responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 282

موضوع: امام خميني(ره)، دوران زندگي

تاريخ پخش: 70/03/16

بسم الله الرحمن الرحيم

در خدمت خواهران و برادران عزيز جهادگر هستيم. آن‌هاايي که همه شما بيش از من خدمتشان را در روستا‌ها، شهر‌ها و در جبهه مي‌دانيد. کساني که ايام تعطيلي به جاي استراحت «قربة الي الله» بدون هيچ چشم داشتي در روستا‌ها کار مي‌کنند. ان شاءالله کارتان مبارک باشد.
بحث ما به مناسبت اينکه در ايام دومين سالگرد ارتحال حضرت امام(ره) پخش مي‌شود، مي‌خواهيم يک سيمايي از امام بگوييم. از برادرمان آقاي پرهيزگار هم دعوت کرديم که بيايند تا جلسه شبيه جلسه فاتحه باشد. يعني سالگرد امام را فاتحه برقرار کنيم. منتها در اين فاتحه چهل تا آيه خوانده مي‌شود، كه هر آيه‌اش مهم است. امام(ره) مصداق يکي از آيه هاست.

1- زندگي امام خميني

موضوع بحث: کودکي امام، طلبگي امام، هجرت امام به قم، تدريس امام در مسجد، مرجعيت امام، آغاز مبارزه امام و… هر يک از اين موضوعات را به همراه يک آيه‌اي از قرآن كه انشاءالله برادرمان مي‌خواند و من ترجمه مي‌کنم، بيان ‌می‌کنيم. بعد مي‌اييم سراغ زندان امام، تبعيد امام به ترکيه، تبعيد به نجف، انتقال رهبري امام به نجف، جلوه کردن درس امام در نجف، توسل امام به اميرالمؤمنين(ع)، 14 سال ياران امام و… كه در حدود 30، 40 عنوان بحث است كه من مي‌ترسم شما خسته شويد.

2- كودكي امام

در مورد کودکي امام بايد بگويم كه امام فرزند شهيد است و پدر امام را در سن كودكي امام شهيد کردند. امام يتيم است. اين خودش براي فرزندان شهدا و فرزندان يتيم درس است که مي‌شود آدم يتيم باشد و پيامبر باشد. مي‌تواند يتيم باشد و رجايي باشد. مي‌تواند يتيم باشد و رهبر انقلاب باشد. يتيم بودن سوز دارد، درد دارد، غصه دارد، اما بدبختي ندارد. غصه در يتيمي‌ است، اما بدبختي در يتيمي ‌نيست. کسي نمي‌تواند بگويد حالا که من بچه‌هايم پدر ندارند، پس بدبخت هستند. گاهي ميليون‌هاا بچه‌هاي پدردار بدبخت هستند و هزارها بچه‌هايي که پدر ندارند، خوشبخت هستند. يتيمي‌درد هست اما بدبختي نيست. حالا گفتم چون سالگرد امام هست به هر عنواني که مي‌نويسيم يک آيه بخوانيم.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ»، (أَ لَمْ يَجِدْكَ يَتيماً فَآوى‌) (ضحى /6) آيا ما تو را يتيم نديديم؟ وقتي خدا بنا دارد با يک بچه يتيم از خمين، رژيم سلطنتي 2500 ساله را براندازد، مي‌تواند. اراده خداوند اگر بخواهد توسط يک بچه يتيم و بچه شهيد رژيم 2500 ساله را سرنگون ‌می‌کند. امام بزرگ شد، نوجوان شد، طلبه شد. در قرآن براي طلبگي يک آيه داريم: (فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ) (توبه /122) همه که نمي‌توانند ملا شوند، پس لا اقل از هر فاميل و از هر قبيله‌اي يک افرادي بلند شوند و هجرت کنند. بروند ملا شوند و برگردند. از اسلام و از دين آنچه ياد گرفته‌اند، به قوم خويش ياد بدهند. بعد از آنکه فقيه و اسلام شناس عميق شدند، سراغ قوم خود برگردند و آنچه ياد گرفته‌اند به ديگران بگويند. امام طلبه شد و مقداري در خمين و اراک درس خواندند و بعد به قم هجرت کردند.
حوزه علميه قم چه حوزه‌اي هست؟ (فيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرينَ) (توبه /108) در حوزه قم طلابي بودند، مؤسس حوزه علميه قم مرحوم حاج شيخ عبدالکريم بود. در حوزه طلبه‌هایی هستند. «فيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا» اين خودش يک ارزش است. انسان ممكن است كه خودش موفق شود، اگر موفق نمي‌شود لا اقل گامي ‌ در راه موفقيت بردارد.
در دعاي ماه رمضان اول از خدا مي‌خواهيم مکه برويم. «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي حَجَّ بَيْتِكَ الْحَرَامِ» (إقبال‌الاعمال/ص‌24) می‌گوييم: «خدايا مي‌خواهم به حج بروم. » بعد از يکي دو جمله امام مي‌گويد: «حالا اگر هم بنا شد كه مکه نرويم، اما لااقل «أَنْ تَكْتُبَنِي مِنْ حُجَّاجِ بَيْتِكَ الْحَرَامِ» (كافي/ج‌4/ص‌71) يعني يک خورده پايين مي‌آييم، اول مي‌گوييم مكه برويم و بعد مي‌گوييم اگر نشد مكه برويم، ثواب حج را به ما بده. خدايا توفيق بده ما شهيد بشويم و اگر شهيد نشديم ما را سر سفره شهدا بنشان. يعني از اين فيض محروم نباشيم. اول خوب است که آدم پاک پاک باشد، حالا اگر آدم نمي‌تواند پاک باشد لا اقل «فيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا» همنيکه آدم دوست داشته باشد پاك باشد، خودش ارزش است.
به يکي از مراجع تقليد گفتند شما خودت را عادل مي‌داني؟ (البته اينرا بگويم كه پيشنماز واجب نيست خودش، خودش را عادل بداند، چون بالاخره هر کسي از بچگي تا بزرگي ممکن است خلافي از خودش سراغ داشته باشد. لازم نيست پيشنماز خودش را عادل بداند. ولي اگر مردم از او گناه کبيره‌اي سراغ ندارند، مي‌توانند پشت سرش نماز بخوانند. ) به يکي از بزرگان گفتند، شما خودت را عادل مي‌داني؟ گفت: دوست دارم که عادل باشم. امام به ورزشکاران فرمود: من ورزشکار نيستم اما ورزشکاران را دوست دارم. من نمي‌توانم مثل شما افراد جهادسازندگي آن فعاليتي که در روستا مي‌کنيد، انجام دهم. ممکن است من نتوانم هنر شما را داشته باشم، اما کار شما را دوست دارم. شما ممکن است نتواني سخنراني مرا بکني، اما دوست داري که من در تلويزيون حديث بخوانم و ما که نمي‌توانيم در خيرات همديگر شريک شويم. اما اگر همديگر را دوست داشته باشيم، خداوند اجر شما را به ما مي‌دهد، يعني اجر جهاد سازندگي شما را به من مي‌دهد و اجر حديث خواندن مرا به شما مي‌دهد به شرط اينکه شما حديث خواندن من و بيان مرا دوست داشته باشيد و من بازوي شما را دوست داشته باشم. اگر به کار همديگر راضي باشيم و دوست داشته باشيم، «مأجوريم» يعني اجر داريم.
«فيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا» البته نمي‌خواهم بگويم هر کس كه طلبه است، آدم خوبي است. اما آن‌هاايي که حوزه مي‌روند، مي‌روند که آدم خوبي شوند و اکثراً هم همينطور است. در ميان اقشار مردم وقتي حساب مي‌کنيم، می‌بینيم بدي در نژاد ما کم است. بحمدالله ما طلبه‌ها اين افتخار را داريم که بيش از دو هزار طلبه شهيد داريم. اصلاً جمعيت طلبه‌ها ده هزار نفر بيشتر نيست، حدود ده هزار طلبه به دو هزار شهيد خيلي است. يعني يک پنجم و هيچ نژادي يک پنجم شهيد نداده است. الحمد الله طلبه‌ها همه ما را در شهيد دادن روسفيد کردند. با همه سمپاشی‌هايي که عليه روحانيون مي‌شود و با همه نيش‌ها و نوش‌ها در عين حال وقتي جمع بندي مي‌کنيم، می‌بینيم كه بحمدالله اين آيه درست است که حوزه «فيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا»

3- زندگي امام در قم

امام وارد حوزه علميه قم شد. روحاني شد و در مسجدي که آرم، تابلو نئون و کاشي کاري ندارد، مسجدي در يك کوچه، مسجدي ساده که قالي، لوستر و زرق و برق ندارد، شروع به تدريس نمودند. خيلي اين مسجد، مسجد خوبي بود. چون بعضي مسجد‌ها عنوان دارد، آدم ندارد و بعضي مسجد‌ها آدم خيلي در آن هست ولي عنوان ندارد. خيلي از مسجد‌ها چه دکورسازي و کاشيکاري و… دارد، اما کسي در آن نيست. خدا مرحوم شهيد مفتح را رحمت کند. انقلاب از همين قيطريه شروع شد. روي تپه‌هاي قيطريه نماز عيد خواند. تپه قيطريه چه تزئيني داشت؟ تزئينات نبود ولي مرکز انقلاب شد و گاهي وقت‌ها تزئينات هست ولي يک نفر را هم تکان نمي‌دهد. ولي اين تپه قيطريه تهران و ايران را تکان داد. پس هر چه سادگي باشد بهتر است.
درس در مسجد شروع شد. (لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى‌ مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فيهِ) (توبه /108) قرآن مي‌گويد اگر مي‌خواهيد برويد مسجد نماز بخوانيد يک مسجدي برويد که باني و هيئت امناي آن بر اساس خدا اين مسجد را ساخته‌ باشند، نه بر اساس رقابت و چشم هم چشمي ساخته شده باشد.

4- مرجعيت امام

بعد امام مرجع تقليد شد. درباره مرجعيت امام آدم ياد اين آيه مي‌افتد: (وَ رَفَعْنا لَكَ ذِكْرَكَ) (انشراح /4) خدا به پيامبر (ص) مي‌گويد: كه ‌اي پيامبر! نام تو را بلند کرديم. ‌اي پيامبر! گمنام و يتيم بودي (وَ وَجَدَكَ عائِلاً فَأَغْنى‌) (ضحى /8) بي‌پول بودي، يتيم و آواره و بي‌پناه بودي، «وَ رَفَعْنا لَكَ ذِكْرَكَ» درست است كه امام يک بچه‌ يتيم و شهيد زاده بود، اما به مرجعيت رسيد.

5- مبارزات امام

مبارزه شروع شد، به مناسبت آغاز مبارزه آدم به ياد اين آيه مي‌افتد. (اذْهَبْ إِلى‌ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى‌) (طه /24) خدا به موسي مي‌گويد: موسي بلند شو و سراغ فرعون برو. او طغيانگر و طاغوت است. جلويش را بگير. گفته‌اند كه امام شنيد، يک طاغوت به نام کسروي کتابي نوشت كه انحراف بسياري داشت. امام درسش را در حوزه علميه تعطيل کرد و مدتي نشست و کتابي در رد آن كتاب نوشت. اولين کتاب امام است كه ظاهراً درسش را تعطيل کرد چون گاهي وقت‌ها انسان بايد درس را تعطيل کند. گاهي بايد مسجد را تعطيل کند. درباره يک نفر گفتند: «ايشان 80 سال است نماز اول وقت مي‌خواند. » گفت: «اگر 80 سال نماز اول وقت مي‌خواند پس آدم بدي است. » گفتند: چرا؟ گفت: چون نمي‌شود در اين 80 سال يک کاري پيش نيايد که از نماز اول وقت واجب‌تر باشد. اين پيداست که گوشش خيلي به نياز‌های مردم نبوده و فقط مشغول به نماز خودش بود. كسي را که مي‌گويند: «چون يک دفعه در عمرش نماز جماعت را تعطيل نکرده، پس آدم خوبي است» بسيار آدم بدي است چون ده سال جنگ بوده و يک بار به جبهه نرفته است و راضي بوده به چهار پيرمرد و چهار پيرزن در نماز جماعت. يعني مهمتر از مسجد ديگر جايي نبود؟ كسي خوب است که وقتي جنگ بود جبهه برود. گاهي به روستا برود، گاهي خارج از ايران برود. گاهي جبهه برود. اينکه آدم يک جايي را بگيرد و تکان نخورد، پيداست که گوش اين آقا به بقيه نيازها و ضرورت‌ها بدهکار نيست. می‌گويند: ايشان يک عمر لباس آخوندي خود را در نياورده است. خوب اين درست نيست چون گاهي وقت‌ها يک ضرورت‌هايي پيش مي‌آيد که من بايد عمامه‌ام را درآورم. انسان بايد هر لحظه با توجه به شرايط اعمالش تغيير كند. مگر پيامبر چه مي‌کرد؟ مگر پيامبر هميشه ابا داشت؟ مگر هميشه پيامبر يکنواخت بود؟
امام چه کرد؟ قيام کرد و از ملامت‌ها در راه قيام نترسيد. اين از صفات اميرالمؤمنين است. که شيعه مخلص اميرالمؤمنين بايد داشته باشد و امام هم داشت. مي‌فرمايد: (يُجاهِدُونَ في‌ سَبيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ) (مائده /54) همين که براي جهاد قيام مي‌کند، از اين که کسي با او هست، يا نيست و از نيش‌ها وحشت ندارد «وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ»
انشاء الله با سقوط بعثی‌ها قسمت شود کربلا و نجف برويد. در زيارت اميرالمؤمنين اين جمله را داريم. سلام بر تو اي علي، ‌اي علي، ‌اي اميرالمؤمنين که تو در راه خدا از نيش‌ها وحشت نداشتي. اگر کسي از ما بپرسد كه در قرآن يک آيه داريم که مي‌فرمايد: (الَّذينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ يَخْشَوْنَهُ وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ) (احزاب /39) از احدي به جز خدا نمي‌ترسد. اگر از شما بپرسند در عمرت سراغ داري انساني که از هيچ کس نترسد؟ ما مي‌توانيم بگوييم فقط امام اينگونه بود. شما به غير از امام کسي را سراغ داريد که مصداق اين آيه باشد؟ اگر امام را نمي‌ديديم مي‌گفتيم در زندگي ما اين آيه مصداق ندارد.
خوب امام مبارزه را شروع کرد. ببينيم قصه به کجا کشيده شد. شاه تحمل نکرد و دستور داد امام را به زندان بياندازند. درباره اين موضوع كه مردان خدا زندان را دوست دارند خداوند يک آيه دارد: (قالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَني‌ إِلَيْهِ) (يوسف /33) وقتي به يوسف گفتند كه بايد با اين زن کار گناهي انجام بدهي و گرنه عاقبت تو زندان است. يوسف گفت: خدايا زندان براي من بهتر از اين است که گناه کنم. اگر بنا باشد بيرون زندان باشم و شاه حکومت کند، من زندان بروم که با شاه مبارزه کنم، شرافت دارد. «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَني‌ إِلَيْهِ» همان زمان عکسي از امام با اين آيه قرآن چاپ شد. امام زندان رفت. بعد از مدتي از زندان آزاد شدند و برگشتند و مبارزه را ادامه دادند. ولي دولت تحمل نکرد و امام را تبعيد کردند، درباره تبعيد در قرآن آيات زيادي داريم.

6- تبعيد امام به تركيه

(الَّذينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلاَّ أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ) (حج /40) در طول تاريخ مردان خدا قيام مي‌کردند و طاغوت‌ها اين‌هاا را تبعيد مي‌کردند. «أُخْرِجُوا» يعني اخراج مي‌شوند «مِنْ دِيارِهِمْ» از ديارشان، از خانه‌شان، از محله‌شان و… تبعيد يکي از اهرم‌ها و حربه‌هاي طاغوت‌ها در هر زماني بوده است. امام هم به ترکيه تبعيد شدند. من اين ماجرا را از حاج آقا مصطفي آقازاده ايشان شنيدم. حاج آقا مصطفي(ره) مي‌گفت که:
«امام در ترکيه بودند و در اتاق نشسته بودند. پرده را کشيدند که از بيرون هوا و نور در اتاق بيايد. مسئولين آمدند و گفتند که شما حق نداري از نور خورشيد استفاده کني. اگر اتاق تاريک است لامپ را روشن کنيد. آمدند و در را بستند و پرده را کشيدند. اما همان اتاق تاريک باعث شد که امام در يک سالي که در ترکيه بود، کتاب تحرير الوسيله را بنويسد. قرآن يک آيه راجع به اصحاب کهف دارد. مي‌گويد شما به غار تبعيد مي‌شويد و پناهنده مي‌شويد، اما در آينده روزنه‌هاي اميدي هست. (وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ يَنْشُرْ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يُهَيِّئْ لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ مِرفَقاً) (كهف /16).
امام کاظم(ع) را که زندان کردند گفت: دنبال يک جاي خلوتي مي‌گشتم که عبادت کنم. عجب جاي خلوتي است. زندان براي عبادت کردن امام هم اتاقي پيدا کردند، بطوري كه يک سال حق بيرون آمدن نداشتند. ولي همان مقدمه شد. (ليمو ترش اگر گيرتان آمد نگوييد ترش است و دور بيندازيد. از همان ليمو ترش ليمونات درست کنيد. ) امام هنرمندي بود که از اتاق تاريک توانست يک دوره کتاب فقه بنويسد.

7- تبعيد امام به نجف

بعد از تركيه امام را به نجف تبعيد کردند. چون نجف مرجع تقليد زياد است. با اين فكر كه اين امامي كه در قم گُل کرد، اگر برود نجف، در آنجا علما و مراجعي هستند که حناي امام پهلوي مراجع نجف رنگي ندارد. شايد آنجا مرجعيت امام تحت الشعاع قرار بگيرد. آيت الله العظمي‌حکيم، آيت الله العظمي‌شاهرودي علماي بزرگواري آنجا هستند، آنقدر مراجع که آنجا تحت تأثير قرار مي‌گيرد. امام وارد نجف شدند مثل خورشيدي از پشت ابر بيرون آمدند. درس امام جلوه کرد. در اين مورد قرآن می‌فرمايد: (قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسى‌) (طه /70)
من خودم از يکي از مدرسين نجف با دو گوش خودم شنيدم که وقتي من سؤال كردم كه: امام چه جور است؟ گفت: آقاي قرائتي البته آن زمان هم حالا ما خيلي نو بوديم و صورتمان تازه ريش در آورده بود. ايشان يک سيد دانشمند است، ملا است، انقلابي هم هست، اما اصلاً تحمل نکرد که بگويد ايشان مرجع تقليد است ولي وقتي امام آنجا رفت، يک درس خارجي شروع کرد كه طلبه‌هایی که سال‌ها بهترين استاد را ديده بودند، مجذوب درس امام شدند. آدم ياد اين آيه مي‌افتد «قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسى‌» ساحرها براي خودشان طناب و چوب مي‌انداختند و با سحر و جادو آن‌هاا را تکان مي‌دادند، ولي موسي که آمد، عصا را انداخت و اژدها شد. همه آن‌هاايي که اهل کار بودند فهميدند اين کار با کار آن‌هاا فرق دارد. گفتند ما ايمان داريم.
شاه امام را تبعيد کرد تا درس امام کمرنگ شود. اما درس امام بحمد الله جوري پررنگ بود که آن‌هاايي که سال‌ها درس خارج ديده بودند، مجذوب درس خارج امام شدند. اصلاً خيلی‌ها از تقليد برگشتند و به امام مراجعه کردند. قبل از تبعيد امام در نجف درس‌هايي که بود، درس طهارت و معاملات و حج و… بود، اما درسي به نام ولايت فقيه نبود. امام ولايت فقيه را شروع کرد. يعني کره زمين بايد در اختيار اسلام و مسلمان‌هاا باشد و رهبري مسلمان‌هاا را بايد يک مجتهد عادل در اختيار بگيرد. درسي که شروع کرد درس ولايت فقيه بود. يعني حوزه را بيدار کرد. آخر گاهي آدم مي‌رود روي منبر همه‌اش تيمم، غسل، آب کر، ذبح گوسفند، مرده، کفن، دعاي الغوث و چيزهايي از قبيل اين‌هاا مي‌گويد. گاهي هم روي منبر، سقوط ابرقدرت‌ها را مي‌گويد و… امام وقتي درسش با ولايت فقيه شروع کرد که به قول قرآن حوزه خواب نجف را بيدار کند. قرآن يک آيه در مورد اين موضوع دارد كه پيامبر مي‌آيد تا خواب‌ها را بيدار ‌کند: (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَجيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُمْ) (انفال /24) قرآن مي‌گويد: پيامبر آمد مطالبي بگويد که شما را زنده کند.
حوزه نجف تکان خورد. البته بايد حقش را بگوييم كه مراجع تقليد هم، مثل آيت الله العظمي‌حکيم و آيت الله العظمي‌شاهرودي و… كساني كه مرحوم شدند و بعضي از مراجع تقليدي که الآن هستند، اين‌هاا هم احترام کردند. به ديدار امام آمدند و امام به بازديدشان رفت و در مجموع کارشکني نشد. بهر حال آن نقشه‌اي که شاه داشت که امام به نجف برود و آنجا حنايش ديگر رنگي نداشته باشد، آنجا رقابتي شود و کارشکني شود آن نقشه‌ها، همه نقش بر آب شد.
برنامه امام چه بود؟ روزها درس ولايت فقيه، مطالعه و تحقيق بود و شب‌ها هر شب سر ساعت معين حرم اميرالمؤمنين(ع) مشرف می‌شدند و زيارت جامعه می‌خواندند، چهارده سال، چهارده تا 356 روز ببينيد چند هزار شب مي‌شود؟ تقريباً حدود 5 هزار شب و در هر شب يک ساعت زيارت جامعه. 5 هزار بار کسي زيارت جامعه بخواند چه مي‌شود؟ زيارت جامعه‌اي که مي‌گويد: «وَ مَنِ اعْتَصَمَ بِكُمْ فَقَدِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ» (من‌لايحضره‌الفقيه/ج‌2/ص‌613) قرآن هم يک آيه دارد كه می‌فرمايد: (وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلى‌ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ) (آل‌عمران /101). چهارده سال توسل به اميرالمؤمنين(ع) داشتند، چهارده سال تغذيه از ولايت داشتند. ياران امام در اين چهارده سال چه مي‌کردند؟ ديگر خود شما مي‌دانيد كه در زندان‌هاا، تبعيد، شکنجه، شلاق و چه بر اين ياران گذشت. اما ياران امام مثل همان کساني بودند كه به موسي ايمان آورند. وقتي مردم به موسي ايمان آوردند، به فرعون خيلي برخورد. گفت: شما به موسي ايمان آورديد؟ من شما را تکه تکه مي‌کنم. دستور مي‌دهم سخت ترين شکنجه‌ها را نسبت به شما انجام بدهند. دست راستتان را با پاي چپتان قيچي مي‌کنم. دو دست را نمي‌برم که با پا تکان بخوريد، دو پايتان را قطع نمي‌کنم که با دست تکان بخوريد. دست راست با پاي چپ و دست چپ با پاي راست. من اين رقمي‌شما را قطعه قطعه مي‌کنم.
ولي آن‌هاا گفتند ما موسي را به رهبري پذيرفته‌ايم، تو هم هر کاري مي‌خواهي بکني بکن. ياران امام هم همينطور بودند. به شاه مي‌گفتند: ما امام را پذيرفتيم تو هم هر کاري مي‌خواهي بکني بکن. (قالُوا لَنْ نُؤْثِرَكَ عَلى‌ ما جاءَنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الَّذي فَطَرَنا فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ إِنَّما تَقْضي‌ هذِهِ الْحَياةَ الدُّنْيا) (طه /72) فرعون، هر رقم شکنجه مي‌خواهي دستور بده، ما راه را انتخاب کرديم. ياران امام هم مثل قطعات چدن و آهن همينطور ايستاده بودند.
در اين چهارده سال چندين دفعه حکومت بعث عراق تصميم گرفت که به يک نحوي امام را گول بزند. افرادي پاي صحبت‌هاي امام مي‌آمدند. حتي در يک جلسه خود صدام آمد. امام پيش پاي صدام تکان نخورد. حتي بعضی‌ها يک تکاني مي‌خوردند اما امام از اول صدام را مي‌شناخت و تکان نخورد. خيلي تصميم گرفتند به يک نحوي امام را خراب کنند و کلاه سرش بگذارند. اين تصميم‌ها براي پيامبر(ص) هم بود. آيه داريم که مي‌خواستند سر پيامبر کلاه بگذارند: (وَ إِنْ يُريدُوا أَنْ يَخْدَعُوكَ فَإِنَّ حَسْبَكَ اللَّهُ) (انفال /62) اما گول نخورد. بالاخره ديدند امام كسي نيست كه بتوانند با او معامله کنند و امام را بخرند. ديدند كه امام خريدني نيست، هديه برايش ببرند، وعده‌اي، تهديدي، و هيچ كدام كمترين اثري در وجود امام ندارد. امام عزيز است، نفوذناپذير است. گفتند ما نمي‌توانيم با امام کنار بياييم و بايد امام را تبعيد کنيم. بگوييم از عراق بيرون برود. امام را از عراق بيرون کردند و وارد کويت شد. اما برخورد کويت را بد نيست بشنويد. يک آيه داريم که دو پيامبر در يک منطقه‌اي آمدند. مردم آن منطقه آن‌هاا را راه ندادند. وقتي مردم منطقه‌اي راه به پيامبر ندادند ديگر مهم نيست کويت راه به امام ندهد.
(فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا أَتَيا أَهْلَ قَرْيَةٍ اسْتَطْعَما أَهْلَها فَأَبَوْا أَنْ يُضَيِّفُوهُما) (كهف /77) قرآن همه چيزي دارد. پيامبر اولوالعزمي ‌به نام موسي و خضر در يك منطقه آمدند. گفتند: ما پيامبر خدا هستيم. گرسنه‌ايم. شما پولي بگيريد و يا مجاني، هر جوري هست يک ناني به ما بدهيد. پيامبر اولوالعزم را پذيرايينکردند. به سينه پيامبر دست رد زدند. کويت هم دست رد به سينه امام زد. امام به پاريس رفت. در پاريس خبرنگارها دور امام جمع شدند و صداي امام را ضبط كردند و از طريق راديوهاي بيگانه صحبت‌هاي امام پخش شد. آدم ياد اين آيه مي‌افتد. سليمان يک مشت جنّي دورش بودند، جنّی‌ها همه کار سليمان را برايش مي‌کردند. (وَ مِنَ الشَّياطينِ مَنْ يَغُوصُونَ لَهُ وَ يَعْمَلُونَ عَمَلاً دُونَ ذلِكَ وَ كُنَّا لَهُمْ حافِظينَ) (انبياء /82) حضرت سليمان پيامبر بزرگواري بود که جنی‌ها کارهايش را مي‌کردند. اين خبرنگاران خارجي صداي امام را به طور ناخودآگاه به تمام دنيا پخش کردند.

8- ورود امام از پاريس به ايران

خوب بالاخره امام مدتي در پاريس ماند و سپس به ايران تشريف آوردند. 12 بهمن وارد ايران شدند. قرآن درباره اينکه موسي به سوي مادر برگشت يک آيه دارد. (فَرَدَدْناهُ إِلى‌ أُمِّهِ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُها وَ لا تَحْزَنَ) (قصص /13) موسي ما تو را به مادرت برگردانديم. ‌اي امام! تو را به ايران برگردانديم. امام که وارد ايران شد همه گروه‌ها دسته دسته اعلام همبستگي مي‌کردند. حتي آن ارتشي که شاه مي‌گفت اگر همه مردم با من بد شوند، ارتش با من بد نمي‌شود، ديديم دسته دسته اعلام همبستگي كردند. راجع به اعلام همبستگي يک آيه در قرآن هست که پيامبر چطور مردم مي‌آيند و فوج فوج به تو ملحق مي‌شوند (وَ رَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ في‌ دينِ اللَّهِ أَفْواجاً) (نصر /2) فوج فوج اعلام همبستگي کردند. امام عامل وحدتي شد که (وَ أَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ) (انفال /63) و بالاخره شاه هم فرار کرد. (في‌ جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ ) (دخان /52)، (وَ زُرُوعٍ وَ مَقامٍ كَريمٍ) (دخان /26) باغ و کاخ را ول کرد و فرار كرد و رفت. نظام شاهنشاهي (فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً) (انبياء /58) بر هم پاشيد، بتکده‌ها و بسياري از تخصصهايي که به نفع شاه ديده بودند، همه به ضرر شاه شد. (فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ) (فرقان /70) نظام جمهوري اسلامي پا گرفت.
حالا دو سه گير در اين نظام داريم، يک مشت ناخالصي در اين نظام هست، منافق هست، سلطنت طلب هست، ليبرال هست. با اين‌هاا چه کنيم؟ البته اين‌هاا هم مي‌آيند و عکس امام را چاپ مي‌کنند و دور امام جمع می‌شوند، افرادي که امام را در درون قبول ندارند، اما براي حکومت دور امام جمع می‌شوند. قرآن مي‌گويد: ‌اي پيامبر! يک مشت دور و برت جمع مي‌شوند و حرف‌هايي هم شيرين و چرب و نرم مي‌زنند. اما خدا در نهايت هر چه در دل اين هاست بيرون مي‌کشد. (وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ) (بقره /72) خدا آنچه در دل است بيرون مي‌آورد. معلوم شد که اين‌هاا اعتقادي به اسلام ناب ندارند. اسلام آن‌هاا اسلام آمريکايي است. به اين و آن پناهنده مي‌شوند.
و اما در مورد امداد‌هاي غيبي! حمايت‌هاي غيبي و امداد‌هاي غيبي وجود دارد. (إِنَّ اللَّهَ يُدافِعُ عَنِ الَّذينَ آمَنُوا) (حج /38) حرکت‌هايي که مي‌کردند، حرکت‌ها يکي پس از ديگري عليه نظام خنثي مي‌شد.
بد نيست اينجا يک جمله بگويم. قرآن در سوره منافقين مي‌گويد يکي از رهبران منافقين گفت: ما وارد مي‌شويم و کودتا مي‌کنيم و ريشه مسلمان‌هاا را در مدينه خشك مي‌کنيم. (لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ) (منافقون /8) يک کودتاي نظامي ‌مي‌کنيم، کودتاي نوژه طرح منافقين بود. طرح قطب زاده بود، طرح گروهک‌ها بود. عيناً در سوره منافقين مي‌گويد كه راجع به پيامبر گفتند كه ما وارد مي‌شويم پيامبر و مسلمان‌ها را چپه مي‌کنيم. خداوند به پيامبر خبر داد که اين‌هاا چنين حرکتي دارند، طرح‌ها خنثي شد و روز بروز بالاخره نظام اسلامي ‌پا گرفت به قول قرآن: (إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبيناً) (فتح /1) الحمدلله صدام با حمايت‌هاي شرق و غرب رسوا شد. (إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطانِ كانَ ضَعيفاً) (نساء /76) و بالاخره ايران عزيز است، خدا را شکر! رئيس جمهور ما هر کشوري مي‌رود، عزيز است و خدا را شکر رئيس جمهور عراق در کشور خودش هم عزيز نيست. اين‌هاا همه امداد‌هاي الهي است.

9- رحلت امام

اما در مورد رحلت امام عزيز. امام با چه عزتي از دنيا رفت؟ قرآن درباره حضرت عيسي يا حضرت يحيي مي‌گويد: درود بر او، روز تولد درود بر او، روز بعثت درود بر او، روز رحلت درود بر او (وَ سَلامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَ يَوْمَ يَمُوتُ وَ يَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا) (مريم /15) بعضی‌ها وقتي بدنيا مي‌آيند سالم هستند، اما وقتي مي‌ميرند بدعاقبت مي‌شوند. بعضی‌ها وقتي بدنيا مي‌آيند مريض هستند، اما خوش عاقبت مي‌ميرند. اما امام «سَلامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ» روز تولد سلام خدا بر او روز رحلت سلام خدا بر او و روز قيامت سلام خدا بر او باد. همين كه گفتند: «امام از دنيا رفت» يک مرتبه دل مردم فرو ريخت. حالا چه مي‌شود؟ يک مرتبه مردم ديدند، هنوز چند ساعتي از رحلت امام نگذشته، هنوز جنازه امام دفن نشده، مقام معظم رهبري تعيين شد. مردم با ايشان همانطور که با پيامبر بيعت کردند، دست بيعت دادند. قرآن يک آيه دارد که مردم چگونه با پيامبر بيعت کردند. (إِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْديهِمْ) (فتح /10) پيامبر اين‌هاا که با تو بيعت مي‌کنند، با خدا بيعت مي‌کنند. ما حديث داريم: کسي که مجتهد عادل را رد کند امام صادق(ع) را رد کرده است و کسي که امام صادق را رد کند، رسول الله را رد کرده است و کسي که رسول الله را رد کند خدا را رد کرده است. بحمد الله سريعاً مردم با مقام معظم رهبري بيعت کردند و دشمن عصباني شد. آخرين آيه در مورد آتش گرفتن دشمن است. دشمن با خود می‌گفت: عجب! ما گفتيم امام از دنيا برود تار و پود نظام از هم مي‌پاشد، اما برعكس شد. حالا قرآن مي‌گويد: (وَ إِذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَيْكُمُ الْأَنامِلَ مِنَ الْغَيْظِ قُلْ مُوتُوا بِغَيْظِكُمْ) (آل‌عمران /119) دشمن‌هااي شما دست هايشان را از غصه گاز مي‌گيرند. عجب امام هم از دنيا رفت و اين نظام از هم نپاشيد. روستا هايش برق و آب و تلفن و جاده‌سازي و مدرسه سازي و دانشگاه آزاد و دانشجوي زياد و روز بروز بحمدالله رو به رشد و تعالي پيش ميرود. و اصلاً حرکتي که امام براي جهاد سازندگي کرد، چه آبادانی‌ها را به وجود آورد و با نهضت سوادآموزي صد‌ها هزارنفر باسواد شدند. با تشکيل سپاه چه حرکتي بوجود آورد؟ با کميته امداد چه حرکتي کرد؟ چه کار‌هايي کرد و در نتيجه الآن به جايي رسيديم که دشمنان از ما مأيوس هستند. (الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ) (مائده /3) اين آيه در غدير خم نازل شد. امروز مسلمان‌هاا کارشان تثبيت شد. ديگر از دشمنان نترسيد. اين همه بغل گوشمان (بين کويت و عراق) جنگ بود، اما حتي يک فشنگ يک نفر به جمهوري اسلامي‌ نزد. همه ابرقدرت‌ها زير گوشمان بودند ولي کسي جرأت نكرد كه حتي در حد يک جمله به ما جسارت كند.
حساب کردند كه ما كساني هستيم كه در جنگ 8 سال مي‌جنگيم، آمريکا وقتي مي‌خواهد بجنگد از 8 تا کشور کمک مي‌گيرد، ما کمک نگرفته 8 سال جنگيديم، هشت سال مقاومت کرديم، کويت يک روز هم مقاومت نکرد، يک ميليون آواره را پذيرايي کرديم بعضي از کشور‌ها دو هزار تا را هم پذيرايي نکردند. کمال داريم، شرف داريم، قدرت داريم، دين داريم، عزت داريم. خدايا روز به روز بر قدرت و عزت ما بيفزاي.
البته يک کمبودهايي هم داريم. همه مراعات بهداشت را نمي‌کنيم. بچه‌هاي بعضی‌ها رفوزه يا تجديد مي‌شوند، جوان‌هااي ما حال کار ندارند. من خوبی‌هايش را گفتم. اين‌هاا را هم می‌گويم كه ان‌شاء الله يک جوري باشد که دانشجوي ما و دبيرستاني ما تجديد نشود. جوان بيکار نداشته باشيم. از کار بدمان نيايد. فصل تابستان است. سه ماه تابستان مي‌توانيم يک کار و يك هنري ياد بگيريم. از پيراهن دوزي، خياطي، برق کشي، ميکانيکي، نجاري، طباخي و… مي‌توانيم يک هنري ياد بگيريم.
خدايا! روز به روز به عزت و قدرت ما بيفزاي. کمبود‌هاي ما را تأمين و ما را کشور نمونه قرار بده. دومين سالگرد امام هست، خدايا آرزوهاي امام را دانه دانه لباس عمل بپوشان. يادگار امام، مقام معظم رهبري حفظ بفرما. روح شهدا را از ما راضي بفرما. قلب مقدس امام زمان (عج) را از ما راضي بدار.
نماز جمعه يکي از يادگار‌هاي امام يادتان نرود هر چه نماز جمعه شلوغ باشد، روح امام شاد است. هر که مي‌خواهد امام را شاد کند در نماز جمعه شرکت کند.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 282
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست