responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2286
«بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِیمِ»
الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

بحث را بینندگان عزیز در ماه رجب می بینند. در میان دوازده ماه، سه ماهش برای عبادت برجستگی دارد. رجب، شعبان، رمضان. از این سه ماه، باب رمضانش برجستگی دارد. در رمضان شب قدرش برجستگی دارد. یعنی آغاز سرازیری عبادت ماه رجب است. من یک مقداری راجع به رجب و اینکه حالا یک عباداتی دارد ماه رجب، عبادات مخصوص، مثلا در آنهائی که می روند عمره، عمره رجبیه ارزشش بیشتر است. حضرت امیر در ماه رجب به دنیا آمد. دو تا امامان ما در ماه رجب به دنیا آمدند. اعتکاف که اخیرا الحمدلله رسم شده در ماه رجب است. من یک مقداری راجع به این مسائل صحبت کنم.
ما یک محاسباتی داریم، حالا در ارتش، چون قوای مسلح است، چند تانک و چند هواپیما و چند فشنگ و چند انبار و چند توپ و چند تا چند تا. . . حالا یک محاسباتی می کنیم و یک آموزشهائی می بینیم. حالا همه محاسبات همین است؟ یک محاسباتی داریم که اول تحصیلاتمان چنین می شود و بعد لیسانس و فوق لیسانس و بعد محاسبه می کنیم اول از او وام می گیریم و بعد خانه را رهن می کنیم و بعد آن را می فروشیم و می خریم و بعد چه میکنیم و چه می کنیم تا مثلا خانه دار می شویم. محاسبه می کنیم که بچه‌مان ان شاءالله چند ماه دیگر زبان در می آورد، بعد راه می رود، بعد مهد کودک می رود. همینطور نشسته ایم پهلوی خودمان یک محاسباتی میکنیم. این محاسبات ما باید بشود. بالاخره خدا عقل به ما داده که بنشینیم و فکر کنیم.

1- توکل بر خداوند در کارها و برنامه ها

اما یک سری چیزها هست که دست ما نیست و قرآن پر است از آنها. این که قرآن این چیزها را گفته، می خواهد بگوید که تو محاسبه بکن ولی همه چیزها هم دست تو نیست. اصلا اگر همه چیزها را ما بدانیم، آنوقت توکل نیست. می گوئیم دو دو تا چهار تا. این که توکل نمی خواهد. اگر همه چیزها مثل دو دو تا روشن باشد آنوقت آدم توکل نمی کند. خب حالا این عروس، این داماد آینده‌اش چه می شود؟ خب بعدا چه می شود؟ بعدا چه می شود؟ اگر همه چیزها مثل دو دو تا چهار تا باشد دیگر جائی برای توکل نیست. اصلا این که گفته‌اند به خدا توکل کن، یعنی یک محاسباتی تو بکن، یک برنامه هایی هم خدا دارد. ممکن است همه لامپ کشی هایت خوب باشد فنی و تخصصی صددرصد، اما کارخانه برق از مرکز برق را قطع کند. یعنی همه محاسبات شما و زحمات شما هدر می شود. شما درست را بخوان اما از خدا غافل نشو. ممکن است لحظه امتحان آنچه به یاد داری، فراموش کنی. محاسبات دیگر هم هست. رئیس سازمان حج می گفت تصمیم گرفتیم فلانی مکه نرود. من برای اینکه یادم نرود، اسمش را بزرگ نوشتم زیر شیشه میزم زدم که هر روز نگاهش کنم که به ایشان اجازه خروج ندهیم. یک مرتبه در مکه گفت سلام علیکم. معلوم شد آن لحظه ای که آورده‌اند من امضا کنم، آن لحظه یادم رفته. یعنی با این که تصمیم گرفتیم از شش ماه قبل، از یک سال قبل تصمیم گرفتیم که ایشان مکه نرود، . . . خدا خواسته بود برود مکه، تو خواسته باشی نرود.

2- تدبیر از ما، تقدیر از خداوند

اصلا امیر المومنین فرمود یکی از راههای خدا شناسی این است که ماخیلی برنامه ریزی میکنیم چیز دیگری از آب در می آید. این برای این است که خدا بگوید که همه‌اش به محاسبات شما نیست. پس ما باید از عقل و مشورت و تدبر و تچربه استفاده بکنیم ولی فکر نکنیم همه کاره ما هستیم. نه ما.
اصلا آمریکا. تمام محاسباتش را حساب کنیم، بسیاری غلط در می آید. تمام کارهائی که بر ضرر ما آمریکا طراحی کرده، همه‌اش به نفع ما شده. همه برنامه های آمریکا تا الان به نفع ما شده. برداشتن صدام به نفع ما شد. برداشتن طالبان به نفع ماشد. درب و داغونی منافقین به نفع ماشد. خنثی شدن توطئه‌ها به نفع ماشد. این همه کار و تهاجم فرهنگی کردند، یک مرتبه اصلا چیز دیگری از آب در آمد. مردم یک مرتبه رفتند سراغ یک ملاک های دیگر. حالا من چند تا نمونه برای شما می گویم که خلاصه محاسبات برنامه های خداست. کی چه میکند؟ خواهش می کنم که نسل نو هر که هست، زیادی گوش بدهد و نسل کهنه.
بدون مخاطب، فریاد بدون شنونده. خدا به ابراهیم می گوید: (;وَأَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ) (الحج/27) یعنی مردم! بیایید مکه. آنوقت که ابراهیم گفت: مردم بیائید، یک نفر هم مخاطب نداشت. امروز از همه کره زمین می گویند(لبیک لبیک) لبیک یعنی آمدیم، دعوت کردی آمدیم. (اللهم لبیک) خدایا آمدیم. تمام اینهائی که می گویند لبیک. . . یعنی یک زمانی یک شنونده نداشت، حالا از همه (;مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ) (الحج/27) به قول قرآن، ازهمه نقاط دنیا لبیک می گویند. این کار خداست. سکونت بدون گیاه: در قرآن می گوید که: (;بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ) (إبراهیم/37) ابراهیم زن و بچه‌اش را در یک بیابیانی می گذارد، بدون قابلیت زراعت. کوههای مکه یک برگ سبز هم درش نبود. هیچ منطقه ای از کره زمین شاید نباشد که به اندازه مکه میوه درش باشد. گاهی آدم بقالهای مکه و میوه فروشهایش را می بیند، گاهی پنجاه شصت رقم میوه دارند. «بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ» آنوقت می شود انواع میوه‌ها. از همه دنیا بهترین میوه‌ها آنجاست.

3- حفاظت الهی از جان پیامبران

آتش: (;حَرِّقُوهُ) (الأنبیاء/68) بسوزانید ابراهیم را. یک مرتبه می شود «بَرْدًا وَسَلَامًا» الأنبیاء/69. «بَرد» می شود خنک منتهی نه خنکی اذیت کننده. خنکی که همراه با سلامتی است. دیگر چی؟ بد هواترین، شلوغترین: این‌ها کار خداست. بد هوا ترین مناطق، شلوغ ترین مناطق. پیرمرد، نوزاد. خدا به ابراهیم صد ساله بچه داد. اینها. . . تو محاسبه بکن. ویتامین چی بعلاوه ویتامین چی ضربدر ویتامین چی منهای ویتامین چی. . . تو کارهای ویتامینی‌ات را بکن اما کار خدا. . . همه ویتامین‌ها را می خورد اما یک هلش بدهی می افتد در جوی. حضرت امیر هم نان خالی می خورد اما بعدش در قلعه خیبر را بلند می کرد. تو کار خودت را بکن اما همه کارها دست تو نیست. بدنبال چند قطره آب: چاه زمزم. حضرت ابراهیم وقتی نوزاد پیدا کردخدا بهش گفت این نوزادت را بگذار در مکه و برگرد. یک زن جوان، یک نوزاد، در کوههای داغ، احدی نبود. ولی به خدا گفت چشم. بعد این بچه تشنه‌اش شد، اسماعیل کوچولو بود، مادرش هاجر دوید رفت روی کوه صفا، روی کوه مروه. بین صفا و مروه چهارصد متر است. یک خیابان سرپوشیده است. دنبال یک جرعه آب می گشت آنوقت پیدا نکرد از همان زیر دست و پای نوزاد چاه زمزم جوشید. همه چاههای دنیا کم شده، زیاد شده، خشک شده، چاه زمزم هنوز آب میدهد. آن آب را برای یک کار می خواست. آب برای عطش می خواست، عطش نوزاد. آب کم برای عطش نوزاد. این آب کم شد آب زیاد، برای عطش بود شد برای همه چیز. چون حدیث داریم شیعه و سنی نقل کرده‌اند که آب زمزم شفاء برای هر چیزی است که بخوری. به هر نیتی بخوری می تواند شفا باشد. آنوقت برای نوزاد می خواست، برای همه. برای یک منطقه می خواست، برای همه مردم کره زمین. آب زمزم را سوغاتی هم می برند. ببینید. . . او چه می خواست چه شد. چند قطره می خواست، یک چاه شد. برای بچه‌اش می خواست برای همه شد. بچه و بزرگ. برای عطش می خواست، برای همه چیز شد. کارهای خدا این است.

4- مکه، شهر امن الهی

گمنامی: هیچ کس در آن بیابان نبود. یک زن و شوهر. آنوقت خدا در قرآن می فرماید که (;وَاذْكُرْ فِی الْكِتَابِ إِبْرَاهِیمَ) (مریم/41) تو که پیغمبرمن هستی، ماموریت داری، یکی از وظایف تو این است که نام ابراهیم را زنده نگه داری. «وَاذْكُرْ فِی الْكِتَابِ إِبْرَاهِیمَ» در قرآن یاد ابراهیم را زنده نگه دار. این بی نام‌ها باید برجسته بشوند. «وَاذْكُرْ فِی الْكِتَابِ مَرْیَمَ» مریم/16.
 وحشت کرد یک زن جوان. هوا داغ، شوهر نیست، سرپناه نیست، سقف نیست، کوه داغ، هوای داغ، نوزاد، یک زن جوان، یک نوزاد، بی شوهر. خیلی هیجانی شد. آنوقت امن ترین منطقه کره زمین این است. قرآن می فرماید (;مَنْ دَخَلَهُ كَانَ آمِنًا) (آل عمران/97) هرکس مکه برود، امن است. (;وَهَذَا الْبَلَدِ الْأَمِینِ) (التین/3) (; رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنًا) (إبراهیم/35) یعنی جای وحشت شد جای امن. اینها کارهای خداست.
نماز سه نفری: یک وقت پیغمبر در مسجد الحرام نماز می خواند، باخدیجه، با امیرالمومنین. حالا نماز میلیونی. کار خدا این است. این است خدا. قرآن بخوانم: (;هَذَا خَلْقُ اللَّهِ) (لقمان/11) خداوند بعضی چیزها راکه می گوید، می گوید این خلق من است « فَأَرُونِی مَاذَا خَلَقَ » دیگران چه کردند؟ از یک اسپرم، از یک تک سلول یک انسان درست می کند که آن انسان خودش کامپیوتر درست می کند. چرا ما خدا را گیر داریم بهش؟ شما یک ترازو برقی درست کردی، وقتی میوه را می گذارند در ترازو برقی، نشان میدهد هم وزنش را، هم مبلغش را. آنوقت تو، ما که از ترس پشه می رویم در پشه بند، ما یک ترازو درست کردیم که تا جنس را می گذاری درونش، هم وزن را میگوید هم قیمتش را.

5- تقوا، راه خروج از بن بست‌ها

خدا می گوید بابا یک تقوا بده به من، یک تقوا را بگذار در ترازو برقی خودت، عقربه را نگاه کن، (; یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا) (الطلاق/2) از بن بست بیرونت می آورد. (;یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ) (الطلاق/3) از راه بی گمان رزق بهت میدهیم. نمی خواهد که محاسبه کنی که اینجا اضافه کار می گیریم آنجا حق مرخصی می گیریم، آنجا حق ماموریت می گیریم، آن دو سال آخر هم می رویم به عنوان رایزن فلان می رویم همچین می شویم، چنین می شویم. نمی خواهد محاسبه کنی. تو بنده خدا باش، قرآن می گوید: تو بنده من باش، من بلدم خدائی کنم. گیر ما این است که بندگی خود را فراموش می کنیم به خدا می گوئیم ببین حواست را جمع کن که من می گویم چه. همچین کن و بعدش هم همچین کن و بعدش هم. . . یعنی بندگی خودمان را ول می کنیم، خدائی را یاد خدا می دهیم. گیرما همین است. درست را بخوان. کنکور رفتی، (;الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ) (الحمد/2)، نشد، «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ». کوتاهی نکن. خدا از ما عمل که نمی خواهد، خدا از ما سعی می خواهد. اگر از ما عمل می خواست، می گفت(لیس للانسان الا ما عمل). (لیس للانسان الا ما اتی). گفته (; لَیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى) (النجم/39) سعیت را بکن. شد شد نشد نشد. این که امام وقتی می خواهد از دنیا برود می گوید: من با دلی آرام و قلبی مطمئن می روم، یعنی من سعیم را کرده‌ام حالا شد شد نشد نشد. ما ضامن وظیفه هستیم ضامن نتیجه نیستیم. کشاورز، به وقت کشاورزیش را کرده، حالا از این زیر خاک چه در بیاید، آنش با خداست. برنامه های خدا چیست؟ برنامه های خدا این است که نماز سه نفری را تبدیل می کند به نماز میلیونی، چند میلیونی. دور خدا بگرد، همه دورت می گردند. وقتی خدا به ابراهیم می گوید بچه‌ات را ذبح کن، به بچه‌اش در میان می گذارد، می گوید (;یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ) (الصافات/102) هر چه خدا گفته گوش بده. چانه نزن، هر چه خدا گفته گوش بده. بکش بکش نکش نکش، هر چه خدا گفته باشد. فقط رزق ده من، آنی است که خدا می خواهد. هر چه خدا می خواهد راضیم. شد؟ .

6- حجر اسماعیل، داخل در طواف خانه خدا

آنوقت خداوند قبر اسماعیل را گذاشته کنار کعبه، این دستمان را فرض کنیم کعبه، یک نیم دایره مانند هم کنار کعبه است. این نیم دایره هم قبر اسماعیل است. آنوقت تمام حاجی‌ها که می خواهند طواف کنند، همینطور که دارند طواف می کنند دور کعبه، میگویند از این وسط میانبر نزن، از این بغل برو. یعنی این قبر این هم باید جزو خانه من باشد. یعنی همینطور که دور خانه من می گردی باید دور این قبر هم بگردی. حالا اینجا یک جمله هم به وهابی‌ها بگوئیم. وهابی‌ها می گویند دور قبر شرک است. جواب این است که خودتان اتوماتیک صبح تا شب بفهمید یا نفهمید دور قبرمی گردیدچون در طواف همه دور این می گردند. می گوئیم خب این کعبه این خانه خداست دورش می گردید، این چیست؟ می گویند این قبر اسماعیل است. می گوئیم شما که می گوئید دور قبر چرخیدن شرک است. دور خدا بگرد، دورت می گردد. کسی که تقوا داشته باشد، حدیث داریم کسی که از خدا بترسد، همه دنیا از او می ترسند. شاه امام را زندان کرده بود. با اینکه امام در زندان بود، شاه بیرون، از زندانی می ترسید. او بیرون بود، از زندانی می ترسید. این(المومن کالجبل) معنایش این است. مومن مثل کوه می ماند. کوه که می روی، می روی روی قله کوه، با اینکه کوه زیر پایت است، باز ازش می ترسی. زیر پایت است ولی ازش می ترسی. (مومن کالجبل)، مومن مثل کوه است، یعنی اگر. . . . الان ابر قدرتها حسابی از حزب الله حساب می برند. یک مشت جوان. امام حسین در دعای عرفه می گوید: خدایا هر که تو را دارد چی ندارد؟ (ماذا فقد من وجدک) و هر که تو را ندارد چی دارد؟ خدا را ندارد. اگر بنا بود تانک و توپ و مسلسل باشد که خوب شاه بود. اگر بنا بود که قلدری باشد که خوب صدام بود. کار خداست. شما محاسبات خودت را بکن ولی همه اینها به محاسبات شما نیست. یک کنیز در سعی صفا و مروه هیجانی شد خداوند به همه رئیس جمهور‌ها، به همه پولدار‌ها، به همه مراجع تقلید، هر کس مستطیع است، به همه مردم مستطیع می گوید بروید جای کنیز، همان مثل آن کنیز هروله کنید. هروله یعنی هیجان. با هیجان راه بروید. چون اینجا چند هزار سال پیش یک خانم هیجانی شد، شما هم هیجانی بشوید. عجب! یک کنیز می تواند همه دنیا را عقب خودش ببرد. کار خدا ست. خب. پس ببینید ما بحثمان این است که ما یک محاسباتی باید بکنیم، چی بخوانیم، چجوربرنامه ریزی کنیم، برنامه ریزی لازم است بکنیم هان! اما همه چیز‌ها دست ما نیست. (عرفت الله بفسخ العزائم) امیر المومنین می فرماید خدا را شناختم چون یک برنامه ریزی کردم یک چیز دیگر از آب در آمد. قرآن می فرماید: (;وَأَرَادُوا بِهِ كَیْدًا) (الأنبیاء/70) همه تصمیم گرفتند، برادران یوسف، یازده تا تصمیم گرفتند یوسف محو بشود. همه گفتند یوسف نه، خدا گفت یوسف بله. همه گفتند چاه، خدا گفت جاه. یوسف را به جاه رساند. اینها یک. . . ما باید در کنار. . . عرض کردم ما گاهی وقتها مست می شویم به این زرق و برق‌ها. می گوئیم اوه. . هیچ خبری نیست. دل آرام، اگر انسان به یاد الطاف خدا باشد. درخت خشک، خرمای تازه می دهد. تمام شد رفت. گاهی انسان در یک خانه تنگ نشسته اما انگار در بهشت است. گاهی یک خانه بزرگ دارد اما انگار در جهنم است. بهشت و جهنم را خدا باید به وجود بیاورد. کاری به خانه نیست. عزت دست خداست، ذلت هم دست خداست. در دعای ماه شعبان می خوانیم: (الهی بیدک لا بید غیرک زیادتی و نقصی.) خدایا، زیادی من، نقص من دست تو است. دست کسی دیگر نیست.

7- مهریه، هدیه است نه وثیقه

خانم فکر می کند که اگر مهریه‌اش زیاد بود، زندگی‌اش. . . بابا مهریه هدیه است، برداشته مهریه را وثیقه گرفته. قاطی کرده. مثل دوشاخه تلفن که می زنیم در برق. مهریه یعنی چه؟ مهریه هدیه ای است که داماد به عروس می دهد. ما الان مهریه که هدیه نیست، مهریه وثیقه است. نه بگویید هزار تا سکه، چند هزار تا سکه، که اگر یک وقت داماد خواست. . . به چهار میخش بکشیم. یک بررسی بکنید. آیا اینها که مهریه‌شان سنگین است، خوشبخت هستند؟ اساتیدی هستند، دکتری هستند، مسائل اجتماعی را تحلیل می کنند. یک پژوهشی بشود. یعنی واقعا هنوز نشان داده. . . همینطور میگوئیم هر که اولادش کمتر است، زندگیش بهتر است. واقعا اینطور است؟ آدم به تربیت بیشتر می رسد. هیچ دکتری تا حالا تحقیق کرده کسانی که اولادشان کم است، تربیت بچه هایشان بیشتر است؟ نه اینطور نیست. خیلی‌ها دو تا اولاد دارند، دو تا جانور است. خیلی‌ها هم نه تا اولاد دارند، نه تا گل است. یک محاسباتی می کنند، اولاد کمتر، زندگی بهتر. قرآن می گوید (;وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا) (الأعراف/96) چرا شما خدا را فراموش کردید؟ بابا اگر اهل ایمان و تقوا باشید، « لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَكَاتٍ » من برکت بهتان می دهم. تو فکر می کنی که اگر دکانت چهار دهنه باشد، چهار نبش باشد، تابلو نئون داشته باشد، چند متر در چند متر باشد، اینقدرآدم هائی که در دکان های چند نبش ورشکسته می شوند و اینقدر آمدم هائی که زیر پله‌ها، شلغم فروخته‌اند، مکه رفته‌اند، عمره رفته‌اند، عروس گرفته‌اند، داماد گرفته‌اند، یک زندگی خوشی دارند. اینطور نیست که. . دست خدا را نبندید « بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ»(المائدة/64) قرآن می گوید دست خدا باز است. خدا خواسته باشد به شما عزت بدهد، با مهر کم هم عزت می دهد. تمکین کن با این داماد. من؟ فرق لیسانس؟ زن دیپلم شوم؟ حالا که شوهر نیست. این پسره هم که خوب است. دیپلم و لیسانس هم که صد تا کتاب است. دیگه حالا این صد تا کتاب خوانده، لیسانس شده. بله لیسانس بهتر است، فوق لیسانس بهتر است اما نه، اینقدر بهتر نیست که آدم همه چیز را فدای این کند. من یک موقعی یک شعاری دادم، دو سه سال پیش: ازدواج ضرورت است، تحصیل فضیلت. پدر و مادر‌ها ضرورت را فدای فضیلت نکنند. دختره می خواهد لیسانس باشد. چند وقت پیش مهمان داشتم، آمد گفت من کاری خصوصی دارم. گفت دخترم در آستانه سی و پنج سالگی است، خواستگار ندارد. داماد سراغ داری؟ گفتم نه. گفت دخترم هشتاد تا خواستگارداشت. کله‌اش یک جور دیگر فکر می کرد. گفت نه. من می خواهم در فامیل نفر اول باشم. هی هر دامادی آمد پرت کرد که می خواست مثلا به مقام علمی کجا برسد. درسهای چی را خواند، در چه رشته ای، در چه رشته ای، . . در چندین رشته تخصص پیدا کرده حالا شوهر پیدا نمی شود. تحصیل یک فضیلت است اما ازدواج یک ضرورت است. ضرورتها را فد ای فضیلت نکنید. دخترتان اگر خواستگار برایش آمد، سریع اقدام کنید. حدیث داریم اگر پدرو مادری طفره بروند در ازدواج بچه، دختر و پسرش اگر فاسد شود گناهی بکند، پدر و مادر هم در گناه بچه شریک است. (; یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ) (الأعراف/45) شما راه خدا را بستید. درست را بخوان، ازدواج کن بعد هم درست را بخوان. بعد خواستگار پیدا نمی شود هان! حالا ببینیم شاید بهتر آمد. شاید هم بدتر آمد. خدا بیامرزد یک پیر زن را، می گفت حالا صبر کن شاید بهترش آمد. خب همینطور که شاید بهترش آمد، شاید هم بدترش آمد. یک کسی گفت آقای قرائتی انگشترت را بده به من، گفتم چرا؟ گفت می خواهم تا نگاهش کنم، یاد تو بیفتم، یادگاری باشد، گفتم بهت نمی دهم، تا دیدی نیست، یاد من بیفت. تو اگر می خواهی یاد من بیفتی هم می توانی با بودنش یاد من بیفتی هم می توانی با نبودنش. شاید بهتر آمد شاید هم بدتر آمد، اصلا شاید هم نیامد. بخدا یک مقداری این محاسبات خدا را. . . خودتان محاسبه بکنیداما همه محاسبه‌ها، محاسبات شما نیست.
امیرالمؤمنین در کعبه متولد شد. مکه خیلی چیز دارد. مثلا لباس حاجی‌ها را لابد دیده اید، یک حوله کمر، یک حوله روی دوش، سفید، این لباس احرام علامت سادگی، علامت صفا، علامت یکرنگی، علامت خضوع، انسان هم یاد روزی می افتد که متولد شد لباس سفید به او پوشاندند، هم یاد روزی می افتد که لباس سفید به او خواهند پوشاند. ما سه بار لباس سفید می پوشیم. دوبار بهمان می پوشانند، یک بار خودمان می پوشیم. نوزاد را لباس سفید می پوشانند، مرده را هم لباس سفید می پوشانند. گفتند بین نوزادی و مرگ یک بار هم خودت با دست خودت لباس سفید بپوش.
خوب؛ امیرالمؤمنین کجا متولد شد؟ مکه کجاست، کعبه کجاست؟ مکه فرودگاه جبرئیل است، شکنجه گاه بلال است، زادگاه پیغمبر است، آزمایشگاه همه مردم است، امیرالمؤمنین در نهج البلاغه می فرماید: خدا می تواند سنگهای کعبه را از طلا و نقره در یک جای آب و هوای خوب قرار دهد، اما اگر آنطور بود معلوم نبود کی راست می گوید کی دروغ، کی مرد است کی نامرد، در سرازیری همه بشکه‌ها هم بنز و بی‌ام و هستند، در سرازیری کسی را امتحان نمی کنند، در سرازیری هر پیرزن و پیرمردی هم می دود، دو در سربالایی است. امیرالمؤمنین می فرماید خدا اگر می خواست می توانست کعبه را از سنگهای مخصوصی قرار دهد و در جای خوش آب و هوا، آن وقت مردم امتحان نمی شدند، امتحان، با سؤالهای سخت انسان امتحان می شود، با سؤالهای سخت انسان امتحان می شود.
خدا اراده می کند، یک سنگ سیاه جاذبه دارد، بغلش برجها و کاخهایی ساخته‌اند، هیچ کس به آن کاخها نگاه نمی کند. نگاه به این ساده عبادت است، نگاه به آن برج عبادت نیست، خدا خواسته. گاهی یک درخت کوچک پرمیوه، گاهی یک درخت بزرگ یک دانه میوه هم ندارد. گاهی یک ورقه یک نفر را متحول می کند، اینها مربوط به ما هم هست، مربوط به بنده هم هست، مربوط به اساتید دانشگاه هم هست، مربوط به علما هم هست، قرآن می فرماید: (;إِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ) (الأنفال/2) وقتی یک آیه خواندید « زَادَتْهُمْ إِیمَانًا » باید ایمانت زیاد شود. یعنی هر آیه ای، باید اگر شانزده تا آیه خواندی، شانزده درجه، مثل کلنگ، کلنگ را هرچه می زنی، هر یک کلنگی باید چند سانتی متری چاه کنده شود، اگر هرچه کندی به آب نرسیدی، پیداست یا کلنگت گیر است یا زمین آب ندارد والا خاصیت زمین مستعد و کلنگ خوب این است که هر کلنگ، یک خورده عمیق‌تر شود. اصلا فلسفه اینکه ما نماز می خوانیم هم این است، فکر نکنید نماز تکراری است، هر نمازی یک کلنگ است، اگر هرچه نماز خواندیم هیچ خاصیتی نداشت پیداست یا کلنگ، کلنگ نیست، یا نماز نماز نیست یا قلبِ ما سنگ شده، والا قرآن می گوید « إِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا » هر آیه ای باید یک قدم ایمان ما زیادتر شود.
تحصیلکرده‌ها بیشتر مسجد می روند یا غیر تحصیلکرده‌ها، اگر تحصیلکرده‌ها بیشتر مسجد می روند آن علم مفید است. اگر هرچه باسوادتر شدیم فاصله ما از پدر، مادر، امت، جامعه، خدمت، تواضع، بندگی خدا، اگر هرچه باسوادتر شدیم تکبر زیاد شد، پیداست این علم مفید نیست. (ثمرة العلم العبودیة) امیرالمؤمنین می فرماید: ثمره علم بندگی خداست.
چه دارم می گویم؟ حرفم تمام، برادرها با عقلتان فکر کنید، با زبانتان مشورت کنید، از تجربه‌ها استفاده کنید، از کامپیوتر‌ها استفاده کنید، از اینترنت، از هر وسیله علمی استفاده کنید، (;مَا اسْتَطَعْتُمْ) (الأنفال/60) هرچه می توانید، اما بدانید همه محاسبه شما نیست، گاهی هم همه کارها را می کنی می بینی بیابان بی شنونده بیشترین لبیک را می شنود. منطقه بی آب بیشترین میوه را دارد، آتش می شود گلستان، بدهواترین می شود شلوغ ترین، پیرمرد می شود نوزاد، چند قطره می شود چاه زمزم، آب برای عطش نوزاد می شود برای همه، چهل و سه تا رادیو به امام جسارت می کرد و از صدام تعریف می کرد، همه برادرها می گویند یوسف نباشد، خدا می گوید باشد. این حرفهایی که زدم، درخت خشک، خرما می دهد، موسی چوپان پیروز می شود و فرعون با همه‌اش تمام می شود.
حالا که اینطور است، کار دست خداست بیائیم کارمان را خدایی کنیم. برای خدا درس بخوانیم، برای خدا خدمت کنیم، برای خدا کار کنیم، اگر یک معامله با خدا کنیم آنوقت رنگ خدایی می ماند. شاه عباس هم کله‌اش رفت، هم تحصیلاتش رفت، هم تاجش رفت، هم زن و بچه‌اش رفت، هم سلطنتش رفت، فقط کاروانسرای شاه عباسی در بیابان‌ها مانده، چرا؟ برای اینکه این کاروانسرا را برای زوارهای امام حسین ساخته بود. یعنی هرچه رنگ خدا باشد می ماند، هرچه رنگ خدا نباشد. . . طاووسی که خدا رنگ کرده شلنگ هم بگیری پاک نمی شود، تخم مرغی را که ما رنگ کردیم با یک ذره آبِ دهان پاک می شود. رنگِ دنیا پاک می شود، رنگ حزب و خط های سیاسی و اقتصادی و همه رنگ‌ها پاک می شود، تنها آن که می ماند رنگ های الهی است.
خدایا به ما ایمانی بده که در کنارِ محاسبات بالاترین محاسبه را محاسبات اراده و ایمان و حکمت تو قرار دهیم.
والسلام علیکم و رحمه الله و بركاته
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2286
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست