responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 523

موضوع بحث: اهل بيت(ع)، تشبيه به سفينه نوح، تفسير آيه 40 هود

تاريخ پخش: 02/07/66

بسم الله الرحمن الرحيم

الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي.

در ايام محرم و صفر و ايام سوگواري امام حسين(ع) قرار داريم. از طرفي هم در هفته جنگ و هم در ماه مهر هستيم. فكر كردم در اين هفته از سوره هود يك صفحه برايتان بخوانم و ترجمه كنم و بعد يك مقدار حرف دارم كه درباره‌ي همين ترجمه‌ها و تفسير‌ها بزنم. سوره هود آيه 40 را مي‌خوانم. سوره هود در جزء 12 قرآن و سوره 11 است.

1- داستان حضرت نوح

ما 124 هزار پيغمبر داريم. از اين 124 هزار پيغمبر، نام 26 نفر از آنها در قرآن آمده است. از اين 26 نفر 5 نفر اولوالعزم و صاحب كتاب هستند. باقي انبياء كتاب ندارند و مبلغ ديگر انبياء هستند. مثل اينکه پيغمبر ما قرآن را آورد و 12 امام ما مبلغ و مبين حرفهاي پيغمبر بودند. پيغمبرهاي اولوالعزم هم 5 نفر بيشتر نيستند. باقي انبياء بلند گو و مبلغ آن 5 نفر بودند. يعني شاخه‌هاي اصلي 5 نفر هستند كه به آنها اولوالعزم مي‌گويند. در اينها اولين اولوالعزم حضرت نوح است. چند خصوصيت دارد. درباره انبياء ديگر سلام مي‌كند. مثلاً مي‌گويد: (سَلامٌ عَلى‌ إِبْراهيمَ) (صافات /109). خدا به ابراهيم سلام مي‌كند. (سَلامٌ عَلى‌ مُوسى‌ وَ هارُونَ) (صافات /120) خدا به انبياء ديگر سلام مي‌كند. يا مثلاً مي‌گويد: (إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ) (احزاب /56) خدا به بقيه پيغمبران سلام مي‌كند اما خدا درباره حضرت نوح در قرآن مي‌فرمايد: (سَلامٌ عَلى‌ نُوحٍ فِي الْعالَمينَ) (صافات /79). منتهي «فِي الْعالَمينَ». اين «فِي الْعالَمينَ» درباره هيچ پيغمبر ديگري نيست. باقي انبياء را مي‌گويد: سلام بر پيغمبر، سلام بر موسي و هارون، سلام بر ابراهيم. ولي به نوح كه مي‌رسد، مي‌گويد: «سَلامٌ عَلى‌ نُوحٍ فِي الْعالَمينَ» خدا بزرگترين مايه را در اين زمينه گذاشته است. حضرت نوح قصه مهمي دارد چون نهصد و پنجاه سال فقط تبليغ مي‌كرد. سنش بيش از اينها بود. شب و روز، علني و مخفي، فردي و اجتماعي همينطور تبليغ مي‌كرد. گوش به حرفش نمي‌دادند تا مي‌رفت صحبت كند، دستهايشان را در گوششان مي‌گذاشتند. (وَ إِنِّي كُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ في‌ آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِيابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَكْبَرُوا اسْتِكْباراً) (نوح /7) «جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ في‌ آذانِهِمْ». خلاصه گاهي پيغمبر را مي‌گرفتند و مي‌زدند. گاهي به قدري او را مي‌زدند كه اين پيرمرد مي‌افتاد و غش مي‌كرد. او را خيلي زجركش كردند. بالاخره يك روز نفرين كرد و گفت: «دَعَوْتُهُمْ» خدايا من شب و روز اينها را دعوت كردم. در قرآن سوره‌اي به نام سوره نوح است. كه مي‌گويد: هم شب و روز، هم مخفيانه و علني آنها را دعوت كردم. ولي (فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعائي‌ إِلاَّ فِراراً) (نوح /6). هرچه من بيشتر دعوت مي‌كنم اينها بيشتر لجبازي مي‌كنند. چون روح، روح خرابي است. مثل يك ظرفي است كه اگر در آن ظرف يك موشي مرده باشد، يك گربه مرده باشد، هرچه هم باران ببارد فايده ندارد. همين باران اگر به گلستاني ببارد گلش زيادتر مي‌شود ولي اگر به اين استخر و حوض ببارد، چون لاشه درون آن است تعفن آنجا را برمي دارد. خدايا من ديگر نفرين مي‌كنم. دياري از اينها باقي نگذار. از دم اينها را نابود كن. اگر اينها زنده باشند (وَ لا يَلِدُوا إِلاَّ فاجِراً كَفَّاراً) (نوح /27). نسل اينها هم ديگر خوب بشو نيستند. چون حضرت نوح نهصد و پنجاه سال زجر كشيد. بعد از 950 سال زجر و شكنجه يك چند نفري بيشتر به او ايمان نياوردند. حساب كردند و آدمهايي كه ايمان آوردند بر اين 950 سال تقسيم كردند. هر 12 سال يك نفر به او ايمان مي‌آورد. اين پيغمبر بزرگوار خيلي زجر كشيد. آنقدر حضرت نوح زجر كشيد كه وقتي خدا مي‌خواهد به پيغمبر ما بگويد: چيزي نيست. مي‌گويد: بابا نوح! مثل زمانيكه مي‌گويند: امام حسين. وقتي مي‌گويند: امام حسين اين همه سختي كشيد، ديگر سختي‌هاي خودمان چيزي نيست.

2- نوح و ساختن كشتي نجات

اين قصه نوح مفصل است، خلاصه خداوند حدود 40 سال نسل اين مردم را قطع كرد كه ديگر زاد و ولدي نشود. بعد هم به حضرت نوح فرمود: (وَ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا وَ لا تُخاطِبْني‌ فِي الَّذينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ) (هود /37). «اصنع» از صنعت مي‌آيد و به معني ساختن است». «فلك: كشتي». «وَ اصْنَعِ الْفُلْكَ»، كشتي بساز. «بِأَعْيُنِنا». نوح شروع به كشتي سازي كن ولي «بِأَعْيُنِنا» پيش چشم ما. پيش چشم ما كشتي را بساز. بعد مي‌گويد: «و وحينا». خودمان هم به تو مي‌گوييم كه چطور بساز. پيغمبر نجار نيست اما آنجا كه لازم باشد خدا به او الهام مي‌كند كه اينطور بساز. يك كشتي بسيار بزرگ كه مي‌گويند: 600 ذراع است. حدود 300 متر مي‌شود. يك كشتي 300 متري بساز. اين گروه كمي كه به تو ايمان آورده‌اند در کشتي سوار شوند و بعد هم از هر حيواني يك جفت نر و ماده سوار شود. بعد ما مي‌خواهيم زمين و آسمان را مأمور كنيم كه هرچه آب دارند نشان دهند. و كفار زير آب بروند و همه غرق شوند. بعد آن آب ته نشين شود و فقط روي زمين يك عده مومن مي‌مانند. «وَ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا». پيش چشم ما و به دستور ما كشتي را بساز «وَ لا تُخاطِبْني‌ فِي الَّذينَ ظَلَمُوا». نسبت به افراد ظالم هم ديگر ريش سفيدي نكن. «إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ» اينها همه مغرقند. مغرق به معني غرق شده است. (وَ يَصْنَعُ الْفُلْكَ وَ كُلَّما مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ قالَ إِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنْكُمْ كَما تَسْخَرُونَ) (هود /38). «يَصْنَعُ» يعني به ساختن كشتي شروع كرد. «وَ كُلَّما مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ». هر قومي مي‌آمدند از كنارش بروند «سَخِرُوا مِنْهُ». مسخره‌اش مي‌كردند. به نوح مي‌گفتند: مثل اينكه پيغمبريت نگرفت و به نجاري افتادي. رفتي مغازه نجاري كار مي‌كني. بعضي‌ها هم مي‌گفتند: انگار نمي‌داني كجا كشتي را مي‌سازند. عاقل! كشتي را کنار دريا مي‌سازند كه هلش بدهند در آب برود. تو وسط كوير كشتي مي‌سازي؟ مي‌خواهي اين را با كدام وسيله وارد آب كني؟ با منجنيق و حمالي مي‌تواني آن را هل بدهي كه در آب برود. آخر در اينجا كه آبي نيست. آخر كدام آدم عاقلي وسط كوير كشتي مي‌سازد؟ دائم او را مسخره مي‌كردند. حضرت نوح فرمود: «إِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا». اگر شما ما را مسخره كنيد. امروز مسخره مي‌كنيد. «فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنْكُمْ كَما تَسْخَرُونَ». يك روزي هم ما شما را مسخره خواهيم كرد. (فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتيهِ عَذابٌ يُخْزيهِ وَ يَحِلُّ عَلَيْهِ عَذابٌ مُقيمٌ) (هود /39). به شما مي‌گويم: چه وقت پدرت در مي‌آيد؟ خلاصه قرآن مي‌گويد: (حَتَّى إِذا جاءَ أَمْرُنا) (هود /40). كشتي را ساخت مؤمنين سوار شدند. فرمان خدا و قهرخدا صادر شد. آب فوران کرد. مومنين سوار شدند و حضرت نوح فرمود: (وَ قالَ ارْكَبُوا فيها بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٌ رَحيمٌ) (هود /41) «اركب: سوار شويد». مومنين سوارشويد. «بِسْمِ اللَّهِ» با نام خدا سوار شويد «مَجْراها وَ مُرْساها» زمان حركت با نام خداست. وقتي هم مي‌ايستد با نام خداست. يعني حركت اين كشتي به اراده و نام خداست. ايستادنش هم با اراده و لطف خداست.
سوار شدند. قرآن مي‌گويد: (وَ هِيَ تَجْري بِهِمْ في‌ مَوْجٍ كَالْجِبالِ وَ نادى‌ نُوحٌ ابْنَهُ وَ كانَ في‌ مَعْزِلٍ يا بُنَيَّ ارْكَبْ مَعَنا وَ لا تَكُنْ مَعَ الْكافِرينَ) (هود /42). كشتي مومنين را حركت مي‌داد. «في‌ مَوْجٍ كَالْجِبالِ» روي زمين آب موج مي‌زد ولي موج آن مثل جبال بود. «جبل: به معني كوه است» موجها مثل كوه كشتي را بالا مي‌بردند و پايين مي‌آوردند اما ناخداي كشتي اول خدا و بعد هم حضرت نوح بود. «في‌ مَوْجٍ كَالْجِبالِ» موج مثل جبل و مثل كوه كشتي را مي‌برد و مي‌آورد.

3- نافرماني پسر نوح و هلاكت او

«وَ نادى‌ نُوحٌ ابْنَهُ» نوح پسرش را صدا زد. گفت: پسرم!
پسر نوح با بدان بنشست *** خاندان نبوتش گم شد
پسر نوح بچه بدي بود ولي مهر پدري گل كرد. نوح به پسرش گفت: «يا بُنَيَّ»: پسر كوچك. «يا بُنَيَّ ارْكَبْ مَعَنا». آقازاده سوار شو. بعضي پدرها مي‌گويند: آقا دو بار گفتم: گوش نداد. خسته شدم. ده بار گفتم: گوش نداد. خسته شدم. اما از نوح ياد بگيريد. نوح عمري به پسرش گفت و عمري پسرش گوش نداد. اما باز هم در لحظه آخر يكبار ديگر هم گفت. «يا بُنَيَّ» پسر كوچولو! «ارْكَبْ مَعَنا». ايمان بياور و با ما سوار شو. «وَ لا تَكُنْ مَعَ الْكافِرينَ». تو با كفار نباش. گفت: مگر چه مي‌شود؟ گفت: قهر خدا مي‌آيد و تو غرق مي‌شوي. (قالَ سَآوي إِلى‌ جَبَلٍ يَعْصِمُني‌ مِنَ الْماءِ قالَ لا عاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلاَّ مَنْ رَحِمَ وَ حالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكانَ مِنَ الْمُغْرَقينَ) (هود /43). «سَآوي» يعني من در آينده نزديكي پناه مي‌برم. «سَآوي إِلى‌ جَبَلٍ» من تا ببينم آب آمد و مي‌خواهم غرق بشوم، نمي‌ترسم براي اينكه «سَآوي إِلى‌ جَبَلٍ». من فوري سراغ كوه مي‌روم. آنوقت كوه «يَعْصِمُني» از عصمت است. مي‌گويند: پيغمبر معصوم است. يعني محفوظ است. «يَعْصِمُني» يعني كوه مرا محفوظ مي‌كند. من تا ببينم غرق مي‌شوم مي‌روم نوك كوه و آنجا پناه مي‌گيرم. كوه مرا حفظ مي‌كند. پدرش گفت: آقاجان «لا عاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ». امروز قهر خدا كه بيايد ديگر آمريكا، ناوگان اف 14، اف 16 نمي‌شناسد. تو خدا را نشناختي، يك موقع شنها مأمور هستند. يك موقع آب مأمور است، يك موقع رعب و ترس مأمور است. نمي‌داني اگر خدا بخواهد يك كاري بكند، شاه با همه قدرتهايش نمي‌تواند ولي امام بدون هيچ قدرتي مي‌تواند. او خداست. «لا عاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ». از قهر خدا غافل نشو. خلاصه‌اش گوش نداد و ايمان نياورد و سوار هم نشد و غرق شد. «وَ حالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ» موج آمد بين پدر و پسر حائل شد. «حال: حائل شد» بين پدر و پسر موجي آمد پدر و پسر ديگر همديگر را نديدند. «فَكانَ مِنَ الْمُغْرَقينَ». آقازاده هم جزو غرق شده‌ها بود، يعني چه؟ يعني اگر كسي بچه پيغمبر باشد ولي در خط پيغمبر نباشد، ارزش ندارد. در اسلام نور چشمي و پدر و پسري مطرح نيست. وقتي غرق شدند به زمين گفتيم: آبت را فرو كش كن. زمين آبش را فرو كشيد. ديگر از آسمان بارندگي نشد. (وَ قيلَ يا أَرْضُ ابْلَعي‌ ماءَكِ وَ يا سَماءُ أَقْلِعي‌ وَ غيضَ الْماءُ وَ قُضِيَ الْأَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ وَ قيلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمينَ) (هود /44). «وَ قيلَ يا أَرْضُ ابْلَعي‌ ماءَكِ» زمين آبت را پايين بكش «وَ يا سَماءُ أَقْلِعي» آسمان ديگر نبار. «وَ اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ». كشتي روي كوه جودي نشست. «وَ قيلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمينَ». اين قصه نوح بود.

4- معرفي مستدرك حاكم

از اين قصه خيلي مي‌شود استفاده كرد. حالا من مي‌خواهم نكاتش را بگويم. شيعه 4 كتاب مهم دارد. بعد از قرآن و نهج البلاغه و صحيفه است. سني‌ها 6 كتاب مهم دارند. من اين را براي عموم نمي‌گويم، براي محصل‌ها مي‌گويم. حالا عموم هم استفاده كند، طوري نيست. يك كتابي به نام مستدرك داريم. كتاب مستدرك يعني هركس يك كتاب مي‌نويسد و چيزهايي كه از دستش مي‌افتد يك آقاي ديگر مي‌نويسد. آن چيزهايي كه جا انداخته است را اين آقا بر مي‌دارد و اول جا انداخته‌ها را مي‌نويسد. به آنها مستدرك مي‌گويند. مثلاً فرض كنيد در نماز جمعه تهران امام جمعه مي‌خواهد يك مطلبي را بگويد، فراموش مي‌كند. بعد يک برادر ديگر به آنجا مي‌آيد و مي‌گويد: ضمناً امروز از كجا و كجا مهماناني داريم. ورود اينها را به نماز جمعه خير مقدم مي‌گوييم. مثلاً يك چيزي است كه اگر امام جمعه جا بياندازد، يك نفر ديگر مي‌آيد و مي‌گويد. اين را استدراك مي‌گويند و به كتابهايش هم مستدرك مي‌گويند. كتابي به نام مستدرك حاكم داريم. بد نيست حاكم را هم معنا كنيم. اينها ديگر اصطلاحات آخوندي است. ما يک محدث و يک حافظ قرآن داريم. يك حاكم هم داريم. محدث يعني كسي كه حديث بلد است. حافظ به كسي مي‌گويند كه صد هزار حديث بلد است. حاكم به كسي مي‌گويند: كه چند هزار حديث بلد است. و ما از حاكم بالاتر نداريم. يك شخصي بنام حاكم است. اين هم كه مي‌گويند حاكم، چون معنايش اين است. چون حديثهاي ايشان و نظر ايشان بر همه نظريات حاكم است. چون از همه با سوادتر است، از همه بيشتر حديث بلد است. حرفش هم بر همه حرفها حاكم است. كتابي به نام مستدرك حاكم است. يعني شخصي به نام آقاي حاكم است كه چند صد هزار حديث بلد است. كتابي بنام مستدرك نوشته است. يعني حديثهايي كه اهل سنت صحيح بخاري و صحيح مسلم جا انداخته‌اند، ايشان برداشته و جا انداخته‌ها را آورده است. تازه صحيح‌هاي آن را هم آورده است. مي‌گويد: آخر ممكن است يك كسي بگويد: آقا من اين حديث را ديدم. چون نزد من قوي نبود. در كتابم ننوشتم. من كتاب حديثي را مي‌نويسم كه با خط كش خودم جور در بيايد. يعني من آن حديث را قوي بدانم. با آن شرطهايي كه خودم مي‌خواهم و مي‌دانم و به آن معتقد هستم. يعني آن حديث قوي باشد. مستدرك حاكم چند هزارحديث نوشته است كه مي‌گويد: اين حديثها طبق خط كش خودشان قوي است منتهي يا به چشم ايشان نيامده يا منابع دستشان نبوده است.

5- اهل بيت كشتي نجات و همگامي با حضرت نوح

حالا در كتاب مستدرك حاكم كه گفتم: يعني حاكم چقدر حديث بلد بود و حافظ كيست؟ يك حديث داريم كه مي‌فرمايد پيغمبر فرمود: «مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي كَمَثَلِ سَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا هَلَكَ»(إرشادالقلوب، ج‌2، ص‌233) اين حديث را سني و شيعه نقل كرده است. حديث اين است كه پيغمبرفرمود: اهل بيت من مثل كشتي نوح هستند.
در قصه كشتي نوح چند نكته بود:
1- وقتي خدا مي‌خواهد بگويد: كشتي بساز. گفت: به تو مي‌گويم بساز. زير نظرخودم بساز. پس ساختن كشتي نوح زير نظر خدا بود. گفت: (وَ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا) (هود /37) به دستورمستقيم خودم كشتي را بساز. همينطور كه كشتي نوح زير نظر مستقيم خدا بود. اهل بيت هم كه مثل كشتي نوح هستند و تعيين شدن اهل بيت هم زير نظر مستقيم خود خداست.
2- بعد خدا درباره كشتي نوح مي‌گويد: (وَ كُلَّما مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ) (هود /38) هركس مي‌آمد برود وقتي مي‌ديد که نوح كشتي مي‌سازد او را مسخره مي‌كردند. وقتي هم پيغمبر اهل بيت را معين كرد، مسخره‌اش كردند. يادتان نرود همان روزهاي اول كه پيغمبر مبعوث شد مردم را دعوت كرد. گفت: من پيغمبر هستم. دليلم اين است. حرفم اين است. هركس هم به من ايمان بياورد، جانشين من است. حضرت علي به او ايمان آورد. بعد گفت: تو هم جانشين من هستي. همه سران قوم زير خنده زدند. يعني در نصب علي بن ابيطالب نه در غدير خم، در مكه همين كه اهل بيت نصب شد او را مسخره كردند. همانطور وقتي كه نوح كشتي مي‌ساخت او را مسخره مي‌كردند. پس مي‌فهميم که: 1- معرفي اهل بيت زير نظر مستقيم خداوند متعال است. معرفي اهل بيت همراه مسخره شدن آنها بود.
3- (وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلاَّ قَليلٌ) (هود /40). يك عده كمي با كشتي نوح سوار شدند و همه‌ي كفار غرق شدند. در مثل اهل بيت هم در كره زمين يك عده كمي بيشتر طرفدار اهل بيت نيستند. شما هيچ مي‌دانيد در ماه محرم در مكه هيچ اسمي از امام حسين نيست. يك ميلياردم آنچه در ايران مي‌بينيد، در آنجا نمي‌بينيد. در كل كشورهاي اسلامي خبري از حسين و شب عاشورا نيست. قرآن درباره نوح مي‌گويد: «وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلاَّ قَليلٌ» يعني فقط چند نفري به نوح ايمان آوردند. اينجا هم اهل بيت مثل همان كشتي هستند. چند نفري بيشتر با اين كشتي همراه نيستند. پس همانطور كه در كشتي كم بودند در پيروي اهل بيت هم تعداد كم بود.
4- قرآن درباره كشتي نوح مي‌گويد: (بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها) (هود /41) با نام خدا سوار شويد. «مَجْراها» زمانيكه اين كشتي راه مي‌افتد به نام خدا «وَ مُرْساها» آنوقت هم كه بايد بايستد به فرمان خداست. حركتش و ايستش به فرمان خداست. يك اهل بيت مثل امام حسين حركت مي‌كند و مي‌رود و تكه تكه مي‌شود. يك اهل بيت هم مثل امام حسن جنگ نمي‌كند. امام حسن از اهل بيتي است كه مي‌گويد: ايست. امام حسين هم از اهل بيتي است كه مي‌گويد: برو! يعني همانطور كه كشتي نوح «بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها» حركت و ايستش به نام خداست. امام حسن و امام حسين «ابْنَايَ هَذَانِ إِمَامَانِ قَامَا أَوْ قَعَدَا»(إرشاد مفيد، ج‌2، ص‌30). «مَجْراها»: حركتشان و سكوتشان، فريادشان، قدمشان و اشكشان همه حركتشان با «بِسْمِ اللَّهِ» است. يعني اينطور نيست كه بگوييم: قربان اين آقا بروم. گنبدش طلاست. بيچاره آن آقا قبرش خاكي است. ما امامت را با طلا قاطي نمي‌كنيم. قبرشان طلا باشد يا خاك باشد امام هستند. پول داشته باشند يا فقير باشند امام هستند. مردم آنها را بشناسند يا نشناسند امام هستند. مهم اين است که وظيفه‌شان حركت باشد. ممكن است وظيفه‌ها فرق بكند. من چند سال پيش يك مثال زدم. گفتم: ببينيد حركت دست راست و دست چپ من فرق مي‌كند. حركتها فرق مي‌كند اما هدف‌ها يكي است. گاهي حركت فرق مي‌كند. يكي از اين طرف مي‌رود، يكي از آن طرف مي‌رود. ولي هدف يكي است. «بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها» كشتي نوح حركت كند زير نظر خداست. بايستد زير نظر خداست. اهل بيت حركت كنند، بايستند زير نظر خداست. پس حركت يا سكون طبق فرمان خداست.
5- حضرت نوح تا لحظه غرق شدن بچه‌اش گفت: (يا بُنَيَّ ارْكَبْ مَعَنا) (هود /42) بچه جان بيا ايمان بياور و سوار شو. حضرت حسين(ع) از اهل بيت است و سفينه النجاة است. كشتي است كه هركس با آن باشد نجات مي‌يابد. امام حسين هم روز عاشورا سه سخنراني كرد و بد نيست اين را بگويم. روز عاشورا در كربلا يازده سخنراني شد و زهير دو سخنراني كرد. سه سخنراني هم امام حسين كرد. يك سخنراني هم حبيب بن مظاهر كرد. پيش از ظهر يازده سخنراني شد. يعني وقت جنگ، برنامه اين نيست كه بكشند. برنامه اين است كه اگر مي‌شود تا لحظه آخر نجات پيدا كنند. حتي يكي از اولياي خدا مي‌گفت: اينكه روز عاشورا جنگ شد، قرار بود روز تاسوعا جنگ شود. قرار بود روز نهم جنگ شود. جنگ عقب افتاد تا بلكه حر هم برسد و توبه بكند.

6- عزت و نجات در سايه اطاعت و تسليم خدا بودن

حالا اگر كسي با اهل بيت باشد، اگر كسي سوار كشتي نوح شد دلش آرام است. كسي هم كه با اهل بيت است دلش آرام است. من يك موقع از نماينده دائمي خودمان در سازمان ملل سوالي كردم. وقتي به ايران در منزل ما تشريف آوردند. گفتم: من چند سوال دارم. گفتم: ما در سازمان ملل عزيز يا ذليل هستيم؟ كسي را داريم يا نه؟ ايشان فرمود: مي‌خواهي بگوييم هوادار داريم يا نه؟ عزت ما به اين معنا نيست كه چند هوادار داريم. عزت ما به اين است كه چه كساني از ما مي‌ترسند. اگر خواستي ببيني عزيزي يا ذليل هستي، نگاه كن ببين 1 نفر هستي يا 2 نفر! ممكن است تو يك نفر باشي ولي همه از تو بترسند. پس عزيز هستي. ممكن است خيلي تعداد زياد باشد ولي همه شما از او بترسيد. پس ذليل هستي. مسئله اين نيست كه در كربلا امام حسين عزيز بود يا نه؟ مهم اين است که دشمن از ايشان مي‌ترسيد. و گرنه براي كشتن 72 نفر سي هزار نفر لازم نيست. هزار نفر هم مي‌آمد، کافي بود. اينكه حكومت يزيد سي هزار نفر را مي‌فرستد، پيداست كه خيلي ترسيده است. ايشان گفت: نگاه نكن يار ما كيست، نگاه كن دنيا چه حسابي پاي ما مي‌كند؟ الآن تمام دنيا از ما حساب مي‌برد. پس ما عزيز هستيم. آقا براي روغن نباتي در صف مي‌رويم. همه بخاطر اين است كه آمريكا از ما حساب مي‌برد. نمي‌خواهي در خانه بنشين به تو روغن نباتي مي‌دهند اما هيچ كس از تو حساب نمي‌برد. همينكه ما را به حساب مي‌آورند عزيز هستيم. نه بخاطر اينكه خيلي هستيم. ما خيلي نيستيم. نه بخاطر اينكه يار داريم. ياري هم نداريم. هم كم هستيم و هم يار نداريم اما عزيز هستيم. اينكه دنيا از ما حساب مي‌برد، ارزش است. وقتي حضرت نوح سوار كشتي شد گفت: پسرم ايمان بياور سوار شو. (قالَ سَآوي إِلى‌ جَبَلٍ يَعْصِمُني‌ مِنَ الْماء) (هود /43) گفت: «سَآوي» سر كوه پناه مي‌برم. «يَعْصِمُني» كوه مرا حفظ مي‌كند. حالا جمهوري اسلامي ايران هرچه مي‌گويد: آقاي كويت «سَآوي» (يا بُنَيَّ ارْكَبْ مَعَنا وَ لا تَكُنْ مَعَ الْكافِرينَ) (هود /42) بياييد شما هم با جمهوري اسلامي باشيد. بياييد شما هم ايمان بياوريد. مي‌گويند: پرچم آمريكا ما را حفظ مي‌كند. او مي‌گويد: «سَآوي الي آمريكا» «سَآوي الي دلار». اين نوع طرز تفكر شرك است. پسر نوح مشرك بود و خدا او را غرق كرد. چرا؟ چون هرچه پدرش گفت: بگو خدا. گفت: كوه. گفت: خدا تو را قهر مي‌كند. قهر خدا مهم است. گفت: كوه مرا نجات مي‌دهد. چقدر زيبا است.

7- هلاكت در تكيه به غير خدا و رهبران الهي

اينکه به ما گفتند: قرآن بخوان. آدم قرآن مي‌خواند، نگاه مي‌كند مي‌بيند آيه‌ها زنده است. پسر نوح چند هزار سال پيش گفت: به كوه پناه مي‌برم. كوه مرا حفظ مي‌كند. مي‌گويد: به پسر عمويم مي‌گويم. پسر عمويم رئيس كارخانه است. عين اين حرفي كه مي‌گويم من به كوه پناه مي‌برم. اين هم مي‌گويد: من به پسر عمويم پناه مي‌برم. تكيه گاه‌هاي زيادي است. يک نفر به خانمش تكيه مي‌كند. يک نفر به شوهرش تكيه مي‌كند. يک نفر به پدرش تكيه مي‌كند. يک نفر به مقام و پول و زورش تكيه مي‌كند. اينها چيزي نيست. خدا به نوح مي‌گويد: (قيلَ يا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنَّا وَ بَرَكاتٍ عَلَيْكَ) (هود /48). موج مي‌آيد همه غرق مي‌شوند. آنها كه در كشتي نوح هستند سالم مي‌مانند. موجها مي‌آيند و کفار غرق مي‌شوند. شما حساب كن دور تا دور ايران همه نوع اسلحه و وسايلي است. اصلاً كل آلمان چند سال پيش از اينها يك حرفهايي زده است. خلاصه اگر كشورهاي دنيا خواسته باشند يك زماني بمب شيميايي بوجود بياورند، مي‌توانند كل زمين را پر از دود كنند. بعضي مي‌خواهند بگويند: اين آيه (فَارْتَقِبْ يَوْمَ تَأْتِي السَّماءُ بِدُخانٍ مُبينٍ) (دخان /10) كه قبل از قيامت يك دخان روشني مي‌آيد و مردم را (يَغْشَى النَّاسَ هذا عَذابٌ أَليمٌ) (دخان /11) در بر مي‌گيرد. مي‌گويند: اين عذاب مهم است. بعضي‌ها مي‌خواهند تطبيق كنند با اينكه يك زماني ممكن است كل زمين زير پوشش جنگ برود. قرآن مي‌گويد: كل زمين زير موج رفت اما آن گروهي كه با اهل بيت بودند، آن گروهي كه سوار كشتي نوح بودند، آرام بودند. آقا اين فرياد برائت هم چيز جالبي است. يك دبير به بعضي برادران در وزارت ارشاد يك چيزي گفته بود. گفت که اول مهر در مدرسه‌ها كه باز مي‌شود روز اول و دوم از درس خبري نيست ولي بهترين كار که خوب است بكنم اين است كه فرمان پيام برائت، همين پيامي كه امسال امام براي حجاج داد را روزي دو صفحه بخوانم و درباره‌اش صحبت كنيم. چون ماشين تا از گاراژ بيرون بيايد، يك مقدار يواش بيرون مي‌آيد. بعد وقتي دور برداشت در اتوبان گاز مي‌دهد. اين اول مهر ماشين آموزش و پرورش مثل اين است كه مي‌خواهد از گاراژ بيرون بيايد. چون سه ماه هم تعطيل بوده است. هم معلم حال درس دادن ندارد و هم شاگرد آب بندي نشده است. بنابراين شاگرد و معلم با زجر، بعد از سه ماه مي‌خواهند درس بخوانند و وقت اين هست كه انسان اين ايام فراغت را مطالعه كند. معلم دلسوز منتظر كتاب و كلاس نيست. مي‌گويد: بسم الله الرحمن الرحيم. من در اين تابستان سه خاطره نو دارم. من دراين تابستان دو كتاب مطالعه كردم. يك مقاله پيدا كردم. معلم دلسوز وجودش معلم است. گرچه حكم معلمي به او ندهند و كلاسها رسمي باز نشود و كتاب حاضر نباشد. وقتي فرياد برائت جز انشاء بشود، جز املاء بشود، جز متون بشود بار فكريش از هر تاريخ و جغرافي بيشتر است. اينکه بدانيم وسعت اقيانوس اطلس چقدر است يا كوه هيماليا چندمتر است، مهم نيست. دانستن و ندانستن آن خيلي سرنوشت ساز نيست اما پيام امام را بايد بدانيم.
حرفهايم را جمع كنم. گفتيم چون ماه محرم و صفر مربوط به اهل بيت است، دو سه نكته بگوييم. 1- قصه نوح را گفتم. گفتم كه خدا به همه پيغمبرها مي‌گويد: (سَلامٌ عَلى‌ إِبْراهيمَ) (صافات /109). (سَلامٌ عَلى‌ مُوسى‌ وَ هارُونَ) (صافات /120) اما به نوح مي‌گويد: (سَلامٌ عَلى‌ نُوحٍ فِي الْعالَمينَ) (صافات /79). يعني سلامي كه خدا به نوح مي‌دهد پرمايه تراست. گفتيم124 هزار پيغمبر داريم. 5 نفر از آنها اولوالعزم هستند و بقيه پيغمبرها بلند گوي آن 5 نفر هستند. اولين اولوالعزم حضرت نوح است و 950 سال تبليغ كرد و هر 12 سال يكي بيشتر به او ايمان نياورد. بعد آن قوم را نفرين كرد. خدا به او گفت: كشتي بساز. مؤمنين سوارشدند. آب آمد كفار غرق شدند. 40 سال نطفه‌ها قطع شد. نوح به پسرش گفت: ايمان بياور و سوار شو. بعد مسئله‌اي را از آقاي حاكم، صاحب مستدرك مطرح كرديم. گفتيم: يك محدث داريم. به كسي كه حديث بلد است محدث مي‌گوييم. حافظ در اصطلاح آخوندها، روحانيون و اهل سنت به كسي گفته مي‌شود كه صد هزار حديث حفظ باشد. به كسي حاكم مي‌گويند كه همه حديثها را بلد باشد و اين هم كه مي‌گويند حاكم يعني حرفش و حديثش بر باقي حديثها حكومت دارد. او كه حرف زد، ديگران بايد گاراژ بزنند. گفتيم كتاب صيحيح بخاري و صحيح مسلم از كتابهاي مهم اهل سنت است. رواياتي درونش است اما يك سري رواياتي را انداختند. آقاي حاكم كه از علماي مهم آنهاست و چند هزار حديث حفظ است و حرفش حكومت دارد، آمده حديثهاي مهمي را كه معتبر است جمع كرده است و يكي از حديثهايي كه جمع كرده اين است كه پيغمبر فرمود: مثل اهل بيت من مثل سفينه نوح است. بعد آمديم كشتي نوح را با اهل بيت مقايسه كرديم. گفتيم: خدا به نوح مي‌گويد: كشتي بساز. (بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا) (هود /37) زير نظر مستقيم خودم كشتي بساز. اهل بيت هم زير نظر مستقيم خدا معرفي شدند. گفتيم: همينكه كشتي مي‌ساخت، عده‌اي او را مسخره كردند. پيغمبر هم در مكه همينكه گفت: هركس به من ايمان بياورد جانشين من است. علي هم به او ايمان آورد و جانشين او شد. كفار مسخره‌اش كردند. گفتيم: كسانيكه سوار كشتي شدند و نجات پيدا كردند كم بودند. كساني هم كه طرفدار اهل بيت هستند، در دنيا كم هستند. گفتيم: (بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها) (هود /41) حضرت نوح گفت: سوار كشتي شد. حركت كشتي زمان حركت و زمان سكوتش زير نظرخداست. (إِمَامَانِ قَامَا أَوْ قَعَدَا) (إرشادمفيد، ج‌2، ص‌30) نشستن و بلند شدن امامان ما با خداست. «مَجْراها وَ مُرْساها» مثل كشتي كه مجريهايش و مرسيهايش زير نظر است. اهل بيت ما هم هر رقم حركتي بكنند، معصومند. گرچه ممكن است حركت فرق بكند ولي هدف يكي است. مثل عبائي كه از آب بيرون مي‌آيد. حركت فرق مي‌كند ولي هدف يكي است. گفتيم: تا لحظه آخر نوح دعوت مي‌كرد. امام حسين هم تا لحظه آخر روز عاشورا دعوت كرد و در كربلا 11 سخنراني شد. 2 سخنراني را زهير كرد. 3 سخنراني را امام حسين كرد. حبيب بن مظاهر هم يک سخنراني كرد. گفتيم: پسر نوح گفت: (سَآوي إِلى‌ جَبَلٍ يَعْصِمُني‌ مِنَ الْماءِ) (هود /43) بالاي كوه مي‌روم، كوه مرا حفظ مي‌كند. الآن هم كشورهاي كوچك يا غير كوچك مي‌گويند «سَآوي الي آمريكا» عين آن تفكري كه قرآن مي‌گويد: اين تفكر ضد خدا و شرك است و باعث غرق شدن مي‌شود.

8- توجه به جبهه جنگ و مدرسه

خدايا هفته جنگ است. جنگ براي ما خيلي سختي داشت اما خيلي هم خوبي داشت. اگر جنگ نبود ملت ما يكدست نبود. اگر جنگ نبود ابتكار هم نبود. اگر جنگ نبود ايثار هم نبود. اگر جنگ نبود اين همه اختراع هم نبود. اگر جنگ نبود دنيا براي ما اين همه حساب باز نمي‌كرد. اگر جنگ نبود به بقيه ملت‌هاي مستضعف جرات نمي‌داديم. اگر بعضي از كارخانه‌هاي ما مسير توليدشان راعوض كردند، اگر جوانهاي ما و اگر زن و مرد ما نبود، اگر ايثار و روحيه شجاعت و شهامت ما نبود، اگر نماز جمعه نبود، اگر اين جنگ نبود بسياري از بركات را نداشتيم. گرچه عزيزاني را گرفت اما خيلي هم رشد كرديم. اول مهر است محصلهاي عزيز يك كلاس جبهه است. يك كلاس هم همان است كه شما در آن مي‌نشينيد و درس مي‌خوانيد. هر كدام سر كلاس مي‌نشينيد. 8 سال است از جنگ مي‌گذرد. جوانهاي دبيرستاني 8 سال از جنگ مي‌گذرد. وارد سال هشتم مي‌شويم. هر ساعتي كه شما سر كلاس نشستي يك جوان هم سن شما در جبهه پرپر مي‌شود. بي انصافي است كه ما درس نخوانيم. محصلين كتاب‌هايتان را تميز نگه داريد. از يك كتاب دو دوره استفاده كنيد. به آنهايي هم كه سال بعد به مدرسه مي‌روند بدهيد تا آنها هم از آن كتابها استفاده كنند. اگر كتابها را درست نگه داريد در ميليونها تومان صرفه جويي مي‌شود. بايد ميليونها تومان هزينه شود تا اين كتابها چاپ شود. وقتي اين كتابها مي‌رود چاپ بشود از چند تانك عقب مي‌افتيم. موشك سازيمان، روغن سازيمان، صابون و تاير سازيمان کم مي‌شود. يعني همين كه پولي صرف ساخت كتاب شد از جايي ديگر بايد كم بگذاريم. پس بياييد كتاب را تميز نگهداريم. مدرسه را تميز نگهداريم. مردم به آموزش و پرورش برسيد. همينطور سه فرزندت را رها نكن و برو. معلمين ما بيشترين زحمت را مي‌كشند. مقداري هم در جريان آموزش و پرورش باشيم. حقوق بسيار كمي دارند ولي كار بزرگي مي‌کنند. نمي‌خواهد براي خانه‌ات لوستر بخري. برو به جاي لوستر يك آزمايشگاه براي دبيرستان بخر. نمي‌خواهد براي عمه‌ات قبر بخري. عمه‌ات مرد. پدر بزرگت مرد. حالا برمي دارد چند صد هزار تومان يا قم يا مشهد يك قبر مي‌خرد. خوب در صحرا خاكش كن. پولي كه براي استخوان پوسيده‌ي پدربزرگت مي‌دهي، به جاي آن يك دبستان بساز. بعد بگو خدايا ثواب اين دبيرستان مال پدرم باشد. بر مي‌دارد روي قبر عمه و پدر بزرگش لوستر و كاشي كاري مي‌كند. آن وقت بچه مدرسه اي‌هاي ما مدرسه ندارند. ‌اي كاش يك کم اين مغزها تكان مي‌خورد. من نمي‌دانم چگونه فكر مي‌كنند؟ شما كه پدر هستي نمي‌خواهد براي بچه‌ات ساعت مچي بخري. ساعت مچي نخر كتاب بخر. مدل ماشينت را عوض نكن، آزمايشگاه دبيرستان را عوض كن. يك دبيرستان اضافه كن. نگذاريد ما از هند و بنگلادش پزشك بياوريم. اين بسيار زشت است. خوب درس بخوانيد. احترام معلم را بگيريد. به امور تربيتي و آموزش وپرورش برسيد.
8 سال از جنگ مي‌گذرد هر ساعتي كه سر كلاس نشستي. يك جوان همسن شما پرپر مي‌شود. خوب درس بدهيم خوب درس بخوانيم. پيام برائت هم اول مهر خوانده شود. پيام برائت را هر چند وقت يکبار بايد تازه به تازه خواند. خدايا بحث ما بحث اهل بيت بود. خدايا در دنيا موج فتنه دارد تلاطم مي‌كند. ايران را در كشتي اهل بيت حفظ بفرما. خدايا عاشورا و محرم مي‌گذرد. آل سعود و مكه نامي از اهل بيت نمي‌برند.
خدايا آنها كه اهل بيت را كشتند، عذابشان را زياد بفرما. خدايا ما را به آنهايي كه آنها را ياري كردند و مي‌كنند ملحق بفرما. ما و نسل ما را در دنيا وآخرت از اهل بيت جدا نكن. در اين موجهاي فتنه كشتي جمهوري اسلامي را به سلامت به محل امن برسان و همه كفار را رو سياه بگردان و با ناوگانهايشان نابود بفرما.
8 سال از جنگ ما مي‌گذرد، خدايا در دنيا عزيزيم نه اين كه طرفدار داريم، طرفدار هم نداريم اما دنيا از ما مي‌ترسد. خدايا وحشت آنها و عزت ما را روز بروز زياد بفرما.
محصلين كه وارد مدرسه شدند اول مهر درس بخوانند، خدايا همه‌ي آنها را متعهد كن. آنها دانشمند بشوند طوري كه يك زماني ديگر ما هيچ نيازي به كارشناس خارجي نداشته باشيم. اينچنين توفيق درس را همراه با تعهد و ايمان قرار بده. توطئه‌ها عليه اسلام و مسلمين خنثي بگردان. توطئه گران را نابود بفرما. امام عزيز ما را به سلامت بدار. ناخداي كشتي ما حضرت مهدي است، خدايا ناخداي اين ايران را پيروز بدار. عشق به اهل بيت را از سر اين ملت كم نكن.
خدايا قلب حضرت مهدي را از ما راضي بدار. ظهورش را نزديك كن. دعاهايش را مستجاب بفرما. ما را از زمينه سازان حكومتش قرار بده. رهبر عزيز انقلاب را در پناهش حفظ بفرما. هرچه به عمر ما اضافه مي‌كني به ايمان و عمل و اخلاص ما بيفزا.
خوب درس بخوانيد و به مدرسه‌ها و آموزش و پرورش خوب برسيد. جبهه را چنان تقويت كنيد كه هرچه از عمر جنگ مي‌گذرد بر قدرت رزمنده‌ها اضافه شود، پهلوي شهدا شرمنده نباشيم. خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 523
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست