responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 364

موضوع بحث: امام علي(عليه السلام)، نامه به مالک اشتر-6

تاريخ پخش: 15/1/69

بسم الله الرّحمن الرّحيم

ماه رمضان امسال خداوند توفيق داده يكى از نامه‌هاي اميرالمؤمنين(ع) را كه درباره كشور دارى و مردم دارى است را بگوئيم، بعد مقايسه كنيم ببينيم از لطف خدا در سايه انقلاب چقدر به اين پيام نزديك شده‌ايم و چقدر ديگر مانده تا صددر صد به اين پيام برسيم حساب كنيم از زمان طاغوت چقدر فاصله گرفته‌ايم و به اين پيام‌ها چقدر نزديك شده‌ايم.
البته هنوز ما صد درصد در خط اميرالمومنين(ع) آن طور كه اميرالمؤمنين مي‌خواهد نيستيم، ولى خوب نه شرقى نه غربى جمهورى اسلامى هستيم اما بايد برويم جلوتر (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا آمِنُوا) (نساء /136) اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد يك كمى برويد جلوتر يعنى روز به روز بهتر چون هركس دو روزش مثل هم باشد باخته است مسلمان بايد هر روزش از روز قبل بهتر باشد.

1- معاشرت با مردم معاشرت با خداوند

«وَ لَا تَنْصِبَنَّ نَفْسَكَ لِحَرْبِ اللَّهِ» (مستدرك‌الوسائل/ ج13/ ص160) نصب نكن خودت را براى جنگ با خدا مگر كسى هم با خدا جنگ مي‌كند بله كسى كه بامردم بجنگد با خدا مي‌جنگد.
درباره قرض الحسنه داريم كه (مَنْ ذَا الَّذي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً) (حديد /11) و چند بار هم در قرآن تكرار شده است خوب خدا كه قرض نمى گيرد، اينجا بايد بگويد «يقرض الناس» كيست كه به مردم قرض الحسنه بدهد. عوض اينكه بگويد «يقرض الناس» گفته «يُقْرِضُ اللَّهَ» يعنى قرض به مردم، قرض به خداست.
«قرضا الحسنا» چيست كه مي‌گويند صندوق قرض الحسنه «قرض الحسنة» شرايطى دارد:
زود به او بدهى سه شنبه برنامه ريزى مي‌كند چنان كن كه شب جمعه پول دستش برسد گاهى وقتها تقاضا از قرض الحسنه ما فرودين است و جوابش شهريور.
بى منت باشد. از حلال باشد. به مورد باشد و حضرت نفرموده آى كسى كه مسئول مي‌شوى با مردم جنگ نكن، عوض «حرب الناس» فرموده «حرب الله» خصومت با مردم خصومت با خداست.
اينها يك ارتباطاتى است كه ما نمى دانيم. مثلاً مادر با خدا يكى مي‌شود پيامبر اكرم آمد بالاى سر جوانى داشت جان مي‌كند. پيغمبر فرمود: بگو «لااله الا الله» زبان جوان بند آمده نتوانست بگويد. هرچه فرمود بگو لحظه مرگ است، جوان نگفت. حضرت ديد زنى بالاى سرش نشسته، فرمود: تو مادرش هستى؟ گفت: بله. گفت: از اين جوان راضى هستى؟ گفت: نه. فرمود: به خاطر من رسول الله از ايشان راضى شو. مادر گفت: چشم بخشيدم. اين بچه خيلى به من ظلم كرد. اما به خاطر شما او را بخشيديم. تا مادر جوان را بخشيد، حضرت فرمود: بگو «لااله الا الله»، جوان گفت. اين پيداست كه توحيد بند به مادر است، مادر با خدا شريك است. مادر راضى نباشد، خدا راضى نيست. نظام مثل ماشين است. شما استارت ماشين را مى‌زنى، اگزوز آن دود مى‌دهد. يعنى آنها با هم ارتباط دارد.
شرائط قبولى نماز، شرط سياسى اجتماعى بهداشتى خانوادگى، اقتصادى است. اينطور نيست هركس نماز بخواند يا روزه بگيرد، نماز و روزه‌اش قبول است.
شرط سياسى، كسى كه نماز بخواند و رهبرش آسمانى نباشد، نماز او قبول نيست. عمرى نماز بخوانى خط ولايى نداشته باشى يعنى خطت رهبرى آسمانى نباشد.
نماز به شرطى قبول است كه غيبت كسى را نكنى نماز بخوانى غيبت بكنى. يعنى آبروى كسى را بريزى نمازت قبول نيست. نماز بخوانى شراب بخورى نمازت قبول نيست، نماز بخوانى همسرت را اذيت كنى نماز قبول نيست. زن و شوهرى كه همديگر را اذيت مي‌كنند كسى كه ماليات نمى دهد زكات نمى دهد نمازش قبول نيست اينها حديث است.

2- انسان محتاج و نيازمند لطف خدا

«فَإِنَّهُ لَا يَدَ لَكَ بِنِقْمَتِهِ»(نهج‌البلاغه/نامه53) تو دستى برايت نماند، يعنى در مقابل قهر خدا تو دستى ندارى جلوگيرى كنى تو بيچاره هستى يك وقت نگويى من حريف خدا مي‌شوم. در همين ماه رمضان دعايى است به نام دعاى(مجير) حدود 70 تا 80 بار امام مي‌فرمايد: «أجرنا من النار يا مجير» يعنى خدايا از آتش جهنم نجاتم بده. شب 19 و 21 و 23 صدبار مي‌گوئى «الغوث الغوث خلصنا من النار يا رب» نار خيلى مهم است آتش جهنم است.
قهر خداوند دردي نيست كه با آمپول يا مسكن خوب شود، سيل نيست تا بگويى سد مي‌سازم، زلزله نيست تا بگويى خانه ضد زلزله مي‌سازم، گلوله نيست تا بگويى ماشين ضد گلوله سوار مي‌شوم «لا يد لك» هيچ كارى نمى شود كرد در مقابل آن.
امام وقتى دعاى ماه رجب را مي‌خواند دستش را به محاسنش مي‌گيرد و مي‌فرمايد «حرم شيبتى على النار» خدايا ريشمان را گرفتار آتش جهنم نكن.
اميرالمؤمنين(ع) آهن داغ مي‌كند و به عقيل مي‌فرمايد: اگر تو از آهن داغ مي‌ترسى من هم از جهنم داغ مي‌ترسم.
«وَ لَا غِنَى بِكَ عَنْ عَفْوِهِ وَ رَحْمَتِهِ»(نهج‌البلاغه/نامه53) تو بى نياز از عفو خداوند نيستى ما محتاج به عفو او هستيم اگر آنى عفو خدا قطع شود مثل آنست كه آنى برق از لامپ قطع شود، لامپ از خودش نورى ندارد، هرچه هست لحظه به لحظه از طريق آن برق مى‌آيد، لامپ از سيم و فرستادن نور بى نياز نيست تو هم از عفو خدا بى نياز نيستى چون به عفو خدا نياز دارى.
عبادتهاى ما چيزى نيست شما صبح تا ظهر 7 ساعت يا هشت ساعت در مزرعه يا كارخانه كار مي‌كنى براى پنج هزار تومان يا ده هزار تومان اين پول اجاره يك جفت چشم هست؟ يك دوربين عكاسى شما اجاره كن ببين روزى چقدر اجاره آن هست. كل عبادتهاى ما پاداش يكى از نعمتهاى خداوند نيست. اگر آنى كند نازى، فرو ريزد قالب‌ها يك لحظه خداوند حافظه‌اش را بگيرد اسم خودمان را يادمان مي‌رود.
آيت الله زنجانى از علماى قم بودند يك كتابى دارد كه در آن مناجاتى دارد كه مي‌گويد: خدايا به عدد همه‌ كرها شكر كه من گوش دارم، به عدد همه نابينا‌ها شكر كه من چشم دارم. به عدد همه فلج‌ها شكر كه مي‌توانم راه بروم. به عدد همه كسانى كه حافظه آنها را گرفتى شكر كه من حافظه دارم.
تو كه نياز به عفو دارى و توانايى جلوگيرى از قهر خدا را ندارى، پس با خلق خدا جنگ نكن كلاه سر كى مي‌گذارى، كم فروشى، گران فروشى كرده اى، مگر غير از اين است كه بايد همه را بگذارى و بروى.
خيلى هم غصه بچه خودتان را نخوريد بچه يا از اولياي خدا است و يا از دشمنان خدا اگر بچه شما دشمن خداست براى دشمن خدا پول جمع نكنيد اگر هم بچه شا اولياء خدا است خدا اولياى خودش را بهتر از تو نگه مي‌دارد.

3- در عفو و گذشت پابرجا باش

«وَ لَا تَنْدَمَنَّ عَلَى عَفْوٍ» پشيمان نشو بر عفو يك وقت آدم گاهى مي‌بخشد و بعد پشيمان مي‌شود گاهى وقتها بعضى جوانها با هم مي‌روند چلوكبابى، بستنى فروشي، وقتى مي‌خواهند حساب كنند، به هم مي‌گويند: حساب نكن جان من، من بميريم، پولها را مي‌دهد وقتى بيرون مى‌آيد مي‌گويد عجب غلطى كرديم، برايم 700 تومان تمام شد، كاش تعارف نمى كردم، مي‌گويد اگر يك وقت لوطي گرى كردى ديگر نگو عجب غلطى كردم يك كارى كه مي‌كنيد از اول براى خدا بكنيد كه بعد غصه نخورى.
يكى از فوايد اخلاص اين است كه آدم مخلص هيچوقت غصه نمى‌خورد. من اگر براى خدا آمدم دم خانه شما كه شما را ببينيم وقتي گفتند خانه نيستى ديگر غصه نمى خورم كه اين همه علاف شديم، دو ساعت بيكار شديم. بعد كه مي‌گويند نيستى غصه ندارد، من براى خدا آمده‌ام، ‌چه باشى و چه نباشى، من تبليغ مي‌كنم تبليغم اثر بكند يا نه. البته ما گيريم من خودم هم گيرم مثلاً وقتى تلويزيون از من فيلم بردارى مي‌كند و آنرا پخش نكند ناراحت مي‌شوم، حال اگر مخلص بودم نبايد غصه بخورم مي‌گويم حال كه ما حرفمان را زديم حالا تلويزيون چه پخش بكند و چه پخش نكند. آقا ما جلسه گرفتيم براى آشتى كنان، خوب آشتى نكردند تو كه اجرت را گرفتى ديگر غصه ندارد. «لَا تَنْدَمَنَّ عَلَى عَفْوٍ» اگر يك وقتى عفويى كردى، پشيمان نشو به اجر خودت رسيدى.
«وَ لَا تَبْجَحَنَّ بِعُقُوبَةٍ» اگر يك وقت خلافكارى را شلاق زدى يا به زندان انداختى، كيف نكن. بعضى ما شلاق مي‌زنند اينقدر لذت مي‌برند. حديث و قرآن نگفته اگر مجرمى را عقوبت مي‌كنيد لذت ببريد، غصه بخوريد كه چرا اين بايد مجرم باشد. مي‌گويند برو كلاه بياور سرنياور. خوب بنده مجرمم شلاقم بزنيد اما ديگر مرا در مغازه پدرم شلاقم نزنيد. بعضى‌ها مي‌گويند نه ببريم قرائتى را در دكان پدرش شلاق بزنيم كه آبروى پدرش هم برود. خوب اين ديگر بى دينى توست اينقدر حكم خدا دقيق است كه بايد مواظب باشيم به همان مقدارى كه گفته‌اند.
يك شخصى دعا مي‌خواند و مي‌گفت: «يا مقلب القلوب والابصار» امام فرمود: «والابصار» ديگر ما نگفتيم: آنچه ما گفتيم «يا مقلب القلوب» است اضافه نكن.
يك شخصى دعاى كميل مي‌خواند مي‌گفت «ظلمت نفسى» مابقى مردم هم مي‌گفتند ظلمت نفسى، ظلمت نفسى آقايى گفت حضرت امير(ع) يك بار بيشتر نگفت.
اگر بخشيدى غصه نخور. لازم نيست كه بخشش‌ها فورى نتيجه بدهد. ممكن است شما ببخشى و آن طرف تغيير پيدا نكند اما امكان دارد دم مرگ بگويد ببين ما خيلى نامردى كرديم هرچه ما تقصير داشتيم اين آقا بخشيد. مگر خدا با ما چه مي‌كند. هى گناه مي‌كنيم او هم مي‌بخشد انگار نه انگار كه گناه كرديم.
امام مي‌فرمايد: من هى گناه مي‌كنم تو مي‌بخشى، من هى گناه مي‌كنم تو مي‌پوشانى. هى گناه از من پوشش از تو «حَتَّى كَأَنَّكَ اسْتَحْيَيْتَنِي» (بحارالانوار/ج95/ص87) انگار تو از من حيا مي‌كنى در جمله ديگر مي‌فرمايد «خَيْرُكَ إِلَيْنَا نَازِلٌ وَ شَرُّنَا إِلَيْكَ صَاعِدٌ»(بحارالانوار/ج95/ص85) دائماً خير تو بر ما نازل مي‌شود دائماً شر ما بسوى تو پرواز مي‌كند «يَأْتِيكَ عَنَّا فِي كُلِّ يَوْمٍ بِعَمَلٍ قَبِيحٍ»(بحارالانوار/ج95/ص85) دائماً از ما پرونده پر از جرم براى شما مى‌آيد و دائماً تو به روى بزرگوارت نمى آورى.

4- پرهيز از شتاب در توبيخ و رياست طلبي

و وقتى كتك مي‌زنى مثل پدرى باش كه بچه‌اش كتك مي‌زند، پدر وقتى به بچه كتك مي‌زند كيف نمى كند در ضمن اينكه گاهى بايد تنبيه بشود اميرالمؤمنين(ع) گاهى يك مجرم مي‌آوردند دزدى كرده بود چهار انگشت او را قطع مي‌كرد اما بعد به او محبت مي‌كرد.
«وَ لَا تُسْرِعَنَّ إِلَى بَادِرَةٍ وَجَدْتَ عَنْهَا مَخْرَجاً» (نهج‌البلاغه/نامه53) «وَ لَا تُسْرِعَنَّ» يعنى سرعت نگير «إِلَى بَادِرَةٍ» به خشمى كه ممكن است «وَجَدْتَ عَنْهَا مَخْرَجاً» راه فرار داشته باشد اگر يك كسى غلطى كرد ممكن است اين شخص براى غلطش دليلى داشته باشد و عجله نكن البته اكثراً دليلى ندارند و گاهى هم ممكن است كه من به اين دليل مجبور بودم اين كار را بكنم. بپرس چرا اين كار را كردى از او توضيح بخواه.
«وَ لَا تَقُولَنَّ إِنِّي مُؤَمَّرٌ آمُرُ» نگو من امروز «مومر» هستم مسئوليت دارم، دستور من مطاع است. مي‌گويم بگيريم مي‌گيرند و مي‌گويم نگير نمى گيرند «آمُرُ فَأُطَاعُ» نگو امروز كار دست من است زور دارم هر كارى دلت خواست انجام دهى. يك وقت نگويى من پدر بزرگم يا رئيس قبيله هستم، برادر بزرگ هستم. شما اگر چه رئيسى اما همه كارى نمى توانى انجام دهى اگر آيت الله مسجد هم باشى، حق ندارى بگويى بچه بلند شو آنجا بشين. در مسجد هر جا نشستى هر مقامى آمد حق ندارد او را بلند كنند اين آقا جاى او بنشيند اگر هم نشست نماز او شبهه دارد كسى حق ندارد كسى را از سر جايش ‌بلند كند از مسجد گرفته تا مقامات بالا كسى را نمى‌توان از روى صندليش بلند كرد حالا راننده هستى، راننده قطار هستى يا هركس ديگر چرا «فَإِنَّ ذَلِكَ إِدْخَالٌ فِي الْقَلْبِ» اين براى تو ضرر روحى دارد. اين ديكتاتورى و استبداد است «إِدْخَالٌ» يعنى تباهى اين قلبت راه تباه مي‌كند. زور گفتى ولي اينكه مردم از ترس گوش دادند اما از لحاظ روحى خودت را تباه كرده‌اى «وَ مَنْهَكَةٌ فِي الدِّينِ» از لحاظ آخرت هم خودت را هلاك كرده‌اي «وَ تَقَرُّبٌ مِنَ الْغَيْرِ» از نظر سياسى هم حكومتت را واژگون مي‌كنند تو اينقدر زور مي‌گويى مردم وقتى خسته شدند مقاومت مي‌كنند و تو را سرنگون مي‌كنند هر پستى مي‌خواهى باش‌.
من يك وقتى به برادرهاى پاسدار گفتم اگر يك وقتى عيبى نقصى از من ديديد بگوييد: يكى از اين برادرها گفت: تو يك روز پدر من را در آوردى! گفتم چكارت كردم؟ گفت: در يكى از شهرها نشستيم توى ماشين برويم شخصي يك ليموى ترش به تو داد تو هم اين ليمو را سوراخ كردى و آبش را با دهان مي‌كشيدى و من هم پشت صندلى مي‌لرزيديم. آدم وقتى به او ليمو مي‌دهند يا نمى خورد يا نصف آن را هم به نفر پشت سرش مي‌دهد و دو ساعت با اين ليمو پدر من را در آوردى. گفتم خوب من توجه نداشتيم.

5- سرانجام بد خودخواهي و خود محوري

نگو امروز داريم مي‌خوريم، اما دود كباب همسايه‌ات را اذيت مي‌كند. امروز ماشين داريم گازش را مي‌گيريم اين خر سوار‌ها هم نمى توانند جلوى ماشينمان را بگيرند بله، گازش بده گرد و خاكش هم بنشيند به من، ولى يك زمانى همين ماشينت را مصادره خواهند كرد. بنام آخوند نگو من امروز زور دارم « لا تقولن انى مومر » حمام من است هر جا دودش برود، برود، بالاخره مردم خسته مي‌شوند و دود كشش را مي‌اندازند داخل خانه‌ات وقتى كه مي‌گويى زور دارم صد تا ضرر دارد از لحاظ خود سازى روحت اذيت مي‌شود، ديكتاتورى در تو شكوفا مي‌شود، از نظر دين ضامن هستى عقوبت دارى.
قرآن مي‌فرمايد بهشت براى كيست؟ چه كسانى به بهشت مي‌روند، بهشت مال كسى است كه (لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً) (قصص /83).
مي‌گويند حضرت امام(ره) وقتى قديم درس خارج مي‌گفند در فيضيه آخر بحث اخلاقش اين آيه را مي‌خواند «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً« اين سراى قيامت را قرار مي‌دهيم براى كسى كه اراده برتري و علو نداشته باشد. گاهى آدم كفشى مي‌پوشد كه مردم همه او را نگاه كنند به يك نحوى خانه مي‌سازد كه جلب توجه كند. اگر كسى حركتى كند كه »يُريدُونَ عُلُوًّا« در دلش اراده بزرگ منشى داشته باشد اين اهل بهشت نيست.
قرآن مي‌فرمايد: كسى كه حركت هايش توى جامعه جورى باشد كه توي دلش اين باشد كه من از همه برترم اين قطعاً اهل بهشت نيست «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ« اين خانه بهشت را قرار مي‌دهيم براى كسى كه اراده «علوا» نداشته باشد.
«ملعون ملعون» خدا لعنت كند، خدا لعنت كند كسى كه در فكر رياست باشد. خدا لعنت كند كسى كه مي‌نشيند پهلوى خودش فكر رياست را مي‌كند. نگو من امروز رئيسم فكر رياست هم نباش، خدمت كن اگر رزق تو باشد خود مردم جمع مي‌شوند و تو را رئيس مي‌كنند خودت براى خودت خواب نبين كه من اين كار را مي‌كنم، بعد از اين كار، اين كار و اين كار را مي‌كنم.
امام رضا(ع) فرمود اگر كسى مردم را بكشد بطرف خودش و بداند كه در آن جامعه بهتر از او هست، او آدم منحرفى است.
سه نفر مي‌گفتند من، ببين خدا چه بلايى سرشان آورد، نمرود مي‌گفت (أَنَا أُحْيي‌ وَ أُميتُ) (بقره /285) منم كه مي‌توانم زنده كنم و مرگ بدهم. مي‌گفت: خداى من زنده مي‌كند و مرگ مي‌دهد نمرود طاغوت بود گفت: خدا زنده مي‌كند و مرگ مي‌دهد، »انا« منم كه زنده مي‌كنم و مرگ مي‌دهم دستور داد يك زندانى را اعدام كردند. گفت: ديديد من مرگش دادم يك زندانى را هم آزاد كرد گفت ديديد زنده‌اش كردم.
يا مثلاً فرعون مي‌گفت (أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى‌) (نازعات /24) من خداى بزرگ شما هستم. ابليس مي‌گفت (أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ) (اعراف /12) من از آدم بهترم من سجده كنم من كه بهترم. و عاقبت هريك را مي‌دانيم.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 364
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست