responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1954


1- تحمل و گذشت در برابر مشكلات و تلخي‌هاي زندگي
2- توجه به سختي‌ها و مشكلات ديگران
3- تلخي‌ها، عامل غفلت زدايي
4- تلخي‌ها، كفاره گناهان در دنيا
5- تلخي‌ها در كنار شيريني‌ها
6- اختلافات ميان همسران، امري طبيعي
7- وظيفه خويشاوندان در برابر اختلافات خانوادگي
8- اقدام داوران براي اصلاح و آشتي دادن

موضوع: طرح اسلام براي دادگاه خانواده

تاريخ پخش: 13/05/92

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

بحث خانواده در قرآن را مي‌گوييم. مسائل خانواده هم زياد است، هم مراجعه زياد مي‌كنند. من هم كه در بين همه‌ي حرف‌ها چند تا را مي‌توانم انتخاب كنم و بگويم. مشكلات خانواده را خواهرها و برادرها بايد تحمل كرد. شايد بشود گفت زني به اندازه‌ي حضرت مريم در قرآن ستايش نشده است.

يكجا گفته: مريم تو صديق هستي. (أُمُّهُ صِدِّيقَةٌ)(مائده/75) يكجا مي‌گويد: (إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ) (آل‌عمران/42) تو برگزيده‌ي خدا هستي. يكجا مي‌گويد: (وَ جَعَلْناها وَ ابْنَها آيَةً ) (انبياء/91) تو آيه و علامت و نشانه‌ي قدرت‌نمايي خدا هستي. خيلي مريم را ستايش كرده است. اما مي‌دانيد مريم چقدر غصه خورده است؟ همين قرآن مي‌گويد: مريم به جايي رسيد كه اين جمله را گفت. (يا لَيْتَني‌ مِتُّ قَبْلَ هذا وَ كُنْتُ نَسْياً مَنْسِيًّا)(مريم/23) اي كاش مرده بودم و نامي از من نبود. يعني بهترين زن‌هاي تاريخ، يا از بهترين زن‌هاي تاريخ، مشكلات داشته است.

زهرا(س) بهترين زن هستي است. اما به قول آن شاعر مي‌گويد: «صُبَّتْ عَلَيَّ مَصَائِبُ لَوْ أَنَّهَا» (بحارالانوار/ج79/ص109) مشكلاتي كه به من ريخت، اگر به روز اين مشكلات وارد مي‌شد، روز از غصه شب مي‌شد.

1- تحمل و گذشت در برابر مشكلات و تلخي‌هاي زندگي

تا يك غصه مي‌خورند، طلاق. تا يك غصه مي‌خورند، برو خانه‌ي پدرت. تا يك غصه مي‌خورد، من ديگر نيستم. در را به هم مي‌زند و مي‌رود. چه خبر است؟ چرا اينقدر ما پلاستيكي شده‌ايم؟ چرا مس نيستيم؟ چرا اينقدر روح كوچك شده است؟ تعجب اين است كه در تحصيل كرده‌ها هم اينطور است. اين معلوم مي‌شود كه اين تحصيلات ما نتيجه نداده است. حالا اگر تحصيل كردگان ما اين مسأله را نداشتند، مي‌گفتيم: براي بي‌سوادي است. بي‌سواد و با سواد و رده‌هاي بالاي علمي مي‌آيند حرف‌هايي مي‌زنند، كه مي‌گوييم: آقا تو ديگر چرا؟ شما حيف هستي. نه ديگر براي من زندگي قابل تحمل نيست. حالا مگر چه شده است؟ به من گفت: احمق! خوب گفت كه گفت. بگذر! تو به خاطر يك كلمه زندگي و نسلت را به هم مي‌زني؟ به مادر من جسارت كرد. به پدر من جسارت كرد. بد كرد جسارت كرد، اما تو هم، قرآن مي‌گويد: يك چيزي شنيدي رد شو. (وَ يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَة)(رعد/22) يعني بدي‌ها را با خوبي رد كن. شتر ديدي، نديدي!

قرآن مي‌فرمايد: (إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً) (شرح/6) در قرآن كلمه‌ي (عسر) 12 تا است. كلمه‌ي (يُسر) 36 تا است. اين يعني چه؟ يعني اگر با سختي سر كني سه برابر سختي گشايش است. يكجا مي‌گويد: (إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً) دوباره مي‌گويد: (فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً) (شرح/5) آيه‌ي ديگر مي‌گويد: (سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْراً) (طلاق/7) پيغمبر ما مگر اشرف مخلوقات نبود؟ اينقدر متلك گفتند و مسخره‌اش كردند كه بالاخره خدا دفاع مي‌كرد. (إِنَّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئينَ) (حجر/95)

من مي‌روم شكايت مي‌كنم. من دادگاه مي‌روم. من دادگستري مي‌روم. من مي‌روم، من مي‌روم. چرا بايد زندگي متزلزل باشد؟ مگر ما مسلمان نيستيم؟ پس اين قرآني كه روي كيف عروس مي‌گذارند در مهريه يعني چه؟ يعني بياييم زندگي‌مان قرآني باشد. هرچه مي‌گذريم مي‌بينيم كه زندگي‌ها پوك‌تر…

يك كسي يك خانه‌ي بلندي مي‌ساخت، حضرت يك نگاهي كرد و فرمود: «رَفَعَ الطِّينَ وَ وَضَعَ الدِّين‌» (مستدرك/ج3/ص467) يعني گل‌ها را بالا برده، دينش را پايين آورده است. خيابان‌ها چهل متري و چهل و پنج متري و شصت متري شده است. روح‌ها كوچولو، كوچولو، كوچولو! روح تنگ شده، خيابان‌ها گشاد شده است. ساختمان بالا رفته، همت پايين آمده است. مي‌دانيد به مريم چه گفتند؟ گفتند: اين بچه‌ي تو حضرت عيسي از كجا پيدا شده است؟ تو پدرت خوب بود. (يا أُخْتَ هارُونَ ما كانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ ما كانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا)(مريم/28) تو پدرت خوب بود، مادرت هم خوب بود. اين بچه از كجاست؟ يعني چه؟ يعني نسبت زنا، به مريم دادند! مشكلات داشتند.

نقل شد كسي خدمت حضرت امام (ره) آمد. گفت: آقا فشار كار را ديگر نمي‌توانم. مي‌خواهم استعفا بدهم. امام فرمود: اگر بناست استعفا بدهند، من بايد استعفا بدهم. فشار كار من بيش از شماست. اگر الآن كسي از ما بپرسد بيشترين غصه را در كشور چه كسي مي‌خورد؟ مي‌گويم: مقام معظم رهبري! همه حوادث، همه خبرها، بنابراين نبايد انسان در خانه به خاطر خواهر شوهر، مادر شوهر، برادر زن، خواهر زن، پدر خانم، مادر خانم، فاميل‌ها، مثلاً زود تصميم بگيرد و چرا اينطور مي‌شود؟ پس اخلاق كجا رفته است؟

ما بايد تلخي‌ها را شيرين كنيم. من اينجا چند تا چيز نوشتم، ده تا راه نوشتم كه چه كنيم تلخي‌ها شيرين شود؟ تند تند مي‌خوانم.

2- توجه به سختي‌ها و مشكلات ديگران

1- اگر شما تلخي داريد، ديگران هم تلخي دارند. قرآن مي‌گويد: تير به شما خورد، به دشمنان هم تير خورد. درد داريد؟ مگر لشگر مخالف درد ندارد؟ (إِنْ تَكُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ كَما تَأْلَمُونَ وَ تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ ما لا يَرْجُونَ)(نساء/104) ما ويلچري داريم. مگر عراقي‌ها نداشتند. ما شهيد داريم، مگر آنها كشته نداشتند؟ منتهي ما براي رضاي خدا بود، آنها به خاطر اينكه صدام مي‌خواهد قهرمان عرب شود و قهرمان قادسيه شود. آنها به خاطر هوس صدام لت و پار شدند. امام هوس نداشت. امام فرمود: دفاع از كشور واجب است. ما خدا را داشتيم، آنها خدا را نداشتند. اگر تير به شما خورد، به آنها هم خورد. يعني مشكلات ديگران را هم ببين. اگر مشكلات ديگران را نگاه كنيم، مي‌بينيم مشكلات خودمان نسبتاً آسان‌تر است.

خدمت آيت‌الله العظمي بهجت بوديم، در همين فرودگاه مشهد يك مرتبه كه با هم صحبت مي‌كرديم، پيچيد به خودش، كمرش را خم كرد. گفتم: آقا طوري شد؟ گفت: دل دل! گفتم: زنگ بزنيم آژانس بيايد؟ گفت: نه. گفتم: الآن درد گرفت؟ گفت: نه! گفتم: كي درد مي‌كند؟ گفت: از چهل سال پيش. من خنده‌ام گرفت و شما چهل سال است درد دل داري؟ گفت: بله. گفتم: بالاخره حلش كن. گفت: من نگران هستم، به خدا بگويم: اين درد دل را بردارد، كه با آن آشنا هستم. چهل سال است با اين رفيق شديم. يعني اگر مشكلات ديگر را ببينيم، مشكل خودمان حل مي‌شود.

مكه يك نفر به من رسيد گفت: آقاي قرائتي! گفتم: چيه؟ گفت: گم شدم. گفتم: خوشا به حالت. تو تنها گم شدي. من با كاروان همه با هم گم شديم. (خنده حضار) خنديد و رفت. بنابراين اگر مي‌خواهيد تلخ‌ها شيرين شود، ديگران هم تلخي دارند. تو تنها كه نيستي. يك زن درد زاييدن دارد، اما به راحتي اين درد را قبول مي‌كند. مي‌بيند همه اين درد را كشيدند. كدام زن است كه نزاييده است. توجه به اينكه ديگران هم درد دارند.

3- تلخي‌ها، عامل غفلت زدايي

2- مشكلات باعث مي‌شود كه آدم به خدا پناه ببرد. ما خودمان چوب عود را مي‌سوزانيم كه بوي عطرش بلند شود. قرآن مي‌گويد: تو را مي‌سوزانم براي اينكه اشكت جاري شود. (فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاء لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ) (انعام/42) اگر هميشه زندگي در رفاه باشد، اشكت درنمي‌آيد. از خدا غافل مي‌شوي. زير پايت را داغ مي‌كنم كه بروي. چوب عود را مي‌سوزانم كه عطرش بلند شود.

3- تلخي‌ها تلخ است، اما در عوض انسان را ياد دردمندان مي‌اندازد. يكي از بركات روزه همين است. كه مي‌گويد: گرسنگي را بچش، تا بفهمي گرسنه‌ها چه مي‌كشند؟ «وَ اذْكُرُوا بِجُوعِكُمْ وَ عَطَشِكُمْ فِيهِ جُوعَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ عَطَشَه‌» (بحارالانوار/ج93/ص356) اگر تشنگي و گرسنگي به تو فشار آورد، ياد قيامت هم باش. اينكه انسان ياد دردمندان باشد.

4- تلخي‌ها انسان را به ابتكار مي‌اندازد. اگر صدام به ما حمله نمي‌كرد و جنگ هشت ساله نبود، ما ارتش و سپاه و بسيج‌مان اينقدر رشد علمي نداشت. وقتي بيماري هست، علم داروسازي پيدا مي‌شود. سرما كه هست وسيله‌ي گرمكن. گرما هست وسيله‌ي سرد كن. يعني هر مشكل و تلخي پيش مي‌آيد انسان را به فكر چاره مي‌اندازد و آن فكر چاره اختراع و ابتكار است. تمام پيشرفت‌هاي علمي به خاطر اين است كه ما در يك فشاري قرار گرفتيم. هر مشكلي براي فرد و جامعه پيش بيايد، اين مشكل مي‌تواند سبب… ليموترش دستت آمد، از همان ليموترش، ليمونات درست كن. اين تو هستي، دور نيانداز و بگو ترش است. نگو اين تلخي است. فكر كن از اين تلخي چه بهره‌اي مي‌تواني ببري. هنر اين است كه آدم از تلخي‌ها استفاه كند.

5- گاهي آدم اين سختي‌ها را مي‌بيند قدر نعمت‌ها را مي‌داند. شما داري در جاده مي‌روي، در جاده‌ي خاكي مي‌افتي. يك مدتي در خاك، چند كيلومتري مي‌روي، بعد تا مي‌رسي به آسفالت مي‌گويي: آه، «الْحَمْدُ لِلَّه‌»! يعني دو كيلومتر خاكي و چاله چوله‌هاي زمين خاكي باعث شد كه قدر آسفالت را داشته باشي. يك خال سياه، سياه است ولي باعث زينت صورت مي‌شود.

4- تلخي‌ها، كفاره گناهان در دنيا

6- بعضي تلخي‌ها كفاره‌ي گناهان است. روايات زيادي داريم كه بعضي افرادي كه تلخي دارند، اين يك خلافي كرده است، خدا مي‌خواهد به قيامت نكشد. در همين دنيا حالش را مي‌گيرد. كفاره‌ي گناهانش مي‌شود. اينها همه روايت است. بعضي وقت‌ها تلخي‌ها سبب دريافت پاداش است.

مثل يك كارمندي، كارگري كه مي‌گويند: دو ساعت اضافه بايست، مي‌خواهند يك اضافه كاري به او بدهند. عيال‌وار است مثلاً اين مدير اداره مي‌خواهد يك مبلغي به اين اضافه بدهد، مي‌گويد: شما يك دو ساعت اضافه‌كار بايست. يك خرده زودتر بيا، دو ساعت ديرتر برو. يك كار سختي را به او مي‌دهند كه يك مزد بيشتري به او بدهند. بعضي از سختي‌ها سبب پاداش است.

7- يكي از فايده‌هاي سختي‌ها اين است كه آدم دوستان و دشمنانش را مي‌شناسد. چه كسي دوستش است، چه كسي دشمنش است. دوستان واقعي چه كسي هستند؟ تمام آنهايي كه مي‌گفتند: قربانت برم. من هميشه ياد تو مي‌كنم. الآن شش ماه است هيچ خبري از آنها نيست. خيلي از آنها دروغ مي‌گويند. آدم دوستان واقعي‌اش را مي‌شناسد. خودش را هم مي‌شناسد. گاهي تا امتحان پيش نيايد، آدم خودش را هم نمي‌شناسد.

آن روزي كه سعودي‌ها چهارصد نفر از ايراني‌ها را شهيد كردند، يك نفر مي‌گفت: من ديدم آيت الله جوادي آملي هم در جمعيت است. از بالا هم سنگ پرتاب مي‌كنند. نگران شدم اين سنگ‌ها در سر هركسي بخورد، مي‌ميرد. گفتم: آيت الله جوادي آملي حيف است. من بروم پيش مرگش شوم. مي‌گفت: جلوي او رفتم. اما تا سنگ آمد، سرم را پس انداختم. ديدم كه من به قصد پيش مرگ رفتم اما در امتحان، «الْحَمْدُ لِلَّه‌» در سر ايشان هم نخورد. ولي ايشان مي‌گفت: من خودم را شناختم كه من دروغ مي‌گويم.

حديث داريم امام زمان كه ظهور كند يك عده از مسجدها مي‌آيند كه او را بكشند. مي‌گويد: بابا مگر شما نگفتيد: يا حجة ابن الحسن عجل علي ظهورك! خوب من آمدم. مي‌گويد: نه، تو بساط ما را بر هم زدي. البته «الْحَمْدُ لِلَّه‌» هيأت‌هاي عزاداري خيلي وفادار هستند، اما تك و تايي هم بي‌وفا بودند. وقتي به آنها مي‌گفتي: نماز عاشورا بخوان. مي‌گويد: بابا نماز چيه؟ دسته‌ام به هم مي‌خورد. يعني هيأتش برايش از نماز مهمتر بود. اين مهم است كه انسان خودش را هم امتحان كند.

5- تلخي‌ها در كنار شيريني‌ها

8- گاهي هم سختي‌ها شيرين است، ما تلخ مي‌دانيم. ببين بچه سر سفره حلوا را دوست دارد، ليموترش را دوست ندارد. و لذا حلوا را مي‌خورد، ليموترش را لب مي‌زند، پس مي‌زند. اما مادر بچه چه؟ مادر بچه سر سفره كه نگاه مي‌كند، حلوا و مربا كه شيرين است. ترشي و ليمو هردو برايش يكسان است… اينكه زينب كبري(س) فرمود: «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلا» (بحارالانوار/ج45/ص115) من همه را زيبا مي‌بينم. يعني نزد ما ترشي هم شيرين است. يعني ظرف ترشي و ظرف مربا، هردو در سفره زيباست. اما بچه مي‌گويد: ترشي را دور انداز، حلوا را بده بيايد. نزد مردان خدا تلخي‌ها هم شيرين است. آنها نمي‌گويند: ترش است. ظرف ترشي هم نزد مادر شيرين است.

9- با تلخي‌ها بايد پنجه نرم كنيم. خودمان را آماده كنيم، شعارمان اين باشد: شد، شد، نشد، نشد! اصرار كه حتماً از اين محله برويم. حتماً خانه‌ي فلان‌جا را اجاره كنيم. حتماً فلان رنگ پرده چطور باشد؟ سوغاتي چطور باشد؟ كي برويم، كي بياييم؟ كجا برويم؟ گير ندهيد. گير ندهيد، زندگي شيرين است.

6- اختلافات ميان همسران، امري طبيعي

حالا اگر ميان زن و شوهر اختلاف شد، چه كنيم؟ آيه‌ي 35 سوره‌‌ي نساء را من براي شما معنا كنم. بيست تا نكته در اين آيه است، به جاي اينكه اين برادر ما آيه را يكجا بخواند، كلمه به كلمه بخواند. قرآن مي‌گويد: اگر اختلاف پيدا شد، دادگاه نرويد. به قاضي مراجعه نكنيد. كدخدا منشي حل كنيد. اين آيه‌ را كه مي‌خواند، شما كلماتي را كه مي‌شناسيد با انگشت بشماريد. چون ان آيه 20 كلمه دارد. 15 تا را مي‌فهميد. ولو عربي هم بلد نباشيد. ده، پانزده موردش روشن است.

«وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما»، (خِفْتُمْ)را كه مي‌دانيد يعني چه؟ يعني خوف. (شِقاقَ) را هم مي‌دانيد. (شِقاقَ) يعني شكاف. شق القمر يعني چه؟ يعني ماه شكاف پيدا كرد. شقّه‌ي گوشت يعني چه؟ يعني گوشت شكاف پيدا كرد. پس (خِفتُم)يعني خوف داريد،(شِقاق)يعني شكاف. اگر نگران هستيد كه زن و شوهر، عروس و داماد با هم شكاف پيدا كنند، دادگاه نرويد. يك نفر از فاميل مرد، يك نفر از فاميل زن بيايند، كدخدا منشي بنشينند. مسأله را بررسي كنند. داوري كنند، اگر اين فاميل مرد و فاميل زن غرضشان اصلاح باشد، خدا در حرفشان اثر مي‌گذارد و بين اين دو تا را جوش مي‌دهد. جلوي شكاف را مي‌گيرد. اين دادگاه خانواده است.

«وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما» اگر خوف داريد بين عروس و داماد شكاف واقع شود. (فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ أَهْلِها)، حَكَم يعني داور. (حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ) يك فاميل، يك داور از فاميل مرد بيايد، (وَ حَكَماً مِنْ أَهْلِها) يك حَكَم از فاميل مرد، يك حَكَم از فاميل زن بيايند. (إِنْ يُريدا إِصْلاحاً) اگر اين دو داور اراده‌ي اصلاح داشته باشند، (يُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنَهُما) خدا بين عروس و دامادي كه نزديك بود شكاف بيفتد، (يُوَفِّقِ)يعني توفيق، يعني اينها را جوش مي‌دهد. (إِنَّ اللَّهَ كانَ عَليماً خَبيراً) خداوند عليم و خبير است.

حالا نكاتي كه اينجا هست، حالا بعضي‌هايش هم آخوندي است، حالا يك كلمه هم آخوندي بگويم. به يك كسي گفتند: سطح حرف‌هايت را پايين بياور. گفت: چرا من حرف‌هايم را پايين بياورم. مردم بالا بروند. امشب يك كلمه عربي ياد بگيريم. در عربي سه تا اگر داريم. اگرهايي كه حتماً مي‌شود. اينها را (اذا)مي‌گويند. مثلاً مي‌گوييم: (إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ) (تكوير/1)، (إِذَا) يعني قطعاً نور خورشيد گرفته مي‌شود. وقتي كه نور خورشيد گرفته شد، جاهايي كه حتماً مي‌شود، (اذا) مي‌گويند. گاهي اگرهايي است كه نمي‌شود. مي‌گويند: اگر ما به بچگي برگرديم. ديگر شما به بچگي برنمي‌گرديد. اينجا را (لو) مي‌گويند. پس اگر حتماً مي‌شود، (اذا) اگر حتماً نمي‌شود (لو). آنجا كه پنجاه پنجاه است، نه مي‌گويند: (لو)، نه مي‌گويند: (اذا) مي‌گويند: (اِن)، آيه نگفته: «وَ اذا خِفْتُمْ»، نگفته: «لو خِفتُم» بلكه گفته: (وَ إِنْ خِفْتُمْ). يعني بالاخره در خانه‌ها پنجاه، پنجاه هست. در همه‌ي خانه‌ها پنجاه درصد اين گلايه‌ها، شكايت‌ها هست. وحشت نكنيد. از اختلافات خانوادگي نهراسيد، در همه‌ي خانه‌ها هست.

7- وظيفه خويشاوندان در برابر اختلافات خانوادگي

«خِفْتُمْ» خوف، يعني تا خوف نيست، خاله وارسي نكنيد. برويم ببينيم چه شده؟ چه مي‌كنند؟ تلفن او را گوش بدهيم، ببينيم چه مي‌كنند؟ خاله وارسي نكنيد. به تو چه! جاسوسي ممنوع! دخالت در زندگي مردم ممنوع! يعني وارسي نكنيد، ناخنك نزنيد ببينيد چه كسي در خانه‌اش اشكال دارد يا نه؟ خاله‌وارسي، تجسس ممنوع. اما اگر نه، قصه يك طوري است كه دارد فتنه مي‌شود. آدم نگران است. از اين معلوم مي‌شود، شقاق هم خوف دارد. ببينيد اگر يك پشه در اتاق آمد، خوف ندارد. اما اگر يك مار آمد، خوف دارد. مي‌گويد: (وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ)يعني شقاق مار است. اختلاف زن و شوهرها مار است. خوف دارد، ساده نگيريد. (وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ) اختلاف زن و شوهر، جاي خوف است. قصه را جدي بگيريد. از اين معلوم مي‌شود، نگذاريد كارد به استخوان برسد. ديگر كار از كار گذشته است. (وَ إِنْ خِفْتُمْ) همين كه نگران هستيد، بلند شويد آشتي بدهيد. چون اگر كار از كار بگذرد، اگر جر بخورد، ديگر قابل بخيه نيست.

يكبار ديگر تا اينجا بخوانيد. (وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما). (بَيْنِهِما) يعني چه؟ يعني بين عروس و داماد. نگفته: بين «قومهما»، چون عروس برود فاميل‌هايش را خبر كند. داماد هم برود فاميل‌هايش را خبر كند، عوض (بينهما) بشود بين «قومهما»، بين «قبيلتهما»، بين «عشيرتهما»، (بينهما) همين كه عروس و داماد بين خودشان است، زود جمعش كنيد. نگذاريد فتنه گسترش پيدا كنيد. خوب حالا اگر نگران هستيم كه خانواده دارد بينشان شكاف واقع مي‌شود، چه كنيم؟ (فَابْعَثُوا) اين (فَابْعَثُوا) چه درونش است؟ در ادبيات عرب كلمه‌ي (فا) يعني فوري. نگو حالا باشد بعد. فوري بلند شويد. آشتي دادن ثوابي دارد، اوه… از همه‌ي نمازهاي مستحبي بيشتر، يعني عمري يك خانم زيارت عاشورا بخواند، يا يك عروس و داماد را با هم آشتي بدهد. ثواب آشتي دادن از همه‌ي زيارت‌هاي عاشورا، ختم انعام‌ها، از تمام نماز شب‌ها، از تمام روضه‌خواني‌ها ثوابش بيشتر است. مي‌فهمم چه مي‌گويم. در خانه‌ي امام رضا هستيم. در صحن هستيم. حديث داريم آشتي دادن دو مسلمان از تمام عبادت‌هاي مستحبي بيشتر ثواب دارد.

گاهي هم بايد پول خرج كرد. يكوقت يك دادستاني در جمهوري اسلامي بود. رفت كنار و يك دادستان ديگر آمد. در آن جلسه كه دو تا دادستان بود، من هم بودم. من سومي‌اش بودم. ديدم يكي از دادستان‌هاي قبلي به دادستان بعدي گفت: آقايي كه دادستان شدي. امام يك پولي به من داد، هيچكس هم خبر ندارد. گفت: اگر ديدي بين دو تا مسلمان سر يك مسأله‌ي مالي اختلاف است، پول بدهيد حل كنيد. به دادگاه و قاضي و اينها نكشيد. اين كار امام حديث است.

دو نفر شيعه با هم دعوا شد. مُفَضَّل اينها را آشتي داد. سر پول بود. با پول حل كرد. بعد گفت: فكر نكن پول براي من است. امام صادق(ع) يك پولي در اختيار من گذاشته و گفته: اگر ديديد بين دو مسلمان دعواست سر يك مبلغي، اين مبلغ را بده و حلش كن. چون گاهي وقت‌ها تا دادگاه و اينها برويم بيشتر خرج مي‌كنيم. پول تاكسي و وقتي كه تلف مي‌شود. گاهي سر يك مبلغ جزئي است، حلش كن.

8- اقدام داوران براي اصلاح و آشتي دادن

«بَعَثَ» چرا گفته است؟ مي‌گويد: (فَابْعَثُوا)، (بَعث) يعني برانگيختن. بعثت پيغمبر يعني پيغمبر مبعوث شد، يعني برانگيخت. چرا مي‌گويد: برانگيزيد؟ چون بعضي‌ها مي‌گويند: به تو چه؟ سري كه درد نمي‌كند، دستمال نمي‌بندند. اينها يكوقت همديگر را بوسيدند. حالا هم سيلي به هم بزنند. جاي بوس، سيلي هم هست. مي‌گويد: خيلي بي‌غيرت است، كسي كه اينطور فكر كند. تو غيرت نداري؟ (فَابْعَثُوا) برو (بَعَثَ)، برانگيز. تحريكش كن، بگو: دو تا مسلمان با هم اختلاف دارند، تو بي‌خيال هستي. نشسته‌اي قرآن مي‌خواني؟ واي بر حالت! قرآن مي‌گويد: (فاصلحوا)، برو اصلاح كن. آخر تو كه مي‌گويي: (فاصلحوا) عوض اينكه بخواني، برو عمل كن. ما قرآن مي‌خوانيم، عمل نمي‌كنيم. آشتي دادن، اگر هر خانواده‌اي يك كسي بلند شود، برويم ببينيم چيه؟ مشكل سر چيه؟ (فَابْعَثُوا) برانگيزيد.

بعد گفته: (حَكَماً) اين (حَكَماً) يعني چه؟ نگفته: «فَابْعَثُوا رَجُلاً» يك مرد! خيلي مردها، مرد هستند اما لياقت داوري ندارند. داور، حَكَم يعني داور. داور كسي است كه علم داشته باشد. تجربه داشته باشد. عدالت داشته باشد. محبوبيت داشته باشد. وگرنه همينطور در خيابان يك نفر بگويد: بيا، برو آشتي بدهيد. اين چه‌كاره است؟ بايد حَكَم باشد. يك آدم كيلويي نيست. گاهي بچه‌ها كيلويي هستند. مثلاً اين آقا هفت تا پسر دارد، هركدام صد كيلو، هفتصد كيلو پسر دارد. اما بابا در را مي‌زند، اين مي‌گويد: تو برو باز كن. او مي‌گويد: تو برو باز كن. يعني هفتصد كيلو ارزش ندارد. اين كيلويي است. كيلويي نيست بايد داور باشد. (فَابْعَثُوا حَكَماً) نگفته: «فَابْعَثُوا نفراً»، «فَابْعَثُوا رَجُلاً»، «فَابْعَثُوا احداً»، نه احداً، نه رَجُلاً، نه هيچي… بلكه چه؟ شما بگوييد. منفي را من مي‌گويم. مثبت را شما بگوييد. نگفته: «رجلاً»، نگفته: «احداً»، نگفته: «نفراً» گفته… با هم بگوييد. (حَكَماً) حَكَم يعني داور. داور كسي است كه علم، تجربه، سابقه، محبوبيت، عاقل باشد.

خوب اين (حَكَماً) باز يك نكته دارد. (فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ أَهْلِها) نگفته: «حَكَمَين» نگفته: «فابعثوا حُكام» يكي بس است. يعني شورش را درنياور. ما برويم يك گردان آدم انتخاب كنيم. او هم يك گردان، گردان، اين خود تشكيل گردان نهارشان چه مي‌شود؟ پذيرايي‌شان چه مي‌شود؟ يكي از اين و يكي از آن. بس است! يكي بس است.

دقت كنيد. زن و مرد در اينجا حقوق مساوي دارند. نگفته: مرد دو تا، زن يكي. «حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ» يعني زن و مرد حقوق مساوي دارند. حالا فايده‌اش چيست؟ پنج امتياز دارد. 1- اگر من و خانمم دعوا كرديم يك داور از فاميل آنها و يك داور از فاميل ما آمدند. اول اينكه دادگاه سريع تشكيل مي‌شود. يعني من و خانمم ساعت هشت مشكل دار شديم، ساعت نه دادگاه تشكيل مي‌شود. نه عصري، نه شب. يعني قبل از 24 ساعت دادگاه تشكيل مي‌شود. يعني دو داور جمع مي‌شوند ببينند مسأله چيه؟ ولي اداره‌ها چي؟ خدا شهيد هاشمي‌نژاد را رحمت كند. نمي‌دانم يك كتابي داشت، دكتر و پير، يك قصه‌اي نقل مي‌كرد كه زمان شاه، و البته در جمهوري اسلامي همينطور هست. بعضي عيب‌هاي زمان شاه را هنوز ما داريم. مي‌گفت: زمان شاه يك كسي به دادگاه شكايت كرد، كه اين همسايه برف‌هايش را در زمستان به خانه‌ي ما ريخته است. تا اين پرونده رفت، وسط مرداد قانون آمد كه برود برف‌هايش را بردارد بيرون كند. (خنده حضار) گفت: خيلي خوب برف‌ها آب شد!

الآن هم اگر كار به دادگستري بكشد، زن و شوهر ساعت هشت دعوايشان شده، ممكن است شش ماه ديگر نوبتشان شود. اگر نگويم شش سال ديگر! فايده‌ي داوري چيه؟ 1- سريع دادگاه تشكيل شود.

2- مجاني، دو داور فوقش خوب بخورند يك كيلو ميوه مي‌خورند. مجاني است. فوري، مجاني.

3- آبروريزي ندارد، كسي نمي‌فهمد. (حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ)، يعني داور از فاميل مرد، داور از فاميل زن. فاميل آبروي فاميل را نمي‌برد. غير از زن و شوهر شوشتري است كه نزد قاضي‌ه بيرجندي مي‌روند. زن و شوهر بيرجندي نزد قاضي مراغه مي‌روند. همه مي‌فهمند. پس 1- كسي نمي‌فهمد. 2- ارزان است. 3- زود دادگاه تشكيل مي‌شود. 4- فاميل دلش مي‌سوزد. چون دلش مي‌سوزد، آن سوز دلش هم در حرف‌هايش اثر مي‌گذارد.

من اين را يكبار ديگر هم گفتم. تحقيقي كردند پزشك‌ها كه اگر كسي با اشتها غذا بخورد، شما نگاهش كني، شما هم گرسنه‌ات مي‌شود. يعني اگر كسي با اشتها غذا بخورد، نگاهش كني، شما هم دهانت پر از آب مي‌شود. اما يك كسي فيلم بازي مي‌كند. شما نگاهش كني گرسنه‌ات نمي‌شود. آن سوز درونش در حرفش هم اثر دارد. اين هم اثر، سرعت، يكي هم دقت.

فاميل اخلاق فاميل را مي‌داند. مي‌گويد: ببين، اين را از بچگي مي‌شناسم. اين حساسيت دارد، روي يك كلمه حساس است. (يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُم‌) (بقره/146) فاميل، فاميل را مي‌شناسد. قاضي مراغه كه نمي‌داند زن و شوهر بيرجندي چه خصوصيات اخلاقي دارند. پس 1- سرعت، 2- دقت 3- بي‌خرج 4- بي آبروريزي 5- با سوز. آخر ما با داشتن قرآن چرا داگاه مي‌رويم؟

مادر غذاي لذيذ تهيه كند، بچه رستوران برود و غذاي مسموم بخورد. حيف نيست؟ زباني كه مي‌تواني با خدا حرف بزني، با غير خدا حرف بزني، حيف نيست. نمي‌خواهي پنج دقيقه با خدا صحبت كني؟ حيفت نيست نماز نمي‌خواني؟ در اين همه رفيق نمي‌خواهي يكي از رفيق‌هايت يك اسلام شناس باشد. ميانگين هركسي بين پنجاه تا صد تا رفيق دارد. در اين پنجاه، صد نفر يك اسلام شناس نبايد رفيق تو باشد. دم بزنگاه يك تلفنش كني، يك مشكلي از او بپرسي. شبهاتي كه در ذهنت مي‌كنند حل شود. حيف نيست…

«إِنْ يُريدا» اراده، يعني قصد جدي، حالا يك جلسه‌اي تشكيل مي‌دهيم، شد شد، نشد نشد. مي‌گويد: نه، قصد جدي كنيد. به قصد جدي برو. (يُريدا إِصْلاحاً) يعني چه؟ يعني(حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ) نگويد، من مي‌روم، به نفع (اهله) مي‌كشم، (اهلها) بگويد: من هم به نفع خانم مي‌روم. آنوقت مي‌شود او مي‌كشيد و من مي‌كشيدم.

الآن كه در داگاه وكيل مي‌گيريم، مي‌گوييم: اين چند ميليون، اين مبلغ را بگير، برو به نفع ما بكش. رقيب ما هم يك پول مي‌دهد، وكيل مي‌گيرد مي‌گويد: تو هم برو به نفع من بكش. مي‌شود او مي‌كشيد و من مي‌كشيدم. اينجا وكيل اگر دين نداشته باشد، دين فروشي مي‌كند. مي‌گويد: مبلغي گرفتم بروم به نفع اين كار كنم. هرچه بادا باد. وكيل وظيفه‌اش اين است كه (يُريدا اِصلاحاً) وظيفه‌اش اصلاح باشد. نگويد: من طرفدار مرد هستم. به نفع مرد! ا هم بگويد: من طرفدار زن هستم، به نفع زن!

يك خانمي نماينده‌ي مجلس شده بود، يكي از علما به او گفت: آمدي مجلس چه كني؟ گفت: ما آمديم از حقوق زنان دفاع كنيم. گفت: ببخشيد، مگر ما آمديم از حقوق مردان دفاع كنيم؟ اينجا مجلس شوراي اسلامي است. زن هم بايد در آن باشد. خيلي خوب زن باشد. براي اينكه يك سري از حرف‌ها را زن‌ها ممكن است تخصصشان بيشتر باشد. يك سري مسائل را زن‌ها واردتر هستند. بگو: براي مسائلي مي‌آييم كه ما تخصص‌مان از شما مردها بيشتر است. او حرف زد، حرف درستي است. اما نگويد: مي‌خواهيم دفاع كنيم. مگر اينجا جنگ است؟ مگر ما… تازه شما ده زن چطور حريف 270 مرد مي‌شويد؟ كلمه‌ي دفاع نگو. بگو در مجلس يك كميسيون‌هايي هست، يك مسائلي است كه زن‌ها تخصص‌شان، حرفشان كارشناسانه‌تر است. اين حرف منطقي است. براي كارشناسي، نه براي دفاع. كشتي كه نيامديم. (يُريدا اِصلاحاً)

بعد مي‌گويد: اگر نيتت خوب باشد، (يُوَفِّقِ اللَّهُ) خيلي تا به حال اين را از من پرسيدند. شايد صد بار، هزار بار نمي‌دانم. بسيار بسيار از ما پرسيدند كه آقاي قرائتي چه كنيم كه خدا توفيقمان بدهد؟ قرآن مي‌گويد: اگر مي‌خواهي خدا توفيقت بدهد، نيتت را درست كن. (إِنْ يُريدا إِصْلاحاً يُوَفِّق‌)اگر نيتت اصلاح باشد، خدا جوش مي‌دهد. بعد هم (يُوَفِّقِ اللَّه‌) خدا جوش مي‌دهد. نگو: ريش سفيدي من، روانشناسي من، آيت اللهي من، من من نگو. خدا جوش داد. همه تأثير حرف‌هايمان دست خداست.

خود بنده يكجايي يك حرفي زدم به قدري مردم گريه كردند، گفتم: عجب حرف مفيدي، چطور اشك ريختند! با آنكه من بلد نيستم روضه بخوانم. ولي چه حالي پيدا كردند. همين حرف را جاي ديگر گفتم، ديدم مي‌خندند. ديدم اِ… آقا، تو همان قرائتي هستي. همان لب، همان چانه، همان كلمات، خدا مي‌خواهد بگويد: قرائتي دست تو نيست. (وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَ أَبْكى‌) (نجم/43) (هو) را گفته، نگفته (وَ أَنَّهُ أَضْحَكَ وَ أَبْكى)، (هو) يعني خود خود خود خود خودش! يعني تو كاره‌اي نيستي. خدا جوش مي‌دهد. وگرنه شخص پيغمبر، بودجه‌ي كره‌ي زمين را هم خرج كند، نمي‌تواند آشتي دهد (ما أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِم‌) (انفال/63) اگر آشتي دادي، نگو: من آشتي دادم. بگو: خدا آشتي داد. (يُوَفِّقِ اللَّهُ) بگو خدا جوش داد، نگو من جوش دادم. خلاصه‌ي بحث امشب اين است كه:

1- در خانه‌ها، عروس و دامادها و زن و شوهرها! در خانه‌ها از فتنه‌ها نترسيد. نه (لو) نه (اذا)، (اِن) اختلاف پيش مي‌آيد. 2- اختلاف پيش آمد، با تلخي‌ها صبر كنيد. (إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرا) سختي‌ها آسان مي‌شود. سختي 12 بار در قرآن آمده و آساني 36 بار. 3- اگر كادر به استخوان رسيد، فاميل‌ها بيايند آشتي كنند. از ختم انعام و نماز مستحب و روزه مستحب و زيارت عاشورا ثواب آشتي دادن بيشتر است. گاهي آشتي داد بايد پول هم خرج كند. فاميل‌هاي پولدار را بگويد، بگويد: شما هم يك خرده مايه بگذار و اين فتنه را بخوابان. اين كار، كار امام صادق است، شاگرد امام صادق حضرت امام بنيان‌گذار جمهوري اسلامي است. گاهي بايد با پول حل كرد. به دادگاه بيرون مراجعه نكنيد، كدخدا منشي باشد. فتنه را گسترش ندهيد، از عروس به فاميل عروس، از داماد به فاميل داماد، خودتان درون گروهي حل كنيد. زن يك داور، مرد هم يك داور، داورها هم هيأتي و گرداني نكنيد. داور اگر نزديك شد، ارزان مي‌شود، سريع مي‌شود. آبروريزي هم ندارد، زود هم جوش مي‌آيد. داور هم اگر موفق شد آشتي داد، نگويد: من! بگويد: خدا.

اين بحث امشب، خدايا همه‌ي اختلافات و شقاق‌ها و همه‌ي تلخي‌هاي ما را تبديل به شيريني بفرما. چه خوب خانه‌ي امام رضا و سر سفره‌ي قرآن. هركدام مسافر هستيد در شهرتان، به عالم شهر بگوييد: به جاي سخنراني و خواب و شعر و قصه، قرآن و نهج‌البلاغه را روي منبر بگويد. به اميد اينكه ما يك تحول عظيمي در تبليغات مسجدها راه بياندازيم. مسجدها به جاي خواب و شعر و قصه، قرآن و نهج‌البلاغه مطرح شود. خواب و قصه هم كنارش، دو مثقال، سه مثقال، طوري نيست. اما نه اينكه خواب و قصه‌اش يك كيلو و حديث و قرآنش يك سير.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1954
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست