responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1982

موضوع: عدم کیفر و پاداش در دنیا

تاريخ پخش: 30/01/1400

عناوين:

1- اشتباه در مصداق عزت و قدرت

2- نگاه درست به قیامت، انتخاب زندگی درست

3- چرا در دنیا جزا نیست؟

4- جزا براساس انگیزه الهی، نه ترس و طمع

5- سه گونه برخورد با مجرمان در دنیا

6- امکان توبه و بازگشت در دنیا

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه

اللهم صل علی محمد و آل محمد، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

عزیزان پای تلویزیون رمضان 1400 هستیم، بحث معاد. در ظرف بین بیست و پنج دقیقه تا سی دقیقه. چند تا جلسه صحبت کردیم. اصولاً میل به ابدیت در همه هست، همه می‌خواهند باشند، همه می‌خواهند باشند. خب هر علاقه‌ای که در انسان هست، دو جور می‌شود: یا به طور صادق ارضاء بشود، یا به طور کاذب. مثلاً گرسنگی در همه هست، حالا گرسنگی اگر درست هدایت شد، شیر مادر می‌خورد، اگر انحرافی بشود، سرشیشه‌ای می‌مکد، یعنی مکیدن، احساس گرسنگی و توان مکیدن در همه هست، منتها حالا شیر بمکد، شیر بخورد یا سر‌شیشه‌ای. این هست. حالا.

1- اشتباه در مصداق عزت و قدرت

مردم همه می‌خواهند عزیز بشوند منتها یکی عزتش را در این میبیند که من اگر دنبال پول بروم عزیز میشوم، یکی می‌گوید مدرکم بالا باشد، عزیز میشوم. یکی می‌گوید با فلان خانواده ازدواج کنم عزیز می‌شوم، همه دنبال عزت می‌گردند، منتها این عزت را چگونه ارضاء کنند، چگونه به آن عزت برسند، این حرف است.
میل به بقا هست. بحث معاد هستیم. همه می‌خواهند باشند. وقتی شیطان به سراغ آمد حضرت آدم در آن باغی که بود، گفت: (هَلْ أَدُلُّكَ) (طه /120) دلالت، راهنمایی کنم شما را، (عَلىَ‌ شَجَرَة) (طه /120) به درختی که اگر از این میوه بخورید دیگر همیشه زنده‌اید. به آدم گفت اگر می‌خواهی همیشه زنده بمانی، بخور. خدا گفته بود این را نخور، شیطان آمد گفت بخور. چه طوری هُلش کرد، گفت: همیشگی است، همیشگی است.
مردم می‌خواهند عزیز بشوند در شهرشان نشسته‌اند، در روستایشان نشسته‌اند، او می‌گوید برویم شهر، او می‌گوید برویم فلان استان، او می‌گوید برویم تهران، می‌خواهد عزیز بشود فکر می‌کند مثلاً کاندید بشود عزیز می‌شود مگر. نداریم یک کسی که ممکن است کاندیدا هم بشود ولی عزیز نشود، حتی رئیس جمهور هم بشود ولی عزیز نشود.
میل به عزت، میل به بقاء در همه هست. کار انبیاء این است که آمدند که بگویند شیر بخور، نه سرشیشه. در یک کلمه خواسته باشم بگویم این طور باید بگویم پیغمبران نیامدند برای ایجاد عقیده که عقیده را به وجود بیاورند، آمدند برای اصلاح عقیده، یعنی عقیده هست. آن‌ها می‌گویند او این نیست، این است. در مصداق ما اشتباه می‌کنیم و لذا روایات متعدد داریم «لیس العلم این»، این که تو می‌خوانی علم نیست، خیال علم است، «بل العلم» یک چیز دیگر است. (لَّيْسَ الْبرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ) (بقره /177)
قبله که عوض شد به قول امروزی‌ها تیتر روزنامه، سخن روز این بود که سیزده سال، پانزده سال از این طرف می‌ایستادیم، حال چرا قبله عوض شد؟، آیه نازل شد بابا «لَيْسَ الْبرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَكُمْ» نیکی در این نیست که این طرف بایستی، هر جوری خدا گفت بایست، (لَاكِنَّ البِرَّ) (بقره /177) یک چیز دیگری است. «لیس الشجاعة»، شجاعت کسی نیست که همچین کند، «بل الشجاعة» این است. «لیس الزهد»، زهد این نیست، زهد این نیست که روی نمد بنشینی یا روی گونی یا روی زیلو بنشینی، زهد این است که اگر روی قالی هم نشستی، به قالی دل نبندی. ممکن است کسی روی نمد بنشیند روی موکت بنشیند، روی زیلو بنشیند، اما دل بسته است. ممکن است کسی دوچرخه داشته باشد ولی دلش به دوچرخه قفل است. دوچرخه‌اش را به برادرش هم نمی‌دهد، ممکن است کسی ماشین داشته باشد، سوئیچ ماشینش را به رفیقش می‌دهد، می‌گوید کاری داری بیا ماشین. نمی‌شود گفت این دوچرخه دارد زاهد است، این ماشین دارد، طاغوتی است. باید دید این به دوچرخه علاقه چه قدر است، ماشین چه قدر است. زهد این نیست که نداشته باشی، زهد این است که دل نبندی. حالا همه می‌خواهند باشند، میل به بقا همیشه هست. منتها این فکر می‌کند بقایش به این است که آرامگاه بسازد، بقایش به این است که، بقایش به این است که این‌طور. حالا. این یک نکته.
مسئله‌ی دیگر این که این‌ها که این‌هایی که با نگاه درست، سیمای قیامت:

2- نگاه درست به قیامت، انتخاب زندگی درست

1- اول قیامت حتمی است. مردم دو دسته هستند: یا معتقد به قیامت هستند، یا معتقد نیستند. آن که معتقد به قیامت نیست، می‌گوید چه؟ می‌گوییم: کجا می‌رویم؟، می‌گوید هیچی، زندگی می‌کنیم تا بمیریم. بعد از مرگ؟ می‌گوید: هیچی، پوچی، هیچی. آینده؟ تاریک است. امید؟ هیچی. امیدی به هیچی ندارم. نه امیدی است، نه آینده‌ی روشنی است، می‌گوید به سمت نیستی می‌رویم، به سمت پوچی می‌رویم، کسی که معتقد نیست، ولی مکتب انبیاء که همه قبول دارند معاد را، می‌گویند آینده روشن است: (إِنَّ السَّاعَةَ لاَتِيَة) (غافر /59) ، قیامت «إِنَّ السَّاعَةَ»، کلمه‌ی «اِنَّ» گفته. لام گفته، «لَاتِيَة »، «لـَ» گفته یعنی حتماً حتماً قیامت هست.
خب شفاعت هست. کنار‌همی‌ها هست. اینجا در ایام کرونا می‌گویند از هم جدا بشوید. قرآن می‌گوید نه، دور‌همی هست: (أَلحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّیَتِهِمْ) (طور /21) پدر که می‌رود، بچه‌اش هم می‌رود، بچه‌هایی که صالح هستند، می‌روند. همه‌ی حرف‌هایش ضبط می‌شود: (ما يَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ) (ق /18). هر لفظی «ما يَلْفِظُ»، «يَلْفِظُ» همان لفظ است، هر کلمه‌ای که بگویی «رقیب» و «عتید» ثبت می‌کنند، اصلاً حرف‌های شما را ما می‌نویسیم: (نَكْتُبُ مَا قَدَّمُواْ وَ ءَاثَارَهُمْ) (یس /12)، «نَكْتُبُ» کتابت، می‌نویسیم، «مَا قَدَّمُواْ» کارهای قبلی را می‌نویسیم و آثارش را هم می‌نویسیم، آثارش را هم می‌نویسیم. فقط نمی‌نویسیم که ایشان یک کبریت به کشتی بنزین زد، صبر کنید بنزین تمام بشود، آتش‌سوزی تمام بشود، ببینیم این کبریت چه قدر آثار داشت. نباید بگوییم ایشانی یک سیلی زد، ما هم یک سیلی به او بزنیم، نه باید ببینیم سیلی به چه کسی زد؟ کجا زد؟ برای چه زد؟ آثارش را بنویسیم. گاهی یک چیز کم، آثار مهمی دارد.
خب حالا نوشته می‌شود، نوشته‌ها خوانده هم می‌شود؟ بله، همه‌ی نوشته‌ها باز می‌شود، هم می‌نویسند، هم ورق را باز می‌کنند، پرونده را باز می‌کنند: (وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَت‌) (تکویر /10) هم می‌نویسند، هم این نوشته باز می‌شود. به خود مجرم هم می‌گویند بخوان: (اقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَى‌ بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيباً) (اسراء /14). پس هم لفظ، رقیب و عتید دارد، هم می‌نویسند، هم این نوشته‌ها «وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَت‌» و هم به مجرم می‌گویند خودت هم بیا بخوان: «اقْرَأْ كِتَابَكَ» خودت بخوان حالا.
هیچ اجری ضایع نمی‌شود: (لَا نُضِيعُ أَجْرَ المُصْلِحِين‌) (اعراف /170)، زن و مرد هم ندارد: (مِن ذَكَرٍ أَوْ أُنثى) (نحل /97)، نژاد و سیاست و فامیلی و ثروت و هیچی اثر نمی‌کند. علاوه بر کتاب‌ها که هر کسی یک پرونده دارد، هر امتی هم یک پرونده دارد، (كلُّ أُمَّةٍ تُدْعَى إِلىَ‌ كِتَابهِا) (جاثیه /28): این گوشه‌ای از کسی است که عقیده به معاد دارد. کجا می‌روی؟ می‌روم رو به خدا. زحمت‌هایت هدر رفت؟ نخیر، همه ثبت شده است. مزدی هم داری؟ بله مزد هم دارم(فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ‌) (زلزله /7). مزدم ثابت است، حرف‌هایم ثبت شده است، هیچی هدر نرفته است. آدمی که آینده‌اش را روشن بداند، مبدأش را خدا بداند: (وَ إِلَيْهِ الْمَصِير) (تغابن /3)، «إلیه المنتهی» این یک نگاهی دارد.
آدمی که می‌گوید نه، با تصادف به دنیا آمدم، با تصادف هم میمیرم، قبلش هیچی، بعد هم هیچی. وسط چه می‌کنیم؟ کار می‌کنیم برای خوردن، می‌خوری برای چه؟ می‌خوریم که جان داشته باشیم کار بکنیم، کار بکن برای اینکه پول داشته باشی، بخوری، بخور که جان داشته باشی، کار بکنیم. یک دایره است. کار کردن برای خوردن، خوردن برای کار کردن، کار کردن برای خوردن، خوردن برای کار کردن و بعد هم پوچ شدن. خیلی این دو نگاه با هم از نظر روحی فرق می‌کند. حالا.
یک بحثی ما داشتیم که چرا خدا ما را در دنیا جزا نمی‌دهد؟
دو سه تایش را در جلسات قبل گفتیم، یکی دو تایش را هم اینجا بگوییم.
بسم الله الرحمن الرحیم
[پای تخته] موضوع: معاد است
موضوع جزئی: این است که چرا در دنیا جزا نیست؟
3- چرا در دنیا جزا نیست؟
این را یک تکه‌اش را گفتیم، یک تکه‌اش را نگفتیم. می‌گویند آقا حالا خدا نقدی معامله کند. خوب‌ها همین دنیا جزا بدهد، بدها را هم همین دنیا جزا بدهد، چرا حواله نسیه می‌دهد، می‌گوید قیامت؟
آن که در جلسه‌ی قبل گفتیم، گفتیم در دنیا سرایت است، یعنی اگر من سیلی بزنم به یک مظلوم، دستم فلج بشود، تمام زن و بچه من و بستگان و دوستان من هم غصه می‌خورند، در حالی که آن‌ها سیلی نزدند، من سیلی زدم، من سیلی زدم ولی اگر در دنیا به من جزا بدهند، دستم فلج بشود، همه‌ی بستگان غصه می‌خورند، چون ناراحتی من به دیگران سرایت می‌کند، اما روز قیامت (يَوْمَ يَفِرُّ المَرْءُ مِنْ أَخِيه‌) (عبس /34) همه از هم فرار می‌کنند، یعنی غم من به دیگران سرایت نمی‌کند. این یکی بود که.
حالا یک سؤال. این که می‌خواهم بگویم دیگه نگفتم، این را حالا الآن می‌خواهم بگویم. می‌گویید پس دست دزد را هم قطع نکنند؟
برای اینکه دست دزد را قطع کنی، زن و بچه، پدر و مادر دزد غصه می‌خورند، می‌گوییم اگر دست دزد را قطع نکنیم به خاطر خانواده‌ی دزد، تمام منطقه می‌ترسند، شب هر زنی، هر مردی بخواهد در خانه‌اش بخوابد، می‌ترسد، می‌ترسد دزد بیاید، آنجا باید جامعه را در نظر گرفت، نه خانواده‌ی دزد. دزد، پنج تا، ده تا، بیست تا رفیق و زن و بچه و خواهر و برادر و خانواده داشته باشد، فوقش، ما نمی‌توانیم به خاطر بیست تا، یک منطقه‌ای ناامن باشد. آن مصلحت اکبر است. این جواب بود.
پس ببینید چرا در دنیا جزا نیست؟ اگر در دنیا جزا باشد غصه‌ی من به دیگران سرایت می‌کند، پس باید قیامت باشد.
سؤال دو- حالا اگر به خاطر زن و بچه جزا را می‌اندازیم به قیامت، دزد را هم دستش را قطع نکنید، برای اینکه زن و بچه‌ی دزد غصه می‌خورد؟ می‌گوییم زن و بچه‌ی دزد اینجا بیست نفر است، امنیت عمومی ده‌ها و صدها و هزار‌ها و گاهی میلیون‌ها نفر می‌شود.
خب یکی دیگر اینکه اگر در دنیا جزا باشد، خوبی‌ها دیگر در دنیا ارزش ندارد. بگویند آقا هر کس نماز شب بخواند، فردا نفر اول کنکور می‌شود. هر کس نماز شب بخواند، نمی‌دانم ثروتش چه می‌شود، همه‌ی مردم به عشق ثروت. خب اینکه دیگر ارزش ندارد. به یک کسی گفتند برویم روضه، گفت من شام خوردم، یعنی چه؟ یعنی من روضه که می‌روم برای شام می‌روم. می‌گوییم بیا برویم روضه، میگه من شام خورم. این خوب شدن اگر در دنیا جزا باشد، مردم برای رسیدن به منافع دنیایی خوب می‌شوند و این رقمی ارزش ندارد، این رقمی ارزش ندارد.
بگو الآن هم که به عشق بهشت است. الآن که با بهشت فاصله داریم، خیلی روی ما اثر نمی‌گذارد. یک وقت ببینید یک مثال بزنم. یک وقت شما فردا چک دارید، چکت برمیگردد، پول نداری، چکت برمی‌گردد، یک وقت چهار ماه دیگر چک داری، اگر این فردا چک داشته باشی، شب خواب از سرت می‌پرد، ولی اگر پنج ماه دیگر، ده ماه دیگر چک داشته باشی، درست است آن هم ناراحتی دارد، ولی چون فاصله هست، خواب از سرت نمی‌پرد، یعنی اضطرار پیدا نمی‌کنی، خوب شدن مضطر. تهران یک زندانی داشت، معروف هم بود، اسمش را یادم رفته است، بزرگ‌ترین زندان، زندان چه هست، زندان اوین. لب زندان اوین یک پیچ سرازیری است. ما داشتیم می‌رفتیم گفتند این پیچ توبه است. گفتند همه‌ی این‌ها که حاشا می‌کنند، اینجا که می‌آیند در زندان را می‌بینند، می‌بینند نه راست است، باید بروند زندان، آنجا توبه می‌کنند، می‌گویند ببخشید نشد من نبودم، اگر آدم در زندان را ببیند و توبه کند که مهم نیست. مهم این است که انسان در یک لحظه خوشش آمد، آن فایده ندارد. باید آینده باشد.
یک آقایی بالای منبر یک سخنرانی خوبی کرد. از منبر آمد پایین، یک برنج فروش به او گفت: منبرت خیلی خوب بود، من ان‌شاءالله یک کیسه‌ی برنج به شما هدیه می‌کنم. گفت: دست شما درد نکند. آمد خانه برنجشان تمام شده بود، خانمش گفت برنج بخر. گفت والّا یک کسی بناست یک کیسه برنج به ما بدهد، دیگر حالا ان‌شاءالله دیگر می‌آورد. مدتی گذشت، برنج نیامد و خانم گفت برنج نداریم گفت ان‌شاءالله می آید. یک روز ایشان را دید. گفت حاج آقا شما یادت هست گفتی یک روز گفتی یک کیسه برنجت می‌دهم، گفت: بله، گفت ندادی، گفت تو روی منبر یک چیزی گفتی، من خوشم آمد، من هم پایین منبر یک چیزی به تو گفتم تو خوشت بیاید. برنج چیه؟ یک لحظه خوشش می‌آید.
افرادی هستند می‌گویند آقا می‌شود ما طلبه بشویم. حالا یک سخنرانی شنیده است، خوشش آمده، یا بحثی بوده، یا یک کتابی خوانده، بعد به او بگویی فردا تلفن کن به تو بگوییم، یادش رفته، همان لحظه خوشش آمده. اگر فوری در دنیا جزا بدهند، بدها از ترس، مثلاً اگر شما بدانید دوربین عکستان را می‌گیرد، یا خودمان در جاده ها می‌رویم تا می‌بینیم دوربین هست سرعت را کم می‌کنیم. این‌ها خوب نیست. خوب است که معتقد به چیزی باشیم.
خدا رحمت کند خدمت شهید بهشتی نشسته بودیم، آخرهای شب بود یک جایی می‌رفتیم، یادم نیست کجا بود. ایشان پشت فرمان بود، ماشین خودش بود، قبل از انقلاب. رسیدیم به چهارراه. ایشان ایستاد، من نگاه کردم گفتم که ماشین نمی‌آید، آخر شب هست برو، گفت چراغ قرمز هست، گفتم کسی نیست، گفت نظم را باید مراعات کرد، گفتم شما نظام را قبول نداری، نظام شاهنشاهی، گفت من نظام را قبول ندارم، ولی نظم را قبول دارم.
اگر یک کسی بگویند آقا در دنیا هر کس آدم خوبی شد، مثلاً یک مردی عاشق یک دختری شده، دختر هم مذهبی است، این برای اینکه کسی که دوستش دارد نگاهش کند، ریش می‌گذارد، که به عروس بگوید من مذهبی‌ام مثلاً. خب این ریشی که برای عروس بلند می‌شود، که ارزشی ندارد. ریش ارزش دارد به شرطی که براساس اعتقادات باشد، نه که حالا چون این خوشش آمد.
یک زنی بود هر وقت می‌رفت خانه‌ی فامیل‌هایش، در ساکش چند رقم چادر می‌گذاشت. یک داماد مذهبی داشت چادر مشکی می‌گذاشت، یک داماد نیمه مذهبی داشت، چادر نازک، یک داماد نیمه مذهبی دیگر داشت، مانتو و پوشیه، یک داماد ناجور داشت تقریباً بی‌حجاب می‌رفت. یعنی براساس. این‌ها ارزش ندارد.
کسی می‌گفت ما وقتی می‌رویم غذا بخوریم از نقل از یک کسی، نگاه می‌کنیم اگر سفره‌مان ساده بود، دعایمان ساده است، سفره‌مان مفصل بود دعا مفصل است اما اگر سفره‌مان مفصل بود «نسئلک و ندعوک یا حمید بحق محمد» می‌گفت: هر چه سفره پررنگ تر باشد، ما هم مدّش را بیشتر می‌دهیم.
سؤال- چرا خدا در دنیا جزا نمی‌دهد؟

4- جزا براساس انگیزه الهی، نه ترس و طمع

جواب: اگر خدا در دنیا جزا بدهد از ترس و طمع همه خوب می‌شوند، خوب شدن از ترس و طمع نصفش را من می‌گویم، نصفش را شما بگویید، خوب شدن از ترس و طمع ارزشی ندارد.
گاهی وقت‌ها ما افطاری هم می‌دهیم ولی دو نفرشان هم برای خدا نیستند. این‌ها رفتیم خورده‌ایم، پس میدهیم، این‌ها از ما توقع دارند، این فلان جا به ما وام داده است، این مدیر کل من است، این نمی‌دانم چی من هست، یک گرسنه را به خاطر خدا سر این سفره ننشاندیم. آن‌ها هم بد نیست، آدم به رفیق‌هایش هم افطاری بدهد، بد نیست اما یک نفر هم باشد که نه این.
تمام سلام‌هایی که ما می‌کنیم، یه یک کسانی می‌دهیم که می‌شناسیمشان، دوستشان داریم. یک نفر را نمی‌دانیم که هست، دارد می‌رود بگو سلام علیکم. چند تا سلام می‌کنیم به آدم‌هایی که نمی‌دانیم که هستند. آن سلام‌هایی که می‌کنیم و نمی‌دانیم که هستند ارزش دارد. آن سلام‌هایی که پولی، پستی، وامی داری، اگر خدا در دنیا جزا بدهد ارزش ندارد، مردم از ترس و طمع خوب می‌شوند. این هم یک مسئله.
مسئله‌ی دیگر. گاهی در دنیا جزا هست. قرآن آیاتی دارد که می‌گوید در دنیا هم ولشان نمی‌کنیم. یک گوشمالی‌شان می‌دهیم. جاوید شاه. خب بله می‌گفتند جاوید شاه. بعد هم گفتند مرگ بر شاه. این دنیا هم هست. زنده بادها، مرده باد می‌شود. قرآن می‌فرماید: (لِيُذِيقَهُم بَعْضَ الَّذِى عَمِلُواْ‌) (روم /41) ما به این‌ها می‌چشانیم تلخی را، در همین دنیا می‌چشانیم. (وَ لَعَذَابُ الاَخِرَةِ أَشَدُّ وَ أَبْقَى‌) (طه /127). البته عذاب آخرت «اشدّ» هست، ولی در دنیا گوشمالی هست. قرآن آیاتی دارد می‌گوید: (وَ مَا أَصَبَكُم مِّن مُّصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُم) (شوری /30)
مصیبت‌هایی که به شما می‌رسد به خاطر کار است، خلاف کردی، سیلی می‌خوری، در دنیا هم سیلی هست، منتها جزای کامل برای قیامت است. دنیا جزای کامل نمی‌شود داد. یک نفر که یک جایی را بمباران می‌کند، حالا بگیرید در دنیا فوقش خودش را می‌کشد، خودش برای یک نفر بمباران است، یک منطقه را بمباران کرده است. در دنیا محدودیت دارد نمی‌شود، جزای کامل در آخرت است، ولی در دنیا گوشمالی هست، حالا یک بحثی را هم من دارم اینجا، بگویم چون به هر حال دهه‌ی چهارم هستیم که در تلویزیون هستیم، خیلی‌ها در این چهل ساله عوض شدند. پیر بودند، از دنیا رفتند، بچه بودن، بزرگ شدند، حالا یک مثال بزنم.
روایاتی داریم که مثلاً اگر زکات ندهید، گندمتان از بین می‌رود، سیل می‌آید، آفت می‌گیرد، ملخ می‌آید. اگر خمس ندهید چنین می‌شود. اگر گناه بکنید، چنان می‌شود.

5- سه گونه برخورد با مجرمان در دنیا

بعضی از بچه‌ها و بزرگ‌ها می‌پرسند پس چرا فلان کشور، فلان گروه، فلان منطقه و قبیله گناهشان از ما بیشتر است، خدا هم هیچ کارشان ندارد؟ این سؤال است.
جواب: من یک مَثَل اینجا می‌زنم. می‌گویم شما چایی می‌خوری، وسط چایی خوردن عطسه می‌کنی، تا عطسه می‌کنی، [صدای عطسه] تا تکان می‌خوری، این استکان تکان می‌خورد، یک قطره‌اش به عینک می‌چکد، یک قطره‌اش به لباس می‌چکد، یک قطره‌اش به فرش می‌چکد. خود شما سه تا برخورد می‌کنی:
اگر به عینک چکید، سریعاً دستمال کاغذی درمی‌آوری، پاکش می‌کنی.
اگر به لباس چکید، می‌گوییم باشد می‌روم خانه با ماشین یا با دست می‌شویم.
اگر به قالی چکید هیچ کارش نداریم، می‌گوییم شب عید، شب عید که فرش‌ها را شستیم.
پس شما بعضی‌ها را فوری پاک می‌کنید مثل عینک، بعضی‌ها را میگویی باشد برای بعد مثل لباس، بعضی‌ها را می‌گویید باشد آخر سال.
خود شما این طوری هستید. قرآن سه تا را آیه دارد. می‌گوید آدم‌هایی که پاکند و خوبند، لایقند، تا خلاف کردند، فوری حالشان را می‌گیرد، مثل شیشه بلور. شیشه چون بلوری است، شیشه، عینک، سریع، آدم‌های عینکی را، عمامه‌ی من سفید است تا لک شد، فوری عوض می‌کنم. اما کت و شلوار سیاه لک بشود، می‌گویی باشد برای بعد. خدا یک عده را فوری حالشان را می‌گیرد، دوشنبه خلاف بکند، سه شنبه سیلی‌اش می‌زند. خمس نمی‌دهد، ورشکست می‌شود. این که وضع اقتصادیمان هی بد می‌شود، بد می‌شود، بد می‌شود، بد می‌شود برای خاطر این هست که درآمدها قاطی شده است، درآمدها پاک نیست، درآمد ناپاک عاقبت اقتصادش این می‌شود که شد. این خدا دوستمان دارد که دارد این کار را می‌کند.
عده‌ای را دوستشان ندارد، کارشان ندارد. مثلاً شاه جنایت می‌کرد، خیلی‌ها می‌گفتند جاوید شاه، جاوید شاه، جاوید شاه. قرآن می‌گوید که: (جَعَلْنَا لِمَهْلِكِهِم مَّوْعِدًا) (کهف /59) آیه‌ی قرآن هست، یعنی برای «مهلک» هلاکت این‌ها موعد گذاشتیم، عجله نکن، سال 57 هم می‌آید، جاوید شاه، مرگ بر شاه می‌شود. پس یک عده را فوری خدا حالشان را می‌گیرد مثل عینک، بعضی‌ها را می‌گوید باشد برای بعد، مثل سال 57، مثل لباس. بعضی‌ها را می‌گوید اصلاً هیچ هیچ کارشان ندارم، می‌گذاریم برای آخر سال:
(إِنَّمَا نُمْلىِ لَهُمْ لِيزدَادُواْ إِثْماً) (آل عمران /178)
هیچ کاریش نداریم. منتها هر چه به عقب می‌افتد سخت‌تر می‌شود هان. اگر فوری حالت را بگیرد در حد فشار دستمال کاغذی است، اگر تأخیر افتاد در حد فشار مچ و فشار ماشین است، اگر قالی شد، دیگر قالی با دستمال کاغذی و دست نیست، قالی را با دسته بیل می‌شویند، دیدید قالی را چه جوری می‌شویند؟ قالی را دمر می‌کنند، شلنگ می‌گیرند، لگد می‌کنند. یعنی هر چه عقب بیفتد، عقوبتش سخت‌تر است. اگر خدا در دنیا افرادی را جزا نمی‌دهد، گذشته برای امتحان‌های ثلث سوم، گذاشته برای آخر سال. یک جا تسویه حساب می‌کند.
یک کسی یک مقدار تریاک دارد، فوری دستش را می‌گیرند، اما اگر یک باندی یک ماشین تریاک جابجا بکند، این را ممکن است، اصلاً هیچ کاریش نداشته باشند، شهر به شهر ماشین برود، آن پلیس راه کاریش نداشته باشد، بگوید بگذار ببینیم این‌ها بند به کجا هستند؟، کجا رفت؟ و چه شد؟، اگر دیدید کس تریاک دارد کاریش ندارند، نگویید.
آیه‌ی قرآن است یک جایی می‌گوید که، ترجمه‌اش این است که افرادی که گناه می‌کنند و ما کاریشان نداریم، فکر نکنند که دوستشان داریم، گذاشتیم برای دسته بیل، آخر سال، با لگد: «إِنَّمَا نُمْلىِ لَهُمْ» یعنی مهلتش می‌دهیم تا آخر سال مچش را بگیریم. اگر یک کیلو تریاک داشتی، کارت نداشتند، نگو دولت نفهمید، یا پلیس نفهمید، یا دوستم دارند، نه، تعقیب می‌کنند تا ببینند چه می‌شوی، تعقیب می‌کنند تا ببینند چه می‌شوی.
در دنیا عذاب هست منتها در حد گوشمالی، عذاب کامل مال قیامت است. خب این هم مال این.

6- امکان توبه و بازگشت در دنیا

مسئله‌ی دیگر اگر بنا باشد در دنیا عذاب بدهد، هیچ چیزی نمی‌ماند، خب تا هر کس گناه می‌کند خدا مچش را بگیرد، از نظر روحی (مَا تَرَكَ عَلىَ‌ ظَهْرِهَا مِن دَابَّةٍ) (فاطر /45)
می‌گوید اگر هر کس گناه کند مچش را بگیریم، دیگر کسی نمی‌ماند. می‌گویند یک کسی بار شیشه داشت، داشت می‌رفت، یک کسی هم یک چوبی دستش بود، چوب را زد به این بار شیشه، گفت: چی داری در شیشه، گفت: یکی دیگر بزنی هیچی، تو با چوب اولت شیشه‌های مرا شکستی. یک شعری هست لابد حفظ هستید:
گر حکم شود که مست گیرند در شهر هر آنچه هست گیرند
یک حاجی رفته بود مکه، حاجی‌ها در مکه یک مدتی باید دست به یک کارهایی نزنند، که اگر دست به آن کارها بزنند، به او می‌گویند گناه کردی، تقصیر کردی، باید یک گوسفند بکشی مثلاً، به یکی گفتند حاجی این کلمه را نباید بگویی، این را کار را نباید بکنی، حالا که انجام دادی، تقصیر کردی، برای تقصیرت یک گوسفند باید بکشی. [خنده‌ی استاد] این حاجی را من می‌شناسم، حاجی گفت من اگر خواسته باشم برای تقصیراتم گوسفند بکشم، باید همه‌ی گوسفندان دنیا را بکشم.
به پدر بزرگی که خیلی پر بچه بود گفتند: آقا نوه‌دار شدی، چشم روشنی بده، رونما بده، گفت: هر هفته یکی می‌زاید، من همه هفته‌ها باید رونما بدهم، بابا نمی‌دهم. اگر بنا باشد در دنیا خدا جزا بدهد، هر کس گناه کرد، بگیردش، هیچی. خب مثلاً من یک حرفی زدم، پشت سر شما آبروی شما را ریختم، تهمتی، غیبتی، لام بشوم، همه لال می‌شوند. فردا می‌بنید اوه اوه، شش میلیون لال چی چی می‌شویم.
یکی دیگر اصلاً خوب است خدا در دنیا جزا نمی‌دهد، صبر کن ممکن است من توبه کنم. حالا من سیلی زدم، فوری دست مرا فلج کنی؟! ممکن است بعداً توبه کنم. خوب است خدا هر کس گناه می‌کند تا دم مرگ مهلتش بدهد، شاید پنج دقیقه به مُردن، ده دقیقه به مُردن شاید توبه کند. ما آدم‌هایی داشتیم که مثل حرّ، اگر عصر تاسوعا که حمله کردند به امام حسین علیه السلام، شب عاشورا، عصر تاسوعا، امام حسین فرمود که بروید بگویید جنگ را برای فردا بیندازید من امشب می‌خواهم نماز بخوانم. «إنّی أُحِبُّ الصّلاة» خب اگر همان عصر تاسوعا بود، حرّ هم جزء جهنمی‌ها بود، چون حرّ روز عاشورا مثلاً ساعت ده توبه کرد. اگر عصر تاسوعا بود، حرّ توبه نکرده بود، توبه نکرده یکی مثل حرّ به جهنم می‌رفت. لطف خداست به اینکه کار نداشته باشد، شاید پنج دقیقه به آخر، ده دقیقه به آخر، روزهای آخر توبه کند. گاهی وقت‌ها انسان یک کارهایی می‌کند عرض کنم به حضور جناب عالی که، من خودم بارها شده که یک کسی گفته حاج آقا از تو به ما یک جسارتی شد، توهینی شد، ظلمی شد، جواب سلام ندادی، نمی‌دانم، بی‌اعتنایی کردی، یک غلطی من کردم. کی بوده حالا؟ فلان جا در فلان شهر بوده؟ می‌گویم آقا یا تقصیر بوده یا قصور، نمی‌دانم چه بوده، هر چه بوده ببخشید حلال کنید. از هم حلالیت بطلبید.
چرا خدا در دنیا جزا نمی‌دهد می‌گوید قیامت؟ اگر در دنیا جزا بدهد، تند تند هر کس گناه بکند، تند تند گرفتار بشود، هیچی، فلج می‌شود. هیچی، همه چیز ««مَا تَرَكَ عَلىَ‌ ظَهْرِهَا» اصلاً روی زمین کسی باقی نمی‌ماند، لطف خداست که هیچ کاری نمی‌کند تا دم مرگ به ما فرصت می‌دهد.
خدایا به آبروی زمان‌های مقدس و مکان‌های مقدس و شب‌های مقدس و روزهای مقدس پاداشی که به بندگان خوبت می‌دهی، به ما لیاقت برخورداری از آن پاداش‌ها بفرما. ذوی الحقوقین را بیامرز. یکی از راه‌ها این است که ما مردم را ببخشیم تا خدا ما را ببخشد. قرآن می‌گوید اگر می‌خواهی ببخشم، تو هم دیگران را ببخش: (وَ لْيَعْفُواْ وَ لْيَصْفَحُواْ) (نور /22) همدیگر را. مگر نمی‌خواهی خدا تو را ببخشد تو هم ببخش.

«و السلام علیکم و رحمة الله»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1982
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست