responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 601
1- رعايت حقوق همسر و ديگران
2- مخالفت برخي همسران و فرزندان در انجام وظيفه‌ي ديني
3- عفو و صفح و مغفرت در برابر خطاهاي همسر
4- عفو الهي، در گرو عفو ديگران
5- تعادل بين وظيفه و غريزه
6- آسان گرفتن در امور زندگي
7- گشايش در كارها، در گرو گشودن گره‌هاي مردم

موضوع: آسان گرفتن در خانواده و جامعه

تاريخ پخش:  05/06/90

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

رمضان نود، دهه‌ي سوم، بيننده‌ها بحث را مي‌بينند، اول اينكه دهه‌ي سوم رمضان از دهه‌ي اول و دهه‌ي دوم مهم‌تر است. اين يك مورد. شب قدر در دهه‌ي سوم است. اين مورد دوم. پيغمبر ما دهه‌ي سوم رختخواب‌هايش را جمع مي‌كرد. ديگر شبها نمي‌خوابيد. اين مورد سوم. به ما گفتند: نماز كه مي‌خوانيد فكر كنيد اين آخرين نماز شماست، با اينكه آدم نماز را روزي چند بار مي‌خواند. ما بايد فكر كنيم، احتمال بدهيم اين رمضان آخر ما باشد. حالا اگر خدا عمر داد كه «الْحَمْدُ لِلَّه‏»، يك وقت هم عمر ما تمام مي‌شود. شب قدر معين شده كه ما بيش از اين عمر نداشته باشيم. بنابراين اگر در دهه‌ي اول و دوم يك خرده كوتاهي شده، در دهه‌ي سوم يك خرده قصه را جدي‌تر بگيريم. بيش از هر چيزي هم متوجه حقوق باشيد. حق، حق!

1- رعايت حقوق همسر و ديگران

امام زين العابدين در سحرهاي ماه رمضان دعاي ابوحمزه كه مي‌خواند مي‌گويد: «الهي وَ مِنْ أَيْدِي الْخُصَمَاءِ غَداً مَنْ يُخَلِّصُنِي» روز قيامت كه طلبكارها دور من بنشينند، دور من را بگيرند بگويند حق من را بدهيد، چه كسي مي‌خواهد مرا از گير طلبكارها نجات بدهد. مسأله چيست كه سيصد بار شب نوزدهم، شب بيست و يكم، شب بيست و سوم، سه تا دعاي جوشن هر دعاي جوشني صد بار، سيصد بار ما بايد شب‌هاي قدر بگوييم، «خلصنا من النار يا رب» مگر ما در آتش هستيم؟ نمي‌گويد: «لا تدخلنا» نمي‌گويد: خدايا مرا در جهنم نبر. مي‌گويد: «خلصنا من النار»، «خلصنا» يعني چه؟ يعني در جهنم هستيم. نجاتم بده. يا مثلاً شبهاي سيزدهم، چهاردهم،پانزدهم، مي‌گويد: «اجرنا من النار»

اين حق، خيلي مهم است. عرض كردم حدود 2700 نكته حقوقي در قرآن ما كشف كرديم و بخشي از آن حقوق خانواده است. خدا مي‌داند كه گاهي وقت‌ها يك كسي مي‌خواهد افطاري بدهد به خانمش دعوا مي‌كند كه آخر چرا بد پختي؟ چرا عجله نكردي؟ «يَا اللَّهُ»! داد مي‌زند كه من مي‌خواهم افطاري بدهم. افطاري دادن مستحب است، داد زدن سر خانم گناه است. به چه دليل شما اين كار را كردي؟ گاهي وقت‌ها مي‌خواهيم روضه‌خواني كنيم. گاهي وقت‌ها به نظر خودمان مثلاً مي‌خواهيم يك كار عبادي كنيم. مردم‌آزاري مي‌كنيم، راهبندان مي‌كنيم، بي‌وقت بلندگو مي‌گذاريم، بي‌وقت مداحي مي‌كنيم. بي‌وقت عروسي مي‌كنيم. اينها بالاخره چه خواهد شد؟ قرآن يك آيه دارد مي‌گويد: («نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ») (يس/12) آثارش را هم مي‌نويسيم. در دادگستري گاهي پرونده را مي‌آورند، مي‌گويند: اين پرونده باز باشد تا تكميل شود. خدا مي‌گويد: ما پرونده‌هايتان را تكميل مي‌كنيم. («نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ» )يعني آثار.

يكوقتي يك مثل زدم اگر يادتان باشد، گفتم: كسي كه چراغ را خاموش كند، فقط روي دستش نمي‌زنند. مي‌گويند او را نگه داريد ببينيم در اين خاموشي چه حوادثي رخ داد، همه را يكجا با او حساب كنيم. مي‌گويند: در اين خاموشي سه نفر از پله افتادند، بنويسيد. ده تا بشقاب شكست، بنويسيد. آتش قليان قالي را سوزاند، بنويسيد. كفشهايي گم شد، بنويسيد. صاحبخانه خجالت كشيد، بنويسيد. بچه‌ها جيغ زدند، بنويسيد. يعني شما فكر مي‌كني حالا ما شوخي كرديم، دستمان را روي كليد گذاشتيم چراغ خاموش شد! ظاهراً شما يك چراغ را خاموش كرديد، اما بايد صبر كني ببيني آثارش چيست؟ يكوقت ممكن است يك كار يك آثار مهمي داشته باشد، آنوقت آثار را بايد خيلي مهم تلقي كنيم.

حالا اين دهه‌ي آخر را ما لااقل چند شبي را راجع به حقوق خانواده صحبت كنيم. يكي اينكه بياييد در اين دهه به همديگر آسان بگيريم. من يك بحثي دارم براي اينكه آسان بگيريم. مهم‌تر از همه آسان‌گرفتن با خانواده است.

نمي‌دانم برايتان گفتم يا نه؟ يك بچه‌ي مدرسه‌اي، ابتدايي نامه نوشته قرائتي تو اسراف مي‌كني، خدا تو را دوست ندارد. چون گچ كوچك دستت بود، افتاد، خم نشدي برداري، يك گچ ديگر دست گرفتي. اين گچ زير پايت له شد. همين مقداري كه گچ له شد اسراف كردي، اسراف گناه كبيره است. تو هم آدم بدي هستي. حالا بايد از آن بچه تشكر كنيم، حالا اگر عيب‌هاي مرا در بوق كنند، بگويند: هركسي يك عيب پيدا كند. آنوقت معلوم مي‌شود كه اصلاً ما هيچي براي گفتن در قيامت نداريم. اولين سؤال صفر، آن هم نه صفر ساده، يك صفر اندازه در يك قوري. صفر بزرگ! حالا فعلاً خدا ستار العيوب است.

موضوع: حقوق خانواده.

2- مخالفت برخي همسران و فرزندان در انجام وظيفه‌ي ديني

عرض كنم به حضور شما كه راجع به حقوق خانواده در قرآن يك آيه داريم كه («إِنَّ مِنْ أَزْواجِكُمْ وَ أَوْلادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ فَاحْذَرُوهُم‏») (تغابن/14) («إِنَّ مِنْ أَزْواجِكُمْ») بعضي از همسران شما، («وَ أَوْلادِكُمْ») و اولاد شما، («عَدُوًّا لَكُمْ فَاحْذَرُوهُم‏») بعد مي‌گويد: («وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا»). قصه‌اش را برايتان بگويم. پيغمبر ما كجا مبعوث شد؟ با هم بگوييد. مكه! سيزده سال مكه بود. از 40 سالگي تا 53 سالگي. بعد هجرت كرد و به مدينه آمد. افرادي هم كه به پيغمبر ايمان آورده بودند، يكي يكي هجرت مي‌كردند كه جزء مهاجرين شدند. بعضي از بچه‌ها و همسرها گريه مي‌كردند. مي‌گفتند: ببين، حالا مسلماني يواشكي مسلمان باش. بگذار مكه زندگي كنيم. نمي‌خواهد هجرت كني. بالاخره ما را آلاخون بالاخون نكن. قرآن مي‌گويد اين زنهايي كه گريه مي‌كنند مي‌گويند: هجرت نكن، اينها دشمن شما هستند.

پس اينجا يك قانون دست ما مي‌آيد. دوست كيست؟ دشمن كيست؟ هركس كسي را از راه حق بازدارد، دشمن است. اين يك ملاك است. مي‌گويد: نمي‌خواهد مسجد بروي، نمي‌خواهد درس بخواني. نمي‌خواهد خمس بدهي. نمي‌خواهد مكه بروي. نمي‌خواهد افطاري بدهي. نمي‌خواهد قرآن بخواني. قرآن مي‌گويد: («إِنَّ») به درستي كه بعضي از همسرها، و بعضي از اولادها دشمن شما هستند. بعد مي‌گويد: («فَاحْذَرُوهُم‏») از اينها وحشت كن. اين خودش يك نكته است كه بفهميم چه كسي دوست است. ولذا داريم «اتَّبِعْ مَنْ يُبْكِيك‏» (كافي/ج2/ص638) كسي كه حالت را مي گيرد ولي خيرخواه است، او دوست تو است. خيلي‌وقت‌ها دورت جمع مي‌شوند، او يك طنز مي‌گويد، او جك مي‌گويد، بالاخره اين جلسه باعث شد كه مثلاً نماز صبح از بين رفت. چهار تا دروغ در آن گفتيد. چهار تا آبروريزي كرديد. چهار تا خلاف كرديد. اگر اين جلسه‌ها در نتيجه‌اش، خروجي‌اش گناه شد معلوم مي‌شود اين جلسه براي تو دشمن بوده است. («إِنَّ مِنْ أَزْواجِكُمْ وَ أَوْلادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ فَاحْذَرُوهُم‏»)

بعضي از مردها گوش به حرف خانم‌ها نمي‌دادند و مي‌گفتند: ما هجرت كرديم. ولي به تو بگويم من مدينه مي‌روم، اگر بعداً تو هجرت كني، راهت نمي‌دهم. آيه فرمود: ببين با اينكه گفتم: («عَدُوًّا») خانمت عدو است. عدو يعني دشمن. با اينكه گفتم دشمن است، گفتم: از او دوري كن. اما در عين حال عفو، صفح، مغفرت، با خانم نمي‌شود درگير شد. زن است، عاطفي است، گريه كرده گفته درس نخوان. با فلاني، خانه‌ي مادرت نرو. پسر مي‌خواهد خانه‌ي مادرش برود، عروس مي‌گويد نه! بروي خانه‌ي مادرت، يا جاي من است يا جاي مادرت. بابا («وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْسانا») (بقره/83) خوب اين عروس جلوي آيه قرآن را مي‌گيرد. يا مادرشوهر يك چيزي مي‌گويد كه بين اينها، مثلاً مي‌گويد محل او نگذار! خانه‌ي پدرش نرو، خانه‌ي مادرش نرو، به او محل نگذار! هرچيزي كه ما را از كار خير باز دارد، اين دشمن است. حالا با اشك باشد، يا با چادر مشكي باشد، يا با عمامه باشد، يا با كت و شلوار!

3- عفو و صفح و مغفرت در برابر خطاهاي همسر

بعد مي‌گويد: («وَ إِنْ تَعْفُوا») بعضي‌ها مي‌گفتند: ما ايمان آورديم و هجرت مي‌كنيم و گوش به حرف شما نمي‌دهيم. هجرت هم مي‌كنيم، اما اگر شما مدينه بياييد ما شما را راه نمي‌دهيم. مي‌گويد: اين كار غلط است. («وَ إِنْ تَعْفُوا») ببخش! حالا يك زماني، يك چيزي گفته، شتر ديدي نديدي. حالا يكوقت خواستگاري رفتي دخترش را نداده. نه من ديگر، در اين خيابان ببينم، در آن خيابان مي‌روم. دخترش را به من نداد. حالا گفته دخترم را نمي‌دهم. حالا با هم رفيق شويد. يك مسأله‌ي جزئي را يك جرقه را جريانش نكنيد. عفو كنيد، حالا فرق بين عفو و صفح و مغفرت چيست؟ دو تا لطيفه مي‌خواهم بگويم. كلمه‌ي عفو، يعني گذشت. عفو يعني گذشت، گذشت بس است؟ مي‌گويد: نه، بالاتر از گذشت. صفح يعني ترك سرزنش. بس است؟ مي‌گويد: نه! مغفرت يعني چه؟ يعني از ياد بردن.

گاهي وقت‌ها آدم يك كسي را مي‌بخشد، ولي مي‌گويد: خوب بخشيدمت، اما ديگر از اين غلط‌ها نكني، بسيار كار بدي كردي، خيلي غلط كردي. بابا ولش كن ديگر. اگر گذشتي ديگر به رويش نياور. ولذا اول مي‌گويد: هم بگذريد، غير از اينكه بگذريد، سرزنشش نكنيد، اصلاً شتر ديدي نديدي! از ذهنت بيرون برود.

نكته‌اش چيست؟ نكته‌اش اين است كه آقايان و خواهرهايي كه خوب هستيد، به خوب كم قانع نباشيد. نمي‌گويد: ببخشيد! بالاتر، سرزنش هم نكنيد. بالاتر، از فكرتان بيرون برود. اصلاً(«تصفحوا» )از صفحه هست. چرا به اين كاغذها صفحه مي‌گويند؟ صفحه كاغذ، صفحه يعني ورق بزن برگردد. يعني برگردان. يعني ذهنت را ورق بزن. با باقي مردم قرآن مي‌گويد: («وَ لْيَعْفُوا») با مردم عفو («وَ لْيَصْفَحُوا») (نور/22) صفح، با همسر هم عفو و هم صفح و هم مغفرت. يعني چه؟ يعني حساب زن از باقي‌ها جداست.

آدم مسافرت كه مي‌رود، براي بچه‌هايش چيزي مي‌آورد، مي‌گويد: اين يك پيراهن براي اين دختر، اين يك پيراهن براي اين دختر، اين يك پيراهن براي اين دختر، خانم دو تا پيراهن! يعني حساب خانم را بايد چرب‌تر گرفت. نمي‌شود گفت: همه شما يكطور. حساب زن با بچه فرق مي‌كند. با مردم قرآن مي‌گويد: («وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا») با همسر مي‌گويد: («وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا»). هيچ جاي قرآن هم اين سه لغت كنار هم نيامده جز براي همسرداري! آيين همسرداري چيست؟ آيين همسرداري گذشت، ترك سرزنش، از ياد بردن. يادت مي‌آيد يكوقتي بي‌پول بودي، پول روغن نداشتي، نمي‌دانم پي مي‌خريدي آب مي‌كردي، يادت مي‌آيد يك زماني، يادت مي‌آيد… يادت مي‌آيد… چه دامادهاي پستي آدم مي‌بيند. چه عروس‌هاي پستي مي‌بيند. يك داماد پست را براي شما بگويم.

جهازيه خانمش را كه ديد، گفت: اِ… كميته امدادي هستي؟ عروس به گريه زد. اولاً كميته امداد بد نيست. كميته امدادي‌ها فرزندان امام هستند. امام خميني به ما جهيزيه بدهد، افتخار مي‌كنيم. طوري نيست. كمك كميته‌ي امداد ننگ نيست، افتخار هم هست. پولي است از ولايت، از حكومت اسلامي، از مردم خيّر. حالا اين پسر با اين حرفش چه چيزي خواست بگويد؟ از آغاز زندگي دل عروس را شكست. آنوقت خدا مي‌شكند. سي تا آيه در قرآن داريم مي‌گويد: همانطور كه تو هستي من هم همانطور هستم. («فَاذْكُرُوني‏ أَذْكُرْكُم‏») (بقره/152) («زاغُوا أَزاغ‏») (صف/5) («عُدْتُمْ عُدْنا») (اسرا/8) يعني هرطور شكستي تو را مي‌شكنم. شكستي تو را مي‌شكنم. عين آن را هم خدا گاهي انجام مي‌دهد. گاهي چنين كف مشت آدم مي‌گذارد، مي‌بيني عين عين عينش است.

يك كسي وسواسي بود. در «ولا الضالين» نمي‌توانست بگويد، «والضالين». هي مي‌گفت: «غير المغضوب عليهم ولاالض…» نشد! «غير المغضوب عليهم ولاالض…»، «ولاالض، ولاالض» هي مي‌گفت: «ولاالض» گير كرده بود. پشت سري گفت: مرض! مرض! مرض! مرض! خوب همه‌ي مسجدي‌ها خنديدند. همين آقايي كه مسخره كرد، مرض مرض گفت، خودش در«لاوالض» وسواسي شد. گاهي وقت‌ها طوري هست كه مو نمي‌زند، پيداست… دامادي كه عروس را بشكند، عروسي كه داماد را بشكند، از عمويت پول گرفتي داماد شدي؟ عجب زن گدايي شدي! حالا از عمويش وامي گرفته داماد شده، تو چرا به او نيش مي‌زني؟ عفو، صفح، تغفروا، («وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا»)… با مردم («وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا»). با همسر(«وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا»).  يعني خانم يك چيزي بيش از باقي مردم. كلمات قرآن غوغا مي‌كند.

4- عفو الهي، در گرو عفو ديگران

اگر ببخشي خدا تو را مي‌بخشد. قرآن مي‌گويد: اگر بخشيدي تو را مي‌بخشم. («وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا») همديگر را ببخشيد. («أَ لا تُحِبُّونَ») نداري («أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ») اگر دوست داري خدا تو را ببخشد، تو هم مردم را ببخش. از اين معلوم مي‌شود كه بعضي‌ از همسرها مانع تراش هستند، چون مي‌گويد: («إِنَّ مِنْ أَزْواجِكُمْ» «مِن») يعني بعضي. همسرها همه‌شان مانع نيستند. بعضي از همسرها هم كمك مي‌كنند. در جبهه شما ديديد، مادر بچه‌اش را مي‌بوسيد و جبهه مي‌فرستاد. بعضي از همسرها واقعاً كمك مي‌كنند. بخشي از توفيقات علما به خاطر اين است كه خانمشان مانع تراشي نمي‌كند. و در ضمن اگر خانمي در خانه كار خانه را انجام داد، شوهرش ترقي كرد، خدمتي كرد، تحصيلي كرد، اين خانم هم شريك است. مي‌خواهيد دو تا حديث بخوانم؟ دو تا حديث فوري بخوانم.

حاجيان در مكه عده‌اي را نزد كفش‌ها گذاشتند و رفتند طواف كنند. حضرت فرمود: تو كه محافظ كفش‌ها هستي ثوابت از او كه طواف مي‌كند كمتر نيست. غصه‌ نخوري كه ما سر پست هستيم چه شغل نحسي داريم. كشيك داريم. شب زنده‌داري داريم. آتش‌نشاني است، نمي‌دانم بهداري است، پليس است، نه سيزده بدر داريم، نه عيد داريم، نه عزا داريم، دائم سر مأموريت! پيغمبر فرمود، نمي‌دانم پيغمبر است يا امام، يكي از اين معصومين فرمود: تو كه كنار كفش‌ها هستي ثوابت از آن كسي كه طواف مي‌كند كمتر نيست. يك حديث ديگر هم بخوانم.

گروهي مدينه رفتند يك نفر مريض شد. يكي هم ايستاد سوپ درست كند. بقيه حرم رفتند. حضرت فرمود: آن كسي كه پرستار بيمار است، ثوابش كمتر از آن كسي نيست كه حرم رفته است. خانم‌ها احساس نكنند، غصه خوردند، كه عقب ماندند.

2- بايد مراقب بود فريب همسر و فرزند را نخورد. چه زن فريب مرد را بخورد، چه مرد فريب زن را. فرق نمي‌كند. مي‌گويد: («فَاحْذَرُوهُم‏»)،(«إِنَّ مِنْ أَزْواجِكُمْ وَ أَوْلادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ فَاحْذَرُوهُم‏»)، («فَاحْذَرُوهُم‏») بر حذر باش. يعني حواست جمع باشد.

5- تعادل بين وظيفه و غريزه

3- تعادل بين وظيفه و غريزه. وظيفه مي‌گويد هجرت كن. غريزه مي‌گويد: حالا كه خانم دلتنگ شده است و ايمان آورده، هجرت كرده او را تحويل بگير. يعني هم وظيفه، هم غريزه. بعضي‌ها چنان به وظيفه عمل مي‌كنند، كه ديگر انگار عاطفه بي‌عاطفه! زن و بچه و فاميل و همه را زير پا مي‌گذارند. مي‌گويند: وظيفه شرعي است. در وظيفه‌ي شرعي قفل مي‌شود. بعضي‌ها هم دين را كنار مي‌گذارند مي‌خواهند رفيق‌داري كنند، زن داري كنند، بچه‌داري كنند. از حلال و حرام مي‌آورند كه زندگي‌شان خوب باشد. هم غريزه و هم وظيفه! وظيفه («فَاحْذَرُوهُم‏» )دوري كن. گوش به اين گريه‌ها نده. تو ايمان آوردي مدينه هجرت كن. غريزه يعني چه؟ يعني حالا كه خانم آمد تحويلش بگير، خوب هم تحويلش بگير. هم غريزه، هم وظيفه!

راجع به حقوق خانواده آنچه مهم است اين است كه ما آسان بگيريم. چيزهايي كه من اينجا نوشتم، آسان گرفتن، سفارش‌هاي اسلام براي آسان گيري، با مردم، آيه‌اش را مي‌خوانم. با فرزند آيه‌ي ديگر دارد. با همسر، آيه‌ي ديگري دارد. با دشمن آيه دارد. با برادر آيه دارد. با همسايه آيه دارد. امور اقتصادي آيه دارد. امور عبادي آيه دارد. امور سياسي آيه دارد. در تبليغ آيه دارد. در رفتار آيه دارد، همه آيه دارد. حالا من تند تند مي‌خوانم.

6- آسان گرفتن در امور زندگي

پس موضوع بحثمان آسان‌گيري است. يعني گير نده. گير نده، ما گاهي وقت‌ها خودمان به خودمان هم گير مي‌دهيم. حالا من يك سؤال از خودم مي‌كنم. آقاي قرائتي راستش را بگو، اگر داري مسجد مي‌روي عمامه‌ات به شاخه‌ي درخت بند شد افتاد، حاضر هستي مسجد بروي بگويي: آقايان عمامه‌ي من به شاخه درخت بند شد در جوي افتاد، امشب پيش‌نماز عمامه ندارد. قد قامت الصلاة! يا اينكه فوري تلفن مي‌كني، اَلو مسجد، يك حادثه‌اي رخ داده، بگوييد: امشب نماز تعطيل است. حادثه نيست. نيم كيلو پنبه در جوي افتاد.

ببينيد ما خودمان هم گير خودمان هستيم. يعني بعضي‌ها گير خودشان هستند. من بايد بيايم؟ او بايد ديدن من بيايد، او بايد به من سلام كند، بعضي‌ها گير خودشان هستند. حالا يك بشقاب شكست. اين خانم بشقاب را برمي‌دارد، كل شهر را زير و رو مي‌كند كه گل بشقاب ششم به بشقاب پنجم بخورد. ببين آخر گير است. گير رنگ يك سفال است. چه چيز از دست مي‌دهد؟ سه ساعت در بازارها تاب مي‌خورد، هدفش چيست؟ گل دو تا سفال، دو تا چيني، دو تا سراميك گلش با هم بخورد. گير گل بشقاب است. بعضي‌ها گير هستند. تلفن كرد گفت: بيا، نخير نمي‌روم. كارت كه نفرستاده. آدم نبايد سبك باشد. هركسي عزت دارد. مثلاً اين فكر مي‌كند عزتش به كارت است. بابا وقتي گفت: عروسي بيا، برو. حالا كارت نفرستاد، نفرستاد. گير كارت است. سر يك عروسي قهر مي‌كنند. گير هستيم.

آسان‌گيري با مردم («وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا»)

با فرزند، يعقوب همه‌ي بچه‌هايش را بخشيد. گفتند: («يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا») (يوسف/97) غلط كرديم. تو را گريانديم. كورت كرديم. در فراغ يوسف آب شدي. ما يوسف را در چاه انداختيم. ببخش! گفت: مي‌بخشم. حالا بچه يك غلطي كرده، ببخش. نه اين ديگر پسر من نيست. آقاجان، من پدري را سراغ دارم كه گفته يك مرتبه ايشان ازدواج كرده، شكست خورده. تا آخر عمر ديگر من براي ازدواجش قدم برنمي‌دارم… آقايان پسر شما ازدواج كرده، شكست خورده، بد درآمده، حالا اگر يكجا يك نفر كلاه سرش رفت، يا يك آشي را سوزاند، از خدا ياد بگيريد. مديريت را از خدا ياد بگيريد. حضرت يونس يك كاري كرد كه نبايد بكند. خدا گوشش را مالاند، و خوراك نهنگش كرد. در دل نهنگ گفت: («سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمينَ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نجََّيْنَاهُ مِنَ الْغَم‏») (انبياء/87 و88) دوباره پيغمبرش كرد براي صد هزار نفر. («مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ يَزيدُونَ») (صافات/147) يعني نبايد اين كار را بكند، ترك اولي بود، انجام داد، خدا حالش را گرفت و دوباره مسئوليت به او داد. اينطور نيست كه حالا اگر كسي يك غلطي كرد براي هميشه بايد او را سه طلاق كرد.

با همسر («لا تُضآرُّوهُنَّ») (طلاق/6) خانم را ضرر نزنيد. («لِتُضَيِّقُوا») (طلاق/6) خانم را در مضيقه نياندازيد. عربي‌هايي كه مي‌خوانم قرآن است. («عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوف‏») (نساء/19) زندگي‌تان روان باشد. («وَ لْيَصْفَحُوا»)، («لا تُضآرُّوهُنَّ»)، («لِتُضَيِّقُوا عَلَيْهِن‏»).

با دشمن، پيغمبر روز فتح مكه گفت: همه‌ي مردم مكه را يكجا بخشيدم. يك شهر را در يك لحظه بخشيد. حالا اين دختر خانم آن دختر خاله را نمي‌بخشد. بابا مگر تو امت پيغمبر نيستي؟ پيغمبر ما در يك آن همه مردم مكه را بخشيد. نبخشيم در قيامت گير هستيم.

يك كسي آمد گفت: آقاي قرائتي غيبتت را كردم. گفتم: حلال! گفت: نمي‌داني چه گفتم؟ گفتم: حلال برو ديگر. گفتم: مي‌داني چرا حلال مي‌كنم؟ قيامت اينقدر من و تو گير هستيم ديگر گير هم نباشيم. عفو كنند. با برادر، يوسف برادرهايش را بخشيد. با پسر، يعقوب بچه‌هايش را بخشيد.

در امور اقتصادي، («فَنَظِرَةٌ إِلى‏ مَيْسَرَةٍ») (بقره/280) ندارد بدهد، صبر كن تا پولدار شود. اين زن كه مي‌رود شوهرش را به خاطر مهريه زندان مي‌كند اين فكر مي‌كند زن قهرماني است. اين خانم نمي‌فهمد. متوجه نيست كه چه مي‌كند. حالا مثلاً شوهرت را زندان كردي، ديگر اين براي تو شوهر خواهد شد؟ آنوقت حالا ده تا صد تا سكه گرفتي، يعني چه چيز را با چه چيزي دادي؟ قرآن مي‌گويد: اگر طرف ندارد، («فَنَظِرَةٌ إِلى‏ مَيْسَرَةٍ») آسان بگيريد.

در عبادت آسان بگيريد. اگر حال دعا نداريد مفاتيح را ببند. آن مقداري كه حال داري بخوان. به خودت تحميل نكن. به خودت سخت نگير.

در رفتارها، به امام سجاد گفتند: آقا مي‌خواهيد حمام برويد. بله! اجازه بده حمام را قُرُق كنيم كه هيچكس نباشد. گفت: مگر فرق مي‌كند؟ آقا استخر را خلوت كنيد. ببينيم حالا مگر مردم در آن باشند، طوري مي‌شود؟ خوب استخر عمومي، حمام عمومي، قرق كنيم چرا؟ من راضي نيستم براي من قرق كنيد. امام فرمود.

يك عده از يك راه ديگر مي‌آمدند. فرمود: چرا از يك راه ديگر مي‌رويد؟ از همان راهي برويد كه همه مردم مي‌روند. («أَفيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفاضَ النَّاس‏») (بقره/199) گير هستيم.

7- گشايش در كارها، در گرو گشودن گره‌هاي مردم

چه كنيم خدا به ما آسان بگيرد؟ مي‌گويد تاب مردم را باز كني. گره باز كني، گره باز مي‌كنم. («فَأَمَّا مَنْ أَعْطى‏») (ليل/5) كسي كه عطا كند، («وَ اتَّقى») تقوا داشته باشد، ببخشد. («وَ صَدَّقَ بِالحُْسْنىَ»)‏ (ليل/6)‏ («فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَى‏») (ليل/7) اگر كسي با مردم اهل عطا و تقوا باشد، روانش مي‌كنيم.

در خصال يك حديثي است. «فما من مؤمن مشى إلى الجماعة إلا خفف الله عز و جل عليه أهوال يوم القيامة» نمي‌دانم اين حديث را چرا من اينجا نوشتم؟ اين حديث براي نماز جمعه است. خوب حالا براي نماز جمعه بگويم، بالاخره به خصوص روز قدس و نماز جمعه‌هاي مهم. حديث داريم كسي كه نماز جمعه مي‌رود خداوند برايش روز قيامت آسان مي‌گيرد. «صِلَةَ الرَّحِمِ… وَ تُيَسِّرُ الْحِسَابَ» (كافي/ج2/ص157) كسي برود فاميل‌هايش را ببيند خدا حسابش را آسان مي‌گيرد.

قرآن مي‌گويد: كساني كه نمي‌توانند روزه بگيرند، در طول سال مريض هستند، به عدد هر يك روزه‌اي كه خوردند، («وَ عَلَى الَّذينَ يُطيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعامُ مِسْكين‏») (بقره/184) به اندازه‌ي يك غذاي مسكين، يك شكمي را سير كنند. خوب نمي‌تواني آسان مي‌گيرد. آب نداري وضو بگيري. ايستاده نمي‌تواني، بنشين. نشسته نمي‌تواني نماز بخواني، بخواب. وضو نمي‌تواني بگيري، تيمم كن. حج مستطيع نيست، نرو. لنگ است، نابينا است، نمي‌تواند جبهه برود، نرود. يعني دستورات خدا مملؤ از آزادي است. حتي دين آموزي به بچه، من نمي‌دانم يك چيزهايي در مملكت ما است، ريشه‌اش كجاست بنده بلد نيستم. يك كسي به من ياد بدهد. البته اين كه مي‌خواهم بگويم به خيلي‌ها برمي‌خورد. ولي من حجة الاسلام هستم، حجة المسلمين نيستم. اسلام مي‌گويد: بچه را تا هفت سال آزاد بگذار. خودش به طور طبيعي يك چيزي ياد گرفت، طوري نيست. اما ما اجبار مي‌كنيم بچه‌ي ما سه سالگي برود، قرآن حفظ كند. 4 سالگي قرآن… چه كسي گفته، چه آيه و چه حديثي داريم بچه سه، چهار ساله قرآن حفظ كند. چرا به بچه‌هايمان تحميل مي‌كنيم؟ اين چه رقم تربيت است؟ حديث از كتاب «من لا يحضر» بخوانم. اسلام مي‌گويد: به بچه سه سال چيزي نگوييد. بعد از سه سال اولين كلمه اين باشد، «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» هفت ماه و بيست روز صبر كنيد، مي‌شود سه سال و هفت ماه و بيست روز. «محمد رسول الله» (صلوات حضار) همينطور ذره ذره امام مي‌گويد وقتي مي‌خواهيد نماز بخوانيد بنشيند، ببيند. بعد صورتش را بشويد، بعد همينطور، بعد همينطور…قدم به قدم گام به گام اين را به سمت مذهب ببريد.

خود انسان، خدا به پيغمبر مي‌گويد: من قرآن را نفرستادم كه سخت بگذري. («ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى‏») (طه/2) من قران را نفرستادم كه به خودت سخت‌گيري كني. افرادي راهب مي‌شدند، در ديرها مي‌رفتند. فرمود: («وَ رَهْبانِيَّةً ابْتَدَعُوها ما كَتَبْناها») (حديد/27) اين رهبانيت اينها بدعت است. ما نگفتيم اين كار را بكن. بعضي‌ها زنشان را رها مي‌كردند، مي‌رفتند در دير و عبادت. پيغمبر فرمود: چرا خانمت را رها كردي؟ «من رغب عن سنتي فليس مني» كسي بچه‌اش را رها كند دنبال عبادت برود، مسلمان نيست.

آخرين آيه مي‌گويد: اصلاً قرآن كه نازل شده («وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلى‏ مُكْثٍ») (اسراء/106) قرآن در مدت 23 سال نازل شد. يك آيه نازل مي‌شد بعد از مدتي، يك آيه‌‌ي ديگر، يعني قرآن هم 23 سال نازل شد، اينكه مثلاً بيايد در يك فاصله‌ي كمي همه قرآن را حفظ كند، تيزهوش باشد طوري نيست. من حرفم اين است: حفظ قرآن، حفظ حديث، حفظ شعر، حفظ كتاب، اگر تيزهوش است، نابغه هست، به او فشار نمي‌آورد طوري نيست. اما بچه‌هاي معمولي را گفتند آسان بگيريد. تربيت آسان گرفتن، آموزش آسان گرفتن، همسرداري آسان گرفتن. گير ندهيد. در مهماني‌ها آسان بگيريد. در پذيرايي‌ها آسان بگيريم. اگر آسان بگيريم، صله رحم‌ها زيادتر مي‌‌شود. سفره‌هاي پرخرج، مراسم پرخرج، مرگ و ميرها چقدر مشكل شده، آدم از چهل سالگي بايد پولهايش را براي هفتاد سالگي‌اش جمع كند. سي سال بايد پول جمع كني چون الان مردن چند ميليون شده است. آسان بگيريم. زندگي آسان، مردن آسان، تحصيل، همسرداري، معاشرت، سفر، افطاري، مهماني، عزاداري، همه آسان باشد. آسان بگيريم زندگي شيرين مي‌شود. يكبار ديگر اين شعر را كه چند بار خواندم مي‌خوانم.

«تكلف گر نباشد خوش توان زيست *** تعلق گر نباشد خوش توان مرد»

قرآن مي‌گويد: با اينكه بعضي از زنها دشمن هستند مي‌گويند: بپرهيز. در عين حال اگر اسلام آورد و به مدينه آمد، او را تحويل بگير. («وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا»). با مردم(«وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا»)، با خانم («وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا») خانم يك («تغفروا») اضافه دارد. يعني آيين همسرداري پررنگ‌تر و عاطفي‌تر از آيين مردم‌داري است.

خدايا به ما توفيق بده اسلام را درست بفهميم و صحيح عمل كنيم.توفيق بده انحراف‌ها را درست بشناسيم و دوري كنيم. در فهم وظيفه ما را سردرگم قرار نده.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 601
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست