responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2298

موضوع: محيط زيست در اسلام(2)

تاريخ پخش: 08/09/86

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

بحث ما درباره اين بود كه اسلام يك دين جامعي است و چند هفته است كه درباره آن صحبت مي‌كنيم و همه چيز در آن است. دنبال اين مي‌گرديم كه يك قانون خوب و يك حرف حسابي يك كسي داشته باشد كه بهتر آن در قرآن و روايات نباشد. حالا ما به مقدار الفبايي كه بلد هستيم، مي‌گوييم. سر سفره‌ي قرآن نشستيم. يكي از مسائل توجه اسلام به طبيعت است. در اين زمينه صحبت كرديم. درست است كه بيننده‌هاي ما در محيط زيست هستند، ولي چه كسي هست كه با محيط زيست رابطه نداشته باشد؟ يعني براي همه‌ي امت است. موضوع بحث ما جامعيت اسلام، اسلام دين جامع و اسلام و طبيعت است.

1- عناصر طبيعت، نام سوره‌هاي قرآن

اصلاً شما مي‌دانيد كه اسم‌ سوره‌هاي قرآن بر اساس طبيعت است؟

بسم الله الرحمن الرحيم.

از كجا شروع كنيم؟ سوره‌ي بقره! بقره به چه معناست؟ «گاو» يكي از اعضاي طبيعت است. مائده به معني سفره است. انعام چهارپايان هستند. انفال، كوير و جنگل و دريا و درياچه است. به اينها انفال مي‌گويند. بعد نام دو يا سه انبيا را مي‌گويد. هود و يوسف و… را مي‌گويد. رعد! رعد به معني رعد و برق است. نحل! نحل به معني زنبور عسل است. طبيعت است. بعد كهف را مي‌گويد. كهف به معني غار است. غار هم طبيعت است. مريم! مريم انسان است. بعد مي‌آيد سوره‌ي انبيا، حج و مومن ونور را مي‌گويد. نور هم يك چيز طبيعي است. بعد سوره‌ي شعرا و نمل! نمل يعني مورچه! بعد سوره‌ي قصص را مي‌گويد. بعد سوره‌ي عنكبوت را مي‌گويد. عنكبوت هم طبيعت است. عرض كنم كه لقمان اسم آدم است. سجده، احزاب، بعد سبا و فاطر، ياسين، صافات، صاد، زمر، مومن، فصلت، شوري، زخرف، دخان! دخان به معني دود است. دخان طبيعت است. بعد سوره‌ي محمد، فتح، حجرات، ذاريات و طور را مي‌گويد. كوه طور طبيعت است. نجم به معني ستاره است. ستاره طبيعت است. بعد از نجم، الرحمن و واقعه و حديد را مي‌گويد. حديد، طبيعت است. بعد سوره‌ي جمعه و منافقون، تغابن و طلاق، تحريم و ملك و قلم را مي‌گويد. قلم طبيعت است. الحاقه و نوح و جن را مي‌گويد. جن از موجودات طبيعي است. مدثر، قيامت، دهر، مرسلات، نبا، تكوير، مطففين، انشقاق، بروج، بروج ستاره‌ها هستند. غاشيه شب است. فجر طبيعت است. ليل طبيعت است. قارعه كوبنده طبيعت است. عصر طبيعت است. بنابراين مي‌شود گفت يا نيمي و يا بين ثلث و نيم، ده‌ها سوره قرآن به نام طبيعت است. پس اسلام ديني است كه اسم سوره‌هايش طبيعت است. يعني ما دور از طبيعت نيستيم. اين يك مسئله است.

2- مالكيت انسان در چارچوب ضوابط الهي

مسئله ديگر اينكه بعضي‌ها فكر مي‌كنند كه حالا كه مالك هستند، حق دارند و مي‌توانند هر كاري بكنند. اسلام قانوني دارد كه مي‌فرمايد نه از هر راهي مي‌تواني مالك شوي – يعني اگر از راه كم‌فروشي مالك شوي، حرام است. رشوه حرام است. ربا حرام است. دوميليون مي‌دهم، ماهي اينقدر بده، حرام است. مگر اينكه بگوييم، دو ميليون به تو مي‌دهم، يا ده ميليون به تو مي‌دهم و با آن كاسبي كن! بعد سودش را تقسيم كنيد. اگر ضرر كرديد كه هيچ! ربا حرام است. كم‌فروشي و ربا و رشوه و سرقت و اختلاص و كلاهبرداري و… حرام است. يعني نه مي‌شود از هر راهي درآمد پيدا كرد. – حالا اگر از راه حلال درآمد پيدا كردي، هر طوري بخواهي نمي‌تواني آنرا خرج كني. بگويي آقا براي خودم است. خوب بنده بگويم پيراهن خودم است و مي‌خواهم آنرا پاره كنم. (جر بدهم) مگر مي‌تواني؟ حرام است. يعني نه اجازه مي‌دهد از هر راهي مالك شوي و نه اجازه مي‌دهد در هر راهي آنرا مصرف كني. روز قيامت هم سؤال مي‌كنند كه از كجا آوردي و هم سؤال مي‌كنند كه در كجا خرج كردي.

اينطور نيست كه بنشيني و هر فيلمي را ببيني و يا هر جدول روزنامه‌اي را حل كني. مي‌گويند: آقا! عمرت را داري خرج مي‌كني، دليلت چيست؟ بايد اين دقيقه‌هايي را كه مي‌دهي، در مقابلش يك چيزي بگيري. انسان مانند يخ دارد از هر طرف آب مي‌شود. از ديشب تا به حال، 24 ساعت ما آب شديم. خوب آب شديم، چه چيزي گيرمان آمده است؟ حالا كه يك چيزي به نام عمر و جواني و سلامتي را مي‌دهيم، بايد يك چيزي هم بگيريم. شما مرتب عمرت را مي‌دهي و چيزي نمي‌گيري، اين خسارت است. («إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي‏ خُسْرٍ») (عصر/2) خسارت است كه عمرت را مي‌دهي و چيزي نمي‌گيري.

3- نقش عناصر طبيعت در حفظ محيط زيست

تعجب اين است كه حيوانات محيط زيست را حفظ مي‌كنند ولي آدم‌ها حفظ نمي‌كنند. يك حيواناتي به نام لاشخور داريم، اين حيوانات لاشخور محافظ محيط زيست هستند. مثلاً مي‌بينيد كه مار موش مي‌خورد، موش سوسك مي‌خورد، فلان حيوان، حيوان ديگري را مي‌خورد و… چون اگر همديگر را نخورند، نظم طبيعت به هم مي‌خورد. بنده اكسيژن را مي‌گيرم و كربن مي‌دهم! انسان اينگونه است. درخت‌ها كربن را مي‌گيرند و اكسيژن مي‌سازند. پس درختان براي ما محيط زيست مي‌سازند. خيلي بد است كه طبيعت و جمادات براي ما محيط زيست مي‌سازند، ولي خودمان نه! باران كه مي‌آيد، غبار و آلودگي‌هاي هوا را برطرف مي‌كند. پس باران براي ما محيط زيست مي‌سازد. جنگل‌ها براي ما محيط زيست درست مي‌كنند. بادها براي ما محيط زيست درست مي‌كنند. حركت زمين به دور خودش و به دور خورشيد براي ايجاد محيط زيست است. سرما، گرما، حركت زمين، باران، باد و خورشيد براي ما محيط زيست درست مي‌كنند. اين نور خورشيد بسياري از ميكروب‌ها را از بين مي‌برد. زمين براي ما محيط زيست درست مي‌كند. اينجا آب زباله پايين مي‌رود و چند متر آن طرف‌تر آب زلال بيرون مي‌آيد. يعني يك تصفيه خانه! آب كثيف پايين مي‌رود و آب زلال بيرون مي‌آيد. يعني اصلاً زمين تصفيه خانه است. آن وقت چه طور شد كه «ابر و باد و مه و خورشيد و فلك در كارند» براي اينكه ما يك نفس راحتي بكشيم. آن وقت خومان براي خودمان محيط زيست را خراب مي‌كنيم.

4- حفظ محيط زيست در در همه شرايط و مكان‌ها

در محيط زيست هم اكثريت مطرح نيست. عقل مهم است، نه اكثريت. چه طور؟ اگر در يك مسافرتي، هتلي، تاكسي، اتوبوسي، هفت نفر سيگاري هستند و سه نفر هم سيگار نمي‌كشند، آيا مي‌توانند بگويند كه اكثريت با ماست، شما سه نفر بيرون برويد. مي‌گوييم: نه خير! شما هفت نفر بيرون برويد، چون اينجا عددي و كيلويي نيست، و حق تنفس با هواي سالم است. شما كه مي‌خواهي با دود نفس بكشيد، شما بيرون برويد. اگر در يك اتاقي هفت نفر سيگاري هستند و دو نفر سيگاري نيستند،‌ آن هفت نفر بايد بيرون بروند و سيگار بكشند. نه اينكه به اين سه نفر بگويند چون اقليت هستيد، بيرون برويد. يعني در محيط زيست هميشه حق با اكثريت نيست. آيا پدر و مادر حق دارند در خانه‌اي كه بچه شيرخواره است، سيگار بكشند؟ قطعاً ظلم مي‌كنند، چون هواي اتاق را آلوده پر از دود مي‌كند و اين نوزاد در گهواره خوابيده است، و پدر و مادر حق طبيعي بچه را مي‌گيرند و ظلم مي‌كنند. در تجاوز به حريم هوايي فقط لازم نيست كه ديوار صوتي را بشكند. اين هم تجاوز به حريم هوايي بچه است. بچه در گهواره خوابيده است و مي‌خواهد تنفس كند، و اين پدر و مادر سيگار مي‌كشند. مي‌گويد: من پدر هستم! خوب پدر باش! درست است، پدر هستي، ولي كار تو غلط است. آدم خوبي هستي و كارت غلط است. احترام به پدر لازم است،‌ ولي كار پدر لازم نيست مورد قبول باشد. خيلي‌ها آدم خوبي هستند ولي كارشان غلط است. يك آيه‌اي در قرآن داريم كه مي‌فرمايد: («قالَ إِنِّي لِعَمَلِكُمْ مِنَ الْقالينَ») (شعراء/168)‌ من عمل شما را كار دارم. خودتان آدم خوبي هستيد، ولي عملتان درست نيست. مثل اين‌هايي كه به روضه مي‌روند و در روضه سيگارمي‌كشند. هواي مسجد و حسينيه براي همه است. شما شانزده نفر مي‌آييد و سيگار مي‌كشيد و هواي حسينيه را دودي مي‌كنيد و اين ظلم به تنفس ديگران است.

بايد دقت كنيم. اسلام دقيق است. اسلام مي‌گويد كه كسي كه مي‌خواهد به نماز جمعه برود، پياز نخورد. حتي از شب جمعه پياز نخورد. چون ممكن است مقداري از بوي پياز از شب جمعه تا ظهر جمعه بماند و وقتي حرف مي‌زني، مردم در نماز جمعه اذيت شوند. براي اينكه مردم در نماز جمعه اذيت نشوند، از 20 ساعت قبلش مي‌گويد، پياز نخوريد. اسلام دقيق است. اينهايي كه من مي‌گويم، الفباي اسلام است. منتها ما اينها را بلد نيستيم. البته كلاس علمي ما بالاست و فقط در كلاس اسلام رفوزه شده‌ايم.

مالك هستم! بله مالك هستي، ولي اين مالكيت، به شما اجازه تلف كردن نمي‌دهد. هر مالكي حق تصرف در مال خود را ندارد. يك قانون است كه من آن را قبلاً و در چند سال پيش در تلويزيون گفته‌ام. ولي چون مورد نياز است، اجازه بدهيد كه من آنرا تكرار كنم. نصفش را من مي‌گويم كه ببينم شما حفظ هستيد يا نه! البته فكر مي‌كنم در كتاب‌هاي دانشگاه و دبيرستان آمده است. حالا اگر من نصفش را گفتم و شما نصف ديگرش را گفتيد، معلوم است كه اطلاع داريد.

5- نفي ضرر رساني به ديگران در همه امور زندگي

«لَا ضَرَرَ وَ لَا ضِرَارَ فِي الْإِسْلَام‏» خوب اگر بلد هستيد كه هيچ! آيا قصه‌اش را هم كسي هست كه بلد باشد. اين قانون يك قصه‌اي دارد. «لَا ضَرَرَ وَ لَا ضِرَارَ فِي الْإِسْلَام‏» (وسائل‏الشيعة/ج26/ص14) در اسلام كسي حق ضرر رساني ندارد. حتي به اسم مسجد. اگر مسجدي مي‌سازيد كه اين مسجد كمر مسجد بغلي را مي‌شكند، اين مسجد را بايد خراب كرد. مسجدي را در مدينه ساختند پيغمبر گفت برويم و اين مسجد را خراب كنيم. با بيل و كلنگ رفتند و گفتند كه اين مسجد را خراب كنيم چون اين مسجد كمر مسجد قبلي را مي‌شكند. الان اگر شما يك چاه بزني كه آب اين چاه، آب چاه‌هاي اطراف را كم كند، ضرر است. مسجد هم اگر ضرر بزند بايد جلويش را گرفت. ما حق ضرر زدن نداريم. آيا به اسم امام حسين(ع) مي‌شود در خيابان راه‌بندان كرد؟ نه خير! گناه است. به اسم سحرخواني مي‌شود مناجات كرد؟ نه! حرام است. آقاي قرائتي! چه مي‌گويي؟ مواظب دهانت باش! من مواظب دهانم هستم. بسم الله الرحمن الرحيم. قبل از اذان هيچ كس حق ندارد داد بزند. چه قرآن، چه مناجات و چه دعا و چه عروسي و چه فاتحه! چه بوق عروس و چه مناجات سحر! فقط آنجايي كه به ما گفته‌اند داد بزن و آن هم با صداي خوب، اذان است. اذان را گفته‌اند كه داد بزن. قبل از اذان به چه دليل تو داد مي‌زني؟ حالا اسمش را مناجات و سحرخواني گذاشته‌اي، كلمه مناجات حرام خدا را حلال نمي‌كند. به يك جوان گفتم كه حلقه طلا براي مرد حرام است، گفت نامزدي است، گفتم نامزدي كه حرام خدا را حلال نمي‌كند. بعد يك مثال هم برايش زدم كه اين مثال را همه شنيده‌ايد. گفتم يك جگرفروشي جگر را روي منقل گذاشت و آنرا باد مي‌زد، همينطور كه جگر را باد مي‌زد، گربه‌ها دورش جمع شدند، شروع كرد به گفتن: «بلاله، بلال»‌ فكر كرد كه مثلاً اگر به جگر بلال بگويد، گربه‌ها مي‌روند. اگر به جگر كه بلال بگوييم، گربه‌ها نمي‌روند. به حلقه طلا اگر گفتيم، نامزدي است، حرام خدا حلال نمي‌شود. بيدار كردن مردم قبل از وقت اذان ممنوع است، حالا شما اسمش را امام حسين يا مناجات يا عروسي يا سحرخواني بگذاريد. با اين الفاظ اسلام به شما اجازه نمي‌دهد.

طبيعت زينت است. قرآن مي‌فرمايد: («انَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زينَةً لَها…») (كهف/7) هر چه كه بر روي زمين است، زينت است. چرا زينت را از بين ببريم؟ سفارش‌هايي كه شده است:

6- نقش مردم در حفظ محيط زيست

 1- سفارش به مردم: درخت‌كاري بسيار كار خوبي است. حديث داريم كه اگر قيامت مي‌خواهد به پا شود و شما يك نهالي در دست داريد، و فقط چند لحظه وقت داريد و مي‌توانيد اين نهال را بكاريد، بكاريد. «إِنْ قَامَتِ السَّاعَةُ» اگر قيامت به پا شود «وَ فِي يَدِ أَحَدِكُمُ الْفَسِيلَةُ» و در دست شما يك نهالي است. «فَإِنِ اسْتَطَاعَ أَنْ لَا تَقُومَ السَّاعَةُ حَتَّى يَغْرِسَهَا فَلْيَغْرِسْهَا» (مستدرك…/ج13/ص460)‌ اين روايات را از زمان طاغوت در ذهن دارم. زمان طاغوت يك دانشكده كشاورزي در اهواز بود، كه ما به آنجا براي سخنراني رفتيم و آيات و روايات درختكاري را خوانديم. كسي حق ندارد درختي را ببرد و جاي آن ساختمان بسازد، جز اينكه در مقابل اين درختي كه بريد، جاي ديگر يك درخت بكارد كه محيط سبز فضايش از نظر مساحت كم نشود.

آلوده نكردن آب دشمن، حتي آب دشمن را حق نداريد آلوده كنيد. حضرت اميرالمؤمنين(ع) در جبهه فرمود شما كه به جبهه آمده‌ايد، مواظب باشيد، آب آشاميدني رودخانه‌اي را كه دشمن هم از آن آب براي خوردن برمي‌دارد، آلوده نكنيد، تا چه برسد به آب دوست. تخلي و ادرار در نهر و پاي درخت ميوه‌دار و كوچه بن‌بست ممنوع است.

حديث داريم كه مي‌فرمايد: «فَإِنَّكُمْ مَسْئُولُونَ حَتَّى عَنِ الْبِقَاعِ وَ الْبَهَائِمِ» (نهج‌البلاغه/خطبه167) هر انساني حتي نسبت به حيوانات و حتي قطعات زمين مسئول است. مي‌گويند: چرا اين قطعه را خراب كردي. چرا اين حيوان را بيخود كشتي. اگر كسي محيط زيست را خراب كند، مثلاً زباله‌هايش را بدون كيسه زباله در خيابان بريزد، حوادثي كه به واسطه اين كار رخ مي‌دهد، اين فرد ضامن است. اين فتواي امام است كه در تحرير الوسيله است. صبح اين مطلب را ديدم. پوست خربزه، پوست موز، پوست خيار را در كوچه مي‌اندازد، اگر كسي پايش را روي آن پوست خيار و هندوانه و موز و خربزه گذاشت و افتاد و استخوانش شكست، آن آقايي كه پوست ميوه را انداخته است، ضامن شكستن استخوان اين فرد است. اصلاً قرآن مي‌فرمايد كه من مي‌خواهم شما زمين را آباد كنيد، نه اينكه خراب كنيد. «الله اكبر» قرآن مي‌فرمايد يكي از دلايلي كه بشر را آفريدم، اين است كه («… أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ…») (هود/61) («انشأ») يعني به وجود آورد. يعني شما را از زمين آفريد، بعد مي‌فرمايد: («…وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فيها…») (هود/61) از شما خواست كه زمين را آباد كنيد. مي‌فرمايد من شما آفريدم كه زمين را آباد كنيد. آن وقت خدا ما را آفريده و ما زمين را خراب مي‌كنيم. استعمار به معني آباد كردن است. منتها اينكه به بعضي از كشورها مي‌گوييم كه استعمارگر هستند، براي اين است كه به اسم آباد كردن مي‌آيند ولي خراب مي‌كنند. مثلاً آمريكا مي‌گويد كه آمده‌ام به عراق دموكراسي بدهم، ولي مي‌بينيد كه عراق را خراب كرد. اينكه مي‌گويند: استعمار، لفظ استعمار خوب است. مانند لفظ تمدن، تمدن به معناي مدنيت خوب است، منتها اين فكر مي‌كند كه تمدن به اين است كه لخت شود. روشنفكر خوب است، اما معناي روشنفكر بي‌اعتنايي به مقدسات نيست. مي‌گويد: ايشان آدم روشنفكري است… خوب روشنفكر يعني چه؟ اصلاً ما بايد يك كلاسي بگذاريم و الفاظ را معنا كنيم. روشنفكران ما در الفاظ گير هستند. بعضي از مقدسين ما هم در الفاظ گير هستند.

نمي‌دانم اينرا گفته‌ام يا نه! اول انقلاب منزل يك بزرگواري رفتيم. حالا اگر اسمش را بگويم چون همه شما او را مي‌شناسيد، آبرو ريزي است. ما در يك اتاق بوديم و آقا هم در يك اتاق و خانه ديگر بود. چون يك خانه مخصوص ما و مهمان‌ها بود و يك خانه هم مخصوص آقا و خانواده بود. ايشان آمد و گفت: آقاي قرائتي! غذا خورديد؟ گفتم: آقا! يك سوپ آوردند و ما سر كشيديم. گفت: خوب غذاي ما همان است. گفتم: خوب مي‌گفتيد كه ما با نان مي‌خورديم. ما فكر كرديم كه اين مقدمه يك غذايي است. گفت: ما انقلاب كرديم، كه زهد اسلامي را پياده كنيم. گفتم: زهد اسلامي يعني اينكه خودت نخور! نه اينكه به مهمانت نده! اين بخل است. روايات مي‌گويد كه حضرت علي(ع) خودش نان خالي مي‌خورد. ولي هيچ روايتي نداريم كه حضرت علي(ع) به مهمانش نان خالي مي‌داد. گفت: عجب! راست مي‌گويي! من زهد و بخل را با هم قاطي كرده‌ام. اين براي خواص مذهبي است. روشنفكرهاي ما هم قاطي مي‌كنند. فكر مي‌كنند كه روشنفكر حتماً بايد حجابش چنين باشد و نمي‌دانم چنان باشد و… نه اينطور نيست. بياييم و بازي با الفاظ نكنيم. مثلاً متقي يعني چه؟ خودسازي يعني چه؟ تقوا يعني چه؟ علم چيست؟ خيلي از چيزهايي كه ما مي‌خوانيم، علم نيست و علم نما است. اصطلاحات را عوض مي‌كنيم و يك چيزهاي فطري را قالب علمي به آن مي‌پوشانيم، در صورتي كه چيزهايي است كه آدم به طور فطري آن‌ها را مي‌داند.

7- تأكيد خداوند بر پاكيزگي محيط زيست

قرآن به دو پيغمبر مي‌فرمايد كه مسجدالحرام را تطهير كنيد. مي‌فرمايد: («… إِبْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِي‏…») (بقره/125) مسجدالحرام را تطهير كنيد. چه خبر است؟ مردم براي اعمال طواف و اعتكاف و نماز مي‌آيند، يعني دو پيغمبر عزيز مسئول پاكسازي مي‌شوند. اين مهم است. خادم مسجد حضرت زكريا بود كه پيغمبر بود. مريم در شكم مادرش بود، نذر كرد كه اي‌خدا اگر اين بچه‌اي كه در شكم من است، اگر به دنيا آمد، من اين را خادم مسجد و خادم بيت المقدس مي‌كنم. نذر مي‌كردند كه مسجد را تميز كنند، چون مسجد محل اجتماع است.

چاه آب بايد با چاه فاضلاب فاصله داشته باشد. مثلاً نهر آب آشاميدني است و نهر آبي است كه به تصفيه خانه مي‌رود. ديدند كه يك كسي، در آب در حال غسل كردن است. حضرت فرمود: چه مي‌كني؟ گفت: در حال غسل كردن هستم. حضرت فرمود: بيخود! اين آب آشاميدني است. تو حق نداري در آب آشاميدني غسل كني. «لا تفسد علي الناس مائها» شما آبي كه مورد شرب مردم است را حق نداري، در آن غسل كني.

يك كسي مي‌خواست تيمم كند، با خاك كوچه تيمم كرد. فرمود: چه مي‌كني؟ گفت: دارم تيمم مي‌كنم. فرمود: غلط است. «نَهَى أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع» نهي كرد اميرالمؤمنين «أَنْ يَتَيَمَّمَ الرَّجُلُ» اينكه انسان تيمم كند، «بِتُرَابٍ» به خاك «مِنْ أَثَرِ الطَّرِيقِ» (الكافي/ج3/ص62) با خاك كوچه حق نداريد تيمم كنيد. خاك كوچه آلوده است. قرآن مي‌فرمايد: («… فَتَيَمَّمُوا صَعيداً طَيِّبا…») (نساء/43) صعيد از صعود به معناي بالا رفتن، يعني از خاك‌هايي كه در دامنه كوه است و در بلندي است، – چه مي‌گويند؟ سراشيبي كه پايين، سربالايي، همان سربالايي از خاك قسمت‌هاي مرتفع تيمم كنيد. بعد مي‌فرمايد: («طيباً» )يعني دلپسند. يعني بايد يك خاكي باشد كه اگر دستت را براي عبوديت به خاك گذاشتي و به پيشاني‌ات ماليدي، اين دلپسند باشد. آخر ما بد تيمم مي‌كنيم و مي‌گوييم اين بهداشتي نيست. بر روي خاك كثيف دست مي‌گذاريم و چنين تيمم مي‌كنيم. نگاه به صورت من كنيد. مي‌گويد: آقا اين دين بهداشتي نيست. چه كسي گفت كه اينطور تيمم كنيد؟ نه اين خاك خاك است و نه آن تيمم، تيمم است. اسلام مي‌گويد به خاك دلپسند و تميز دستت را بزن و بعد به پيشاني‌ات بزن! چه كار به چشمت دارد؟ تيمم اين است. چشم من را ببينيد. اصلاً كار به چشمتان ندارد. همانطور كه پيشانيتان را به خاك مي‌ماليد، اين هم يك نوع عبوديت است. خدايا من بنده تو هستم، خودم را براي اظهار بندگي خاكمالي مي‌كنم. خاك تميز به پيشاني و نه خاك كوچه به چشم. ما اصلش را كج مي‌كنيم و بعد هم اشكال مي‌كنيم. مانند همان ليوان فروش! يك كسي به دكان ليوان فروشي آمد. ليوان فروش ليوان را دمر گذاشته بود. مشتري آمد كه رد شود، گفت كه حاج آقا! گفت: بله! گفت: اين ليوان شما چرا درش بسته است؟ بعد بلند كرد و گفت كه ته اين هم كه سوراخ است. گفت: آقا! تو چرا اين طوري نگاه مي‌كني؟ ليوان را از اين طرف بگير، اشكالت برطرف مي‌شود. ما خيلي جاها كه به اسلام اشكال مي‌گيريم، اسلام را بد معنا مي‌كنيم و شروع مي‌كنيم به اشكال گرفتن از اسلام! خاك را خاك كوچه مي‌كنيم، تيمم را هم با چشم انجام مي‌دهيم، بعد مي‌گوييم آقا اين چه ديني است كه مي‌گويد خاك كثيف را به چشمت بمال؟ اين ميكروب دارد و اسلامي نيست. نه آقا! اسلام مي‌گويد: خاك تميز دلپسند، آن هم مسح با پيشاني… پس اين دو اشكال برطرف شد. خيلي از اشكال‌هايي هم كه به خدا مي‌گيريم همين طور است. مثلاً چرا همچين است، چرا همچين است و… بايد درست ديد.

8- نقش حكومت‌هاي فاسد در تخريب محيط زيست

اما سفارش اسلام به حكومت در مورد طبيعت. اسلام به حكومت هم در مورد محيط زيست سفارش و دستوراتي دارد. اصولاً قرآن مي‌فرمايد كه حكومت‌هاي باطل يكي از كارهايي كه انجام مي‌دهند، اين است كه محيط زيست را خراب مي‌كنند. («…وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْل‏…») (بقره/205) حرث به معناي كشاورزي، يعني اينكه كشاورزي را از بين مي‌برند. يادم نمي‌رود كه در زمان طاغوت در خوزستان ما گفتيم كه اين رود كارون است، و اين هم زمين خوزستان است، زمين خوزستان هم كه زرخيز است، آب كارون هم كه آب شيرين است، اين آب را به زمين‌ها بكشيد و كشاورزي را توسعه بدهيد. گفتند: زيبايي رودخانه به هم مي‌خورد. من اين را زمان طاغوت از مسئولين كشاورزي شنيدم. كه گفتند: زيبايي رودخانه به هم مي‌خورد چقدر بايد مخ نكشد. بابا! اگر اين آب رودخانه آمد و كشت شد،‌ زمين سبز مي‌شود. زمين سبز كه از زمين خشك زيبايي‌اش بيش‌تر است. يك مقدار آب از رودخانه بيرون مي‌آيد، در عوض يك دامنه بيابان سبز مي‌شود. برنامه حذف كشاورزي و تخريب محيط زيست بود. كه گاهي مستقيم است، مثل اينكه جنگل را آتش مي‌زنيم. گاهي هم غير مستقيم است، مثلاً اسراف در كاغذ، وقتي من اين كاغذ را اسراف مي‌كنم، خوب قهراً بايد از همين پنبه و كائوچو و چوب كاغذ درست كنند. يعني بايد باز درخت‌هايي را ببرند، و از همان درخت‌ها براي من كاغذ تهيه كنند. من كه كاغذ زيادي مصرف مي‌كنم، به محيط زيست ضربه مي‌زنم.

9- حفظ عناصر معنوي در محيط زيست و زندگي

حالا آيا محيط زيست فقط طبيعت است؟ نه ما محيط زيست معنوي هم داريم. محيط زيست معنوي چيست؟ محيط زيست معنوي اين است كه جامعه هم محيط سالم داشته باشد. اين جوان كه دارد مي‌رود، راحت برود. و لذا قيافه‌هايي كه حواس آدم را پرت مي‌كند، حالا چه دختر فكلي و زن آرايش كرده و چه يك پسر با موتور سواريش! اصلاً يك آخوند با قيافه‌اش! هر قيافه و هر حركتي كه حواس مردم را پرت كند، اين يك نوع ضربه زدن است. چون دارد طرف رانندگي‌اش را مي‌كند، يك مرتبه مي‌گويد: «اوه!!!» و حواس مردم را پرت مي‌كند. و لذا همه مراجع مي‌گويند كه لباس شهرت حرام است. لباس شهرت يعني چه؟ يعني من يك لباسي بپوشم، كه مردم بگويند: «اوه!!!» و سوت بكشند. در اين محيط زيست هم بايد تابلوها، تابلوهاي خوبي باشد. قيافه‌هاي زننده، عكس‌هاي نازيبا! مي‌خواهي صورتت را پاك كني، حوله عكس گربه دارد، و سبيل ما با سبيل گربه قاطي مي‌شود. پتو روي خودمان مي‌اندازيم، پتوهاي ما عكس پلنگ دارد. كفشمان عكس… دارد. بابا چيز ديگري نيست؟ ما گل نداريم؟ بلبل نداريم؟ اينهمه رنگ‌هاي زيبا و گل‌هاي زيبا و اسم‌هاي زيبا! اسم‌هاي زيبا! شهر اسلامي، كشور اسلامي و جمهوري اسلامي، بايد زيبايي از سر و تهش ببارد.

گفتند: امام سجاد(ع) كجا نماز مي‌خواند. گفتند برويد و آنجاي مسجد كه بوي عطر مي‌آيد، همانجا امام سجاد(ع) نماز مي‌خواند. يعني به قدري اينها عطر مي‌زدند كه هر جا نماز مي‌خواندند، تا مدتي، فرش‌ها بوي عطر مي‌داد. اين محيط زيست است. امامان ما اينطور بودند. پيغمبر ما مسواكش پشت گوشش بود. لباس بايد سفيد رنگ باشد كه تا چرك شد برود و بشويد. ما مي‌گوييم سياه، سرمه‌اي و قهوه‌اي خوب است. چون هر چه كه چرك شد، پيدا نيست. اسلام مي‌گويد سفيد باشد كه چرك شد، پيدا باشد و برويم بشوييم، ما مي‌گوييم لباسي بپوش كه چرك شد، پيدا نباشد. اينها همه اش مخلوط شده است. يك بازنگري بايد در نام‌ها و تابلوها و شعرها و فيلم‌ها و آدم‌ها و طبيعت و در تحصيل‌ها و در اطلاعات و… بكنيم. و مقداري بايد اين خودباختگي‌ها را كنار بگذاريم تا بعد ببينيم چه مي‌شود.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2298
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست