responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 512

موضوع: انواع مرگ در قرآن و روایات

تاريخ پخش: 06/02/1400

عناوين:

1- مردن روح، با وجود حیات جسم

2- مرگ سرخ، شهادت در راه خدا

3- چرا از مرگ می‌ترسیم؟

4- مقایسه دنیا و آخرت

5- خطر دلبستگی به دنیا

6- نمونه‌های رحمت الهی در دنیا

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه

اللهم صل علی محمد و آل محمد، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

در این رمضان 1400 گفتیم که بحث معاد را مروری بکنیم. دلیل معاد چیست؟ حکمت خدا، عدل خدا. نمونه‌های معاد چه هست؟ اصلاً مرگ چه هست؟ تا اینجا مطالبی را گفتیم. در این جلسه می‌خواهیم بگوییم که مرگ دو رقم است: یک مرگی که آدم می‌میرد، گاهی هم آدم زنده است ولی دلش مرده است. قرآن یک آیه دارد می‌گوید: «إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتى»
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم (إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتى) (نمل /80)

1- مردن روح، با وجود حیات جسم

پیغمبر تو مرده‌ها را نمی‌توانی حرف به گوششان برسانی. خب یعنی بعضی‌ها دلشان مرده است. حالا.
کسی که فساد می‌بیند، بی‌خیال است. نه امر به معروف می‌کند، نه نهی از منکر، این را در روایات داریم «مَيِّتُ» این هم مرده است، منتها «ميّت بين الأحياء» دارد راه می‌رود، مرده‌ی عمودی است، باقی مرده‌ها افقی در قبرستان خوابیده‌اند، این در جامعه راه می‌رود ولی بی‌خاصیت است، خنثی است. «فذلك ميّت بين الأحياء» (غرر الحكم و درر الكلم، ص 488)
در مناجات داریم گناه دل را می‌میراند: «وَ أَمَاتَ قَلْبِي عَظِيمُ جِنَايَتِي» (مناجات خمس عشر/ مناجات التائبین) امام می‌گوید خدایا «عَظِيمُ جِنَايَتِي» جنایات بزرگ، «أَمَاتَ قَلْبِي» قلب مرا مرگ داده است، این مرگ دل‌هاست. پناه بر خدا.
گاهی هم جامعه مرده است. قرآن یک آیه داریم می‌گوید: (وَ لَكُمْ فىِ الْقِصَاصِ حَيَوةٌ يَأُوْلىِ الْأَلْبَاب‌) (بقره /179) برای شما در قصاص حیات است. یعنی اگر قاتل را کُشتی، معلوم می‌شود کشورتان زنده است. اگر در یک کشوری قاتل با یک پول و با یک برنامه‌های دیگر دارد راه می‌رود، و قصاص نمی‌کنند قاتل را، معلوم می‌شود این جامعه هم مرده است. پس یک مرگ طبیعی داریم که همه آخر عمر است، نفس آخر را می‌کشیم، یک وقت هم مرگ عقل است، مرگ روح است، مرگ جامعه است، مرگ سیاسی است. مرگ این‌ها. دیگر حالا اصطلاحاً به آن مرده می‌گویند.
2- مرگ سرخ، شهادت در راه خدا
خب یک مرگ سرخ هم داریم. مرگ سرخ، شهادت است. خیلی مهم است. امیرالمؤمنین خیلی کمال دارد که روی کره‌ی زمین، در طول تاریخ منحصر به فرد است. تنها شخصی که هم خودش معصوم است، هم همسرش، امیرالمؤمنین است. امتیازات منحصر به فرد دارد. داماد پیغمبر، منحصر به فرد است ولی هیچ کجا نگفت: «فُزتُ» رستگار شدم، تا شهید شد گفت: «فُزتُ». پیداست مقام شهادت، و گرنه حضرت امیر اول کسی است که ایمان آورد به پیغمبر، نگفت: «فُزتُ». پدر دو معصوم نگفت: «فُزتُ». یک جا حضرت علی فرمود: «فُزتُ» و آن شهادت است، مرگ سرخ.
خب حضرت فرمود: «لَأَلْفُ ضَرْبَةٍ بِالسَّيْفِ» من هزار تا شمشیر بخورم، «أَهْوَنُ عَلَيَّ مِنْ مِيتَةٍ عَلَى الْفِرَاشِ» (نهج‌البلاغه، خطبه‌ی 123) هزار دفعه من کشته بشوم، راحت‌ترم تا تو رختخواب بمیرم.
جمله‌ای که حضرت قاسم علیه السلام به عمویش در ماجرای کربلا گفت، فرمود: «أحلی مِنَ العَسَل» شهادت از عسل شیرین‌تر است. تصورش هم برای ما مشکل است.
خب پیغمبر فرمود: «و فَوْقَ كُلِّ ذِي بِرٍّ بَرٌّ حَتَّى يُقْتَلَ الرَّجُلُ فِي‌ سَبِيلِ اللَّهِ» (بحارالانوار، ج 71، ص 60 و 61) هر خوبی خوب‌ترش هست، جز شهادت، خوب‌ترش نیست. البته برای اینکه ما دلمان نسوزد، غیر شهدا، داریم « مَنْ مَاتَ مِنْكُمْ عَلَى فِرَاشِهِ وَ هُوَ عَلَى مَعْرِفَةِ حَقِّ رَبِّهِ وَ حَقِّ رَسُولِهِ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ مَاتَ شَهِيداً» (نهج‌البلاغه، خطبه‌ی 190) کسی جبهه نرفته، در رختخواب می‌میرد اما آدم بصیری است، بصیرت دارد، حق را می‌شناسد، رسول خدا و اهل بیتش را می‌شناسد، یعنی با معرفت از دنیا برود، «مَاتَ شَهِيداً» خدا پاداش شهید به او می‌دهد. خب این ادامه‌ی بحث قبل بود. برویم سراغ مباحث دیگر معاد.
چرا از مرگ می‌ترسیم؟

3- چرا از مرگ می‌ترسیم؟

یک بحث است. این را من در کتاب معاد یک مثلی زدم، اینجا هم می‌گویم همان را. چرا راننده می‌‌ترسد؟ دلایل ترس از مرگ، دلایل ترس راننده است. به چند جهت راننده می‌ترسد:
1- راننده‌ای می‌ترسد که در آستانه‌ی سقوط باشد، در جاده دارد ماشینش مَعلق می‌خورد که بیفتد در دره، چون می‌بیند در آستانه‌ی سقوط است.
2- راننده‌ای می‌ترسد که بترسد ماشینش را بدزدند. ماشین قیمتی دارد در بیابان، هر لحظه می‌ترسد که یکی جلویش بپیچد و پیاده‌اش کند.
3- راننده‌ای می‌ترسد که جاده را نمی‌شناسد.
4- بنزین ندارد.
5- به مقصد برسد، دستش خالی است، حالا آنجا هم که می‌رود، آنجا هم کسی را ندارد، جایی را ندارد، پولی ندارد. دستش خالی است.
مرگ هیچ کدام از این‌ها نیست. مرگ سقوط نیست. مرگ انتقال است. از اینجا به آنجا. انتقال یک.
6- علاقه‌ی به ماشین. کسی که به دنیا چسبیده نمی‌تواند دل بکند. یک تاجری بود، یک منشی داشت. این تاجر سرمایه‌دار خیلی سنگینی بود. این منشی‌اش می‌خواست این را نجاتش بدهد. رفت خانه‌ی یکی از مراجع تقلید گفت: «این کسی را که من سال‌هاست دفتردارش هستم، خیلی ثروت دارد، من هر چه می‌گویم گوش نمی‌دهد، شما مرجع تقلیدید، بیا ممکن است نگاهش به شما بخورد، مثلاً حاضر بشود پول فقرا و خمس و این‌هایش را بدهد، شما برای نجات ایشان.» مرجع تقلید که برای پول خانه‌ی کسی نمی‌رود. گفت: «می‌دانم در شأن شما نیست، ولی من به خاطر نجات این، چون احتمال می‌دهم که نگاهش به شما بخورد، متأثر بشود.» گفت که: «خب میام». این مرجع، از مراجع درجه یک بود، برای نجات او رفت. یک مقدار نشست، گفت: «شما پیر شدی، مریض شدی، مرگ من و مرگ شما نزدیک است، مرگ همه نزدیک است.» یک چند دقیقه صحبت کرد، این تاجر گفت: «آقا نمی‌توانم دل بکنم، نمی‌توانم دل بکنم.» گفت: «خب اختیار با خودت است.» مرجع تقلید بلند شد، رفت. از خانه بیرون نرفته بود، تاجر مُرد. نمی‌تواند دل بِکَنَد.
یک چسبی گاهی دست آدم خون می‌شود، آدم یک دست می‌زند کف دست اگر بریده شد، پشت دست اگر بریده شد، یک چسب رویش می‌زند. از کف دست چسب راحت برداشته می‌شود، چون نچسبیده به پوست، کف دست ما مو ندارد، چون مو ندارد، بهش نچسبیده، راحت کَنده می‌شود، پشت دست چون مو دارد، مو می‌چسبد، کَندَنش سخت است، جیز و ویز می‌کند. خب. حالا.
به امام حسن گفتند چرا از مرگ می‌ترسند؟ فرمود: «لِأَنَّكُمْ أَخْرَبْتُمْ آخِرَتَكُمْ وَ عَمَّرْتُمْ دُنْيَاكُم‌» (معانی الأخبار، ص 390) دنیایتان را آباد کردید، آخرتان دستتان خالی است، می‌ترسید.
7- گاهی جاده را نمی‌شناسد. امام هادی، امام دهم فرمود: «خَافُ مِنَ الْمَوْتِ» می‌دانی چرا از مرگ می‌ترسی؟ «لِأَنَّكَ لَا تَعْرِفُه‌» (معانی الأخبار، ص 290) برای اینکه مرگ را نمی‌شناسی. آدم بداند وقتی می‌میرد می‌رود پهلوی سلمان و ابی‌ذر، می‌رود پهلوی زهرا و خدیجه سلام الله علیهما. می‌ترسید.
بنزین کم است. برای بنزین کم امیرالمؤمنین فرمود: «آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ» ناله از اینکه زاد و توشه‌ام کم است، «وَ طُولِ الطَّرِيقِ» و راهم طولانی است، «وَ بُعْدِ السَّفَر» سفر طولانی است، راه طولانی است، زاد و توشه ندارم. (نهج‌البلاغه، حکمت 77)
و مهم‌ترین عوامل که ما از مرگ می‌ترسیم برای این است که ذخیره نکردیم. قرآن در سوره‌ی جمعه می‌گوید: (إِن زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِيَاءُ لِلَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُاْ الموْتَ) (جمعه /6) بعد می‌فرماید: (وَ لَا يَتَمَنَّوْنَهُ أَبَدَا بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ) (جمعه /7) هرگز آرزوی مرگ ندارید، چرا؟ برای اینکه گناه کردید. کسی که گناه کرده. اگر یک همسری خودش را آماده کرده برای اینکه همسرش می‌آید، آرایش کرده، غذایش را پخته، درس بچه‌هایش را یاد داده، کارهایی که وظیفه‌اش بوده انجام داده، این منتظر است که شوهرش بیاید، اما اگر گوشت را سوزانده، بچه‌ها را کتک زده، ماشین را برده بیرون تصادف کرده، پول خانه را گم کرده، اگر دسته گل آب داده، هر وقت شوهرش بیاید، از او می‌ترسد، می‌ترسد. ما دستمان خالی است، کاری نکردیم.
بیننده‌ها ماه رمضان گوش می‌دهند، چاره‌ای نیست. فقط باید خدا نجات بدهد.
خدایا تو را به آبروی همه‌ی آبرومندان درگاهت قسمت می‌دهم ما را با دست خالی از دنیا نبر.
در اثر ایمان و عمل صالح مرگ را برای ما شیرین قرار بده.
مرده‌های ما را بیامرز.
4- مقایسه دنیا و آخرت
خب از این قصه بگذریم که چرا از مرگ می‌ترسیم. باید جایگزین کنیم. قرآن می‌گوید که به چی چسبیدی؟ هر چیزی که به آن چسبیدی، بهترش هست: (وَ الآخِرَةُ خَيرٌ وَ أَبْقَى‌) (اعلی /17) بیایید جا به جا کنید، یک خورده توجه به آخرت را پر رنگ کنید، عشقتان از دنیا کم می‌شود. حالا آخرت چرا بهتر است؟
1- اولاً که آخرت ابدی است: «خالِدینَ فیها»، خیلی در قرآن داریم: «خالِدینَ فیها». هم جهنم «خالِدینَ فیها» داریم، هم بهشت. الآن دنیا رئیس جمهوری‌هایش چهار سالند، هشت سالند، چیزی نیست. آخرت «خالِدینَ فیها» هست.
2- گسترده است. قرآن می‌فرماید: (عَرْضُهَا كَعَرْضِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْض‌) (حدید /21) حالا «عرض» به معنای وسعت باشد، وسعت بهشت وسعت آسمان‌ها و زمین است، یا «عرض» در مقابل طول باشد، عرضش این است، طولش بیشتر است، عرضش وسعت زمین و آسمان است.
3- تنوع دارد: «وَ فَاكِهَةٍ كَثِيرَة * لا مَقْطُوعَةٍ وَ لَا مَمنُوعَة» (واقعه/ 32 و 33).
4- دوستان آنجا، دوستان باوفایی هستند: (إِخْوَانًا عَلىَ‌ سُرُرٍ مُّتَقَابِلِين‌) (حجر /47) برادرانه، روبه‌روی هم هستند، در دنیا هم تقابل است ولی در دنیا با هم رقیبند، او می‌خواهد او را بشکند، او می‌خواهد او را بشکند، تقابل در بهشت، «مُتَقَابِلِين‌» مثل قطار هست که کوپه‌هایش روبروی هم هست، هواپیماهای شخصیت‌ها هم این‌طوری است، مثلاً هواپیمای رئیس جمهور آن‌ها یا هیئت دولت پشت هم نیست مثل اتوبوس، گرد هم هست. دنیا تقابل‌هایش درگیری است، بزن بزن است ولی آنجا تقابل‌هایش محبت است.«مُتَقَابِلِين‌»
5- همسران زیباست: (كَأَمْثَالِ اللُّؤْلُو الْمَكْنُون‌) (واقعه /23).
6- همسران دست نخورده هستند، همه باکره هستند: (لَمْ يَطْمِثهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَ لَا جَان‌) (الرحمن /56)

5- خطر دلبستگی به دنیا

7- علاقه به دنیا خوب است علاقه شدیدش بد است. بالأخره انسان مادیات را دوست دارد، چاره چه هست با مادیات زندگی کرده. بچه سرشیشه‌ای را دوست دارد، سینه مادرش را دوست دارد، راه تغذیه‌اش این است. می‌گوید علاقه‌اش طوری نیست، این علاقه‌ی مفرطش بد است: (وَ إِنَّهُ لِحُبّ‌ الْخَيرِ لَشَدِيد) (عادیات /8) دنیا خیر است. می‌گوید: (إِن تَرَكَ خَيراً الْوَصِيَّة) (بقره /180) یعنی «إِن تَرَكَ مالاً الْوَصِيَّة» قرآن به دنیا لقبی که داده، گفته لقب خیر، اما این خیر هم شدید نباید باشد. گفت عسل خوب است، یک قاشقش خوب است. روغن خوب است، یک قاشقش خوب است. «لِحُبّ‌ الْخَيرِ لَشَدِيد» شدتش بد است، اینکه انسان دین فروشی بکند، بی‌وجدانی بکند، بی‌انصافی بکند برای اینکه پولدار بشود. خب.
8- مرگ ورود به دنیای مبهم نیست، دنیای روشن است. آیات و روایات برای ما روشن کردند. گفتگوهایی که با هم می‌کنند. انواع گفتگوها در قرآن هست. خوب‌ها با خوب‌ها آمده چه می‌گویند. بدها با بدها، آیات آمده چه می‌گویند. خوب‌ها از بدها چه می‌پرسند؟ بدها از خوب‌ها چه می‌پرسند؟ به ملائکه چی آدم می‌گوید؟ ملائکه به ما چی می‌گویند؟ ما به خدا چه می‌گوییم؟ خدا به ما چه می‌گوید؟ تمام این گفتگوها در قرآن آمده است.
گاهی با هم درگیر می‌شوند، می‌گوید: (لَوْ لَا أَنتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنِين‌) (سبأ /31) اگر شما نبودید ما خوب بودیم، تو من را گمراه کردی، این فیلم را آوردی، این سی دی را آوردی، این کتاب را دادی، عکس را دادی، من را فلان جلسه بردی، «لَوْ لَا أَنتُمْ» اگر تو نبودی من خوب بودم، تو من را خراب کردی.
او جواب می‌دهد: برو گمشو (بَل لَّمْ تَكُونُواْ مُؤْمِنِين‌) (صافات /29) تو خودت ایمان نداشتی.
به شیطان می‌گویند: «خدا ذلیلت کند، تو مرا گمراه کردی»، شیطان می‌گوید: (فَلَا تَلُومُونىِ وَ لُومُواْ أَنفُسَكُم‌) (ابراهیم /22) چرا من را ملامت می‌کنی، خودت را ملامت کن. می‌گوید: آخر تو وسوسه‌ام کردی. می‌گوید: من وسوسه‌ات کردم، هُلت که ندادم. بغلت نگرفتم بگذارمت این اتاق، کیش کیشت کردم، خودت آمدی. شیطان مثل باغبان است، باغبان نمی‌آید شاخه را خشک کند، باغبان می‌آید در باغ، می‌بیند شاخه خشک است، ارّه را پایش می‌گذارد، خودت خشک شدی من بریدمت. خودت جنست جَلَب بود، من هم کیش کیشت کردم. جای مبهمی نیست همه چیزش روشن است.
از حضرت علی پرسیدند: شما چرا از مرگ نمی‌ترسی، مرگ را دوست داری؟ گفت: خدا را دیدم، مرگ را دوست دارم. گفتند: چه‌طور. گفت: «رَأَيْتُهُ قَدِ اخْتَارَ لِي دِينَ مَلَائِكَتِهِ» خدا دین ملائکه‌اش را به من نشان داده، مسلمانم، خوشحالم، «وَ رُسُلِهِ وَ أَنْبِيَائِهِ عَلِمْتُ …» راهی که به پیغمبران نشان داد، به من هم نشان داده. فهمیدم خدایی که در دنیا دست من را گرفته، آخرت هم دست من را خواهد گرفت. (التوحید، صدوق، ص 288). سابقه‌ی خوبی دارد. حالا.
توشه چه هست برای قیامت؟ تقوا: (وَ تَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَيرَ الزَّادِ التَّقْوَى‌) (بقره /197) توشه‌ی شما دوری از گناه است، تقواست. خداوند خیلی رحیم است. از مرگ نباید ترسید.
6- نمونه‌های رحمت الهی در دنیا
نمونه‌های رحم خدا
1- ثواب را ضرب در ده می‌کند. یعنی یک خوبی انجام بدهی، خدا برایت ده تا می‌نویسد: (مَن جَاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ عَشرُ أَمْثَالِهَا) (انعام /160)
2- گناهانت را می‌پوشاند. هر یکی از ما خلاف‌هایی داریم که حاضر نیستیم زن و بچه، پدر و مادرمان بشنوند، بفهمند، خدا عیب‌های شما را می‌داند ولی آبرویتان را نمی‌برد، ستّار العیوب است.
3- خدا بدی‌ها را تبدیل به خوبی می‌کند: (فَأُوْلَئكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَنَاتٍ) (فرقان /70) بدی‌هارا تبدیل به خوبی می‌کند. مَثَل زدم، مثل باغچه، باغچه آب بدبو را فرو می‌رود، گل خوشبو می‌آید بیرون. همان خدایی که آب بدبو را گل خوشبو می‌کند، می‌تواند گناهان را تبدیل به حسنه بکند.
خب دیگر چه؟
4- یأس را حرام می‌داند. خودش گفته (لَا تَقْنَطُواْ) (زمر /53) هر چی هم گناه کردید مأیوس نشوید: (إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً) (زمر /53) این «جَمِيعاً» یعنی چه؟ همه را می‌بخشد. کسی پرده‌ی کعبه را گرفته بود، می‌گفت: «خدایا من را ببخش»، بعد می‌گفت: «می‌دانم نمی‌بخشی.» به او گفتند: «چرا؟» گفت: «شما نمی‌دانید من چه کردم؟» گفتند: «چه کردی؟» گفت: «به من گفتند برو کربلا امام حسین را بکش، جایزه بگیر. من جزء لشکر یزیدم، رفتم امام حسین را بکشم، آمدم جایزه بگیرم.» حضرت فرمود: «این که می‌گویی خدایا من را نمی‌بخشی، گناه یأس تو از شرکت در لشکر یزید بدتر است.»
هیچ کس نباید مأیوس بشود. از ما گذشته، چرا از ما گذشته؟ آدم در فاصله‌ی یک دقیقه ممکن است عوض بشود. یأس حرام است.
5- شفاعت هم قبول می‌کند: (وَ لَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضىَ‌) (انبیاء /28)
پس ببینید خوبی را ده تا می‌نویسد. گناه را یکی می‌نویسد. عیب را می‌پوشاند. شفاعت را می‌پذیرد. توبه را می‌پذیرد. ما اگر با چنین خدایی و با چنین کتابی آشنا بشویم، ترس ندارد.
6- از همه گذشته، فرصت گذاشت، وقف که می‌توانی بکنی. در عمرت هیچ کار خیر نکردی، الآن آن مقدار که نیاز بچه‌ها هست بگذار کنار، یک کار خیری برای منطقه بکن. چه قدر آدم هست می‌خواهد ترقی علمی بکند، پول کتاب ندارد. می‌خواهد ازدواج بکند، مهریه ندارد، جهازیه ندارد، می‌خواهد درس بخواند، خوابگاه ندارد. بیایید یک چیزی برای خودتان بسازید. اموال را که نمی‌برید آن طرف. همین که خدا لطف می‌کند می‌گوید آخر عمرت هم یک چیزی وقف کنی، این جبران می‌شود تقصیر و قصورهای قبلی را. جایگزین گذاشته. ما هی ناز می‌کنیم. هر چه خدا می‌گوید بیا، ما نمی‌آییم.
در مناجات داریم «کَأنَّ لِیَ التَّطَوُلُ عَلَیک» (دعای افتتاح). دیدید بعضی پدربزرگ‌ها به نوه‌شان می‌گویند: بیا آقا جان، بیا عزیز، دستت را بده. می‌گوید: نمی‌خواهم. عزیز بیا، من تو را دوست دارم. می‌گوید: نمی‌خواهم. امام سجاد می‌گوید: خدایا هر چه ناز من را می‌کشی، من گردن کلفتی می‌کنم «کَأنَّ لِیَ التَّطَوُلُ» یعنی انگار من ناز می‌کنم. در یک جای دیگر امام سجاد می‌گوید که چنان با من رفتار کردی که حتی انگار من هیچ گناه ندارم، یک ذره روی خودت نیاوردی. «حَتّی کَأنّی لا ذَنبَ لِی» (دعای ابوحمزه ثمالی) یعنی جوری با من رفتار کردی، انگار من هیچ گناهی ندارم. دائماً گناه می‌کنم اما هیچ روی خودت نمی‌آوری.
یک همچین خدایی داریم. دنیایمان را این طوری آباد کرد، دنیایمان را این طوری آباد کرد.
7- رحمتش واجب است. خدا چند جا فرموده: (كَتَبَ عَلىَ‌ نَفْسِهِ الرَّحْمَة) (انعام /12) «کَتَبَ» یعنی نوشت، نوشته یعنی واجب. می‌گوید: (كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ) (بقره /183) روزه بر شما نوشته شد، یعنی قطعی شد. «كَتَبَ عَلىَ‌ نَفْسِهِ الرَّحْمَة» یعنی خدا رحمت را بر خودش واجب کرده.
حالا رحمتش شامل همه می‌شود؟ بله جای دیگر می‌فرماید: (وَ رَحْمَتىِ وَسِعَتْ كُلَّ شَىءٍ) (اعراف /156) رحمت من منتها دَرِ ما بسته است. اقیانوس خیلی آب دارد اما توپ که می‌اندازی در اقیانوس، آب‌ها در توپ نمی‌رود، گیر در اقیانوس نیست، گیر در توپ هست، این دَرِش بسته است. این هیچ روزنه‌ای نگذاشته است.
در دعا داریم که خدا رفیق خوبی است: «یا نِعمَ الرَّفیق» در دعای جوشن کبیر شب قدر هست، خدایا رفیق خوبی هستی، رفیق‌های دیگر ما را برای خودشان می‌خواهند. تو رفیقی هستی که من را برای خودت نمی‌خواهی، من را برای خودم می‌خواهی.
در دنیا هم گفتی من شما را پیروز کردم. بالأخره پیغمبر پیروز شد یا مشرکین؟ موسی پیروز شد یا فرعون؟ ابراهیم علیه السلام پیروز شد یا نمرود؟ یزید پیروز شد یا امام حسین؟ روی کره‌ی زمین یک نفر شیعه، سنی، یک نفر حاضر نیست اسم بچه‌اش را شمر و یزید بگذارد. میلیون‌ها آدم اسم بچه‌شان را با افتخار می‌گذارند حسن، حسین، علی، فاطمه، زهرا. رزقت را هم گفته: «عَلَیَّ» (عَلىَ اللَّهِ رِزْقُهَا) (هود /6) رزقت را من می‌دهم. نوزاد که به دنیا می‌آید، چه چیزی دارد؟ چه کاری می‌تواند؟ یک مکیدن می‌خواهد خدا یادش داده. یک سینه‌ی پر شیر می‌خواهد، خدا در اختیارش گذاشته. آن وقتی که من نخواستم خدا به من داد، حالا که من از خدا می‌خواهم حتماً به من می‌دهد. «یا مبتدئاً بالنِّعَمِ قَبلَ اِستِحقاقِها» خدایا هر جا من یادم رفته، تو یادم می‌آوری، تو یادم می‌آوری. مهر مادر نبود، چه چیزی جبران مادر را می‌کند؟ همه‌ی زن های دنیا را آب کنی، مادر در آن پیدا نمی‌شود. همه‌ی غذاهای نوزاد‌ها و تمام ویتامین‌ها را با هم ترکیب کنید، همه‌ی دکترهای غذاشناسی را بیاورید، همه کارها را بکنید، نه غذایی شیر مادر می‌شود، و نه.
تازه بچه مکیدن را بلد است، فوت کردن را بلد نیست. آخر شش میلیارد بچه متولد شدند، یکی نباید فوت کند؟ بگوید همه سینه‌ی مادر را مکیدند، یک بچه مادر‌زادی یک بچه فوت می‌کند. کی دسته؟ چه‌طور می‌گویند انسان با تصادف درست شد. آخر این تصادف شش میلیارد به هدف می‌خورد، تصادف یک بار بایستی کج برود. وقتی می‌گویند این هستی تصادف است، نقشه‌ای نبوده، خدایی نبوده، تدبیری نبوده، هیچی نبوده، قضا و قدر بوده مثل سنگ‌های رودخانه، سیلی آمد سنگ‌ها را آورد در رودخانه گذاشت. اگر قضا و قدر هست، اگر تصادف هست، تصادف باید یک بارش اشتباه بشود. شش میلیارد آدم مکیدند، یک آدم فوت نمی‌کند. چرا انسان خودش را به احمقی می‌زند.
خدایا به آبروی هر کس که پهلوی تو آبرو دارد تمام انبیاء و اوصیاء و پیغمبر و اهل بیتش ایمان کامل، بدن سالم، عقل قوی، علم مفید، عمر بابرکت، نیت خالص، نسل پاک، عزت دنیا و آخرت، حسن عاقبت به همه مرحمت بفرما.

«و السلام علیکم و رحمة الله»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 512
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست