responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 415

موضوع: امر به معروف و نهی از منکر (5)، خرافات

تاريخ پخش: 12/09/80

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

1- خرافات

بيننده‌‌ها بحث را زماني مي‌‌بينند كه كم كم به شب قدر نزديك مي‌‌شويم. بحثي را كه در چند جلسه پيگيري مي‌‌كرديم، اين بود كه يكي از منكراتي را بحث كرديم كه در جامعه ما زياد به او به ديد منكر نگاه نمي‌‌كنند و اين كار بدي است. اما اهميتي براي مبارزه با اين كار بد آنطوري كه بايد بشود، نشده و مسائلي را در چند جلسه گفتيم. در اين جلسه مي‌‌خواهيم مسأله خرافات را مطرح كنيم. انواع خرافات: فلان چيز يمن دارد يعني بركت دارد يا فلان چيز يمن ندارد.
راجع به خرافات، خرافات تاريخ زيادي دارد. خوشبختانه در اين جلسه از هشتاد نفر عزيزان نوجوان كه قرآن را حفظ هستند ما از يكي‌‌شان تقاضا كرديم كه آيات اين جلسه را ايشان بخواند به نمايندگي از هشتاد نفر.

2- تاريخچه خرافات

يكي از وظايف پيغمبر اين است كه اين خرافات را از دوش مردم بردارند، آيه‌‌اش را بخوانيد. (وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتي‌ كانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذينَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ) (اعراف /157) در سوره اعراف ميگويد پيغمبر چند تا وظيفه دارد، يكي‌‌اش اين است كه، «وَ يَضَعُ» بردارد از دوش مردم، چه چيز را بردارد، سنگيني را، و اغلال، غل، غلهايي كه برپاي مردم بسته شده. خرافات مثل غل و زنجير است.
پيغمبر آمد غل و زنجيرها را از پاي مردم بردارد، مردم را آزاد كند، فكر مردم را آزاد كند. الآن هم خرافات هست، مثلاً حتي در مقابل خدا.

3- ابعاد خرافات

ابعاد خرافات را بگويم: خرافات در مقابل خدا، مثلاً مي‌‌گفتند: (لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقيرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِياءُ سَنَكْتُبُ ما قالُوا وَ قَتْلَهُمُ الْأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَ نَقُولُ ذُوقُوا عَذابَ الْحَريقِ) (آل‌‌عمران /181). يكي از خرافات درباره خدا اين بود كه مي‌‌گفتند خدا فقيراست ما پولدار. چون آيه نازل شد كه (مَنْ ذَا الَّذي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثيرَةً) (بقره /245) كه يكي به خدا قرض بدهد. فوري گفتند آه خدا از ما قرض مي‌‌خواهد پيداست خدا بي پول شده است و ما پولدار شديم. بابا «مَنْ ذَا الَّذي يُقْرِضُ اللَّهَ» يعني كه يكي به مردم قرض بدهد يعني قرض دادن به خلق خدا به منزله قرض دادن به خداست. مثل اينكه امام كاظم فرمودند اگر كسي حاجت مؤمني را برطرف كرد انگار حاجت ما اهل بيت را برطرف كرده. درباره خدا مي‌‌گفتند خدا فقير است خوب اين خرافات است يا مثلاً مي‌‌گفتند (فَقالُوا هذا لِلَّهِ بِزَعْمِهِمْ وَ هذا لِشُرَكائِنا) (انعام /136). بت پرستها گندم و گوسفندي كه داشتند تقسيم مي‌‌كردند، مي‌‌گفتند: اين گندم، اين بخش گندم مال خدا، اين هم مال شركاء. حالا شركاشون بت‌‌ها و بت خانه‌‌ها بود و خادمان از خدا كم مي‌‌كردند ولي سهم بت‌‌ها را مي‌‌دادند، زائرين بت‌‌ها، خادمين بت كده‌‌ها را مي‌‌دادند.
عقيده خرافي درباره انبياء اين بود كه مي‌‌گفتند: اين پيغمبر چرا (أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقى‌ فِي السَّماءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَيْنا كِتاباً نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحانَ رَبِّي هَلْ كُنْتُ إِلاَّ بَشَراً رَسُولاً) (اسراء /93). مي‌‌گفتند اين پيغمبر چرا خانه طلايي ندارد، چرا باغ انگور ندارد بابا من كه نگفتم باغدارم، من كه نگفتم تاجر طلاام. من گفتم پيغمبرم مثل يك كسي كه مي‌‌آيد مي‌‌گويد من خطاطم، به او بگويند چرا نمي‌‌تواني تافتون بپزي. مي‌‌گويد مگر من گفتم نانوا هستم! مي‌‌گفت آقا حكم خدا اين است من پيغمبرم معجزه هم دارم، مي‌‌گفتند نه بايد خانه طلا داشته باشي و خرافاتي از اين دست كه داشتند. حتي مي‌‌گفتند كه (قالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنا بِكُمْ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَ لَيَمَسَّنَّكُمْ مِنَّا عَذابٌ أَليمٌ) (يس /18). «إِنَّا تَطَيَّرْنا بِكُمْ» يعني مي‌‌گفتند ما نسبت به شما فال بد ديديم. هر پيغمبري را كه مي‌‌ديدند مي‌‌گفتند امروز روز نحسي يك طياره به پيغمبر مي‌‌خورد. طياره يعني فال بد نسبت به انبيا نسبت به رهبري.
خداوند گفت آقاي طالوت رهبر شما. گفتند‌‌اي بابا اين كه جيبش خالي است به درد رهبري نمي‌‌خورد، پول تو جيبش نيست. (نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ) (بقره /247).
هرچه پيغمبر گفت بابا خداوند ايشان را رهبر قرار داده، گفتند نه چون جيبش خالي است به درد رهبري نمي‌‌خورد. ببينيد به رهبر مي‌‌گفتند بايد پول تو جيبش باشد. به پيغمبر مي‌‌گفتند خانه‌‌اش بايد طلا باشد، نسبت به ملائكه مي‌‌گفتند (إِنَّ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ لَيُسَمُّونَ الْمَلائِكَةَ تَسْمِيَةَ الْأُنْثى‌) (نجم /27) فرشته‌‌ها رو گفتند دختران خدا بعد مي‌‌گفتند پسرها مال ما، دخترها مال خدا، اين خرافات جاهلي بود، در نمازهاشان كف مي‌‌زدند، سوت مي‌‌زدند، مي‌‌آمدند كنار كعبه (وَ ما كانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلاَّ مُكاءً وَ تَصْدِيَةً فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ) (انفال /35) يعني سوت زدن، «تَصْدِيَةً» يعني كف زدن، مي‌‌آمدند كنار كعبه بجاي نماز سوت مي‌‌زدند و كف مي‌‌زدند، «مُكاءً وَ تَصْدِيَةً» اين عقايد زمان جاهليت بود.

4- انگيزه خرافه‌‌گرايي

الآن در زمان ما انگيزه اين خرافات چيست و براي مبارزه با اين خرافات چه كنيم؟ من يك مقدار راجع به ريشه‌‌ها و انگيزه‌‌ها برايتان صحبت كنم اما ريشه‌‌هايش چيست و اهدافش چيست؟ گاهي انگيزه خرافات استعماراست، اصلاً يك چيزي را درست مي‌‌كنند براي اينكه چهره دين را مشوش كنند، هيچ مانعي ندارد
يك مقداري برنامه ريزي مي‌‌كنند، يك چيزهايي رو كه جزو دين نيست، وارد دين مي‌‌كنند.
الآن مستشرقين مي‌‌آيند كشورهاي اسلامي تاب مي‌‌خورند، بعد هم بعنوان اسلام شناس يك چيزهايي مي‌‌نويسند بعد كشورهاي غرب مي‌‌گويند اسلام اين است، حالا نيامدند از يك اسلام شناس بپرسند، اسلام چيست.
دلار بهشان دادند، آمدند اينجا تاب خوردند. بعد بهش گفتند اين را بنويس، چيزي را به اسم اسلام نوشته بعد به جوانهايش هم مي‌‌گويند اسلام اين است. در حالي كه اسلام اين نيست، جنايتي است كه بعضي از مستشرقين به اسلام كردند، يعني مأموريت دارند بيايند كشور اسلامي تاب بخورند به اسم اسلام چيزهايي بنويسند كه يك وقت، چهار تا جوان هوس مسلمان شدن پيدا كرد يا تغيير در اسلام، بگويند نمي‌‌خواهد برويد كشورهاي اسلامي تحقيق كنيد، اين آقا رفته گشته، اسلام اين است، مي‌‌روند سراغ خرافه‌‌ها، خرافات را مي‌‌اوردند، ماه دو نيم شد. خوب ماه دو نيم شد، طوري نيست، ماه هم يك جسمي است، خوب دو تا مي‌‌شود، هر جسمي، قابل تقسيم بر دو است. (اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ) (قمر /1)، ماه دو نيم شد، به پيغمبر گفتند اگر پيغمبر هستي الآن ماه را دو نيم كن. از خدا خواست، وسط ماه شكافته شد. هيچ مشكلي نيست، بعد ميگويند اين ماه رفت تو يقه پيغمبر، نصفش از اين آستين آمد بيرون، نصفش از آن آستين، ماه بزرگ توي يقه تنگ نمي‌‌رود. ديگر اينش خرافات است.

5- آثار خرافه‌‌گرايي

آثار اين كار چيست؟ آثار اين كار اين است كه يك عده تحصيل كرده وقتي مي‌‌خواهند بروند سراغ دين، مي‌‌بينند خرافات دارد پس مي‌‌زنند. ببين اين آدم تشنه مي‌‌رود سراغ آب تا مي‌‌بينند توي ليوان سوسك و مگس مرده و پشه هست، نمي‌‌خورد، افرادي هستند عاشق اسلام، وقتي مي‌‌آيند سراغ اسلام، وقتي مي‌‌بينند در اسلام خرافات است دست از اصل اسلام مي‌‌كشند. آثارش اين است.
خرافات چه كرد؟ بچه‌‌ها را خرافات مي‌‌كشد، بچه‌‌شان را مي‌‌برند روي بت، سر بچه‌‌اش را مي‌‌برد، خونش را به بت مي‌‌مالد، (قَدْ خَسِرَ الَّذينَ قَتَلُوا أَوْلادَهُمْ سَفَهاً بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ حَرَّمُوا ما رَزَقَهُمُ اللَّهُ افْتِراءً عَلَى اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا وَ ما كانُوا مُهْتَدينَ) (انعام /140)، يكي از چيزهايي كه باعث شد اسلام را خراب كنند اين است كه گفتند اسلام به زن بي اعتنايي كرده، خوب بالاخره نصف مردم جهان زن هستند، وقتي تبليغ كردند، اسلام زن را تحقير مي‌‌كند، كجا اسلام زن را تحقير كرده، قرآن راجع به زن يك آيه دارد، مي‌‌فرمايد، بعضي زن‌‌ها اولي الالباب‌‌‌‌اند، در آفرينش آسمانها و زمين آياتي است براي صاحبان عقل، آن وقت اولي الالباب‌ كساني هستند كه (الَّذينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‌ جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ في‌ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ) (آل‌‌عمران /191)، بعد مي‌‌فرمايد اولي الالباب اينهايند، اينهايند، اينهايند، آخرش ميگويد، (فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُم أَنِّي لا أُضيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى) (آل‌‌عمران /195)، خداوند براي اولي الالباب دعاها را مستجاب مي‌‌كند، كه چي، «أَنِّي لا أُضيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى»، يعني هم اولي الالباب، هم ذكر هم انثي، يك بار ديگر بگويم، آخر سوره آل‌‌عمران، خداوند مي‌‌فرمايد، صاحبان عقل در طبيعت و هستي فكر مي‌‌كنند، مناجات مي‌‌كنند، دعا مي‌‌كنند، خدا دعاي اين اولي الالباب را مستجاب مي‌‌كند، بعد مي‌‌گويد اولي الالباب من ذكر او انثي، پس معلوم مي‌‌شود اين مقام زن است، اصلاً در قرآن آيه‌‌اي داريم، كه مي‌‌گويد، از اين خانم‌‌ها‌‌ي خوب، همه مردها از اين خانم‌‌ها چيز ياد بگيريد، از زن فرعون، چيز ياد بگيريد، زن فرعون رهبر شما باشد، امام و الگوي شما باشد، (وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْن) (تحريم /11)، همه مردم از اين خانم چيز ياد بگيرند.

6- خرافات قبل از اسلام

بله قبل از اسلام مي‌‌گفتند اگر مردي مُرد، خانمش بايد كنار قبر او يك خيمه چركين بزند و همينطور با لباس كثيف در آن خيمه چركين زندگي كند تا زن هم بميرد. عقايد خرافي نسبت به زنها بوده، الآن در اسلام زن حق رأي دارد، حق ارث دارد، حق مالكيت دارد، حالا نگوييد، ارزشش كم است اين به نفعش هست، چون اين سي توماني كه ده تومان آن به خانم و بيست تومان آن را مي‌‌دهند به آقا، ده تومان پس انداز خانم است چون خرجي ندارد. يعني اسلام به گردن خانم خرجي نگذاشته، ده تومان مي‌‌گذارد بانك مي‌‌آيد بغل شوهر بيست تومن از شوهر مي‌‌كشه، ده تومان هم جدا دارد، مي‌‌شود ده تومان، يعني درست پول توجيبي‌‌اش ده تومان است، اما پول توجيبي ده تومان، ده تومان هم مي‌‌آيد از كنار شوهر مي‌‌گيرد، در زندگي مشترك، ده تومان استفاده مي‌‌برد، ده توان هم تو جيبي دارد، مي‌‌شود بيست تومان.

7- خرافات منكر است

مسأله خرافات از منكرات است، روح‌‌هاي آزاد اسير مي‌‌شوند، افراد تحصيل كرده فرار مي‌‌كنند، گاهي سرنوشت يك عصر و نسلي به دست يك خرافات مي‌‌افتد، افرادي كه مردم را به خرافات مي‌‌كشند، گاهي مي‌‌خواهند بر مردم سوار شوند، چون اگر مردم عاقل باشند و خرافه نداشته باشند، كه تسليم نمي‌‌شوند، فرعون مي‌‌گفت (يا قَوْمِ أَ لَيْسَ لي‌ مُلْكُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْري مِنْ تَحْتي‌) (زخرف /51) قصه مارگيري بود كه يك عالمي مي‌‌گفت: يك مارگير آمد يك عكس مار كشيد و به همه گفت عكس مار اين است نه آن. فرعون مي‌‌خواست مردم را استعمار كند مي‌‌گفت «أَ لَيْسَ لي‌ مُلْكُ مِصْرَ»، آيا واقعاً من حقم است كه (رَبُّكُمُ الْأَعْلى‌) (نازعات /24) باشم يا آن كه چوپان (موسي) مي‌‌گويد.
بعضي‌‌ها، يك چيزهايي مي‌‌نوشتند مي‌‌گفتند اين از طرف خداست، (فَوَيْلٌ لِلَّذينَ يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْديهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَليلاً فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَيْديهِمْ وَ وَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُونَ) (بقره /79). يك چيزهايي مي‌‌نويسند مي‌‌گويند اين اقتصاد اسلامي، اخلاق اسلامي، نظر اسلام اين است «يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْديهِمْ» به دست خودشان از سليقه شخصيشان، مي‌‌نويسند منتها مي‌‌گويند «هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ»، اين از طرف خداست، يك چيزي را مي‌‌بازد، مي‌‌سازد، از خودش مي‌‌گويد بعد هم مي‌‌گويد نه عذر شرعي اين است كه من مي‌‌گويم، چرا براي نان، گاهي خرافات دكان است، گاهي خرافات براي اين است كه مردم را به خودش جلب كند، جيب مردم را خالي كند، گاهي خرافات به اين است كه اسلام را به جلو بدهد.
اميرالمؤمنين، در نهج البلاغه مي‌‌فرمايند: هر چيزي چپه شد، وحشت ندارد جز پوستين، شما كت و شلوار را، كفش و جوراب و كلاه را زير و رو كنيد آدم نمي‌‌ترسد اما پوستين را اگر وارونه كنيد، پوستين لولو مي‌‌شود، آدم مي‌‌ترسد.
اميرالمؤمنين مي‌‌فرمايد اگر اسلام درست به نسل آينده معرفي نشود مثل پوستين واژگون مي‌‌شود، يعني مردم بجاي اينكه جذب اسلام بشوند از اسلام فرار مي‌‌كنند، ما بايد حساب كنيم چرا نسل نو از مسجد فرار مي‌‌كند، البته جمع كثيري به مسجد نمي‌‌آيند اما يك عده هم از مسجد فرار مي‌‌كنند.
يك عده هم مريضند، اگر بهترين استدلال هم بگويي قبول نمي‌‌كنند قرآن بخوانم (وَ إِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لا يُؤْمِنُوا بِها وَ إِنْ يَرَوْا سَبيلَ الرُّشْدِ لا يَتَّخِذُوهُ سَبيلاً وَ إِنْ يَرَوْا سَبيلَ الغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبيلاً) (اعراف /146)، بعضي مردم مريضند، اگر هر چي استدلال بگويي، مي‌‌گويند نه، لج مي‌‌كنند خوب آنها را ولشان كن اما يك عده آدم مريض نيستند، مي‌‌گويد آمدم، اين برخورد با من شد. پسري نوشته بود آمدم مسجد، خادم مسجد ديد لباس‌‌هايم شيك است، گفت مگر اينجا عروسي عمه‌‌ات است؟ اين قرتي بازي‌‌ها چيه، برو گمشو، مي‌‌گفت من ديگر مسجد نمي‌‌روم، خوب اين خادم مسجد گير دارد، اصلاً حديث داريم مسجد مي‌‌روي، (خُذُوا زينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِد) (اعراف /31)، مسجد مي‌‌رويد با لباس شيك برويد، حالا با لباس شيك رفته خادم مسجد مي‌‌گويد عروسي عمته؟ برو گمشو. گاهي فرارها به خاطر برخوردهاست.
يك حديث مي‌‌خوانم، حديث داريم كساني كه با اخلاق مسلمان شدند، آمارشان بيش از كساني است كه با استدلال مسلمان شدند، اصلاً اسلام اينقدر تحقيق نمي‌‌خواهد، عمل اگر بود پيش مي‌‌رفت. خرافات نگذاشت اسلام پيش برود، و مبارزه با خرافات وظيفه همه ماست.

8- دين را اگر نفهميديم نگوييم خرافه است

در اينجا دو تذكر بدهم در اين دو، سه دقيقه آخر، اول اين كه هر چي ما نفهميديم نگوييم خرافات است، حالا ممكن است فردا اين بحث تلويزيوني ما باعث شود بگويند، نديدي قرائتي هم گفت اين خرافات است، اصلاً خرافات چيست؟ خرافات اين است كه دليلي داشته باشيم، يعني دليل بر ضدش داشته باشيم. اما اگر يك چيزي را ما نفهميديم حق نداريم بگوييم، خرافات است. مثلاً يك كسي قرآن مي‌‌خواند. گفت بابا اين قرآن عربيه، ديگر براي چه مي‌‌خواني، نمي‌‌فهمي، تو كه قرآن نمي‌‌فهمي براي چه مي‌‌خواني؟ گفت آقاي دكتر نسخه شما هم انگليسي است من نمي‌‌فهمم، ولي چون بهش عمل مي‌‌كنم خوب مي‌‌شوم پس به همان دليل كه به نسخه انگليسي شما عمل مي‌‌كنم و خوب مي‌‌شوم، به نسخه عربي قرآن هم عمل مي‌‌كنم و خوب مي‌‌شوم.
كل برنامه‌‌ها سه رقمند، گاهي برنامه ضد عقل است، اگر يك چيزي ضد عقل بود، اين خرافات است، مثل اين كه مي‌‌گويند ماه رفت توي يقه پيغمبر، خوب ماه بزرگ نمي‌‌رود توي يقه، اگر هم كوچك شود ديگر ماه نيست. اين ضد عقل است، گاهي طبق عقل است، مثل اين كه مي‌‌گويند مسواك بزن. خوب آدم مي‌‌فهمد، مسواك طبق عقل است. آدم مي‌‌فهمد فايده‌‌اش چيست، حمام برو، لباس تميز بپوش، خوب عقل مي‌‌فهمد، گاهي هم برنامه‌‌ها فوق عقل‌‌اند، نمي‌‌فهمد، ضد عقل نيست‌‌، منتها من نمي‌‌فهمم.
يك وقت مي‌‌فهمم چي غلطه، نبايد گوش كنم، خرافات است، اگر فهميدي كه غلط است گوش نده، مثل اين كه مي‌‌گويند آب لجن را بخور، بابا آب آلوده است، آب جوي است، آب حوض است، ميكروب دارد، مي‌‌گويند بخور، خوب من نمي‌‌خورم. بعضي ضد عقل است، عمل نمي‌‌كنم بعضي طبق عقل است، عمل مي‌‌كنم. بعضي هم ضد عقل نيست اما فعلاً من نمي‌‌فهمم. بوعلي سينا سفارش كرده هرچه از رساله‌‌ام نفهميدي، نفي نكن، ممكن است بعداً بفهمي، ما چه مي‌‌دانيم، در قرآن آنقدر آيه هست كه بعداً ممكن است روشن بشود، خدا در قرآن مي‌‌گويد ايوب حالا كه مرض جلدي داري، مرض پوستي داري (ارْكُضْ بِرِجْلِكَ هذا مُغْتَسَلٌ بارِدٌ وَ شَرابٌ) (ص /42)، پايت را بزن زمين، «هذا مُغْتَسَلٌ بارِدٌ وَ شَرابٌ» نمي‌‌گويد شراب مي‌‌گويد، با آب سرد حمام كن، حالا آبستني با اب سرد ممكن است در آينده اثري داشته باشد، يا مي‌‌گويد يونس را پرت كردند به كنار دريا (وَ أَنْبَتْنا عَلَيْهِ شَجَرَةً مِنْ يَقْطينٍ) (صافات /146)، بوته كدو حالا با ته كدو را ضخيم و پوسته را كوفتگي و سوختگي و دلهرگي چه شخصيتي دارد. ممكن است در آينده كشف شود، ما لازم نيست همه دستورها را امروز بفهميم. وقتي مي‌‌گويند با چوب تنيس خلال مي‌‌كني چوب انار نباشه ممكن است همان زمان ما نفهميم اما در آينده ببين گرد انار با دستگاه گوارش تماس بَدن، آزمايش‌‌هايي كنند يك كشفي بشود، ممكن است امروز بگويند سجده كن، ما نفهميم. ممكن است در آينده بگويند بله سجده بهترين وقتي است كه خون به مغز مي‌‌رسد، بعد معلوم شود ما چه مي‌‌دانيم، پس لازم نيست همه چيزها را امروز بفهميم، هر چي ضد عقل است خرافات است، هر چي طبق عقل است تسليم، هر چي هم فوق عقل است اگر از وحي آمد عمل مي‌‌كنيم تا پيشرفت علوم آن را در آينده كشف كند.
خدايا وظيفه همه امت اسلامي اين است كه همه‌‌مان بايد اسلام شناس باشيم. اگر ما اسلام شناس بوديم خرافات را جدا مي‌‌كند مي‌‌گويد اين حق اين باطل، اگر ما اسلام شناس نبوديم، يك خوابي از پيرمرد، پيرزن، شعر يا شاعر، حرف‌‌هاي پدربزرگ‌‌ها دلار خارجي‌‌ها، مستشرقين خيانتكار جهل و بي سوادي، وهم و خيال، مارا هم به دسته خرافات قاطي مي‌‌كند، آن وقت اين ديني كه مخلوط با خرافات است، مثل آبي است كه مخلوط پشه مرده و مگس مرده است. نسل نو اين آب را نمي‌‌خورد، ما براي نشر اسلامِ بايد يك قيامي عليه خرافات بكنيم، خرافات اخلاقي، فكري، اعتقادي، و…

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 415
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست