responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2384
1- حضرت مريم و مائده‌ي آسماني
2- همسر فرعون، الگوي همه‌ي مؤمنان
3- حضرت زينب و دفاع از ولايت
4- نقش چهار زن در زندگي حضرت موسي
5- سعي ميان صفا و مروه، يادگار هاجر
6- حضور زن در جامعه، به دور از رفتار تحريک آميز
7- تفاوت‌ها در آفرينش بر اساس حکمت الهي
8- پاداش پرستاري از بيماران و سالمندان

موضوع: مقام زن در قرآن کريم

تاريخ پخش: 15/12/92

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

عزيزاني که پاي تلويزيون هستند اين بحث را زماني مي‌شنوند که تولد حضرت زينب سلام الله عليها است. مي‌خواهم مقداري راجع به زن در قرآن صحبت کنم. چون من معلم قرآن هستم دوست دارم هر چه مي‌گويم رنگ و بوي قرآني داشته باشد.

يکي اينکه زن و مرد هيچ فرقي با هم ندارند. قرآن مي‌گويد: «من نفسٍ» کسي هست باقي‌اش را بلد باشد؟ «واحدةٍ»، «مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ» (اعراف/189)‌ يعني زن و مرد يکي هستند. اينطور نيست که مثلاً يکي را از عسل درست کرده باشند يکي را از شيره! يکي از طلا باشد، يکي از نقره، «مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ»

پس بگذاريد من عنوان را بنويسم، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‌». موضوع: مقام زن به مناسبت تولد حضرت زينب(س) شما براي شادي روحش يک صلوات هم بفرستيد.

آيات قرآن راجع به زن!

1- حضرت مريم و مائده‌ي آسماني

1- «اصْطَفَاكِ» (آل‌عمران/42) خدا به مريم مي‌گويد: تو را انتخابت کردم. مصطفي يعني چه؟ مصطفي يعني انتخاب شده! همون مصطفي که به پيغمبر مي‌گوييم: محمد مصطفي! «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ»!‌ کلمه‌ي مصطفي راجع به زن هم آمده است. اي مريم! «اصْطَفَاكِ» خدا تو را انتخاب کرده است. زن مي‌تواند به جايي برسد که مائده‌ي آسماني برايش بيايد. حضرت مريم سر سجاده بود،‌ ميوه‌هاي غيرفصل جلويش مي‌آمد. همچنين مثل اينکه باران که مي‌آيد… با اينکه حضرت زکريا هم پيغمبر بود، مي‌آمد مي‌ديد، خودش که نماز مي‌خواند ميوه‌هاي آسماني ندارد، ولي مريم که سر نماز مي‌رود، اين ميوه‌ها حاضر مي‌شود. پرسيد که مريم! اين‌ها از کجاست؟ گفت: اينها مائده‌ي آسماني است. يعني زن مي‌تواند به اينجا برسد.

زن مي‌تواند به جايي برسد که خدا به قلبش الهام کند. مادر موسي، موسي را زاييد، فرعون هر زني که پسر مي‌زاييد، پسر را مي‌کشت. مادر موسي پسر زاييد ترسيد که او را بکشند. امروز يک عکسي ديدم از اسراييل، يک بچه سه ساله را خوابانده بود، يک نفر با چکمه از اين ارتش اسراييل رفته بود روي شکم اين بچه سه ساله! خدا لعنتشان کند. خوب فرعون پسرها را مي‌کشت، مادر موسي پسر زاييد، قرآن مي‌گويد: «وَأَوْحَيْنَا إِلَىٰ أُمِّ مُوسَىٰ» (قصص/7) «أَوْحَيْنَا» يعني وحي کرد، «إِلَىٰ أُمِّ مُوسَىٰ» به مادر موسي الهام کرديم. پس زن مي‌تواند مورد الهام قرار بگيرد. ديگر چه؟

2- همسر فرعون، الگوي همه‌ي مؤمنان

در قرآن به ما گفته است همه‌ي مردها و همه‌ي زن‌ها، الگويتان زن فرعون باشد. اين آيه را من مي نويسم شما معني کنيد. «وَضَرَ‌بَ اللَّـهُ مَثَلًا» يعني چه؟ خدا يک مثل زده است. يک نمونه، مثل، يک نمونه زده است. «لِّلَّذِينَ آمَنُوا» يعني چه؟ خدا براي «الَّذِينَ آمَنُوا» يک نمونه گفته است. نمونه چيست؟ «امْرَ‌أَتَ فِرْ‌عَوْنَ» (تحريم/11) يعني زن فرعون! «الَّذِينَ» براي مردهاست. «اللاتي» براي زن‌ها است. نمي‌گويد: «ضَرَ‌بَ اللَّـهُ» نمي‌گويد خدا براي زن‌ها الگو تعيين کرده است. مي‌گويد خدا براي هم مردها، هم زن‌ها… زن فرعون! يعني يک زن مي‌تواند حتي الگوي مرد باشد. چون زن فرعون خيلي مهم بود. زن‌ها معمولاً به طلا که برسند، به خوشي برسند، شل مي‌شوند. ولي زن فرعون در کاخ بود و طلا بود و نهر آب بود و «يَا قَوْمِ أَلَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ‌» (زخرف/51) فرعون مي‌گويد: حکومت مصر مال من نيست؟ «وَهَـٰذِهِ الْأَنْهَارُ‌تَجْرِ‌ي مِن تَحْتِي» من کاخم روي آب است. نهرهاي مختلف در باغ من تاب مي‌خورند. من بايد حکومت کنم. آن وقت، زن مي‌گويد: خدايا! من نه کاخش را مي‌خواهم، نه باغش را، نه طلايش را، نه نازش را! خدايا من را نجات بده! من فرعون را نمي‌خواهم. زن پشت پا بزند به همه‌ي زر و زيورها و همه‌ي لذت‌ها و کاخ‌ها و باغ‌ها و نهرها و همه را بگويد نمي‌خواهم. خيلي مهم است.

3- حضرت زينب و دفاع از ولايت

زينب کبري(س) يک چنين کاري کرد. شوهر زينب(س) تاجر بود، گفت: تجارت را نمي‌خواهم، با خودت هم خداحافظي مي‌کنم، من امام حسين(ع) را مي‌خواهم. در يک انتخاب زينب کبري(س)… در آستانه‌ي تولد بحثش را مي‌بينيد، خيلي زينب کبري(س) مهم بود. همه چيز را رها کرد. در سخنراني‌هايش زينب کبري(س) نگفت: دو تا بچه‌هايم شهيد شده است. با اينکه زينب کبري(س) در کربلا دو تا از جوانانش شهيد شد. اما نگفت من مادر شهيد هستم. از امامت گفت، از ولايت گفت، از بچه‌هايش نگفت. خيلي مهم است. خيلي مهم است. اگر بخواهيم فاصله‌ي بين زينب کبري(س) را بعضي از دخترها حساب کنيد، بعضي از دخترها مي‌گويند حاج آقا من لاک زده‌ام مي‌شود نماز نخوانم؟ يعني لاکش را از خدا بيش‌تر دوست دارد. آن وقت زينب کبري(س) همه چيزش را براي خدا داد. خيلي مهم است. ما نمي‌فهميم زينب(س) که بوده است. يعني واقعاً عقل مثل بنده خيلي کوتاه است، نمي‌شود بفهمد که کي بود، چي بود؟!! خيلي شجاع بود. به يزيد گفت: يا يزيد! «اللَّهُ أَكْبَر»! اين ديگر قرآن نيست. اين جمله‌هاي حضرت زينب(س) است. يا يزيد! اي يزيد! «انّي» به درستي که من! «لاستصغرک» «استصغر» همان صغير! من خيلي تو را صغير و کوچک مي‌بينم. خيلي کوچکي! خيلي مهم است، خيلي مهم است، يک زني، به کجا؟ در کاخ يزيد گفت بعد از دوره‌ي اسارتش، يعني وقتي اسير بود اين را گفت! يک زن اسير، مادر دو شهيد، خواهر دوشهيد، امام حسين(ع)، ابالفضل(ع)، برادرانش، پسرهايش، بني‌هاشم، هجده شهيد در يک روز داد. آن وقت اسير شد، آمد گفت: «انّي لاستصغرک» خيلي بزرگ است. گذشتن از رفاه، گذشتن از شوهر، گذشتن از بچه، خيلي بزرگ بود.

يک چيزهايي آدم مي‌بيند منقلب مي‌شود. در جامعه‌ي ما هم از اين زن‌ها هستند. نه مثل زينب! ولي يک کساني که يک خورده حال و هواي… سيد حسن نصرالله يک نسيمي از امام خميني به او خورد. استخوان شد در گلوي اسراييل! زن‌هايي هستند در جامعه‌ي ما که نسيمي از زينب(س) به ايشان خورده است.

بم که زلزله شد، اين را يکي از مسئولين به من مي‌گفت. مسئولين زلزله! دکتري است، آمده بود ستاد نماز مي‌گفت که بم که زلزله شد، خوب يک افرادي چيز هستند. يک کسي يک نيم کيلو يا يک کيلو تقريباً، حالا با کم و زيادش، مقداري بادام، مغز بادام فرستاده بود. مي‌گفت درش را باز کرديم و ديديم، مغز بادام است، اما همه‌ي اين مغز بادام‌ها را نوکش را قيچي کرده است. اول فکر کرديم، با دندان، گفتند: نه! قشنگ چيز کرده است، يعني با چيز تيز! بعد نوشته بود، عزيزان بمي! شک نکنيد در اينکه چرا اين بادام‌ها همه نوکش گرفته شده است. چون شما تلخي زلزه را شنيده‌ايد، من نگران بودم که يکي از اين مغز بادام‌ها تلخ باشد، اين هم کام شما را تلخ کند، و لذا همه را نوکش را قيچي کردم، چشيدم، اگر شيرين بود براي شما بفرستم! خوب ببينيد! چقدر زن‌هاي با کمالي! آدم اين‌ها را… آدم نمي‌تواند اين‌ها را بنويسد.

هفته گذشته در برنامه سمت خدا گفتند بعد از بحث تو، يک کسي چنين کاري کرده است. من نمي‌دانم چه کسي است حالا! خوب هم هست که نمي‌دانم، چون اگر بدانم درست نيست اسم ببرم! ما گفتيم راجع به قرض الحسنه و برکات قرض الحسنه! اين را در سمت خدا گفتيم. يک زني گفته بود: خوب من که پول ندارم قرض بدهم. خوب پس يک کاري کنم. الان که روزهاي زمستان است مي‌شود روزه گرفت، بروم و روزه قضايي بگيرم و افرادي که از دنيا مي‌روند و روزه‌ي قضايي به گردنشان است. پول مي‌دهند به يک کسي و مي‌گويند آقا مثلاً سي روز براي مادرم روزه بگير، رفته بود روزه خريده بود، پول روزه را برده بود قرض الحسنه! خداوند اين زن را مي‌آورد پهلوي آدم‌هايي که پولشان در صندوق‌ها مي‌خوابانند، در بانک‌ها مي‌خوابانند، و مردم براي يک ميليون، دو ميليون، براي پنج ميليون، داماد شدن و عروس شدن، عاجز هستند. اين زن پول ندارد، گرسنگي مي‌خورد، به خودش زحمت مي‌دهد، چند تا کار مي‌کند، يکي آن خانمي که بدهکار به روزه است، او را نجاتش مي‌دهد. بالاخره بدهکار است، بنده خدايي که مرده است، بدهکار است. سي روز روزه بدهکار است. هم او را از قهر خدا نجاتش مي‌دهد. هم خودش پولدار مي‌شود، هم پولش را در اختيار قرض الحسنه قرار مي‌دهد. زنان با کمالي داريم. زينب کبري(س) چه کسي بود؟

ديگر چه؟ مسأله‌ي ديگر، به زن مي‌گويند: «صديقه»، «وَأُمُّهُ صِدِّيقَةٌ» (مائده/75) «صديق» از «صدق» است، «صدق» يعني راست گفتن، «صديق» يعني کسي که سر تا به پا «صدق» است، يعني فکرش با بيانش، با عملش با هم هماهنگ است. آخر گاهي وقت‌ها آدم با زبان يک چيزي مي‌گويد، در دل يک چيز ديگر است. «صِدِّيقَةٌ»

4- نقش چهار زن در زندگي حضرت موسي

اصلا حضرت موسي(ع) را چهار تا زن نگهداشتند. ما خبري از پدر موسي نداريم. چهار تا زن حضرت موسي را نگهداشت. اولين زن، مادرش بود. که اين را خدا به او وحي کرد، شيرش بده بگذارش در جعبه و بيندازش در دريا، ما برمي‌گردانيم به تو! برش گردان، ما برمي‌گيردانيم. خوب بعداً هم برگشت اين بچه به مادرش! دومين زن، خواهر موسي بود. که عقب اين رودخانه رفت، ببيند سرنوشت اين جعبه، چه مي‌شود. جعبه‌اي که موسي در آن است. جعبه را گرفتند و فرعون، ديد اين بچه است و خواست او را بکشد، زن فرعون هم يک نقش داشت، چون فرعون مي‌خواست بچه را بکشد، زن فرعون اينجا نهي از منکر کرد. گفت: «لَا تَقْتُلُوهُ» نکشش. «عَسَىٰ أَن يَنفَعَنَا» (قصص/9) شايد بدرد ما بخورد. ما که بچه‌دار نمي‌شويم، اين بچه‌مان است. گفت: به من گفته‌اند يک پسري امسال به دنيا مي‌آيد، کاخ تو را زير و رو مي‌کند. ما امسال هر زني پسر زاييد بايد بکشيم. گفت: بابا اين پسر را که معلوم نيست چه کسي زاييده است، اين را آب آورده است. بالاخره با نهي از منکر زن فرعون جلوي قتل موسي را گرفت، خواهر فرعون دلالي کرد، وقتي گرفتندش، بچه نوزاد است شير مي‌خواهد، هر دايه‌اي آوردند سينه‌ي دايه را نمکيد، اين دختر آمد جلو، عجب دختري بود، انگار سي دوره در وزارت اطلاعات دوره ديده است. نگفت که بروم به مادرش بگويم که بيايد. اگر مي‌گفت بروم و به مادرش بگويم، معلوم مي‌شد که مادرش چه کسي است و چه کسي او را زاييده است. آيه‌اش اين است. وزارت اطلاعاتي است. «هل» دختر گفت. «هل» آيا! «هَلْ أَدُلُّكُمْ» شما را دلالت، دلالي بکنم، راهنمايي بکنم، «علي» به خانه‌اي که «عَلَىٰ أَهْلِ بَيْتٍ» به يک اهل بيتي شما را راهنمايي بکنم که «يَكْفُلُونَهُ» نه فقط شيرش بدهد، تحت تکفل بگيرد. يعني بهداشتش را، تغذيه‌اش را، خواب و خوراک، اصلاً تحت تکفل، «يَكْفُلُونَهُ» اگر مي‌گفت: «هَلْ أَدُلُّكُمْ علي امّه» لو مي‌رفت. يعني يک کلمه‌ي «أَهْلِ بَيْتٍ» را مي‌گفت: «امه» لو مي‌رفت. تازه سؤال کرد، «هل» اصلاً سؤال که مي‌کند يعني به حال شک حرف مي‌زند. آيا، مثل اينکه مي‌گويم: آيا تشنه‌اي؟ يعني شک دارم که تشنه‌اي! گفت: «هل» يعني آيا! يعني يک جوري حرف زد که نگويند اين يک مأموريتي دارد. خيلي مهم است. بعد گفتند: برو بگو بيايد. باز وقتي رفت بگويد بيا، يواش يواش راه رفت. چون اگر مي‌دويد، مي‌گفتند: اين کجا مي‌رود؟ کدام خانه؟ اين دويد، اين پيداست يک جايي… خيلي اطلاعاتي بود. بعد هم مادر که آمد خيلي طبيعي آمد. اگر مادر {حالت گريه}… اگر مادر جيغ مي‌زد لو مي‌رفت. اين جايزه‌ات است. مي‌گويند زن ضعيف است، اما زن جايي که بخواهد خيلي قوي است.

خدا بيامرزد اموات را، بابام مي‌گفت: يک فرق بين خدا و زن اين است که خدا هر کاري بخواهد مي‌شود، زن هر کاري را اراده کند، شده است. مي‌گفت… زن مي‌گويند ضعيف است، ولي اينجا مادره جيغ نزد. هيجاني نشد که بگويند خوب معلوم مي‌شود اين مادرش است. بچه را گرفت و خيلي طبيعي… بعد تحت تکفل! آخر نگفت غذا بخورد، تحت تکفل، يعني خوراک، پوشاک، مسکن، همه چيز… گفت: خوب بيا در کاخم! آن وقت مادر را فرعون برد در خانه، بچه را گذاشت در سينه‌ي مادرش، در کاخ فرعون! ديگر دنبال صف نان و آب و تخم مرغ هم نيست. همه چيزي در کاخ بود. موسي دشمن فرعون در خانه‌ي فرعون بزرگ شد. و لذا وقتي موسي به فرعون گفت: بايد بنده‌ي خدا باشي، گفت: «نُرَ‌بِّكَ فِينَا وَلِيدًا» (شعراء/18) من تو را در خانه‌ام بزرگ کردم، تو حالا ادعاي پيغمبري مي‌کني؟ مي‌گويد که «تِلْكَ نِعْمَةٌ» اين نعمت است که من در خانه تو بزرگ شدم؟ پيداست که تو ستمگري! من بايد خانه‌ي بابام بزرگ شوم. چرا يک حکومتي راه انداختي به قدري وحشت‌آور که من را بايد مادرم در آبم بياندازد، شما من را از آب بگيريد، همينطور ناشناس برگردم به سينه‌ي مادرم، و در کاخ تو بزرگ شوم؟ «تِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَيَّ» (شعراء/22) اين نعمت است که به من ميگويي؟ در خانه‌ي تو بزرگ شدم… تو غلط کردي که من در خانه‌ي تو بزرگ شدم. من بايد در خانه‌ي بابام بزرگ شوم. همين دليل بر بدي تو است. «تِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَيَّ أَنْ عَبَّدتَّ بَنِي إِسْرَ‌ائِيلَ» تو بني‌اسراييل را به بندگي کشيدي! خيلي خوب!

چهار تا زن موسي را اداره کردند. مادر موسي، خواهر موسي، زن فرعون، يکي هم زن موسي!… زن موسي هم نقش داشت. زن‌هاي ما هم در انقلاب خيلي نقش داشتند. من يادم نمي‌رود، راهپيمايي‌هاي اول در قم در مسجد اعظم… اولين راهپيمايي‌هاي قم را زن‌ها آمدند دور حوض مسجد اعظم يک شعاري دادند، آن وقت طلبه‌ها و مردها به غيرت آمدند. زن‌ها مردها را راه مي‌اندازند. خوب! ديگر چه؟

ديوار کعبه به خاطر زن شکافته شد. ديگر اين را مي‌دانيد. مادر حضرت علي(ع)! ديگر چه؟

5- سعي ميان صفا و مروه، يادگار هاجر

تمام تجار کره‌ي زمين وظيفه‌شان است، بروند مکه! و در کنار کعبه يک خيابان چهارصد متري سقف پوشيده است. به نام صفا و مروه! يک خيابان چهارصد متري است. در اين خيابان چهارصد متري حدود بيست سي مترش را دو تا مهتابي سبز زده‌اند، علامت است. همه مسیر را عادي راه مي‌روند، ولي به اين سي چهل متر که مي‌رسند، بايد هيجاني بدوند. مي‌گوييم چرا اينجا همه ورمي‌جوند؟ آيت الله العظمي، تاجر، رئيس جمهور، هر کس باشد، ورمي‌جود. مي‌گويند يک زني بچه‌اش را اينجا گذاشت براي آب! به سراغ آب رفت. اين قسمت راست بچش بود، راست بچش که مي‌ديد بچه نوزادش دارد بال بال مي‌زند، تشنه‌اش است، اين مادر هم هيجاني مي‌شد. تا ديگر از چشم بچه… بچه از چشمش که دور مي‌شد، عادي راه مي‌رفت. يعني يک زن سوخته، لرزيده، برجسته، هيجاني شده، به تمام پولدارهاي کره‌ي زمين مي‌گويد: برويد آنجا، سعي صفا و مروه واجب است و در اين واجب اين قسمتش مستحب است که هروله کنيد. يعني با هيجان بدويد. زن مي‌تواند تاجرهاي کره‌ي زمين را راه بياندازد.

دنياي غرب زن را به عنوان آرايش و فروش جنس و از خوشگلي زن و از آرايش زن استفاده مي‌کند. احترام به زن نمي‌گذاشت. پولش مي‌دهد مي‌گويد: لب‌هايت را سرخ کن. پولش مي‌دهد و مي‌گويد: فوکولت را چنين کن، برو چنان کن. زن امروز اسير اسکناس است. با اسکناس مثل فتيله‌ي چراغ هر کجا مي‌خواهند راهش مي‌اندازند. زن اين است که در بيابان کاري بکند که در طول تاريخ اثر بگذارد، اين را زن مي‌گويند.

«اني لاستصغرک» به قوي… به قلدرترين آدم‌هاي کره‌ي زمين بگويد: بسيار سبکي! پستي! زن خيلي مهم است. خوب!

6- حضور زن در جامعه، به دور از رفتار تحريک آميز

زن حق تحريک ندارد. چهار رقم تحريک در قرآن داريم. زن حق ندارد با حرفش مردها را تحريک کند. يک طوري حرف بزند که دل جوان را ببرد، آيه‌اش چيست؟ «فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ» (احزاب/32) يعني حرف که مي‌زنيد، خضوع! با کرشمه حرف نزنيد. «فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَ‌ضٌ» آن کسي که مريض است، عياش است، دلش به سمت تو کش پيدا کند. اين براي تحريک با سخن!

به اميرالمؤمنين گفتند: شما چرا به زن‌ها سلام نمي‌کني؟ پيغمبر به زن‌ها سلام مي‌کند. حضرت علي(ع) فرمود: پيغمبر سي سال از من بزرگ‌تر است، اگر به زني سلام کند و زن هم با کرشمه جواب دهد، پيغمبر چون سي سال بزرگ‌تر از من است، چيزيش نمي‌شود. اما من جوان هستم، من نگران هستم به يک زن جواني سلام کنم، او يک طوري جواب بدهد، دل علي بلرزد. اين يعني ممکن است… علي مواظب خودش بود.

تحريک با لباس! «لَا تَبَرَّ‌جْنَ تَبَرُّ‌جَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَىٰ» (احزاب/33) «تَبَرُّ‌جَ» از برج است. برج ساختماني را که در شهر چشمک مي‌زند، مي‌گويند: برج است. مي‌گويد در خيابان لباسي نبوشيد که به مردم چشمک بزند. به من نگاه کنيد! به من نگاه کنيد! به من نگاه کنيد! امام کاظم(ع) فرمود: کساني که دست به يک حرکاتي مي‌زنند، اين‌ها مشکل روحي دارند، کمبود دارند، دست به يک کارهايي مي‌زنند که بلکه مردم به آن‌ها نگاه کنند، حالا نبايد حتماً دختر باشد، پسر است، مثلاً موتور را داري مي‌روي، اين براي اينکه مردم نگاهش کنند، اين چرخ جلو را برمي‌دارد بلند مي‌کند. صداي موبايلش را صداي گاو مي‌گذارد. نمي‌دانم، بند کفشش را، فوکولش را، ريشش را، اصلاً يک طور ديگر عطسه مي‌کند. امام کاظم(ع) فرمود کساني که غير طبيعي هستند، اين‌ها بيماري روحي دارند. عقده‌اي هستند. يعني يک کمبودي دارند. آن وقت به خاطر آن کمبود…

7- تفاوت‌ها در آفرينش بر اساس حکمت الهي

گاهي وقت‌ها زن‌ها يا مردها مي‌گويند: آقا چرا خدا به ما کم گذاشته است؟ من يک جايي سخنراني مي‌کردم، يک دختري بلند شد و گفت: آقا قرائتي، سؤال؟ گفتم: بفرماييد! گفت: خدا عادل است؟ گفتم: بله! گفت: اگر خدا عادل است، چرا من زشت هستم و خواستگار براي من نمي‌آيد؟ حالا معلم ديني، امور تربيتي، استاد دانشگاه چه جوابي مي‌دهد؟ طلبه‌ها چه جوابي مي‌دهند؟ هيچ کس جوابي نداده به جز علي! اميرالمؤمنين(ع) در نهج البلاغه مي‌گويد: دختر خانم، آقا پسر، مردم عزيز! اگر يک جايي ديديد کمرنگ است، نگاه بکنيد کجا پررنگ است. ممکن است يک جايي کمرنگ باشد، مثلاً شکل اين دختر سه نمره پايين است. اما عمرش سي سال بيش‌تر از خوشگل است. خوشگله مثلاً پنجاه و سه سال عمرش است، اين زشته تا نود و هفت سالگي عمر مي‌کند. يا استعدادش! يا حافظه‌اش! يا اعصابش! يا نسلش! دختره خوشگل است، زود هم خواستگار برايش ميايد! اما مشکل… اين جمله! حضرت امير(ع) فرمود: گوش… خوب گوش بدهيد. جمله براي حضرت امير(ع) است. گوشت بي‌استخوان خدا خلق نکرده است. «ماد القامة» قامت يعني قدش بلند است. «قصيرالهمة» همتش کوتاه است.

خدا باز بيامرزد اموات را، باباي من يک روز به من گفت: محسن تو براي چي خوب هستي؟ گفتم: نمي‌دانم شما بگو! گفت: تو براي اين خوب هستي که سرت را ببرند بياندازند در خيابان، هر کس مي‌آيد هيکلت را ببيند بگويد: چه جوان رشيدي است. هيچ عرضه‌اي نداري! خدا بيامرزدش، خوب منو مي‌شناخت. همينطور هم هست. من اگر تخته سياه و کلاس را از من بگيرند، هيچ هنري ندارم. رفتم تعليم رانندگي، چند ساعت! راننده گفت: آقا از خيرش بگذر، تو خودت را خواهي کشت.

يک کسي ممکن است در يک جايي قوي باشد. در جاي ديگر ضعيف است. دختر خانم اگر نگاه کردي، در کنکور رد شدم، خوب رد شو! ممکن است در کنکور رد شوي ولي خياط درجه يک کشور باشي. بستنيم بد است، خوب بستني‌ات بد است، ولي آشي که پختي جبران مي‌کند. «ماد القامة» قد بلند است، همت کوتاه است. «طليق اللسان» بيان خيلي روان است. «حديد الجنان» قلبش سنگ است. «قرن بسعتها فاقتها» عربي‌هايش براي نهج البلاغه است. يعني خداوند هر کجا گوشت گذاشته است، يک استخوان هم درونش گذاشته است. دل بي‌غصه وجود ندارد. منتها غصه‌ها رنگارنگ است. هر کسي غصه‌ي خودش را مي‌بيند، غصه‌هاي ديگر را نمي‌بيند.

يک وقت در فرودگاه مشهد خدمت آيت الله العظمي بهجت نشسته بوديم، منتظر هواپيما بوديم، همينطور که من خدمت ايشان نشسته بودم، يک مرتبه ايشان گفت: {آهي کشيد} گفتم: چه شد؟ گفت: دل! دل! گفتم: بروم زنگ بزنم آژانس بيايد؟ گفت: نه! گفتم: الان درد گرفت؟ گفت: نه چهل سال است. گفتم: شما چهل سال است… گفت: بله! گفت: ببين هر کسي يک غصه‌اي دارد. غصه‌ي من هم اين درد دل من است. من نگرانم به خدا بگويم: خدايا اين غصه را برطرف کن، خدا يک غصه‌ي ديگر بدهد که آن راه دستم نباشد، حالا ما با اين غصه رفيق شده‌ايم. اين الان راه دسته من است، مي‌ترسم اين غصه را بگيرد يک غصه‌ي ديگر بدهد. گاهي وقت‌ها مي‌بيني پسر خوب است يک مشکلي دارد. دختره خوب است يک مشکلي دارد. حضرت امير(ع) مي‌فرمايد: گوشت بي‌استخوان نيست. قد بلند، همت کوتاه! بيان روان، قلب سنگ! «سعتها فاقتها» کنار گشايش‌ها…

تحريک با سخن، تحريک با لباس، تحريک با نگاه! «وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ» (نور/31) «قل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا» (نور/30) «تَمْشِي عَلَى اسْتِحْيَاءٍ» (قصص/25) راه رفتن.

تحريک با اختلاط! زن و مرد با هم بودن! به هر حال اينها مسايلي است که…

8- پاداش پرستاري از بيماران و سالمندان

روز تولد حضرت زينب کبري(س) را روز پرستار گذاشتند. يک حديث هم براي پرستاري بگويم. يک کارواني داشتند مي‌رفتند مدينه! در مدينه يک نفر مريض شد، يک نفر گفت: من پرستار بيمار! شماها برويد زيارت پيغمبر! قبرستان بقيع زيارت چهار امام. بعداً قصه را که به حضرت گفتند، حضرت فرمود: آن کسي که پرستار اين بيمار بود، ثوابش کمتر از آن نبود که رفت زيارت پيغمبر. بنده بيمار مي‌شوم، مي‌افتم، پزشک و پرستار تلاش مي‌کنند و مرا از مرگ نجات مي‌دهند. تا آخر عمرم هر عبادتي بکنم، آن دکتر و پرستار در کار من شريک هستند. پرستار هم لازم نيست پرستار رسمي باشد.

من چند روز پيش رفتم خانه‌ي يک کسي که پدر دو شهيد است. الان هم افتاده است در خانه و ديگر نمي‌تواند حرف بزند. ولي اين مادر دو شهيد چنان از پدر اين دو شهيد پرستاري مي‌کرد. زن و شوهر بودند. مرد افتاده بود و زن پرستاري مي‌کرد. زن‌هايي که پرستاري مي‌کنند از شوهرهاي مريض! شوهرهايي که پرستاري مي‌کنند از زن‌هاي مريض! دخترها و پسرهايي که پرستاري مي‌کنند. اين اجر را به کسي ندهيد. اشتباه مي‌کنند آن‌هايي که پول مي‌دهند به يک کسي و مي‌گويند پرستاري کن. پاداش پرستاري را خدا مي‌داند که چقدر است. خدا مي‌داند که چقدر است. بسيار فکر بدي است که سالمندان را آدم ببرد و يک جاي دور بگذاردشان! قرآن مي‌گويد: سالمندان بايد در خانه‌ي خودت باشد. «عِندَكَ الْكِبَرَ‌» (اسراء/23) من به شهرداري تهران و شهرداري کلان شهر‌ها که يک جلسه آمده بودند، گفتم: منطقه‌ي سالمندان… حالا بگو خانه‌ها تنگ است، آپارتمان است، خانم اجازه نمي‌دهد پدر پير، مادر پير، خيلي خوب! خانم اجازه نمي‌دهد، شهردار هر منطقه‌اي توي يک منطقه‌اي يک چندصدمتر زمين بگيرد، دور تا دورش، سوئيت‌هاي کوچک درست کند بنده که پدر مادرم پير شده‌اند، خانواده يا خودش مريض است، يا نمي‌تواند، يا خانه‌اش تنگ است، به هر دليل بروند در همان محله يک سوئيت بگير بگويم اينجا باش، من هر روز به مادرم سر بزنم. «عِندَكَ الْكِبَرَ‌» قرآن مي‌گويد پدر و مادر بايد پهلوي خودت پير بشود. نه کيلومتر 20‌! نه کهريزک! بايد شهرداري هر منطقه اين که برای و گل و بلبل بودجه دارد، يک هزار متر زمين بگيرد و سوئيت‌هايي درست کند، هر پيرمردي را که نمي‌تواند در خانه زندگي کند، پاشود و بيايد آنجا، حتي پيرمرده مي‌تواند برود در سوئيت خودش، وقت شام بيايد شام بخورد، برود آنجا بخوابد. خواب و خوراک قدم زدنش آنجا باشد، ولي شام و ناهارش را بيايد خانه پسرش، دخترش، غذا بخورد و برود. هم پسر و دختر خدمت کنند. هم در خانه‌هاي تنگ بشود زندگي کرد. قرآن مي‌گويد: «عِندَكَ الْكِبَرَ‌» پدر و مادر بايد پهلوي خودت پير شوند، نه پهلوي سالمندان. کيلومتر فلان! روز تولد زينب کبري(س) و روز پرستار را به همه‌ي پرستاران و همه‌ي شما عزيزان تبريک مي‌گويم.

خدايا به آبروي زينب ما را حامي دين، قرآن، اسلام قرار بده!

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

«سؤالات مسابقه»

1- بر اساس قرآن، براي چه کسي مائده‌ي آسماني در محراب عبادت نازل مي‌شد؟

1) حضرت زکريا

2) حضرت عيسي

3) حضرت مريم

2- براي نجات جان حضرت موسي، خداوند به چه کسي وحي کرد؟

1) پدر موسي

2) مادر موسي

3) خواهر موسي

3- کدام زن در قرآن، به عنوان الگوي همه‌ي مؤمنان معرفي شده است؟

1) همسر حضرت ابراهيم

2) همسر فرعون

3) همسر حضرت موسي

4- چه کسي در شام به يزيد گفت: تو را کوچک و پست مي‌بينم؟

1) حضرت زينب سلام الله عليها

2) امام سجاد عليه‌السلام

3) حضرت سکينه سلام الله عليها

5- آيه 32 سوره احزاب، زنان را از چه کاري بر حذر مي‌دارد؟

1) نگاه به نامحرمان

2) پوشيدن لباس‌هاي نامناسب

3) سخن گفتن با نرمش در برابر نامحرمان

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2384
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست