responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2586

موضوع بحث: نماز

تاريخ پخش: 28/12/65

بسم الله الرحمن الرحيم

«الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا و نبينا محمدو علي اهل بيته و لعنه الله علي اعدائهم اجمعين من العام الي قيام يوم الدين»

الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي

1- شادي مزمن و غير مزمن

چه طور تخم کدو براي بعضي‌ها خوشمزه است. براي بعضي هم «سبحان اللّه» گفتن شيرين است. امام مي‌گويد: مناجات يک شيريني دارد. آن شيريني را به من بچشان. شادي خوب آن است که آدم آخرتش را تأمين کرده باشد. در اين دنيا خانه‌اش كاهگل بوده است و آپارتمان شده است. دوچرخه‌اش به ماشين تبديل شده است. مثلاً اگر عباي من نخي باشد. نخ از پنبه است و اگر از پشم باشد. پشم براي شتر است. ديگر براي گوسفند پنبه و پشم ارزش ندارد. نخ و پشم شرف نيست. حتي مدرك هم ارزش ندارد. (فَلْيَكُنْ سُرُورُكَ بِمَا نِلْتَ مِنْ آخِرَتِكَ) (نهج‌‌البلاغه، نامه‌22) اگر خواستي شاد بشوي ببين چه قدر آخرتت را تأمين کرده‌اي؟ چند رکعت نماز با توجه در عمرت خوانده‌اي؟ از پارسال تا به حال چه قدر جبهه رفته‌اي؟ چقدر به پشت جبهه كمك كرده‌اي؟ از پارسال تا به حال چقدر به آواره‌ها و سيل زده‌ها كمك کرده‌اي؟ از پارسال تا به حال چند بچه يتيم را بوسيده‌اي؟ به ديدن چند خانواده‌ي شهيد رفته‌اي و اظهار ادب کرده‌اي؟ چند کتاب مطالعه کرده‌اي؟ چه گامي برداشته‌اي؟ اين که آدم انبارش را بچرخاند. بازارش را بچرخاند. دکورسازي کند. خانه سازي کند. مبلمان و ماشينش را عوض كند، ارزش ندارد. اين‌ها چيزي نيست. خودت چه قدر بزرگ شده‌اي؟ يک نفر يك لنگ هفتصد توماني خريد و به حمام رفت. مرد حكيمي را ديد و گفت: من چقدر مي‌ارزم؟ گفت: هفتصد تومان! گفت: بي شعور من فقط هفتصد تومان لنگ خريدم. گفت: تو خودت که ارزش نداري. من قيمت لنگ را گفتم. حالا فرض كنيم كه من ماشين و کفش و کلاهم را عوض کردم. مهم اين است كه خودم چقدر بالا آمدم؟ يعني علم، تقوا، نور، شعور، انسانيت و شخصيت من چقدر بالا رفته است؟ اينكه پنبه، پشم شده است، مهم نيست. اينكه دوچرخه به موتور تبديل شده است، مهم نيست. خودت چه شده‌اي؟ و لذا امام گفته است: اگر خواستي شاد بشوي، ببين چقدر بالا رفته‌اي؟ (قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ) (يونس /58) به فضل و رحمت خدا شاد شويد. اگر خدا به شما فضل داد با فضل خدا شاد بشويد.
قماربازي خوب نيست. هر برنده‌اي كه باخته است، نمي‌فهمد. قبل از اينكه قمار را شروع كنيم، همديگر را دوست داشتيم. اما تا من تو را بردم تو ديگر مرا دوست نداري. يعني با صد توماني كه من از تو گرفتم، محبت تو را هم از خودم گرفتم. پس من برنده نيستم. تمام قمار بازان باخته‌اند. تمام برنده‌ها باخته‌اند. چون محبت خود را از دل‌ها کنده‌اند تا يک صد توماني و دويست توماني بدست آورند. اگر خواستيد شاد شويد به فضل خدا شاد شويد. در اين جا بد نيست كه يک نکته هم بگوييم. در يكي از خيابان‌هاي تهران صندوقي به نام صندوق ابوالفضل بود. مردم فكر مي‌كردند كه اين صندوق براي حضرت عباس است. مردم از ابوالفضل يك طور ديگر حساب مي‌بردند. براي همين پول بيشتري را در صندوق مي‌انداختند. يک نفر صندوق را برداشت و رفت. پليس او را گرفت و گفت: اين صندوق براي ابوالفضل است. گفت: شناسنامه‌ام را ببين. اسم من هم ابوالفضل است. مي‌گويد: اگر خواستيد شاد بشويد به فضل و رحمت خدا شاد بشويد. (وَ يَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللَّهِ) (روم /5-4) مؤمنون به ياري خدا شاد هستند. اين‌ها شادي‌ها بجا است. ولي شادي بي جا شادي است که مردم به يک سري چيز‌هاي بي خود خوش هستند.

2- انواع شادي‌ها

قبلاً گفتيم كه ما 3 نوع مسلمان داريم. 1- مسلمان الكي 2- مسلمان کلکي 3- مسلمان چپكي
يک سري مسلمان حقيقي هستند. ما و شما مسلمان حقيقي هستيم و انشاء الله مي‌خواهيم باشيم. شادي‌هاي نابجا: افرادي بي خود خوش هستند. عيد خوشي مي‌کند. مي‌گويد: عيد است درختان گل کرده‌اند. خوب به تو چه كه درختان گل كرده‌اند. اگر طبيعت جديد شد. تو كه جديد نشدي. يکي مي‌خنديد. گفتند: چرا مي‌خندي؟ گفت: دارند آش مي‌پزند. گفتند: به تو چه كه‌ آش مي‌پزند؟ طبيعت دگرگون مي‌شود. تو كه دگرگون نشده‌اي. اگر تو هم خودت را دگرگون كردي، آن موقع خوشحال باش. البته عيد نوروز عيد خوبي است. اما قرآن مي‌گويد: يك عده بي خود خوش هستند. (فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللَّهِ) (توبه /81) عده‌اي شاد هستند. مخالفان با اين که بر خلاف خدا و رسول خدا عمل کرده‌اند، شاد هستند. عده‌اي شاد هستند و مي‌گويند: بچه‌ي ما به جبهه نرفت. بعضي‌ها هم تلاش کرده و مي‌گويند: مي‌شود بچه‌ي ما اين کار را بکند؟ خوب اگر قرار است كار كند، بگذار به سربازي برود. خوشحال است كه بچه‌اش به جبهه نرفته است. قرآن انتقاد مي‌كند كه اين‌ها از فرار از جبهه شاد هستند.

3- شادي با مال و شغل و مدرك

يک عده به مال شاد هستند. مثل قارون كه خيلي پول داشت. قرآن مي‌گويد: پول‌ها را رها کرد و رفت. يک زماني افرادي همه چيز داشتند. باغ‌هايي داشتند و در آن نشسته بودند. اما در آن فرو رفتند. ما هم مي‌رويم. اين‌ها گذشتني است. افرادي به مال شاد هستند. يك روز هارون الرشيد ديد كه ابرها حرکت مي‌کنند. گفت: کجا مي‌رويد؟ هر جا برويد در ملک من هستيد. اينقدر غرور داشت. اول كه شاه حزب رستاخيز را درست كرده بود گفت: هرکس نمي‌خواهد در اين حزب باشد، بايد از ايران برود. ولي همه ايراني‌ها ماندند و خودش رفت. قرآن مي‌گويد: شاد بودن به مال، شادي خوبي نيست. به خصوص اگر در جمع كردن مال دروغ بگويد. يعني مالي را كه جمع كرده است با ريا و کلک بوده است. به قارون گفتند: ( لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحينَ) (قصص /76) با پول عياشان شادي نکن. خدا دوست ندارد. بعضي‌ها با هديه خوش مي‌باشند. قرآن مي‌گويد: (بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ) (نمل /36) شما با هديه خوش هستيد. بچه‌هاي کوچك هم دلشان به عيدي خوش است. اين عيبي ندارد. ولي اگر كسي بزرگ شد و باز هم دلش به عيدي خوش بود، يعني روحش هنوز کوچک است. قصه قبرستان يادتان نرود. به يک شهري رفته بودم. روي قبرها نوشته بود. يک ماهه، دو ماهه، شش ماهه! فکر کردم كه قبرستان بچه‌ها است. گفتم: اينجا قبرستان بچه‌ها است؟ گفتند: نه! ما اينجا به سن نگاه نمي‌كنيم. به شعور نگاه مي‌كنيم. شايد آدمي پنجاه سال سن داشته باشد اما شعورش به اندازه‌ي يک فرد يک ساله است. نگاه نکرده‌اند كه چند سال دارد. نگاه کرده كه دلش به چه خوش است. «بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ» شادي با هديه‌ها شادي بي جا است. بعضي‌ها دلشان به مدرک خوش است. (فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ) (غافر /83) يک مدرکي گرفته است و دلش به اين مدرک خوش است. لذا بيشتر كه درس مي‌خواند و سوادش بيشتر مي‌شود، مي‌گويد: اين اتاق براي من است. فكر مي‌کند كه چون با سواد است، اتاقش هم بايد جدا باشد. پدرش پول ندارد امّا مي‌گويد: چرا براي من آن لباس قشنگ را نخريدي؟ بچه بايد لباس قشنگ بپوشد. حالا كه شما بزرگ شديد، بايد لباس ساده بپوشيد.
بزرگي شما به خودت است. به لباست نيست. وقتي كه آدم به حسنيه جماران مي‌رود، به فرش و موكت آن نگاه نمي‌كند. به عظمت آنجا نگاه مي‌كند. قرآن مي‌گويد: به همين چيزي كه به او داديم، خوشحال است. با مدركش خوشحال است. با سوادش خوشحال است. گاهي هم مي‌گويد: چند ساعت مطالعه کرده‌ام. چند تا کتاب دارم. اصولا آدمي كه چيز كمي دارد، خيلي پز مي‌دهد. مَشكي که آب كمي دارد، صدا مي‌كند. اما مَشكي كه پر است، هيچوقت صدا نمي‌دهد. پولي که خرد است، جرق جرق مي‌كند. اما اسکناس هزار توماني هيچ وقت صدا ندارد. كساني هم که تازه به جايي رسيده‌اند، اين چنين هستند. مثلاً آن‌هايي که تازه پولي را در بانک گذاشته‌اند. وقتي سبزي هم مي‌خرند، چک مي‌كشند. اصولا پز دادن نشانه کمبود است. اگر آدم کمبود داشته باشد مثل بچه‌ي كوچكي است كه وقتي مي‌خواهد نيم متر بپرد، مي‌گويد: مامان من را نگاه کن و بعد مي‌پرد. چون برايش مهم است. قرآن مي‌فرمايد: (فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ) (غافر /83) ترک جبهه، مال، هديه، مدرک و. . . شادي‌هاي نابجا هستند. قرآن بخوانم (تَفْرَحُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ) (غافر /75) فرح و خوشي هست. اما به غير حق شاد هستند. با لهو و لعب شاد هستند. مواظب باشيد در شادي‌ها مرتکب گناه نشويد. حديث داريم كه اميرالمومنين(ع) مي‌فرمايند: «لَا خَيْرَ فِي لَذَّةٍ بَعْدَهَا النَّارُ»(من‌‌لايحضره‌‌الفقيه، ج‌4، ص‌392) لذت‌هايي که بعدش آتش است، لذت نيست. مثل غذاي خوشمزه‌اي است که بعدش بايد به بيمارستان برود. مواظب باش با گناه شادي نکني. با دست انداختن و مسخره كردن ديگران شادي نكنيم.
نبايد مسلمان را دست بياندازي و سر به سرش بگذاري. حديث داريم هرکس سر به سر كسي بگذارد، نمي‌ميرد تا خودش هم به همان بلا دچار شود. مثلاً كسي موهاي كمي دارد. شما نبايد او را مسخره كنيد. نبايد بگويي: آفتاب شد! مسخره كردن خيلي گناه دارد. كسي را دست نياندازيد. حديث داريم كه مي‌گويد: شادي و خوشي خود را با ناراحتي کسي عوض نکنيد. بعضي‌ها با تشکيلات شاد هستند. بعضي‌ها مي‌گويند: ما تشکيلات داريم و اين سيستماتيک است. اين مدير کل است. اين کارمند است. اين وكيل است. اين قائم مقام است. اين بازرس کجا است. اين‌ها خوشي‌هاي غلط است. ولي گاهي هم خوشي‌ها حق است. خوشي‌هاي حق به پيروزي، به مناجات، به رشد انساني و ملکوتي است. (قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ) (يونس /58). شادي دو نوع است. 1- شادي بي جا 2- شادي به جا خدايا از اين شادي‌هايي كه حق است نصيب ما بگردان. شادي ايمان، شادي اتحاد، شادي پيروزي بر کفر، شادي علم و تقوا و شادي عزت را نصيب همه‌ي ما بگردان.

4- چند نوع خنده داريم

ما چند نوع خنده داريم. گاهي خنده‌ها، خنده‌هاي مسخره آميز است. يک کسي به کسي از روي تحقير مي‌خندد. قرآن مي‌فرمايد: (إِنَّ الَّذينَ أَجْرَمُوا كانُوا مِنَ الَّذينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ) (مطففين /29). «اجرموا‌ها» به «آمنو‌ها» مي‌خندند. جوان 16 ساله كه تازه به سن تکليف رسيده است براي ديد و بازديد عيد به خانه‌ي عمو مي‌رود. تصميم هم گرفته است كه به كسي نگاه نكند. دختر عموها مي‌بينند كه پسر 15 ساله نگاه نمي‌کند. متلک مي‌گويد: اين حزب اللهي است. دختر دايي‌ها با چشم و ابرو به متلک مي‌گويند: اين آقا حزب اللهي است. قرآن مي‌گويد: (إِنَّ الَّذينَ أَجْرَمُوا كانُوا مِنَ الَّذينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ) (مطففين /29) يعني مجرمين به مومنان مي‌خندند. (وَ إِذا مَرُّوا بِهِمْ يَتَغامَزُونَ) (مطففين /30) وقتي مجرمون کنار هم باشند، فکاهي مي‌گويند. مي‌گويند: تفريح رفته بوديم. يک حزب اللهي را ديديم و صفاي ما را به هم زد. گفتيم: آقا جايي برويم که اين‌ها نباشند. پشت سر آن‌ها فکاهي مي‌گويند. (وَ إِذا رَأَوْهُمْ قالُوا إِنَّ هؤُلاءِ لَضالُّونَ) (مطففين /32) اين‌ها عقب مانده هستند. ضال هستند. ما اين متلك‌ها را بشنويم و چيزي هم نگوييم. قرآن مي‌گويد: نه گوش كن. (فَالْيَوْمَ الَّذينَ آمَنُوا مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ) (مطففين /34) صبر کن روزي مي‌آيد که اين‌هايي که ايمان آورده‌اند کفار را مسخره مي‌كنند. کفار در دنيا مسخره کردند. مؤمنين در قيامت مسخره مي‌كنند. روز قيامت «آمنوها» کفار را مسخره مي‌كنند. (عَلَى الْأَرائِكِ مُتَّكِؤُنَ) (يس /56) روي تخت‌ها تکيه خواهند داد و شما را مسخره مي‌كنند. ايام عيد است. عيد روزي است كه معصيت نباشد. سعي کنيد در صله‌ي رحم مرتكب معصيت نشويم. بسياري از شهرهاي ما بمباران شده و بسياري از روستا‌ها و شهرها را سيل برده است. جنگ زده داريم. مجروح داريم. جانباز داريم. خانواده‌ي شهيد داريم. بايد لباس پوشيدنمان درست باشد. حالا مگر آدم هر لباسي را که دارد بايد بپوشد؟ يک نفر هرچه سيد خوشگل بود را مي‌بوسيد. بعد مي‌گفت: من به خاطر جدت حضرت محمد(ص) تو را مي‌بوسم. يک سيد کچل را آوردند. گفتند: جد ايشان هم حضرت محمد(ص) است. گفت: حالا بايد من همه‌ي ثواب‌ها را ببرم.

5- مراعات ديگران را بكنيد

حالا واقعاً ايام عيد آدم بايد هرچه لباس شيك دارد بپوشد؟ هرچه عطر و آرايش دارد بزند؟ اما در عيد هم بايد جو مناسب باشد. امام صادق(ع) وضع ماليش خوب بود. غذاي گندم مي‌خورد. امّا همين که ديد وضع شهر بد است. گفت: نه! من هم نان گندم نمي‌خورم. جو و گندم را با هم مخلوط کنيد. گفتند: بدتر شد. گفت: پس ما نان جو خالي مي‌خوريم. يعني امام صادق دارد كه بخورد. امّا چون محيط مناسب نبود، ايشان هم نخورد. ماه رمضان اگر به مسافرت رفتي، جلوي روزه دارها غذا نخور. يعني بايد مراعات اجتماع را کرد. درست است عيد است. اما اين عيد در جنگ است. مجروح و جانباز و اسير داريم. ما به خانه‌ي شخصي رفتيم. خدا ايشان را بيامرزد. اين قصه را از پدرم نقل مي‌كنم. ابوي گفت: خانه يک نفر کاشاني رفتيم. شيريني خريد و آورد روي کرسي گذاشت. بعد اشاره کرد. چون بعضي از کاشاني‌ها شکستني‌هايشان را روي طاقچه‌هاي بلند مي‌گذاشتند. به هر حال شيريني را در كاسه‌اي ريخت و روي کرسي گذاشت. گفت: آقا ما هم شکستني داريم. حالا شما مي‌گويي: اگر لباس ساده بپوشم، مي‌گويد: ندارد. مقداري در آرايش و لباس و ديد و بازديد مراعات كنيد. از خوبي عيد نوروز همين ديد و باز ديد‌ها است. اما مراعات كنيد.

6- قهقهه نزنيد

قهقهه نزنيد كه از شيطان است. امام صادق(ع) فرمود: لبخند بزنيد. حديث داريم اگر يك جايي خيلي خنده و قهقهه زديد، هنگام بلند شدن بگوييد: «لَا تَنْقُضْنِي‌» (بحارالانوار،ج39،ص178) يعني خدايا بر من غضب نکن. جاهايي که خنده و قهقهه باشد، شايد تلخي‌هايي همراه داشته باشد. يعني لبخند بزنيد. شاد هم باشيد امّا بد مستي نکنيد. خنده درجه دارد. خنده قهقهه نباشد. حماقت ديگران را براي خنده‌ي خود استثمار نکنيد. اين جمله مهمي است. عيبي را نگوييد تا خنده كنيد. آخر بعضي‌ها آدم‌هاي ساده‌اي هستند. آدم ساده را مي‌آورند و سين جيم مي‌كنند و مي‌خندند. آمريکا مردم را استثمار مي‌کند. تو هم آدم‌ها را استثمار كرده‌اي. او استثمار اقتصادي کرده است. تو استثمار رواني کرده‌اي. يعني براي اين که خودت شاد باشي، ديگري را دست انداخته‌اي. اگر کسي از آدم‌هاي ساده براي شادي خودش استفاده کند، اين هم خصلت آمريکايي است. بخنديد امّا از سادگي ديگران استفاده نکنيد. يک وقتي ما طلبه‌ها يک جلسه داشتيم. مي‌خواستيم تفريح کنيم. گفتيم: همه‌ي تفريح‌ها بد در مي‌آيد. گفتيم: هرکس هر دسته گلي آب داده است، بگويد و ما بخنديم. يك نفر گفت: آقايي بالاي منبر رفت. به جاي اين که بگويد: يک صلوات بلند ختم کنيد. گفت: يک بسم اللّه بلند ختم کنيد. يک نفر ديگر گفت: من بالاي منبر رفتم تا روضه بخوانم. بايد مي‌گفتم: پاهاي امام سجاد را به شكم شتر بستند. چيز ديگري گفتم. خلاصه هركس چيزي گفت و ما خنديديم. آدم وقتي نقاط ضعف خود را مي‌گويد، هم تجربه شده و هم کسي مسخره نمي‌شود. ما براي خنديدن خودمان دسته گل‌هاي آب داده زياد داريم. نياز نيست كه دسته گل‌هاي ديگران را ذکر کنيم. مراقب باشيد كه براي خنده‌ي خودتان از سادگي ديگران استفاده نکنيد. بخنديد اما سرمايه خنده‌ي شما گريه ديگران نباشد. اين مهم است. گاهي وقت‌ها بني عباس مي‌گفتند: وقتي شما بچه‌هاي سيد را مي‌کشيد، من کيف مي‌کنم. يعني کيف او به قيمت شهادت سادات بود. مثلاً بالاي شهر كه در جوي‌ها آشغال مي‌ريزند. وقتي بارندگي مي‌شود، آشغال‌هاي جوي‌ها به قسمت جنوب شهر مي‌آيد و سيل مي‌شود. يعني خنده‌ي شما به قيمت سيل آن است. گاهي کسي با بوق شما بالا مي‌پرد. گاهي اوقات پشت فرمان از خنده غش مي‌كني. عيد هست و جاده‌ها شلوغ است. كمي مراعات مردم را بکن. نکند با گاز دادن و نور بالا و بوق زدن بخندي. نكند كه خنده‌ي تو به قيمت گريه ديگران باشد.
بخنديد اما صداي خنده‌ي شما آنقدر بلند نباشد که ناله‌ي مظلوم را نشنوي. اين جمله‌ي خوبي هست. در ايام عيد حتما به خانه شهدا برويد. لباس نو بپوشيد. اما بهترين لباستان را نپوشيد. مراعات دل مردم را بکن. اگر پول داري براي بچه‌ي همسايه هم لباس بخر. اگر مي‌خواهي چيزي به بچه‌ات بدهي كه بخورد، در همان خانه بده. نگذار داخل كوچه بيايد. ممكن است كه دل بچه‌ها هم بخواهد. كمي مراعات كنيد. خنده خوب است به شرطي که آرام بخش باشد. گاهي خنده مخدر است. خنده مثل خواب است. خواب خوب است که خستگي آدم بيرون برود. نه اين که شغلش خوابيدن باشد و دائم بخوابد. بعضي خنده‌ها سوزنده است و سازنده نيست. خنده سازنده خنده‌اي است كه از روي محبت باشد. پدري بود كه هر وقت مي‌خواست به بچه‌هايش عيدي بدهد. مي‌گفت: اين نماز را بخوان ببينم. اين شعر را بخوان ببينم. يعني هروقت مي‌خواست كه به بچه‌اش عيدي بدهد، به دخترش گوشواره‌اي بدهد، اين عيدي را به كمالي وصل مي‌كرد. مي‌گفت: ناخنت بلند است. برو آن را كوتاه كن. من به تو عيدي مي‌دهم. خدا پاكيزگي را دوست دارد. پس من هم تو را دوست دارم و به تو عيدي مي‌دهم. پيغمبر خواب ديد كه وارد مسجدالحرام مي‌شوند. مي‌رفتند و مي‌گفتند كه نمي‌شود. پيغمبر گفت: مي‌شود. شايد يکي دو روز ديرتر شود. امّا همان ديرتري (فَتْحاً قَريباً) (فتح /18) است. بگذاريد رزمنده‌هاي ما زياد شوند تا هرچه مهره‌ي کثيف از صدام وجود دارد از بين ببرند. درباره‌ي خنده‌ها و شادي‌ها صحبت کرديم. خدايا خدمتگزاران جمهوري اسلامي را تاييد بفرما. خدايا توطئه گراني را که هدايت شدني هستند هدايت و گرنه نابود بكن. شب عيدي يك كاري بكنيد كه همديگر را ببخشيد. بگوييد: خدايا هرکس را كه به من بد کرده است، مي‌بخشم. تو هم ببخش. كينه‌ها را كنار بگذاريد. در ايام عيد نماز جمعه‌ها را شلوغ‌تر کنيد.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2586
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست