responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 438

موضوع: امر به معروف و نهي از منكر-4، مراحل

تاريخ پخش: 71/06/12

بسم الله الرحمن الرحيم

جلساتى ما درباره امر به معروف و نهى از منكر صحبت كرديم. در اين جلسه شيوه‌ها و روش آن را مى‌خواهيم بگوييم. يك جلسه مراحلش را گفتيم، يك جلسه هم مي‌خواهيم شيوه هايش را بگوييم. چون مقام معظم رهبرى فرمود: امربه معروف و نهى از منكر مثل نماز واجب است.

1- روش امر به معروف و نهي از منكر در زمانهاي مختلف فرق مي‌كند

خوب ما درباره‌ي نماز چقدر مسئله مي‌دانيم؟ چه طور وضو بگيريم؟ چه طور تيمم كنيم؟ اگر بين سه و چهار شك كرديم چه كار كنيم؟ اگر كلام بى جا بود، سلام بى جا بود، چه كار كنيم؟ چطور سجده سهو بگوييم؟ نماز آيات چه طور است؟ نماز مرده چه طور است؟ چطور مسائل نماز روشن است؟ امر به معروف هم بايد ريز كاري هايش روشن باشد. يك جلسه مراحل را گفتيم، در اين جلسه شيوه‌ها را مى‌گوييم. موضوع بحث ما شيوه‌ها و روش امر به معروف و نهى از منكر است. زمان‌هاى مختلف فرق مى‌كند. در نظامى كه حاكميت آن با مسلمان‌ها است، مثل جمهورى اسلامى، يك شيوه دارد. در زمان طاغوت كه حكومت با ظلم و كفر و طاغوت بود، يك شيوه ديگر دارد. گاهى امامان ما افرادى را به عنوان عامل نفوذى، كارگزارى مى‌كردند و در دستگاه طاغوت مي‌فرستادند. مى‌گفتند: تو شيعه هستى. از طرف ما در دستگاه بنى اميه و يا بنى عباس باش. براى اينكه يك جاهايى منكرات را جلويش را بگيرى.
يكى از اينها شخصى به نام محمد بن اسماعيل است. يكى به نام على بن يقطين است. اينها دو نفر نمونه هستند. امام كاظم به على بن يقطين فرمود: تو از شيعه‌هاى خوبى هستى كه به خاطر مديريت و سياستى كه دارى، دولت وقت با اينكه ظالم است ولى به تو نياز دارد و من كه امام هستم به تو اجازه مى‌دهم كه تو در دستگاه ظلم بروي تا آنجا كه مى‌توانى جلوى ظلم را بگيري. تا آنجايى كه مى‌توانى رأى آنها را بزنى. آنجايى كه بايد هل بدهى، هل بده. آنجايي كه بايد چوب لاى چرخ بگذارى، بگذار. به هرحال تو نماينده ما در دستگاه طاغوت هستى. بعد امام فرمود: شما ستارگان خدا در روى زمين هستيد. كسى كه بتواند در دستگاه ظلم آب نشود خيلي شخصيت محكمي دارد.

2- مردم در برابر مفاسد سه دسته‌اند

چون ما چند نوع آدم داريم. آدم هايى هستند كه آب مى‌شوند. يعنى خودش كه وارد يك جاى فاسدى مى‌شود، پاى منقل كه مى‌نشيند، خودش هم ترياكى مى‌شود. مى‌رود ترياكى را بگيرد، خودش هم ترياكى مى‌شود. آدم هايى هستند كه در جامعه فاسد آب مى‌شوند. آدم هايى هستند كه آب نمى‌شوند. مثل يخ در فريزر هستند. آدم هايى هستند كه سعى مى‌كنند جامعه فاسد را عوض كنند. پس ما سه نوع آدم داريم. انواع مردم؛ 1 – گروهى آب مى‌شوند. 2 – گروهى آب نمى‌شوند. 3 – گروهى ديگران را آب مى‌كنند.
در قرآن داريم چه كسانى آب مى‌شوند؟ قرآن مى‌گويد: اهل بهشت، با اهل جهنم گفتگو مى‌كنند. مى‌گويند: (ما سَلَكَكُمْ في‌ سَقَرَ) (مدثر /42) چطور شد كه شما اهل جهنم شديد؟ مى‌گويند: به چهار دليل اهل جهنم شديم. (قالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ) (مدثر /43) پا بند به نماز نبوديم. (وَ لَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكينَ) (مدثر /44) به فكر گرسنه‌ها نبوديم. يكى هم مى‌گويد: در جامعه آب مى‌شديم. (وَ كُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضينَ) (مدثر /45) مى‌رقصيدند، ما هم مى‌رقصيديم. منطق ما اين بود كه خواهى نشوى رسوا، همرنگ جماعت شو. ما در جامعه آب مى‌شديم. خواهى نشوى رسوا همرنگ جماعت شو. ترجمه اين آيه است «وَ كُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضينَ» ديديم مى‌رقصند ما هم زديم. ما هم رنگ مردم شديم. براى اينكه كلاه ما پس معركه نباشد و از قافله عقب نمانيم.
اين شعر خواهى نشوى رسوا همرنگ جماعت شو، شعر غلطى است. من يك وقت يك مثلى زدم. مثل قشنگى بود. گفتم: كشتى مسافربرى دارد در دريا مسافر مى‌برد. يك موشكى به آن مي‌خورد و غرق مي‌شود. حادثه‌اى پيش مي‌آيد و منفجر مي‌شود. پانصد نفر مسافر هم دارد. چهارصد تا از آنها نمي‌توانند شنا كنند و غرق مى‌شوند. صد نفر كه مي‌توانند شنا كنند بيايند و بگويند: خواهى نشوى رسوا همرنگ جماعت شو. بگويند: بياييد ما هم غرق بشويم. اين ديوانگي است. اصلاً اين شعر خواهى نشوى رسوا همرنگ جماعت شو، شعر احمقانه‌اى است. از بن غلط است. بعضى شعرها از بن غلط هستند. مگر اينكه يك توجيهى پيدا كنيم.
يكى از شعرهايى كه از بن غلط است، مگر اينكه يك توجيهى براى آن پيدا كنيم، اين شعرى است كه در كتاب‌هاى درسى هم هست. «ديد موسى شبانى را به راه» چوپانى را ديد كه چوپان دارد مناجات مى‌كند و مى‌گويد: خدا كجا هستى كه موهايت را شانه كنم. روسريت را درست كنم. عطر به تو بزنم. من چاكر تو هستم. من مخلص تو هستم. من نوكر تو هستم. داشت به زبان چوپانى مناجات مى‌كرد. حضرت موسى فرمود: اين مزخرفات چيست كه مى‌گويى؟ بعد هم خدا با موسى دعوا كرد كه برو و به آن بگو: هرچه دلت مى‌خواهد بگويى، بگو. خوب اگر هركسى واقعاً هر حرف مزخرفي را مى‌خواهد بگويد و انبياء هم كارى به آنها نداشته باشند، پس خاصيت انبياء چه مى‌شود؟ اصلاً انبياء براى اينكه مردم را از انحراف نجات بدهند آمده‌اند. يك منحرفى دارد حرف بيهوده مي‌زند. پيغمبر طبق وظيفه‌اش دارد عمل مى‌كند. خدا مى‌گويد: به وظيفه‌ات عمل نكن. پليس را گذاشته‌اند براى اينكه جلوى راننده متخلف را بگيرد. يك راننده متخلف است و پليس مى‌گويد: ايست، رئيس پليس بگويد: خوب بگذار برود. مي‌گويد: اگر بگذارم برود، پس خاصيت من چه مى‌شود؟ اين شعر اگر درست باشد، اصل نبوت حضرت موسى لغو است. شعر از پايه غلط است. مگر اينكه بگوييم: نه، نظر شعر اين بوده است كه اين رقمى نگو. يك خرده آرام بگو. اين چوپان است و با زبان چوپانى صحبت مى‌كند. اين عقلش نمى‌كشد، مگر اينكه بحث شيوه باشد و اگر نه اگر اصل باشد و اينطور كه شاعر مى‌گويد باشد، اين معناش اين است كه بعثت انبياء هيچ است.
به هرحال افرادى هستند كه در جامعه آب مى‌شوند. مثل چه؟ مثل نمك، مثل خاك در آب حل مى‌شود. افرادى هستند كه حل نمى‌شوند. به مرور زمان تحت تأثير قرار مى‌گيرند. مثل آهن كه در آب بياندازى فورى آب نمى‌شود. اما يك مدتى اگر آهن در آب بماند، زنگ مى‌زند. افرادى هستند مثل طلا هستند. هر چقدر هم كه در آب بمانند زنگ نمى‌زنند. پس سه نوع آدم داريم. خاكى، آهنى، طلايى. آدم هايى كه آب مى‌شوند. آدم هايى كه آب نمى‌شوند. آدم‌هاى كه ديگران را آب مي‌كنند.
آدم هايى كه آب مى‌شوند «وَ كُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضينَ» آدم هايى كه آب نمى‌شوند. در قرآن سوره‌اى به نام سوره كهف است. در جامعه فاسد چند نفر راد مرد و خداپرست بودند. اينها گفتند: حالا كه همه مردم فاسد هستند، اگر ما در اين جامعه باشيم آب مى‌شويم. بيايد ما سر به بيابان بگذاريم و برويم در يك غارى زندگى كنيم كه در جامعه فاسد آب نشويم. «و كنا» اينها اصحاب كهف هستند. بعضى‌ها ديگران را عوض مى‌كنند. مثل حضرت امام(ره)، يك نفر بود اما تحول در ايران بوجود آورد. در دنيا تحول ايجاد كرد. حضرت ابراهيم يك نفر بود، اما قرآن مى‌گويد: يك امت بود.

3- گاهي يك جوان يك محله را عوض مي‌كند

گاهى يك جوان در يك محله، منطقه را عوض مى‌كند. گاهى يك دختر در خانه همه اعضاى خانواده را منقلب مى‌كند. ما آدم‌هاى اينچنيني داريم. خانواده‌اى غير مذهبى بودند. همه اين خانواده تقريباً لاابالى بودند. منتها يكى از اين جوان‌هاى لاابالى علاقه مند به يك دختر مذهبى شد. دختر گفت: اگر مى‌خواهى با هم ازدواج كنيم من در خط تو نمى‌آيم. بايد تو در خط من بيايى. گفت: باشد. مراسم عقد واينها كه شد، وقتى عروس و داماد مى‌خواستند با هم باشند، پسر اهل نماز و اينها نبود. فاميل‌ها همه جمع شده بودند. فاميل‌هاى عروس و پسر ديدند كه اين پسر آمده و وضو مى‌گيرد. گفتند: اين اهل نماز نبود. بالاخره معلوم شد كه عروس به آن گفته است كه اگر مى‌خواهى بايد وضو بگيرى. بعد هم يك دعايى هست كه بايد بخوانى. اين جوان كه در معرض ويراني بود وضو گرفت و بعد هم گفت: موى سر من را بگير و اين دعا را بخوان. ما مى‌خواهيم كه شروع كارمان با نام خدا باشد. وقتى اين حركت از اين دختر مسلمان شد، تمام فاميل به هم نگاه كردند و يك مرتبه يك انفجارى در فاميل رخ داد. يك مرتبه همه فاميل منقلب شدند. يك دختر حزب اللهى مى‌تواند يك فاميل را منقلب كند. ما داشته‌ايم جوان هايى را كه منشأ تحول بوده‌اند. يك بسيجى در يك روستا رفته و در آن روستا بيست نفر جبهه‌اي درست كرده است. پس سه نوع آدم داريم. آدم هايى كه آب مى‌شوند. آدم هايى كه خودشان را حفظ مى‌كنند. آدم هايى كه ديگران را منقلب مى‌كنند. حالا على بن يقطين از آنهايي بود كه آب نمى‌شد. امام صادق فرمود: شما ستارگان خدا در روى زمين هستيد. اين خيلى جمله‌ي مهمى است كه امام به يك كسى بگويد: تو ستاره هستى. البته حضرت امام(ره) به آيت الله خامنه‌اى در يك جا فرمودند: تو خورشيد انقلاب هستى. اين لقب‌ها را آسان به كسى نمى‌دهند. تو ستاره ما هستى. امام كاظم(ع) فرمود: «من سعادة على بن يقطين انى ذكرتم فى الموقف» (رجال‌الكشي،ص433) اگر مى‌خواهيد كه ببينيد على بن يقطين چه طور آدمى است، بدانيد كه اينقدر خوب است كه من در عرفات و در مكه به او دعا مي‌كنم. يعنى من دعا گوى على بن يقطين هستم. اگر على بن يقطين، بخاطر امر به معروف كارى مى‌كند كه امام كاظم(ع) آن را دعا مى‌كند، شما برادران و خواهران بسيجى با امر به معروف و نهى از منكر، اگر به شيوه درست عمل كنيد، حضرت مهدى(عج) به شما دعا مى‌كند. چون فرقى بين امام‌ها نيست. اگر امام كاظم به آن امر به معروف كن، دعا مى‌كند، حتماً امام زمان(ع) به شما دعا مى‌كند.
روايت داريم از امام كاظم(ع) كه مي‌فرمايد: خداوند دوستانى دارد كه با طرفداران ظلم هستند. خداوند گاهى يك آدم‌هاى خوبى را در تشكيلات فاسد مى‌كارد تا آن آدم‌هاى خوب وقت حساس جلوى خطر را بگيرند. چند بار فرعون مى‌خواست كه موسى را بكشد. هر دفعه كه مى‌خواست موسى را بكشد، زن فرعون مى‌آمد و جلوي او را مي‌گرفت. چون زن فرعون ايمان داشت. مى‌گفت: براي چه مي‌خواهي او را بكشي؟ اين يك بچه است. امام كاظم(ع) فرمود: من ضمانت كردم براى ايشان كه اهل بهشت باشد و چقدر سعادت مى‌خواهد كه امام معصوم ضمانت كند كه يك نفر اهل بهشت بشود.
پس اين يك شيوه است. يكى از شيوه‌ها اين است كه آدم يك عامل نفوذى داشته باشد و اين كار را بكند. مثلاً فرض كنيد مهندسين و دكترهايي را داريم كه بسيار خوب و حزب اللهى هستند. دكترها و مهندسينى هم داريم كه مثلاً مذهب آنها يك خرده ضعيف است. رئيس هر اداره‌، بهترين كسى است كه مى‌تواند امر به معروف و نهى از منكر بكند. چون اگر من بروم حرف بزنم مى‌گويد: تو آخوند هستى. وظيفه‌ات است كه بگويى اما يك دبير رياضى خيلى قشنگ مى‌تواند كه بچه‌ها را به خط بياورد. يك استاد دانشگاه بهترين موقعيت را براى امر به معروف و نهى از منكر دارد. امر به معروف و نهى از منكر درست است كه به دوش امت حزب الله و شهيد داده‌ها هست اما گاهى وقت‌ها يك استاد دانشگاه، نقشش از يك روحانى بيشتر است. چون دانشجو به اين معتقد است و چون به اين معتقد است، مى‌تواند پنج دقيقه با اين صحبت كند. بياييد كارى بكنيم كه نماينده امام زمان باشيم.

4- نقش ايراني‌ها در اسلام برخي كشورها

يك كسى در يك كشورى براى يك كارى رفته بود. بعد مى‌گفت: من فكر كردم كه حالا كه اينجا براى تجارت آمده‌ام خوب است كه چند نفر آدم‌هاى مفيد را شناسايى كنم و اينها را به ايران ببرم. چند تا جوان را از آن كشور به ايران آورد و بعد هم اينها تحت تأثير قرار گرفتند. عقايدشان و افكارشان و خصلتشان و عملشان و راه هايشان عوض شد و خلاصه اينها وقتي به كشور خودشان برمى‌گردند، اينها بنيانگذار مكتب تشيع در كشور خودشان مى‌شوند. شما مى‌دانيد مسلمان‌هاى تانزانيا چطور مسلمان شدند؟ تانزانيا كشورى است كه بيست ميليون جمعيت دارد و در آفريقا است. اسلام مردم تانزانيا از يك عده تاجر شيرازى است. يك گروه از شيراز، چند قرن قبل بلند شدند كه تجارت كنند و از طريق دريا با كشتي به تانزانيا رفته‌اند بعد آنها بنيانگذار اسلام در تانزانيا مي‌شوند. شما مى‌دانيد بنيانگذار اسلام در چين يك فرد ايراني بوده است؟ الآن چين هشتاد ميليون مسلمان دارد. يك عالمى از قزوين بوده است كه قبرش هم الان در آنجا هست و لذا مردم چين كه مسلمان هستند حرف‌هاي عبادتي آنها فارسي است. مثلاً وقتى مى‌خواهند نماز بخوانند، به زبان فارسى مى‌گويند: دو ركعت نماز صبح قربة الى الله. وقتى مى‌خواهد غسل كند، مى‌گويد: غسل جنابت مى‌كنم قربة الى الله. يعنى كلمات عبادي‌شان را با عبارت فارسى مى گويند. بنيانگذار اسلام در چين ايرانى‌ها بوده‌اند. بنيانگذار اسلام در هندوستان، ايرانى‌ها بوده‌اند. ما به خاطر امر به معروف و نهى از منكر خيلي هجوم فرهنگى داشتيم. اين زشت است كه ما كه هجوم كنندگان فرهنگى بوديم، حالا مورد هجوم قرار بگيريم.
يك شعري بود كه من فراموش كرده‌ام. يك كسى به من مى‌گفت: قرائتى هر وقت كه در تلويزيون شعر خواندى يا يادت رفت و يا غلط خواندى. مى‌گويند: ابوالحسن صدرى، البته فاميلي‌اش را دقيق نمي‌دانم. گفت كه پيغمبر فرمود: هر كسى دو عمل انجام بدهد، قطعاً اهل بهشت است. يكى از آنها را راوى يادش رفت. يكى را هم من يادم رفته است. پس اين چه شد؟ مى‌گفت: پيغمبر فرمود: هر كس دو تا كار بكند اهل بهشت است. يكى را راوى كه از پيغمبر نقل كرده بود يادش رفت. يكى از آنها را هم من يادم رفته است.

5- نقش شعر در مبارزه با حكومت ظالم

شعر مقام بالايي دارد. شعر خوب خيلى نقش دارد. انشاء الله يك بحثى هم راجع به شعر مى‌خواهم بكنم. دارم مطالبش را جمع مى‌كنم كه شعرا چه كارهايى كرده‌اند؟ اگر شاعر خط داشته باشد و فكر داشته باشد. ايده داشته باشد كه خيلى‌ها دارند، شاعر مى‌تواند يك كارى بكند كه يك حكومت را بلرزاند و عاجز كند. دعبل شاعر بود. بيست سال حكومت بنى عباس در تعقيب او بود. روستا به روستا مى‌رفت تا او را بگيرد. بنى عباس مى‌گفت: اين دعبل استخوان در گلوى من است. من نمى‌دانم كجا او را بگيرم. بالاخره بيست سال فرارى بود و بخاطر شعرش حكومت بنى عباس را متزلزل مى‌كرد. عاقبت او را گرفتند و در نود سالگى او را كشتند. بعد از نماز صبح پيرمرد نود ساله را شهيد كردند. اما بيست سال يك حكومت را مى‌لرزاند. شاعرقشنگ مى‌تواند كار بكند.
داريم شيوه‌ها را مى‌گوييم. چگونه امر به معروف و نهى از منكر بكنيم؟ گاهى با اين قيافه ما برويم نمى‌شود. بايد يكى از خودشان، از تيپ خودشان باشد. من به ورزشكارها و فوتباليست‌ها نمى‌توانم بگويم: نماز بخوانيد. مى‌گويد: تو مي‌تواني مثل من گل بزني؟ اما آن فوتباليست درجه يكى كه مى‌رود در كشورهاى ديگر و نفر اول و دوم مى‌شود و براى جمهورى اسلامى يك افتخارى بوجود مى‌آورد، همان فوتباليست اگر نمازش را در ميدان بخواند خيلي تاثير دارد. خيلى از آنها نماز مى‌خوانند. اما عيب ما اين است كه فوتباليست‌هاى ما نمازشان را آن پشت مى‌خوانند. يعنى گل را در چمن مى‌زند، نمازش را پشت ديوار مى‌خواند. خوب نمازش را هم علنى بخواند. آنوقت مي‌گويند: پس اين را كه من دوست دارم و 2 بعد از نصف شب در فرودگاه به استقبالش مى‌روم، اين يك سجده‌اى هم دارد و با خدا هم يك خرده رابطه‌هاى گرمى دارد.
پس گاهى وقت‌ها يك نفر مثل على بن يقطين را در يك دستگاه بكارند. امام كاظم(ع) مى‌گويد: برو و جلوى فساد را بگير. من در مكه تو را دعا مى‌كنم. تو ستاره هستى. من بهشت را براى تو ضمانت كردم. اينقدر امام كاظم(ع) ايشان را تشويق مى‌كند. اين بخاطر اين است كه در يك جاى حساسى با يك شيوه‌اى كه حكومت هم نفهمد جلوى فساد را بگيرد. خوب گاهى بايد اينطور باشد. اين براي بعضى از زمان هاست. پس شيوه‌ها: 1- قرار دادن افراد نفوذى در تشكيلات فاسد؛ اگر يك تشكيلات فاسدى بود و ما را راه نمى‌دهند، يكى از تيپ خودشان و به همان مدرك و عنوان در بين آنها برود و همانجا مى‌تواند نقش خودش را ايفا كند.

6- شيوه امر به معروف و نهي از منكر با توجه به توان افراد

2- توجه به توان؛ گاهى وقت‌ها يك كسى يك فسادى را انجام مى‌دهد، نمى‌تواند. اصلاً سيگار خودش يك منكرى است. به جوان مى‌توان گفت: نكش. اما براي پيرمرد مشكل است كه نكشد. البته پيرمردها هم مى‌توانند نكشند. بايد مواظب توان افراد هم باشيم. گاهى يك سري از افراد منكرى انجام مى‌دهند. يك مرتبه نمى‌شود او را از آن چيز جدا كرد. شيوه دارد. حتماً شنيده‌ايد كه شراب چطورى حرام شد؟ حضرت وقتى مبعوث شد در همه خانه‌ها شراب بود. مثل اينكه الان در همه خانه‌ها ترشى هست. مربا هست. در اكثر خانه‌ها ترشى و مربا هست. در همه خانه‌ها شراب بود. يك مرتبه اگر بخواهد بگويد: شراب حرام است، اينكه نمى‌شود. اول تدريجى فرمود. فرمود: از انگور دو تا چيز مى‌گيرند. شراب و رزق خوب، فرمود: از انگور (تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَراً وَ رِزْقاً حَسَناً) (نحل /67) از انگور هم شراب مى‌سازند و هم يك چيز خوبى درست مي‌كنند. يعنى شراب خوب نيست. شما اگر دو تا بچه داشتى و گفتى: اسم ايشان احمد است و يك پسر خوب ديگر هم دارم. وقتى بگويى: يك پسر خوب ديگر هم دارم. يعنى اين خيلى خوب نيست.
گاهى وقت‌ها آدم بايد گوشه بزند. آقا اين سالن كه خوب است ولى جايت خالى بود چه سالنى بود. يعنى اين سالن تعريفى ندارد. شراب و يك چيز خوب، يك چيز خوبى يعنى شراب چيز خوبى نيست. دفعه اول گوشه زد. دفعه دوم يك خرده فتيله‌اش را بالا آورد. يك خرده روشن‌تر گفت. فرمود: منافع دارد اما ضررش بيشتر است. (مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما) (بقره /219) شراب منفعت دارد. آن كسى كه گندم مى‌كارد. كشمش درست مى‌كند. شيشه مى‌سازد. كارخانه شراب سازى، كارگرها، بيمه، گمرك، كارتن ساز، كاميونى كه ان را حمل و نقل مى‌كند، شراب فروشى‌هاى در خيابان، ساقى، بالاخره از شراب يك هيئتى به نان و آب مى‌رسند. بالاخره در يك گروهى يك منافعى دارد، اما ضررش بيشتر است. بعد فرمود: ببينيد تا مست هستيد نماز نخوانيد. (لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُكارى‌) (نساء /43) تا مست هستيد نماز نخوانيد. يعنى اينكه قبل از ظهر شراب نخور. براى اينكه مى‌خواهى نماز ظهر بخوانى. بعد از ظهر هم نخور، براى اينكه مي‌خواهي نماز عصر بخواني. نزديك غروب هم نخور براى اينكه مي‌خواهي نماز مغرب بخواني. صبح هم نخور. شب هم نخور. پس چه موقع بخوريم؟ فقط بعد از نماز عشاء مى‌شود خورد. آن هم موقعي كه آدم خواب است.
به يك كسى مى‌گفتند: اينقدر برنج نخور. گفت: برنج چه عيبى دارد؟ برنج آدم را چاق مى‌كند. چاقى هم عيبى ندارد. فقط آنهايى كه زير تابوت هستند فحش مى‌دهند. ما كه مرديم. حالا هرچه مى‌خواهند فحش بدهند. اين مى‌گويد: وقت نماز مست نشو. صبح كه نماز است. ظهر كه نماز است. عصر كه نماز است. حالا نگاه به ما نكن كه نماز ظهر و عصر را با هم مى‌خوانيم. قانون اسلام است. سنى‌ها درست مى‌گويند. راه سنى‌ها در نماز خواندن از راه شيعه‌ها بهتر است. سنى‌ها نمازشان را در پنج نوبت مى‌خوانند. ما هم در رساله داريم كه نماز را در پنج نوبت خواندن بهتر است. يعنى خوب است كه آدم ظهر نماز بخواند و برود مشغول كارش بشود و دوباره بيايد و نماز عصر را بخواند. منتها حالا ما مى‌گوييم: دو بار، سه بار نكنيم. حالا دو، سه تا سيب زمينى ارزش دو قابلمه را ندارد. همه را يك جا بپزيم. ما براى رفاه‌طلبى خودمان به سراغ اين كار رفته‌ايم و اگر نه اصل اسلام اين است كه نماز در پنج نوبت باشد. علتش هم اين است كه آدم غافل مى‌شود. خدا را مى‌خواهد. دستش كثيف مى‌شود و دائم مى‌گويد: برو بشوي. ما يك مرتبه دستمان را مى‌شوييم. مى‌گويد: نه همين دو ساعت به دو ساعت بشوي. نماز ذكر است و ذكر دواى غفلت است. ما چون خيلى غافل هستيم، خيلى بايد متذكر بشويم. هم اثر تربيتى آن بهتر است و هم در رساله‌ها پنج نوبت بهتر است. يكى از اشكال هايى كه سنى‌ها به شيعه‌ها مى‌ گيرند و شيعه جواب ندارد بدهد، اين است كه مى‌گويند: اسلام پنج نوبت نماز خواندن را بهتر دانسته است. گرچه ما با هم مى‌خوانيم. اما كار ما كار حرامى نيست. ولي آن بهتر است. از اشكال هايى كه آنها به ما مى‌ گيرند اين است. يك بار يكى از اين شيعه‌ها داشت نمازش را پنج نوبت مى‌خواند. به او گفتند: به به! سنى شدى؟ يعنى گاهى وقت‌ها كار حق چنين مى‌شود كه خيال مى‌كنند باطل شد. نه آقا كار سنى‌ها درست است.
البته ما هم يك امتيازاتى داريم كه خيلى ارزش دارد. ما قرآن را با اهل بيت با هم حساب مى‌كنيم. ما مى‌گوييم: رهبر بايد عادل باشد. ما نمى‌گوييم: هركس و ناكسى مى‌تواند اولى الامر باشد. آن كسى كه اسمش پهلوى خدا و رسول است، بايد كارش هم مثل خدا و رسول باشد. امام جمعه‌ها در كشورها نمازجمعه كه مى‌خوانند، يكى مى‌گويد: (أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُول‌) (نسا /59) شاه حسن، شاه حسين، هر كشورى كه پول مى‌گيرد، رئيس جمهور آن را مى‌گويد: اولى الامر، خوب اينكه نمى‌شود. آنوقت اولى الامرها، هر كدام سى و سه فرقه فكر دارند كه نمى‌شود خدا به ما بگويد: از سي و سه فرقه اطاعت كنيد. خوب سى و سه فرقه فكر دارند. بعد فرمود: (رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطان‌) (مائده /90) اصلاً نجس است و قليل است و نبايد بخوريد. پس ببينيد شراب وقتى مى‌خواهد حرام بشود تدريجاً حرام مى‌شود. اول گوشه مى‌زند مي‌گويد: شراب و يك چيز خوب، يعنى شراب خوب نيست. مى‌گويد: شراب منافعى دارد ولى ضررش بيشتر است. بعد مى‌گويد: وقت نماز مست نباشيد و بعد مى‌گويد: هيچ وقت مست نباشيد، اين تدريجى است. توجه دادن به توان.

7- امر به معروف بايد با معروف باشد

پيغمبر فرمود: كسى كه مى‌خواهد امر به معروف كند، خود امر به معروفش هم بايد با معروف باشد. يعنى با شيوه معروف، امر به معروف كند. با ادرار كه نمى‌شود ادرار را شست. بايد با آب ادرار را شست. گاهى وقتها مى‌گويد: مادر فلاني، پدر فلانى چه طور است؟ خوب اين يك گناهى مى‌كرد. اين هم يك گناهى ديگر كرد. يك كسى سر نماز ايستاده بود. يك نفر آمد و از جلوى او رفت. همينطور كه ديد سر نماز است، در سينه‌اش رفت. گفت: پدر فلان، بگذار نمازم تمام شود، حاليت مى‌كنم. خوب هر دو با هم خراب كرديد. همان آنكسى كه زد و هم تو كه حرف زدى. سر نماز كه نمى‌شود حرف زد.
شما از پشت و از روزنه در نگاه مى‌كنى، بعد هم برمى دارى و فيلم مى‌گيرى. بعد مى‌گويى: شما يك چنين كارى كردى؟ مى‌گويد: نه. مى‌گويي: ما فيلمش را داريم. اين امر به معروف است؟ تو كه سى تا گناه كردى با كم و زيادش، اصلاً تو حق جاسوسى نداشتى. در قرآن مى‌گويد: (وَ لا تَجَسَّسُوا) (حجرات /12)، اصلاً تو چه حقى داشتى كه جاسوسى كنى؟ چه حقى داشتى كه فيلمبردارى كنى؟
من در نهضت سوادآموزى نشسته بودم. عكس يك كسى را براي من آوردند و گفتند: كه ايشان در نهضت كار مى‌كند. ببين ايشان در يك چنين حالى است. من يك خرده به عكس نگاه كردم و گفتم: از اين ساعت شما حق ندارى كه در نهضت باشى. گفت: اين جنايت كرده است. گفتم: تو جانى هستى كه رفتى و از سوراخ در اين را عكس را گرفته‌اى. تو چه حقى داشتى كه اين كار را بكنى؟ البته كار حرام و چيزى هم نبود. اما حالا مثلاً فرض كنيد كه با خانمى آنجا بود. مثلاً به خانم نگاه كرده بود. يكوقت خيال نكنيد كه در نهضت سواد آموزى خبرى است. يك كسى از برادرهاى نهضت در اتاق نشسته بود، يك خانم هم نشسته بود. اين نگاه كرده بود و رفته بود و عكس گرفته بود. گفتم: از كجا معلوم كه او نگاه به شكل اين خانم كرده باشد؟ ممكن است نگاهش به طرف زن باشد.
چون يك سمينارى زمان شاه بود. دبيرهاى تعليمات ديني همه بى حجاب بودند. آقاى دكتر بهشتى از ما دعوت كرد و گفت: برو صحبت كن. ما رفتيم و ديديم كه هيچ كدام مقنعه روسرى ندارند. كامل بى حجاب هستند. گفتم: آقاى دكتر اين سمينار كجاست كه ما را فرستادى؟ گفت: اينها دين شناسان ما هستند. اينها دبير تعليمات دينى هستند. حالا هم دين ندارند و هم سوادشان كم است. يك روش كلاس دارى به اينها بگو كه حداقل كلاسشان خوب باشد. گفتم: آخر من سرم را پايين بيندازم حرف بزنم يا نگاهشان كنم و حرف بزنم؟ چه كار كنم؟ گفت: شما سرت را به يك متر بالاى سرهاي اينها بينداز. ولى بالاخره ما اگر خواسته باشيم اينها را سر كلاس بگذاريم، اينها را شاه سر كلاس گذاشته است. ما اگر به اينها چيزي ياد ندهيم، بچه‌هاى ما هم بى حجاب و هم بى سواد هستند. بيايم حداقل يكى از اينها را درست كنيم.
حالا از كجا معلوم كه اين نگاه به شكل اين كرده است. دوم اينكه مگر تو سر كارت نبودى؟ چرا پشت در اتاق او رفته‌اي؟ اصلاً تو چرا از اتاقت بيرون آمده‌اى؟ با چه دوربينى فيلمبردارى كرده‌اي؟ از خانه‌ات دوربين آوردى. پس پيدا است كه جاسوسى مى‌خواهى بكنى. دوربين نهضت را برداشتى. خلاصه گفت: آقا غلط كردم. گفتم: بله، بسمه تعالى غلط كردى. آن هم ممكن است كه يك وقت كار گناهى بكند. اما اين كار تو اشتباه بود. آلودگى را بايد با آب شست. آلودگى را كه با آلودگى نمى‌شود شست. عسل كه با عسل پاك نمى‌شود. بنابراين بايد در امر به معروف و نهى از منكر مواظب باشيم. خودمان گرفتار نشويم.
گاهى وقتها يك كسى، يا خودمان، به يك خانم نگاه مى‌كنيم. خانم شما چه كسى هستى؟ ايشان چه كاره است؟ ايشان يك ساعت است كه با اين خانم حرف مى‌زند. خود شما نگاه مى‌كنى منكر نيست. او كه نگاه كرد منكر است. خوب اگر منكر است كه او با آن خانم حرف بزند، خوب تو خودت هم دارى حرف مى‌زنى. بايد مواظب باشيم. شيوه‌اش چه طور باشد. پيامبر(ص) فرمود: كسى كه مى‌خواهد امر به معروف كند. اگر مى‌خواهد كه معروف را پياده كند، خودش هم بايد معروف باشد. اول قرآن مى‌گويد: «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا‌» و بعد مى‌گويد: «وَ عَمِلُوا الصَّالِحات» بعد مى‌گويد: (وَ تَواصَوْا بِالْحَق‌) (عصر /3) يعنى امر به معروف كنيد. تو كه مى‌خواهى «وَ تَواصَوْا بِالْحَق‌» پس بايد اول «آمَنُوا» خودت درست بشوي. «عَمِلُوا الصَّالِحات» خودت هم درست بشوي بعد «وَ تَواصَوْا بِالْحَق‌» تو اثر دارد.

8- خوب حرف زدن از شيوه‌هاي امر به معروف و نهي از منكر است

يكى از شيوه‌ها خوب حرف زدن است. قرآن آيات زيادى دارد. (إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صالِح‌) (شعرا /142) همه‌اش مى گويد: انبياء «أَخُوهُمْ»، «أَخُوهُمْ» يعنى برادر، خواهر، نمى‌شود گفت: زنيكه. شيوه مهم است. بهترين كلمه، كلمه برادرى است. حتى اگر بگويى: پسرم، يعنى خودت را بالاتر مى‌دانى.

9- هركس خودش را آدم خوبي بداند مستكبر است

ضمناً بايد بداند آدمى كه امر به معروف مى‌كند بايد مواظب خودش هم باشد. شما كه نهى از منكر مى‌كنيد، اين واجب را انجام بده. يك وقت از داخل خودت را خوب ندانى. حديث داغى است. خيلى حديث مهمى است. امام صادق(ع) فرمود: كسى كه كسى كه براى خودش يك فضيلتى را ببيند، خودش از مستكبرين است. هر كسى خودش را خوب بداند مستكبر است.
اگر او فساد مى‌كند، خود شما هم ممكن است كه يك فساد هايى داشته باشى. ضمن اينكه به وظيفه عمل مى‌كنيد، مواظب باش از درون خيال نكنى كه خيلى آدم خوبى هستى. من اين حديث را باز كنم. امام صادق فرمود: هركسى كه خودش را آدم خوبى بداند مستكبر است. طرف جا خورد. گفت: يعنى چه؟ بالاخره يك زن حجاب دار خودش را از يك زن بى حجاب بهتر مى‌داند. يك بسيجى جبهه رفته خودش را از اين سوپردولوكس‌هاى ترسو بهتر مى‌داند. يك روحانى خودش را از يك كت و شلوارى باسوادتر مى‌داند. يك دكتر و مهندس خودش را از آدم‌هاى معمولى مهمتر مى‌داند. يعنى چه؟ امام فرمود: هركسى كه خودش را بهتر بداند مستكبر است. پس همه ما مستكبر هستيم. نماز خوان، خودش را از تارك الصلوة بهتر مى‌داند. اين حديث يعنى چه كه هركس خودش را بهتر بداند مستكبر است؟
خيلى حديث داغ است. اين طرف جا خورد و به امام صادق فرمود: نفهميديم يعنى چه؟ فرمود: تو الان از اين بهتر هستى. نمى‌دانى كه فردا دنيا چه مى‌شود؟ بعد امام صادق يك قصه‌اى گفت. قصه‌اش را براى شما بگويم. امام صادق فرمود: يادت نرود كه فرعون از همه شهرها ساحرها را جمع كرد كه با سحر و جادو آبروى موسى را ببرد. ساحرها نزد فرعون جمع شدند و گفتند: اگر ما آبروى موسى را ببريم پولى به ما مي‌رسد؟ «إِنَّ لَنا لَأَجْراً»(اعراف/113 و 114) اجرى، مزدى به ما مي‌دهي؟ «قال نعم» بله، به شما سكه مى‌دهم. «إِنْ كُنَّا نَحْنُ الْغالِبِينَ قالَ نَعَمْ وَ إِنَّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبِين‌» (اعراف/113و114) اصلاً شما از مقرب‌هاى درگاه من مى‌شويد. اصلاً يك كارت سبز به شما مى‌دهم كه هر وقت خواسته باشيد در كاخ بياييد، خودم تلفن را برمى دارم. شما اگر توانستيد كه آبروى موسى را بريزيد، هم مزد به شما مى‌دهم و هم شما از مقربين من مي‌شويد. خوب اين ساحرها كه اين كار را كردند. فرض كنيد كه ساعت هشت صبح، به عظمت فرعون چشم داشتند، و لذا قسم خوردند و گفتند: به عزت فرعون ما پيروز هستيم. فرعون نزد آنها عزيز بود. چشم به او داشتند. به سكه چشم داشتند.
ساعت هشت در ميدان آمدند. آنجا يك وعده گاهى بود. يك روز زينتى داشتند، مثل سيزده به در كه ما همه به صحرا مى‌رويم. آنها هم يك روزى به نام روز زينت داشتند. در ميعادگاه رفتند و همه جمع شدند. حضرت موسى با عصا آمد. ساحرهاى همه شهرها هم آمدند، فرعون هم آمد. جمعيت آمد كه بالاخره قدرت خودشان را به نمايش بگذارند. ساحرها به موسى گفتند: اول ما شروع كنيم يا تو شروع مي‌كني؟ موسى فرمود: اول شما شروع كنيد. اينها شروع كردند و طناب و چوب را انداختند. حالا اين طناب‌ها و چوب‌ها با جيوه و با موادى مخلوط شده بود كه وقتى آفتاب به اين چوب و طناب خورد، اين چوب و طناب‌ها شروع كردند تكان خوردند. بعد موسى عصايش را انداخت و اژدها شد. همه طناب‌ها را بلعيد و يك مرتبه (وَ أُلْقِيَ السَّحَرَةُ ساجِدينَ) (نساء /120) همه ساحرها كه از شهرها آمده بودند، به سجده افتادند. (قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسى‌) (طه /70) گفتند: ما ايمان آورديم. فرعون گفت: بله! گفتند: هيچ بله ندارد. ما طرفدار موسى شديم. گفت: معلوم مى‌شود كه يك گاوبندى از قبل كرده‌ايد. شير را در پستان تقسيم كرده‌ايد. معلوم مى‌شود كه اين معلم شماست و اصلاً همه اين كارها، اين جنگ مصنوعى بود. شما سر من كلاه گذاشتيد. حق نداشتيد كه بدون اجازه ايمان بياوريد. اين معلم شماست. (عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ) (شعرا /49)، استاد و شاگردى بوده است. خلاصه يك توطئه‌اى بوده براى اينكه رژيم من را سرنگون كنيد. شما را قطعه قطعه مى‌كنم. گفتند: هر كاري مي‌خواهي انجام بده. هيچ باكى نيست. ما به سمت خدا كشش پيدا كرده‌ايم.
بعد امام صادق(ع) قصه را فرمود. فرمود: ساحرانى كه ساعت هشت جزء طرفداران فرعون بودند، ساعت نه طرفدار موسى شدند. آدمى كه با يك ساعت صد و هشتاد درجه عوض مى‌شود، شما حق ندارى كه خودت را آدم خوبى بدانى. شما امروز جبهه رفته‌اى و بسيجى هستى. فردا چه؟ هميشه همه ما در خطر هستيم. اسم يك بسيجى را ببرم. ايشان در چهارده عمليات شركت كرد. با رسول اكرم در چند جبهه حضور داشت. با اميرالمومنين در جنگ بود. يار اميرالمومنين بود. يار امام حسن بود. وقتى امام حسين به كربلا مى‌رفت يك نامه نوشت و گفت: آقا ما يك عمرى در جبهه بوديم. من دارم به كربلا مى‌روم، بيا. گفت: ما را ديگر بس است. سهمى هم باشد، ما سهم خودمان را جبهه رفته‌ايم. حالا ديگر بايد به سراغ زندگى خودمان برويم. از قافله عقب افتاده‌ايم. بالاخره جواب امام را رد كرد و امام هم كه رفت و شهيد شد، اين برادر بسيجى خيلى اذيت شد. ناراحت شد و گريه مى‌كرد. گفت: عمرى در جبهه بودم و در امتحان آخر رد شدم. چرا به يارى امام حسين نرفتم؟ خيلى غصه مى‌خورد.

10- نهي از منكر كنيم ولي مردم را بد و مجرم ندانيم

امام صادق(ع) فرمود: الان اين منكر انجام مى‌دهد، با دلسوزى و محبت برو و به آن بگو: اين منكر را انجام نده. اما يك وقت خيال نكنى كه اين بد است و تو خوب هستى. اين الان گناه مى‌كند، برو و به آن بگو. مثل پزشك، پزشك فعلاً اين مريض را بايد معاينه كند. اما به معناى اين نيست كه اين پزشك عمرش از اين مريض بيشتر است. ما ضمن اينكه بايد نهى از منكر بكنيم، بايد مواظب باشيم كه مردم را بد ندانيم. اين الان گرفتار گناه است.
خدا شهيد محراب آيت الله مدنى و شهداى محراب و همه شهداى ديگر را رحمت كند. اين عالم بزرگوار از يك خانواده‌اى بهائى يك پسرى را شكار كرد. اين پسر مسلمان شد و شيعه شد و طلبه شد و به قم و نجف رفت درس خواند و در جبهه شهيد شد. از خانواده‌اى بهائى چه مى‌شود؟ شهيد مى‌شود. از طرف ديگر يك كس ديگرى را داريم كه برعكس اين است. خيلى آدم خوبى بوده است ولي در امتحان آخر خراب مى‌شود. نهى از منكر بكنيم اما مردم را مجرم ندانيم. من الان وظيفه‌ام اين است كه مثل دكتر عمل كنم. دكتر الان وظيفه‌اش اين است كه اين مريض را خوب كند اما چه بسا كه اين مريض خوب بشود و صد و بيست سال ديگر عمر كند و خود پزشك ممكن است عمر بيست ساله نداشته باشد.
خدايا به ما توفيق بده كه هم اسلام را درست بشناسيم و هم درست عمل كنيم. درست به نسل بعد منتقل كنيم. روح امام عزيز و شهدا را از ما راضى بفرما. به ما توفيق عبادت، خدمت به اين مردم محروم عنايت بفرما. از تك، تك همه شركت كنندگان و بخصوص شما برادران و خواهران بسيجى عزيز كه يار امام و چشم و چراغ اسلام هستيد تشكر مي‌كنم. اگر بنا باشد كه در ايران هر برنامه اسلامى پياده بشود، صف اول با شماست و شما بوديد كه جبهه‌ها را پر كرديد. حمايت شما بود كه ارتش سپاه را قدرت بخشيد و اگر حمايت‌هاى مردمى و بسيج مردمى نباشد ما هيچ كارى را نمى‌توانيم بكنيم. با بسيج مردمى شاه فرار كرد. با بسيج مردمى صدام گورش را گم كرد و همه اين مفاسد را با بسيج مردمى بايد حل كنيم. اميداوارم كه خدا به حق محمد و آل محمد شماها را در همه امتحانات رو سفيد و ما را در همه امتحانات رو سفيد قرار بدهد. براى شادى روح تمامى علما و بخصوص آيت الله العظمى خويى كه اين ايام امت اسلامى در سوگ آن هستند، صلوات بفرستيد.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 438
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست