responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2645
1- سلامت و قدرت بدني، لازمه‌ي پذيرش مسئوليت
2- تربيت جسم براي خدمت به جامعه
3- قهرمان واقعي، پيروزي بر هواي نفس
4- تأكيد اسلام بر پياده روي و تحرّك جسمي
5- درس گرفتن از كوهنوردي
6- عدالت در تشويق و اهداي جوايز
7- ورزش كردن، نه تماشاي ورزش ديگران
8- آشنايي جوانان با مشاغل گوناگون

موضوع: ورزش و تربيت بدني در اسلام

تاريخ پخش:  27/05/89

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدلله رب العالمين، بعدد ما احاط به علمك!

الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي

رمضان 89 موضوع بحث ما درباره‌ي تربيت است. معناي تربيت، اهميتش، رسيديم به ابعادش، تربيت بدني را در يك جلسه‌ قبل گفتيم.  در اين جلسه يك گوشه‌ي ديگر در يادداشت‌هايم مانده است، در تربيت بدني مي‌گويم. و بعد وارد تربيت سياسي مي‌شويم. تربيت سياسي، تربيت فكري و عقلي، تربيت خانوادگي، مي‌خواهيم ابعاد تربيت را بررسي كنيم. فعلاً تربيت بدني هستيم. دنباله‌ي بحث قبل.

1- سلامت و قدرت بدني، لازمه‌ي پذيرش مسئوليت

بسم الله الرحمن الرحيم، سلامتي بدن در قرآن مورد توجه است. قرآن مي‌فرمايد: فلاني به درد رهبري مي‌خورد. طالوت! چرا؟ براي اينكه هم جان دارد. هم مخ دارد. طالوت به درد رهبري مي‌خورد. براي اينكه («زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْم‏») (بقره/247) مردم در خانه‌ي پيغمبري آمدند. از پيغمبرهاي قبل. كه يك رهبر مي‌خواهيم. گفت: طالوت! گفتند: آخر اين كه به درد نمي‌خورد. اين جيبش خالي است. گفت: تاجر مي‌خواهيد يا رهبر. اگر رهبر مي‌خواهيد، آن هم رهبر نظامي، بايد براي طراحي مخ داشته باشد. تاكتيك‌هاي نظامي را بلد باشد. جسمش هم توان رزمندگي داشته باشد. اين آيه‌ي قرآن است. («وَزادَهُ بَسْطَةً»)، («بسط») يعني توسعه. («بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ») يعني از نظر علمي خيلي توسعه دارد. اطلاعاتش خيلي وسيع است. («وَ الْجِسْم‏») از نظر بدني هم، يعني قرآن توان بدني را يكي از كمالات مي‌داند. اين يك مورد.

داريم «لِيَدِكَ عَلَيْكَ حَقّاً» (مستدرك/ج11/ص154) بدنت به شما حق دارد. اصلاً هرچه ما داريم امانت است. چشم ما امانت است. نزديك غروب نبايد مطالعه كنيم. با شكم پر نبايد مطالعه كنيم. گوش ما امانت است. هر آهنگي را نبايد گوش بدهيم. زبان ما امانت است. اصلاً ما خليفه‌ي خدا هستيم. خليفه يعني جانشين، قائم مقام بايد بدون اجازه رييس كاري نكند. وقتي گفتم: شما جانشين من هستي، يعني هر كاري من مي‌گويم بايد بكني. بگذاريد قرآن بخوانم. وقتي خدا مي‌خواست بشر را خلق كند. به فرشته‌ها گفت: («إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً») (بقره/30) من روي زمين مي‌خواهم جانشين تعيين كنم. معناي جانشين يعني چه؟ يعني همه‌ي كارهايش زير نظر رييسش باشد. مي‌گويد: اين غذا را نخور. («لا تَأْكُلُوا») اين غذا را («كُلُوا») بخور. اينجا ببين. («فَانْظُروا») (آل‌عمران/137) اينجا («قُلْ لِلْمُؤْمِنينَ يَغُضُّوا») (نور/30) نگاه نكن. نگاه بكن. چون ما جانشين هستيم، بدن ما امانت است. حقي دارد، حق بدن ورزش است.

2- تربيت جسم براي خدمت به جامعه

منتهي ماشين براي چيست؟ ماشين وسيله است. اگر كسي يك ماشين بخرد، همينطور پاي آن بايستد، مي‌گويند: خوب اين خط را گم كرده است. ماشين يعني سوار شو برو. ورزش يعني حالا كه جان پيدا كردي، بلندشو برو يك كاري بكن. استفاده كن. در برابر ظالم خيز بگير. براي مظلوم كمكي باش. براي پدر و مادرت بازويي باش. الآن بچه‌ها براي پدر و مادرشان هم بازو نيستند. حديث داريم اولاد «عَضُد» است. «عَضُد» يعني بازو. گفتند: قرائتي ده تا بچه دارد، همه بگويند: خوشا به حالش! ده تا بچه دارد. پس بيست تا بازو دارد. بيست بازو، الآن اگر گفتند: قرائتي ده تا بچه دارد، مي‌گويند: اوه! چه مي‌دهند بخورند. چون بچه يعني شكم. اسلام مي‌گويد: بچه بازو است. در جامعه‌ي ما بچه شكم شده است. اگر گفتند: سه تا بچه دارد، مي گويند: بايد سه تا شكم را سير كند. اگر گفتند: ده تا بچه دارد، ده تا شكم! چرا؟ به خاطر اينكه ورزش ما خطش را گم كرده است.

ورزش يعني يك بدني، تواني كه آدم بتواند پول دربياورد. پولساز باشد. بتواند يك كمكي براي پدر و مادرش باشد. كمكي براي آينده‌اش باشد. وگرنه مملكت ما كجايش مشكل دارد؟ زمين كه داريم. جوان هم كه دانشجو خيلي داريم. هر دانشجو ده روز كارگري بكند. عوضش چهار سال خوابگاه مجاني. من! بنّايي كنم؟ از اين حرف‌ها نزن. هيچي! پس فعلاً برو و خانه اجاره كن! برو خانه اجاره كن. چون براي دو ميليون نفر كه دولت نمي‌تواند خوابگاه درست كند. يك مقدار خوابگاه دارد و باقي بايد بروند و خانه اجاره كنند. در خانه‌ي اجاره‌اي هم هزار و يك مفسده پيش مي‌آيد. گاهي اين دانشجو خانه را خراب مي‌كند، گاهي اعضاي خانه اين دانشجو را ممكن است خراب كنند. چه اشكالي دارد كه مثلاً يك كسي يك هنر هم داشته باشد؟

تربيت بدني براي اين است كه يك كاري انجام بدهيم. ما حتي بعضي وقت‌ها به دولت مي‌گوييم كه زمين بساز كه من در آن بازي كنم. خودت بساز و بازي كن! زمينش را دولت مي‌دهد، آهنش را هم مي‌دهد، مهندسش را هم مي‌دهد، نقشه‌اش را هم مي‌دهد. شما كه مي‌خواهي ورزش كني، خودت به جاي ورزش يك مقداري كمك كن كه ما در همه‌ي روستاهايمان هم ورزشگاه داشته باشيم. مشكلي كه نداريم. فكر مي‌كنيم ديپلم كه گرفتيم، ديگر نبايد كار كنيم. مشكل ما مشكل فكري است. امام جمعه‌ي يكي از استان‌ها!‌ مي‌گفت: جواني نزد من آمد و گفت كه من كار مي‌خواهم، به او گفتيم كه مثلاً اين كار هست. گفت من مگر افغاني هستم؟ اين كار براي افغاني‌هاست. ببينيد، اگر رسيديم به اينجا كه گفتيم كار براي افغاني است، فاجعه است. همه‌ي هنر ما به كار ما است. در ورزش بايد يك كار توليدي هم باشد. مشكلات مملكت را بايد حل كرد.

من در كره‌ي شمالي بودم. كره‌ي شمالي را آمريكا بمباران كرد. ارتشش خانه مي‌ساخت، من با چشمان خودم اين را ديدم. سه شيفته  مي‌ساختند. از صبح تا ظهر يك گروه مي‌آمدند مي‌رفتند استراحت، تا فردا. عصري يك گروه دگر مي‌آمدند. غروب مي‌رفتند يك گروه استراحت، مثلاً 5 ساعت، 5 ساعت، گروه گروه مي‌آمدند. چند ساعتي كار مي‌كردند. با ارتش يك كشور بمباران شده را ساختند. الآن در پادگان ما سرباز نشسته، زمين هم دارد. آنوقت سبزي مي‌خرد. آب دارد، خاك هم دارد، بيل هم دارد. جواني هم دارد. از بيرون سبزي مي‌خرد. آخر بايد با اين چه كرد؟

يك حديث داريم حديث تندي است. حديث را بخوانم. زشت است. يعني براي ما توبيخ است. به لطف خدا ما توانستيم، از اين توبيخ بيرون باييم. حديث داريم «مَنْ وَجَدَ مَاءً وَ تُرَاباً» (بحارالانوار/ج100/ص65) كشوري كه آب دارد و خاك هم دارد. اما گندم مي‌خرد، لعنت بر اين كشور. عربي‌اش را بخوانم. «مَن وَجَدَ» شما مي‌فهميد. «مَنْ وَجَدَ مَاءً وَ تُرَاباً» آب دارد، خاك هم دارد. «ثُمَّ افْتَقَر» (بحارالانوار/ج100/ص65) اما چيزي خوردني، «فَأَبْعَدَهُ اللَّهُ» دور كند خدا اين امت را از لطف خودش. كه آب دارد، خاك دارد، جان هم دارد. خوب اين بد بود ما گندم مي‌خريديم. الآن هم اين مقداري كه كم مي‌آوريم گاهي به خاطر اسراف‌كاري‌هاي ما است. به نظرم امام جمعه‌ي محترم شما بود فرمود. يك زماني چون چند سال ايشان نماينده‌ي مجلس بود و رييس كميته‌ي برنامه‌ بودجه بود، مي‌گفت: آن مقداري كه گندم مي‌خريم، همان مقداري است كه ما آرد را بد خمير مي‌كنيم. و نانواهاي ما بد مي‌پزند. يعني همان مقداري كه ما بد مي‌پزيم، همان مقدار از خارج گندم وارد مي‌كنيم.

تربيت بدني عرض كردم ماشين است. ماشين را بخرم با آن برويم. نه اينكه ماشين را بخريم پاي آن بايستيم. پاي بازي نايستيد.  برو!

يك خاطره بگويم. بچه بودم، 5 ريال قديم پول بود. 5 ريال گم كردم. خدا اموات را رحمت كند. پدرم گفت: محسن، گفتم: بله، گفت: بيا پيدا كن. گفتم: آقاجان! ببين 5 ريال گم كردم. 5 ريال هم مي‌ايستم پيدا كنم، ده ريال مي‌شود. 5 ريال هم غصه مي‌خورم، مي‌شود 15 ريال. برو! 5 ريال گم كرديم، برو.

حالا ما ورزش كرديم خوب بعد از ورزش حالا بازي تمام شد، چه كنيم؟ حالا بايد چه كنيم؟ سلامتي مقدمه‌ي خدمت به محرومين، حل مشكلات، مبارزه با ظالم، ورزش وارداتي خوب نيست.  بايد خودمان ورزش‌هاي خودي  انجام بدهيم. ورزش وارداتي، حالا ديگر شيريني‌هاي ما هم وارداتي است. شيريني دانماركي! دو تا كارشناس از جايي بياوريد، ببينيد شيرين يزد و اصفهان بهتر است، يا شيريني دانمارك؟

3- قهرمان واقعي، پيروزي بر هواي نفس

مي‌فرمايد: «أَشْجَعُ النَّاسِ مَنْ غَلَبَ هَوَاه‏» (فقيه/ج4/ص394) ورزش فقط وزنه برداري نيست. حضرت مي‌فرمايد: شجاع‌ترين مردم كسي است كه جلوي….شما اگر يك ماشيني مي‌رود، با مچ گرفتيش، پهلوان هستي. قهرمان هستي. چون در مقابل گاز ماشين زور داري كه… حالا اگر خودت را نگه‌ داشتي. عصباني شدي خودت را نگه داري. شهوت خودت را نگه داري. عصباني هستم قورتش بدهم. («وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظ») (آل‌عمران/134)

4- تأكيد اسلام بر پياده روي و تحرّك جسمي

آن ورزشي كه به درد پير و جوان بخورد، راه رفتن است. راه رفتن از همه‌كس برمي‌آيد. در همه وقت، در همه حال، بي‌پول، ساده، مفيد و روايت داريم بيشترين داروي شما راه رفتن است. «خَيْرُ مَا تَدَاوَيْتُمْ بِهِ الْمَشِي‏» (بحارالانوار/ج59/ص128) يعني بهترين دواي شما راه رفتن است. راه رفتن ورزشي است همگاني و عمومي. منتهي حالا شهرداري‌ها اخيراً رسم شده كه مي‌گويند: بياييد راهپيمايي كنيد، به يكي هم يك قرعه يك چيزي مي‌دهيم. يعني با قلاّب قرعه ما را از خانه بيرون مي‌كشند. اصلاً اسلام روي قدم زدن اجر دارد. نمي‌گويد: هر كلمه‌اي ياد گرفتي چقدر ثواب است. مي‌گويد: هر قدمي كه براي تحصيل برداري. نمي‌گويد: هر ركعت نماز چقدر ثواب دارد. مي‌گويد: هر گامي كه براي نماز جماعت برداري. نمي‌گويد: هر عالمي كه ديدي، ثواب دارد.مي‌گويد: هر گامي كه به سوي زيارت عالم برداشتي. هر گامي كه براي زيارت امام حسين برداشتي. هر گامي كه براي مسجد، هر گامي كه براي مدرسه و تحصيل، يعني اسلام ثواب‌ها را روي قدم زدن برده است. نمي‌گويد: هر كلمه‌اي كه ياد گرفتي. هر عالمي كه ديدي. هر قدمي كه برداشتي. اين پيداست يعني چه؟ يعني محور را ورزش قرار داده است. ثواب را روي ورزش قرار داده است. هر قدمي كه انسان بردارد، براي حل مشكل مردم حديث داريم انگار سعي صفا و مروه مي‌كند.

خدا قسمت كند مكه برويد. دور خانه‌ي خدا هفت بار مي‌گرديد، حديث داريم هركس هفت بار دور كعبه بگردد، خدا شش هزار گناهش را مي‌بخشد. شش هزار اجرش مي‌دهد. شش هزار مشكلش را حل مي‌كند. همينطور شش هزار، شش هزار، بعد امام مي‌فرمايد: اگر كسي راه رفت و يك مشكلي از مسلمان حل كرد، گفتيم: برويم اين دو نفر قهر هستند آشتي‌شان بدهيم. برويم وامش را درست كنيم، غصه‌اش را برطرف كنيم. اگر بلند شدي حركت كردي كه مشكلي را برطرف كني، بهتر است از طواف و طواف و طواف و طواف و طواف و طواف و طواف و طواف. و جالب اين است كه امام نفرمود: بهتر از ده طواف. يكي يكي شمرد طواف، طواف، طواف، طواف، خوب امام جان قربانت بروم بگو: بهتر از ده طواف. مي‌گويد: مخصوصاً مي‌گويم، يكي يكي مي‌گويم، عنايت دارم. عنايت دارم كه يكي يكي بگويم، كه فكر نكنيد ده تا يعني شوخي. آخر گاهي وقت‌ها به نانوا مي‌گويي: آقاجان نان را بده برويم. دو ساعت است ايستاديم. اگر گفتي: دو ساعت است، ممكن است بگويد: خوب، حالا اين خسته شده مي‌گويد: دو ساعت. اما گفتي: آقا نان را بده برويم. يك ساعت و پنجاه و نه دقيقه است ايستاديم. اگر گفتي: يك ساعت و پنجاه و نه دقيقه است، مي‌گويند: يعني اين دقيق است. دقيق است. حالا گاهي وقت‌ها عنايت‌ها، در عبارت‌ها و در آمارها، دقيق است. دقت هم هست.

5- درس گرفتن از كوهنوردي

كوهنوردي عبادت است. ولي خوب درس نمي‌گيريم، آدم هرچه بالا برود، زمين برايش كوچكتر مي‌شود. شما سوار هواپيما شوي، الآن اين سالن تا پايين هستيم، مثلاً بگو هزار متر است. اما اگر سوار هواپيما شديم و بالا رفتيم، اين سالن صد متر مي‌شود. بالاتر برويم، اندازه‌ي يك قالي 12 متري. بالاتر برويم، اندازه‌ي قاليچه. بالاتر برويم، اندازه‌ي يك جعبه پرتقال. بالاتر برويم اندازه‌ي يك صابون. بالاتر برويم اندازه‌ي يك قوطي كبريت. بالاتر برويم، اندازه‌ي يك آدامس. بالاتر برويم اندازه‌ي يك عدس. يعني هرچه پرواز اوج بگيرد، سالن كوچك‌تر مي‌شود. هرچه ايمان ما به خدا بيشتر شود، آمريكا نزد ما كوچكتر مي‌شود. اينكه امام فرمود: آمريكا هيچ غلطي نمي‌تواند بكند، كسي كه خدا برايش بزرگ است، آمريكا براي او كوچك است.

ما اگر اوج بگيريم، چيزي نيست. اصلاً پست‌ها نزد ما كوچك است. مي‌خواهي چه شوي؟ يك كاري كه خدا دوست داشته باشد. آرزويت چيست؟ هرچه خدا راضي است. اگر كسي خدايي شود ديگر حالا اينها برايش مهم نيست. «عَظُمَ الخالِقُ» كسي كه خالق نزد او بزرگ شد. كسي كه اوج گرفت، كوهنوردي، وقتي اوج مي‌گيريم «المؤمن كالجبل»

چقدر در روايات اسم كوه برده شده است. مومن مثل كوه است. يعني چه؟ شما روي كوه كه مي‌روي، با اينكه كوه زير پايت است، باز هم از آن مي‌ترسي. مؤمن هم همينطور است. امام خميني كه زندان بود، باز هم شاه از او مي‌ترسيد. با اينكه امام خميني در زندان بود. شاه بيرون بود. اما شاه كه بيرون است، از اين زنداني مي‌ترسد. مؤمن مثل كوه است يعني مؤمن را، يك مؤمن جايي باشد همه از او وحشت دارند. مي‌گويند: اين يك روزگاري حال ما را خواهد گرفت.  اين نمي‌شد با اين… اين اگر بفهمد كار ما خلاف است، با كسي رودروايسي ندارد. اين از آنهايي نيست كه به او پول بدهيم و ساكتش كنيم. اين از آنهايي نيست كه او را بترسانيم. نمي‌ترسد. مؤمن مثل كوه است. اگر كوهنوردي مي‌كنيم، از كوه درسهايي بگيريم.

6- عدالت در تشويق و اهداي جوايز

در تشويق ورزشكاران، يك تشويق هم براي ورزشكاران نابغه‌ي علمي بگذاريم. يعني اينطور نباشد كسي كه ورزشش درجه يك است، جايزه بگيرد. آن كسي كه مثلاً در تحصيلات است، احساس كند كه… جمعي از اساتيد دانشگاه آمدند يك جايي چنين حرفي را زدند، گفتند: چطور فلاني به فلان مقام كه مي‌رسد مثلاً فرض كنيد كه برايش تبريك و فلان و خبر مي‌شود. اما فلان استاد دانشگاه، يا فلان دانشجو، فلان اختراع را كرده است، نكند كه در تشويق‌ها ما يك چيزي را تشويق… نمي‌گويم بازي تشويق نشود. مي‌گويم: تشويق‌ها طوري باشد كه آنهايي كه حالا مثلاً بنده نمي‌توانم روضه بخوانم. نمي‌توانم شعر بخوانم. اما خوب كلاسداري كه مي‌توانم بكنم. اگر كسي در يك رشته‌ي علمي موفق است، بايد آنها فراموش نشوند. ما گاهي وقت‌ها فراموش مي‌كنيم. ببينيد شما قم مي‌رويد زيارت حضرت معصومه. مي‌خواهي به حضرت معصومه سلام كني، اول به آدم سلام مي‌كني. مي‌گويي: «السلام علي آدم»، «السلام علي نوح»، «السلام علي ابراهيم»، «السلام علي موسي»، عيسي، بعد پيغمبر و يكي يكي همينكه امام‌ها تمام شد، بعد مي‌گويي: السلام عليك يا حضرت معصومه! يعني حضرت معصومه را ديدي، ابراهيم و نوح يادت نرود. ما گاهي وقت‌ها يك فوتبال را مي‌بينيم. يك واليبال را مي‌بينيم. يك وزنه‌بردار را مي‌بينيم، بعد مخترعين از دست ما مي‌رود. همه را با هم ببينيم.

همه را با هم ببينيم. خيلي دين قشنگي داريم. يك چيزي مي‌خواهم بگويم لطيف است. من تا حالا نمي‌دانستم.  65 سال است من هنوز بلد نبودم. كل هستي براي بشر آفريده شده است. به دليل قرآن. قرآن مي‌گويد: («خَلَقَ لَكُمْ») (بقره/29) («سَخَّرَ لَكُم‏») (ابراهيم/32) («مَتاعاً لَكُمْ») (مائده/96) («لَكُم») يعني ابر و باد و مه و خورشيد … هستي براي بشر است. بشر براي اين است كه رنگ الهي بگيرد. قرآن مي‌گويد: بشر را آفريدم براي عبادت. در عبادت‌ها قله‌ي عبادت كجاست؟ بگوييد: نماز! در نماز قله‌ي نماز كجاست؟ سجده! آنوقت در سجده‌ي آخر، مي‌گويد: «وارزق‌ لي و لعيالي» دعا كن كه خدا خرجي اين زن و بچه را هم بدهد. يعني در قلّه‌ي عبادت مي‌گويد: خانم فراموش نشود. بشر براي عبادت، قلّه‌ي عبادت نماز. قلّه‌ي نماز سجده، در سجده مي‌گويد: خرجي خانم يادت نرود. «و ارزق لعيالي» خيلي اين قشنگ است. كجا چه چيزي را ياد آدم مي‌اندازد. اين مهندسي آدم را مي‌كشد.

اخيراً مهندسي اسلام خيلي مرا جذب كرده است. مهندسي‌اش! مثلاً مي‌خواهي معتكف شوي. اخيراً الحمدلله در اين چند ساله اعتكاف رشد كرده است. اعتكاف يعني چه؟ يعني همه‌ي كارهايم را ول كنم در خانه‌ي خدا بروم. با خودم يك خرده فكر كنم. به گذشته‌ام فكر كنم. به آينده‌ام فكر كنم. با خدا يك خرده حرف بزنم. در عين حال مي‌گويد: با اينكه مي‌خواهي با خدا خلوت كني، در مسجد جامع برو. در مسجدهاي گمنام نمي‌خواهد بروي. يعني آنوقتي هم كه مي‌خواهيم تنها باشيم، بايد در جمع باشيم. عبادت تنهايي هم بايد در جمع باشد، آن هم در مسجدهاي شلوغ. شما در مسجدهاي گمنام و مسجدهاي محله حق نداري اعتكاف كني. يعني تنهايي در جمع است.

سجده است فكر خانم است. اينها شترش با آسمان با هم است. در خداشناسي مي‌گويد: («أَ فَلا يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ وَ إِلىَ السَّمَا») (غاشيه/17و18) مي‌خواهي خدا را بشناسي به شتر نگاه كن. به آسمان نگاه كن. يعني شتر و آسمان را كنار هم مي‌گذارد. كهكشان و ميوه‌فروش را كنار هم مي‌گذارد. مي‌گويد: عربي‌هايي كه مي‌خوانم قرآن است. («وَ السَّماءَ رَفَعَها وَ وَضَعَ الْميزانَ») (الرحمن/7) خداوند در آسمان ها، در كهكشان‌ها، توازن برقرار كرد. بعد مي‌گويد:(«أَلَّا تَطْغَوْاْ فىِ الْمِيزَانِ») (الرحمن/8) آقاي ميوه فروش تو هم كم نگذاري. يعني ميزان كهكشان را كنار ميزان بقّالي مي‌گذارد. سجده را كنار خرجي زن و بچه مي‌گذارد. اعتكاف را در مسجد جامع مي‌گذارد. اين هنر اسلام است كه اين رقمي ريز و درشتش را با هم تركيب مي‌كند.

يكي از چيزهايي كه بايد در ورزش دقت كنيم ديگر اين براي شما نيست. براي مسئولين مملكتي است. كه ورزش‌هاي بين‌المللي در يك شرايطي باشد كه كارهاي سياسي مي‌شود. چون گاهي وقت‌ها مثلاً مي‌خواهد يك قراردادي را مثلاً با اسرائيل امضا كند، يك چيزي را بدهند، بگيرند. يك غلط‌هايي مي‌خواهند بكنند، آن وسط مي‌آيند بازي بين‌المللي را راه مي‌اندازند كه همه دنبال اين باشند كه توپ بلژيك كجا رفت؟ تا نفهمند اين قرارداد چه شد؟ يعني گاهي وقت‌ها هم اين كار را مي‌كنند. يعني براي اينكه يك كاري را بكنند، مثلاً آيت‌الله سعيدي را وقتي مي‌خواهند در زندان بكشند، آيت‌الله غفاري را وقتي مي‌خواهند در زندان بكشند، همان زمان يك كاري مي‌كنند، كه هيچ كس فكر اينها نباشد. مواظب باشيد بازي‌هاي بين‌المللي را در يك زماني قرار مي‌دهند كه افكار عمومي پرت شود. يعني بازي شما را غافل نكند. نفهميم توپ كجا رفت. نفهميم نفتمان كجا رفت. دنبال اين بوديم كه توپ بلژيك كجا رفت، نفهميديم نفت خودمان كجا رفت. اصلاً نفهميديم استعدادمان…

7- ورزش كردن، نه تماشاي ورزش ديگران

بعد آخرين تذكر هم اين است كه خودتان ورزش كنيد. تماشاي ورزش براي آدم‌هايي است كه حالا پايش در گچ است. خيلي خسته است. حال هيچ كاري ندارد. خوب بيافتد تماشاي ورزش كند. اما تو خودت جان داري، خودت ورزش كن. آخر با تماشاي ورزش كه چيزي به تو نمي‌دهند. مثل اينكه شما يك صندلي بگذاري، پول‌هاي بانك را ببيني. صبح تا شب هم پول‌هاي بانك را ببيني يك قرانش را به تو نمي‌دهند. تماشاي ورزش مثل تماشاي پول‌هاي بانك است. خود ورزش ارزش است، خوب است. اما تماشاي ورزش اتلاف عمر است. مگر عرض كردم براي كساني كه هيچ حال هيچ كاري، اگر حال هيچ كاري را نداري، طوري نيست. حالا ديگر چاره‌اي نيست.

يك نفر در چاه افتاد، گفتند: صبر كن بروم طناب بياورم.گفت: حالا مثلاً صبر نكنم چه كنم؟ افتادم در چاه چاره‌اي نيست. يكوقت چاره‌اي نبود، تماشاي ورزش بكنيد.

8- آشنايي جوانان با مشاغل گوناگون

شما يا ورزش كنيد، يا مطالعه كنيد، يا يك كار خدماتي انجام بدهيد. جوان ما دنبال كار نگردد. حالا دولت چقدر مي‌تواند ايجاد اشتغال كند؟ جمعي از طلبه‌ها به درجه‌ي دكترا رسيده بودند و فوق ليسانس و ديگر مي‌توانستند. رفتم گفتم: ببينيد الان ماشين‌ها را دوگانه سوز مي‌كنند. شما آخوندها هم بايد دوگانه سوز شويد. با مدرك دكترا برويد در دانشگاه هيئت علمي بنشينيد درس بدهيد، اما قانع به دانشگاه نباشيد. حالا اگر فردا دانشگاه گفت: نياز به استاد نداريم. آنوقت حجت الاسلام بايد فلج شود. نبود كه نبود. من خودم يك آدم هستم. من خودم يك آدم هستم. گفتم: دوگانه‌سوز باشيد. درست را بخوان يك هنر هم داشته باش. اگر يك شغل دولتي پيدا شد، خوب كه پيدا شد و مي‌روي. اگر پيدا نشد، افسردگي پيدا نكن كه در خانه پدرت غصه بخورد. مادرت غصه بخورد. خودت غصه بخوري، خداي نكرده از افسردگي به سيگار و اعتياد كشيده شوي چون كار نداري. همه‌ي نسل نو ما بايد دوگانه‌سوز باشند. ماشين‌هايمان را دوگانه‌سوز مي‌كنيم. صلواتي بفرستيد. (صلوات حضار)

زمان شاه من خيلي تبليغ مي‌كردم. الآن هم زياد تبليغ مي‌كنم. حدوداً سالي صد تا سفر دارم. ولي زمان شاه بيشتر تبليغ مي‌كردم. يك كسي گفت: چرا؟ گفتم: ببين! شاه يكي يكي آخوندها را مي‌گيرد. يا تبعيد مي‌كند يا زندان مي‌كند. فعلاً ما تا زبانمان باز است، برويم تبليغ كنيم. ولذا مثلاً يك جمعه صبح را ساوه مي‌رفتيم. عصر كاشان مي‌رفتيم. جلسه‌ها هم همه از دَم مجاني! براي نسل نو كلاسداري. گفتم: ببين تا دولت شاه جلوي زبان ما را نگرفته است، حرف مي‌زنم. بعد ما را ممنوع‌المنبر مي‌كنند. وقتي ممنوع‌المنبر كردند، مي‌نشينيم درس مي‌خوانيم. اگر مُلاّ شديم علما را تبعيد مي‌كند. وقتي تبعيد شديم مي‌نشينيم كتاب مي‌نويسيم. چه گفتم؟ تا زبان ما باز است، تبليغ مي‌كنيم. جلوي منبر ما را گرفتند، مي‌رويم در حوزه درس مي‌خوانيم. مُلاّ شديم شاه ما را تبعيد كرد، كتاب مي‌نويسيم.

من بارها اين مثل را زدم. ببينيد اگر شما كلمه‌ي «و الله» را گفتي، اگر همه‌ي آن بود، مي‌شود «والله» قسم است. اگر «واو» رفت مي‌شود «لله» باز معنا دارد. اگر «لام» رفت مي‌شود «الله». اگر «الف» رفت «له» مي‌شود. اگر «لام» رفت باز مي‌شود «ه». «ه» هم يعني خدا! يعني هيچوقت هيچ چيز ان از بين نمي‌رود. مثل ورامين! اگر كامل بود مي‌شود ورامين. «واو» رفت رامين مي‌شود. اسم انسان است. «ر» رفت، مي‌شود مي‌گويند: فلاني آدم اميني است. «الف» هم رفت مين مي‌شود. وسيله‌ي جنگي است. «ميم» هم قهر كرد يِن مي‌شود. واحد پول است. «ي» هم قهر كرد، نون مي‌شود. تازه مي‌خوريم. (خنده حضار)

يعني ما جوان‌هايمان نبايد طوري باشد كه اگر دولت استخدامش نكند، دختر مي‌آيد مي‌گويد: حاج آقا! من ليسانس دارم. ببين اين ليسانس گرفته است ولي هنر ندارد. منتظر است دولت يك جايي او را استخدام كند. ما بايد سياستمداران‌ ما و خود جوان‌ها بايد بخواهند. طلبه‌هاي ما، دانشجوهاي ما، همه بايد دو سه تا شغل بلد باشند. دو سه تا شغل. مثل هواپيماي چند موتوره كه يك موتورش خاموش شد، پايين نيافتد. الآن يك كليه از كار افتاد، با آن كليه. يك چشم از كار افتاد، با آن چشم. يك گوش از كار افتاد، با آن گوش. بنابراين بايد يك طوري برنامه‌ريزي كنيم، اين را مهندسي مي‌گويند. مهندسي عمرمان، ما زمين مهندسي مي‌كنيم، سالن درمي‌آيد. خوب روي عمرمان مهندسي كنيم. ورزشكاران ما بايد، صبح هم اين را گفتم. براي برندگان يك كارخانه‌ي توليد لباس ورزش. جايزه‌ي ما توليدي باشد. ورزش ما وارداتي نباشد. ورزش ما توقفگاه نباشد، عبورگاه باشد. ماشين نخريم پاي آن بايستيم. از ورزش يك خدمتي انجام بدهيم. اولاد بايد «عَضُد» باشد نه شكم. بازو باشد نه شكم. تربيت بدني و ورزش مهم است. اسلام به ورزش عنايت دارد. برد و باختي كه همه‌جا حرام است، در برخي ورزش‌ها حلال است. اين براي ادامه‌ي حرف‌هاي جلسه‌ي قبل. كه مي‌گويند تمام شد. من مي‌خواستم تربيت سياسي را بگويم.

خيلي خوب يك خاطره بگويم. امام باقر (ع) پا به سن گذاشته بود. مي‌خواستند تحقيرش كنند. گفتند: تيراندازي مي‌كني؟ گفت: والله ما جواني‌هايمان تيراندازي مي‌كرديم. ديگر حالا… فكر نكردند امام باقر بتواند خوب تيراندازي كند. اصرار كردند دلمان مي‌خواهد تيراندازي كني. گفت: حالا كه اينطور است به من بدهيد. آن كمان را گرفت، هفده تير روي هم زد. هفده تير روي هم زد. اينكه انسان آشنا باشد. مسئله‌ي مهمي است. آشنا بودن غير از اين است. اسلام چيزي نيست كه نگفته باشد. اسلام چيزي نيست كه نگفته باشد.

چند وقت پيش يك كسي آمد گفت: كسي را داريم راجع به عقيده‌اش… گفتم: ببين اگر يك كسي يك قانون آورد كه ما در اسلام مشابه‌اش را نداشتيم، بنده هم اين كار را مي‌كنم.اسلام همه چيز دارد. ما نياز نداريم. نمي‌دانم من اين را يكجايي گفتم. ديگر حالا چون سي سال است در تلويزيون هستيم، مي‌ترسم بعضي حرف‌ها را تكرار كرده باشم. حالا يكجايي گفتم، حالا يا در تلويزيون يا در سخنراني عادي. ما يك ماه رمضان آمريكا رفتيم. البته آمريكا ويزا نداد، كليسا دعوت كرد. يك شب كه سخنراني مي‌كردم ديديم كه از كليسا با همان لباس كشيش، لباس علماي روحاني مسيحيت، جمعي آمدند. نشستند و حرف‌هاي من هم همزمان ترجمه مي‌شد، چون من زبان انگليسي كه بلد نيستم. من دكتراي زبان كاشاني دارم. (خنده حضار) همزمان… گفتيم حالا ما اينجا مقايسه كنيم بين اذان و ناقوس. به يك جواني گفتم: بلند شو اذان بگو. مقايسه مي‌كردم شعار اسلام كه اذان است با شعار مسيحيت كه ناقوس است. ناقوس صداي زنگ‌ها است. هيچ بار و هيچ مفهومي ندارد. اذان چيست و ناقوس چيست؟ يك عده نشستند پاي منبر من دائم مي‌گفتند: آقاي قرائتي اين پروفسور بود. گفتم: واقعاً پروفسور بود. گفت: بله! اينها چهل سال، ده‌ها سال قبل از انقلاب اينجا آمدند، درس خواندند و استاد دانشگاه شدند و حالا هم بازنشست شدند. منتهي آدم‌هاي بدي هم نيستند. ولي ديگر حالا زندگي‌شان اينجاست. ولي همه پروفسور هستند. ما هرروز روي منبر مي‌گفتيم كه ما يك ماه اينجا هستيم، شما يك قانوني بگوييد كه در آمريكا هست و در اسلام نيست. يك قانون مترّقي… مترّقي، مترقّي مي‌گوييد. يك قانون بگوييد ببينيم. هرشب هم سيخ مي‌زدم. قرآن يك آيه‌اي ياد من داده است كه به مخالف سيخ بزن. مثلاً مي‌گويد: مثل قرآن را بياوريد. («إِنْ كُنْتُمْ صادِقين‏») (بقره/23) اگر راست مي‌گوييد. مثل قرآن بياوريد. («وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُم‏») (يونس/38) هركسي را استطاعت داري، هركسي را مي‌تواني دعوت كن. با اينترنت همه را… يكجا مي گويد: («وَ لَنْ تَسْتَطيعُوا») (نسا/129) تو كه هيچ، پدر و مادرت هم نمي‌توانند. يعني براي اينكه بگويد: مثل قرآن را بياوريد، دائم سيخ هم مي‌زند كه تحريك مي‌كند. ما هم براي اينكه اينها را تحريك كنيم، مي‌گفتيم: آقا يك قانون مترقّي بياوريد. هرشب هم ما اين را تكرار مي‌كرديم. تا بالاخره گفتند: اين درست نيست كه يك شيخ كاشاني بيايد اينجا و دائم به ما متلك بگويد. نشستند و فكرهايشان را روي هم ريختند يك قانون مترقّي آوردند. گفتند: آقا يك قانون مترقّي! گفتيم: خوب بفرماييد. گفتند: در آمريكا قانوني است كه در اسلام نيست. گفتم: خوب بفرماييد! گفت: اينجا هركس بدهكار شد، دادستاني اموالش را مي‌فروشد و به طلبكارهايش مي‌دهد. اما خانه‌اش را گفتند براي خودش. تا اين بدهكار پيش خانمش شرمنده نشود.خيلي مترّقي است. با رأفت و مدنيّت و حقوق بشر و عواطف بشري و… گفتم: تمام شد. گفتم: اسلام مي‌گويد: اگر بدهكار شد، سه چيزش را نفروشيد. خانه، مركب، نوكر. چون پير است ممكن است راننده دارد. آمپول زن دارد. پرستار دارد. ويلچري است. مركب، راهش دور است. ماشين مي‌خواهد. اسب مي‌خواهد. اسمش را هم هركس در دانشكده‌ي حقوق است مي‌فهمد چه مي‌گويم. طلبه‌ها و دانشجوهاي حقوق اين را بلد هستند. مي‌گويند: مستثنيات دِين! دِين يعني بدهكاري. يعني هركس بدهكار است اين سه چيز استثنا است. يعني خانه و مركب و نوكرش از او گرفته نمي‌شود. تازه آمريكا به خانه رسيده است. دو تا ديگر باقي داري تا به ما برسي. چيزي نداريم دنياي مسيحيت، دنياي يهوديت، حالا باقي‌ها كه الاف هستند و خودشان را مسخره كردند. در اديان آسماني هم چيزي نداريد. حالا بنده هم به شما مي‌گويم. اگر يك قانوني پيدا كرديد در شرق يا در غرب كه اين قانون مترّقي بود، و در اسلام نداشت، من هم تابع شما مي‌شوم.

يكي كسي آمد گفت: آقاي قرائتي كراوات چطور است؟ گفتم: اگر دليلش را گفتي چرا كراوات زدي، من دو تا روي هم مي‌زنم. (خنده حضار) آخر آدم لباس كه مي‌پوشد يا بايد گرم كند، يا بايد سرد شود. يك علامت باشد، مثلا بگوييم: كراوات براي پزشك‌ها است. براي مهندس‌ها است. كراوات را آدم‌هاي بي‌سر و پا و بي‌سواد مي‌زنند. با سواد، بي‌سواد، پولدار، فقير، آخر علامت چيست؟ اين عمامه علامت اين است كه من اطلاعات اسلامي دارم. اين علامت لباس خلباني است. اين علامت نمي‌دانم جراحي است. اين لباس كار است. اين… اگر گفتي: خاصيت كراوات چيست، اگر فايده‌ي كراوات را گفتي، من دو تا روي هم مي زنم. عكس هم با عمامه مي‌گيرم، كه قرائتي دو تا كراوات روي هم زد. (خنده حضار) شما به من بگو خاصيت اين چيست؟ گرم مي‌كند يا سرد مي‌كند؟ يا علامت هنر است. يا علامت علم است. يا علامت تخصص است. هيچ خاصيتي ندارد. حالا مي‌خواهي بزني، بزن. ما روي كراوات حسّاس نيستيم. ولي مي‌خواهم بگويم فكر نكن كه حالا شما روشنفكر هستي، و ما اُمُّل! فكر نكن كه اگر من كاهو كاشتم، دهاتي هستم. شما چمن كاشتي روشنفكر. فكر نكن اگر كلاه نمدي بود، دهاتي هستم، شاپو بود متمّدن! شاپو همان نمد است، يك خرده دوري دارد. خيلي خودتان را نبازيد.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2645
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست