. . . متأسفانه بدی‌های همدیگر هم نقل شد، بی نظمی حوزه آمد در دانشگاه، مدرک گرایی دانشگاه آمد در حوزه. یعنی یک خورده ضمن اینکه خوبی‌ها به هم منتقل شده است، ولی ضمن اینکه خوبی‌ها منتقل شده لا به لای آن هم بدی‌ها. . . مثل اینهایی که عرض کنم به حضور شما که سیل که می‌آید، حالا لای سیل حالا آشغال هم راه می‌افتد. عیب‌هایی هم منتقل شده، حوزه ما آفتی پیدا شده، حوزه‌های ما، مدرک گرایی، به طلبه می‌گویی چه می‌خوانی؟ می‌گوید فوق لیسانس هستم. می‌گویم ببخشید چی می‌خوانید، می‌گوید مکاسب، خوب معادل فوق لیسانس است، می‌گویی آقا خربزه کیلویی چند، معادل دو کیلو خیار، خوب خربزه خودش میوه است. خوب یعنی چه؟ چرا خودت را باخته‌ای؟ آقا من آخوندم، آخوندم، آخوندم، چیزی از شما کمتر ندارم. شما چهار سال درس خوانده‌ای لیسانس شده‌ای، خوب ما هم الان چهل و دو سال است درس می‌خوانیم ولی هنوز لیسانس نشده‌ایم. نیست اینطور. مدرک را ول کنید. اصلا شما هم برای مدرک درس نخوانید. من نگرانم اگر اعلام کند رادیو و تلویزیون که آقا درسها هست اما مدرک نیست، فردا صبح ببینید چند نفر می‌آیند سرِ کلاس.
یکی از استاندارها آمده بود پهلوی ما می‌گفت که ساعت ده، یازده شب بود یک کسی آمد درِ خانه را زد پلیس هم دمِ خانه‌مان پُست می‌داد. پلیس گفت چه کار داری اینجا؟ آقای استاندار است، گفت این آقای استاندار استعفا داده، استعفایش قبول شده، من آورده‌ام درِ خانه قبول استعفایش را تحویل استاندار بدهم. پلیس گفت دیگر استاندار نیست؟ گفتم نه، الان استعفایش قبول شده، این استعفایش دست من است، گفت خیلی خوب، گفت تا استعفا را دادم یک مرتبه پلیس گفت خداحافظ. اصلا یک دقیقه نایستاد. آخر بابا، اگر جانش خطر دارد، حالا ساعت نه شب و ده شب فرقی نمی‌کند. یک کسی فکر کرد مادرِ فلان شخصیت مرده است داشت می‌رفت فاتحه، در راه گفتند مادرش نمرده، خودش مرده، گفت اه خودش مرده، اصلا برگشت، گفت من فکر کردم مادرش مرده رفتم خودم را نشان آن شخصیت بدهم، اگر خودش مرده خودم را نشان کی بدهم؟ برگشت. ببین آقا. . .
ما می‌دانیم آرایش زن برای شوهر عبادت است، همه زنها تقریبا این حدیث را شاید شنیده باشند، اما باز هم این زن برای شوهرش آرایش نمی‌کند، برای عروسی بیرون آرایش می‌کند. ما می‌دانیم سیگار بد است، ما می‌دانیم این سرعت بد است، راننده‌ای که با این سرعت می‌رود نمی‌داند این سرعت خطرناک است؟ کلاه ایمنی را نمی‌دانیم مفید است؟ کی است که گناه می‌کند نمی‌داند؟

5- خطر گناهان آگاهانه

البته یک گناهانی هست که در مناجات هم می‌گوید(عصیتک بجهلی) یک گناهانی هست نمی‌دانیم «وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ» من دیشب «أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ»‌ها را دیدم، نوشته که پول مردم را می‌چاپی ولی می‌دانی، (;لِتَأْكُلُوا فَرِیقًا مِنْ أَمْوَالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ) (البقرة/188) لقمه حرام می‌خوری ولی می‌دانی، خیانت می‌کنی می‌دانی، (;تَخُونُوا أَمَانَاتِكُمْ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ) (الأنفال/27)، (;یُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ) (البقرة/75) قانون خدا را تغییر می‌دهی ولی «مِنْ بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ» بعد از اینکه می‌فهمی. (;یَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَهُمْ یَعْلَمُونَ) (آل عمران/75) دروغ می‌گوید ولی می‌داند که دروغ می‌گوید. (;یَحْلِفُونَ عَلَى الْكَذِبِ وَهُمْ یَعْلَمُونَ) (المجادلة/14) انحراف دارند، (;فَإِنْ زَلَلْتُمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْكُمْ الْبَیِّنَاتُ) (البقرة/209) بینه آمده، یعنی دلیل روشن آمده، اما «زَلَلْتُمْ» لغزش دارد.
حالا بر فرض نمی‌دانیم، یک شماره تلفن مشکل است که داشته باشید یک شبهه‌ای پیش آمد، آقا سلام علیکم من در خوابگاه، در دانشگاه، در خیابان، در فامیل، یک کسی همچین شبهه‌ای کرد، خوب بپرسید. روی موج حرکت نکنیم. خوشمان می‌آید، آزاد باید گردد، بدمان می‌آید، اعدام باید گردد، آقا بیا، تو مگر دانشجو نیستی؟ هیچی نباید گردد، نه آزاد گردد، نه اعدام گردد، سؤال گردد، جوابش گوش گردد، بعد قضاوت گردد، تا بعد ببینیم چی چی گردد. یا تبرئه گردد یا عذرخواهی گردد یا زندان یا اعدام گردد. اینکه چون من خوشم می‌آید آزاد باید گردد آن هم می‌گوید من بدم می‌آید اعدام باید گردد، این آدم موجی است، دانشجو یعنی هر کاری می‌کند، اصلا می‌دانی چرا به ما می‌گویند حجت الاسلام، کلمه حجت الاسلام می‌دانی یعنی چه؟ یعنی هر کاری می‌کنی باید از اسلام حجت و دلیل داشته باشد، به چه دلیل این کار کردی؟ تمام کارهایتان باید دلیل داشته باشد.
سوار پژو بودم در دانشگاهی، یک دانشجویی گفت آقا کارت دارم، شیشه را کشیدم این طرف گفتم بفرما، گفت شما سوار پیکان شو، گفتم که چرا؟ گفت مردم می‌گویند آخوندها سوار پژو شدند، گفتم اولا که پژو الان زیاد است، این یک، دیگر الان پژو ماشین سلطنتی نیست، و در ثانی کدام آیه و حدیث داریم که امام صادق وقتی می‌خواست اسب و خر بخرد، خر می‌خرید؟ گفت آخر حرف مردم، گفتم حرف مردم می‌شوم حجت المسلمین، من اسمم حجت الاسلام هست، یعنی اینکه ببینم دین می‌گوید چه، رفتیم یکی از شهرها خانه امام جمعه‌اش، وقتی آمدیم بیرون شهری بود که تولید عسل داشت، از این قاب‌های عسل هست که در چوب است، ما هم یکی خریدیم، گفت زیر عبایت بگیر، گفتم خوب می‌چسبد به عبایم چسبان می‌شود، گفت خواهند گفت قرائتی عسل خورد، من درآوردم عسل را در خیابان گفتم مردم من عسل می‌خورم، آمده‌ام در شهرتان دو کیلو عسل خریدم، هرکس می‌خواهد کافر شود، برود کافر شود. در اسلام که به ما نگفته‌اند عسل حرام است، گفته‌اند شکمت معتاد به عسل نشود، خوب عسل هم بود می‌خوریم، پنیر هم شد می‌خوریم، هر دویش هم شد می‌خوریم، هیچی هم نشد نمی‌خوریم. ببینید حجت الاسلام یعنی کارهایتان باید بر اساس اسلام باشد، اگر بنده بخاطر رضای مردم یک کاری را کردم، حجت الاسلام نیستم، یعنی بخاطر رضای مردم این کار را کردم، این درست نیست.
انحراف در بحث؛ (;فَمَنْ حَاجَّكَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنْ الْعِلْمِ) (آل عمران/61) یعنی بعد از آن که علم آمد باز هم دارد با تو چانه می‌زند، «حَاجَّكَ»، «حَاجَّكَ» یعنی محاجه، می‌داند ولی باز هم چانه می‌زند. مثل خیلی از افراد، سؤال را می‌دانند ولی می‌گویند ببینیم قرائتی چه می‌گوید، حاج آقا نظر شما راجع به فلانی چه است؟ روایت داریم اگر سؤال می‌کنی(سل تفقها) واقعا برای فهمیدن سؤال کن، (و لا تسئل تعنتا) برای آزمایش نپرسید، برای امتحان نپرسید.

6- خطر اختلاف و تفرقه دانشمندان

انحراف از وحدت؛ یک آیه داریم (;وَمَا تَفَرَّقُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمْ الْعِلْمُ) (الشورى/14) و یا می‌گوید (;فَمَا اخْتَلَفُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمْ الْعِلْمُ) (الجاثیة/17) یعنی می‌داند، یعنی واقعا حضرت علی را نشناختند؟ الله اکبر. یک شب فاطمه زهرا درِ خانه‌ها را می‌زد، یکی از اصحاب در را باز کرد دید فاطمه زهراست، گفت این وقت شب؟ فاطمه این وقت شب تنها آمدی درِ خانه ما را زدی در تاریکی مدینه؟ دختر پیغمبر آمدی چه کنی؟ گفت یک سؤال دارم، در غدیرخم نبودی که بابایم گفت علی؟ فکر کرد چه کند؟ گفت فاطمه جان، من آن دورها بودم صدا را نمی‌فهمیدم، به یک کسی گفتند طرفدار مشروطه هستی یا نمی‌دانم چی؟ گفت ولم کن خرجی زن و بچه دارم. می‌فهمند. اینهایی که گول خوردند، دنبال منافقین رفتند، امام را نمی‌شناختند؟ رهبر منافقین چه کمالی داشت که امام نداشت؟ سنش؟ سابقه‌اش؟ تقوایش؟ بیست و چند سال این کشور، آن کشور، دربه در، آواره، هر روزی مثل لنگ دور پای یک کسی بودند، الان منافقین مترجم آمریکائی‌ها شدند در عراق. از همه کشورهای شرقی و غربی گدایی کردند، به چند کشور ذلیل شدند، حالا شدند مترجم آمریکائی‌ها. خوب تو که عقب این مردک رفتی نمی‌فهمیدی چی است؟ یعنی این خانم نمی‌فهمد که با این قیافه می‌آید بیرون دل جوان‌ها را می‌برد؟ چه کامی می‌گیرد؟ مثل بچه‌ای که پول ندارد بخورد، بچه دیگر می‌آید جلویش گلابی می‌خورد، خوب حالا دل این را می‌سوزانی که چی؟ آنوقت این دلی را که می‌سوزانی چی گیرت می‌آید؟ فکر نمی‌کنی خدا می‌گوید (;وَاللَّهُ عَزِیزٌ ذُو انْتِقَامٍ) (آل عمران/4) یعنی خدا انتقام می‌کشد. یک زمانی یک دختری خودش را نشان شوهر شما خواهد داد و دلِ شوهر شما را خواهد برد. چون شما دلِ جوان را بردی، آن هم دل خواهد برد، دل بردی، دل می‌برند. خدا انتقام می‌کشد. حدیث داریم اگر مردی به ناموس مردم خیانت کند، حدیث داریم به ناموسش خیانت می‌کنند. (من حفر بئرا لاخیه وقع فیه) حدیث داریم کسی چاه برای کسی بکند، خودش در همان چاه می‌افتد. مبتلا می‌شویم. گندم از گندم بروید، جو ز جو، نکنیم این کار را. «وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ» می‌دانیم.
استاد می‌داند که نمی‌داند، بگوید آقایان راستش را بخواهید نمی‌دانم، من این درس را بلد نیستم. این صفحه باشد من تحقیق کنم، درس بعدی را شروع می‌کنیم، خیلی صاف و رک، تو که می‌دانی نمی‌دانی، خوب چرا هی منّ و من می‌کنی؟ «بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِیمِ»، بلد نیستم، شفاف. آقا آبرویم می‌ریزد! اتفاقا اگر بگویی بلد نیستم بچه‌ها بیشتر دوستت دارند، بچه‌ها بیشتر دوستت دارند. عزت دست خداست. «وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ».
حدیث داریم(کل علم وبال یوم القیامه الا ما عمل به) هر علمی روز قیامت وبال است مگر آن علمی که به آن عمل شود. یعنی اگر می‌دانی باید به آن عمل کنی. (ما جمع شیء علی شیء افضل من علم علی العالمین) هر چیزی جمع می‌شود ممکن است زشت باشد، ممکن است زیبا باشد، بهترین چیزی که جمع شدنش خوب است، علم روی علم است، مال روی مال جمع شود خوب نیست. تکاثر خوب نیست.

7- خطر فخرفروشی به واسطه علم

اما علم. (من سمّع الناس بعلم سمّع الله به یوم القیامه مساوی خلقه و حقّره و صغره) هر که پز بدهد علمش را به رخ بکشد، خداوند روز قیامت عیب هایش را به رخ می‌کشد. حالا مادربزرگ شما نمی‌تواند مثلا بگوید موبایل، می‌گوید موبیل، مسخره‌اش می‌کند، حالا آقا رفته دانشگاه مادربزرگ را مسخره می‌کند. یک کسی زبانش نمی‌گردد، لهجه‌ای دارد، اصطلاحات را بلد نیست، حالا مثلا بنده آخوند هستم، شما یک آیه را می‌خواهی بخوانی غلط می‌خوانی، حالا من هی دست بیندازم، چرا دست می‌اندازم؟ حالا شما آیه را غلط خواندی من باید به شما متلک بگویم؟ حدیث داریم(من سمّع الناس بعلمه) کسی که گوش مردم را پر کند از تحصیلاتش، من را می‌بینی؟ بعضی‌ها می‌گویند قرآن حفظ کنیم؟ می‌گویم نه، قرآن حفظ نکن، می‌گوید چرا؟ می‌گویم اولا که حفظ قرآن برای تیزهوش‌ها خوب است، اما آدم‌های متوسط که حفظ می‌کنند، فراموش می‌کنند، عقده‌ای می‌شوند، علاوه بر اینکه ممکن است شما حفظ کنی برای اینکه پُز بدهی. در روز قیامت افرادی می‌گویند ما قاری هستیم، خدا و فرشته‌ها می‌گویند دروغ می‌گویی، خواندی که بگویند صوتت خوب است، افرادی می‌گویند ما پول خرج کردیم، خدا و فرشته‌ها می‌گویند دروغ می‌گویی، پول خرج کردی که بگویند سخی است. افرادی می‌گویند ما جبهه بودیم، خدا و فرشته‌ها، اینها که می‌گویم حدیث است، (فیقول الله کذبت و یقول الملائکه کذبت) یعنی خدا و فرشته‌ها می‌گویند دروغ می‌گویی، تو رفتی جبهه که بگویند فلانی شجاع است.
حفظ قرآن هم اگر آدم بگوید من قرآن حفظم برای اینکه بخواهد پُز بدهد.

8- اخلاص در تحصیل علم

حدیث داریم اگر کسی تحصیلاتش برای پُز دادن باشد، خدا روز قیامت رسوایش می‌کند. (مَن طلب العلم لیباهی به العلماء) یعنی با علماء مباهات کند، (أو یماری به السفهاء) با سفها خواسته باشد مجادله کند(أو یصرف به وجوه الناس الیه) که دلها را به سمت خودش جذب کند، آنوقت می‌فرماید که(ادخله النار) عمرش صرف پُز شده، دنیا چیزی نیست، برادرها و خواهرها، برای دنیا درس نخوانید. دنیا یا مشهور می‌شوی، می‌شوی کوه هیمالیا، از همه ما شهرتش بیشتر است، یا پول جمع می‌کنی، استخدام نیست دیگر استخدام نیست، استخدام درش بسته شده، حالا فرض کنید شما را استخدام کردند سی سال، بیست سال هم بازنشستگی پنجاه سال، پنجاه تا دوازده ماه، می‌شود ششصد ماه، ششصد تا ده میلیون، بیست میلیون، پنجاه میلیون کنار می‌گذاری، می‌شود پول این سالن، صد میلیون، دویست میلیون، چی دادی؟ پنجاه سال، چی ذخیره کردی؟ یک سالن، با ماژیک می‌نویسم (;إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ) (العصر/2) نه برای پول درس بخوانید، نه برای پُز درس بخوانید، نه برای شهرت درس بخوانید، حالا گیرم همه نگاهت کردند، خوب که نگاه کنند، مگر یک فیل در خیابان نگاهش نمی‌کنند؟ یک کسی گفت قرائتی خوشا به حالت، گفتم چرا؟ گفت تلویزیون همیشه نشانت می‌دهد، گفتم راز بقا شغال را نشان نمی‌دهد؟ یعنی حالا اگر تلویزیون نشان داد خیلی مقام است؟ داشت قنوت می‌خواند یک کسی، یک مرتبه دید دوربین تلویزیون آمد، وسط قنوتش همچین کرد، حالا. چه می‌شود نگاهمان کردند، فیل هستیم، بالا رفتیم دود هستیم، مگر دود بالا نمی‌رود ولی روسیاه است، مواظب باشید جوانیات را مفت نفروشید. مفت نفروشید. عمر سعد مفت فروخت خودش را، گفتند برو امام حسین را بکش، حکومت ری دست تو، به چی خودش را فروخت؟ چی را با چی معامله کردند. شما بیست سال از عمرتان رفته، انشاءالله هفتاد سال، هشتاد سال، کمتر، بیشتر، انشاءالله بیشتر عمر دارید، پنجاه سال عمرتان را با چی معامله می‌کنید؟ نمی‌گویم برای دنیا کار نکنید، هدفتان مدرک و اینها نباشد. بگو خدایا من یک جوانی هستم درس می‌خوانم، هم از گناه حفظم کن، هم نیت خالص به من بده، آنوقت آن نیت خالص به عمرت برکت می‌دهد.
باید اخلاص علمای حوزه بیاید در دانشجوها، نشاط دانشجوها هم برود توی آنها، و امیدوارم برسد به جایی که این مدرک گرایی که یک ویروسی است وارد حوزه شده، که وقتی از یک طلبه می‌پرسند چه می‌خوانی، نگوید فوق لیسانس، دکتر، آخوند، آخوند است، ما هیچ احساس کمبودی نمی‌کنیم، بنده الانی که شصت و دو سالم است شاید بیش از یک دانشجو مطالعه کنم، حالا حتما باید لیسانس داشته باشم مطالعه کنم؟ درس، درس است، مطهری پنجاه و دو تا کتاب دارد، سال هم پنجاه و دو هفته، هفته‌ای یکی را بخوانید. علوم مطهری می‌آید در سینه شما، چه مدرک بدهند، چه ندهند. به من می‌گویند بیا در دانشگاه تدریس کن نمی‌روم، می‌دانید چرا؟ می‌گویم من برای پول می‌گویم، آن هم برای نمره می‌خواند. دینی که برای پول بگویی، برای نمره بخوانی، این دین تویش در نمی‌آید، من می‌آیم مسجد، هرکه می‌خواهد بیاید، آنجا حرفهایمان را با هم می‌زنیم، اما برای پول و نمره زشت است.
خدایا تو را به حق محمد و آل محمد دل ما را از چیزهای کوتاه، زودگذر، عاجل، غنچه‌های دلربا، دلمان را از اینها بکن و دلمان را با خودت، با اولیای خودت، با راه خودت، رفتار و گفتار و کردارمان را جوری قرار بده که سعادت ابدی ما در آن تأمین شود.
والسلام علیکم و رحمه الله و بركاته
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 649
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست