responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1900

موضوع بحث: شهيد و شهادت، شب قدر

تاريخ: 07/03/65

بسم الله الرحمن الرحيم

به مناسبت شهادت آقا اميرالمؤمنين و ضربت خوردن ايشان بحثي كه امروز مطرح مي‌شود، بحث شهادت است. گرچه به مناسبت اين چند سال جنگ و جبهه و شهيد شدن عزيزان، كم و بيش افرادي كه در مجالس ختم شهدا رفته‌اند و بحث‌هايي راجع به شهيد و شهادت شنيده‌اند. رزمنده‌ها هم كه مقام شهداء را مي‌دانند، اما باز هم جا براي حرف زدن و بيان مطالب در اين زمينه زياد است. مطالبي را كه در نظر گرفته‌ام تا بگويم، مسأله مقام شهيد و شهادت در طول تاريخ و روحيه شهادت طلبي است، گرچه انسان شهيد نشود. ما افرادي داريم كه شهيد نشدند اما روحيه شهادت طلبي دارند و اين ارزش دارد گرچه شهيد نشوند و كساني كه شهيد نشدند اما با شهدا همراه هستند، خدا به آن‌ها ثواب شهيد مي‌دهد و شهدايي خط شكن هستند و در صف اول قرار گرفته‌اند. اسلام براي اين‌ها مطالبي دارد. البته عوامل موفقيت يك مكتب و تفسيري از «فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ»(خصائص‌‌الأئمة، ص‌63) را نيز مي‌خواهم در اين جلسه به صورت خيلي فشرده عرض كنم.

1- شهيد و شهادت

مسأله شهادت فقط مربوط به دين اسلام نيست. الان ما در جبهه افراد مسيحي و ارمني داريم. در انجيل، كتاب مذهبي مسيحي‌ها، در انجيل متّاء، باب — آيه — از قول حضرت عيسي نقل مي‌كنند. خيال نكنيد من آمدم تا شما راحت بخوريد و بخوانيد. بلكه آمدم كه سالم زندگي كنيد؟ آمدم تا با شمشير دست به اصلاح بزنم. يا در انجيل لوقاء باب — آيه– از آيه– تا آيه– همين مسأله را مطرح مي‌كنند كه حضرت عيسي هم مسأله شهادت را مطرح كرده است. حالا من مطالبي را خدمت شما عرض مي‌كنم.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): «مَا مِنْ قَطْرَةٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ قَطْرَةِ دَمٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ»(كافى، ج‌5، ص‌53) محبوبترين چيزها نزد خدا قطره خون شهيداست. در حديث ديگر فرمود: «فَوْقَ كُلِّ ذِي بِرٍّ بِرٌّ حَتَّى يُقْتَلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَإِذَا قُتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَيْسَ فَوْقَهُ بِرٌّ»(كافى، ج‌5، ص‌53) از هرخوبي، بهتري هست، مگر شهادت كه همينكه شهيد شد بالاتر از آن چيزي نيست. بعضي مي‌گويند حالا دوست داريم كار كنيم و بعد اگر شهيد شديم طوري نيست. بعضي چنين تصوراتي دارند.

2- مقام شهيد

يكي از شهداي بزرگوار كه امام جمعه موقت اصفهان بود «حاج آقا حسن بهشتي» بود كه روز بيست و يكم ماه رمضان در خانه‌اش رفتم. با يك بچه 3 ساله كوچك، پشت در خانه او را شهيد كردند. او از اقوام شهيد مظلوم، دكتر بهشتي هم بودند. جوان و مردي فاضل و محترم بود. ايشان چنين مي‌گفت كه من دوست دارم فعلاً كار كنم و در پيري شهيد شوم. شهادت براي وقت ديگر باشد. حالا وقت كار است. بعد كه ايشان را شهيد مي‌كنند، به خواب برادرش مي‌آيد. برادرش به منزل ما آمد و پيغام داد و گفت: داداش من پيغام داد كه بگويم بيخود آرزويم بود كه مي‌خواهم كار كنم و در پيري شهيد شوم. شهادت مقامي است كه خداوند تمام آرزوهايي را كه داري، با آن به تو مي‌دهد. اينطور نيست كه اگر بوديم چهار تاسخنراني بيشتر مي‌كرديم و دو تا جزوه بيشتر مي‌نوشتيم، ثواب بيش‌تري مي‌برديم. من اشتباه فكرمي كردم. ايشان اين مسئله را فرمود.
حديث مي‌فرمايد: ديگر بالاتر از شهادت تصوري نمي‌شود. پيغمبر فرمود: «سه گروه در روز قيامت شفاعت مي‌كنند، انبيا و علماء و شهدا» شهيد در روز قيامت ديگران را شفاعت مي‌كند و حديث داريم كه اولين كسي كه وارد بهشت مي‌شود شهيد است و تمام گناهان شهيد را خدا مي‌بخشد و فقط يك مسأله مي‌ماند و آن مسأله بدهكاري و مال مردم است اگر به مردم بدهكاري، بايد بدهي را داد. يعني اگر شهيد طلبكار دارد. بايد از ارثش يا دوستانش، طلب او رابدهد. طلب را بايد داد و جزء آن، خدا تمام لغزش‌ها را مي‌بخشد و مساله قبر و فشار و عذاب قبر و ديگر مراحل از شهيد برداشته مي‌شود.
اگر كسي مي‌خواهد بداند شهيد كيست و شهادت چه مقامي است، همين جمله: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ» را تحليل كند. حضرت علي خيلي فضيلت داشت اما در هيچ يك نگفت من رستگار شدم. مثلاً اولين نفري كه به پيغمبر ايمان آورد حضرت علي(ع) بود. ولي نگفت: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ» به خداي كعبه رستگارم شدم. از لحاظ كميت و كيفيت و زمان اولين كسي بود كه به پيغمبر ايمان آورد. «قَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ»(أمالى طوسى، ص‌471) آيات زيادي در قرآن درباره حضرت علي(ع) نازل شده است. اما او نگفت: «فُزْتُ» رستگار شدم كه اين آيه در عظمت من نازل شد. فرشته فرياد زد: «لَا فَتَى إِلَّا عَلِيٌّ لَا سَيْفَ إِلَّا ذُو الْفَقَارِ»(بحارالأنوار، ج‌21، ص‌40) در جنگ چنان مي‌جنگيد كه در زمين و آسمان صدايي بلند شد كه مرد و جوانمرد علي است و شمشير، شمشير علي است. با اين عظمت ولي حضرت علي نفرمود رستگار شدم. شبي كه پيغمبر هجرت كرد تا به مدينه بيايد، حضرت علي سر جايش خوابيد. كه اگر تروريست‌ها ريختند حضرت علي را بكشند. لحاف را كنار انداختند و ديدند حضرت علي است جاي پيغمبر خوابيد تا او سالم بماند اما در آن لحظات هم نگفت: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ» خيلي مهم است. حضرت علي در ركوع بود فقيري به مسجد آمد و هر چه التماس كرد، كسي به او جواب نداد. خدايا شاهد باش كه من فقير آمدم درمسجد رسول خدا و هيچ كس به من كمك نكرد. حضرت علي همينطور كه در ركوع بود اشاره كرد كه اين انگشتر را بگير! يعني در ركوع انگشتر را به او داد. فقير آمد و انگشتر را گرفت و آيه نازل شد كه ولي و رهبر شما همان كسي است كه در ركوع انگشتر داد. آيه كه نازل شد دويدند وآمدند تا ببيند چه كسي در ركوع انگشتر داده است. دويدند و به مسجد آمدند تا ببينند و ديدند حضرت علي است ولي نگفت: «فُزْتُ»
خدا علامه اميني را رحمت كند. پنجاه حديث داريم كه حضرت رسول فرمود: علي برادرمن است، من هم برادر علي هستم ولي او در هيچ جا نگفت: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ» بقدري پيغمبر علي را دوست داشت كه يك روز حضرت علي آمد و خدمت پيغمبر نشسته بود. عرق كرده بود. حالا يا دويده بود و خسته بود. وقتي نشست و پيغمبر ديد عرق بر پيشاني علي نشسته است. حضرت رسول دست به پيشاني علي (ع) ماليد. حديثش در بحار، جلد43 است. و عرق پيشاني او را گرفت و به عنوان تبرك به خودش ماليد و بعد عرق خودش را گرفت و به پيشاني علي ماليد. عاليترين صدق و صفا و عاليترين محبت و مودت را پيغمبر نسبت به علي داشت. اما علي نگفت: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ» نگفت رستگار شدم. اصحاب پيغمبر دور مسجد خانه ساخته بودند و هر خانه‌اي به مسجد در گذاشته بودند. پيغمبرفرمود: همه درهايي كه رو به مسجد باز است ببندند جز در خانه علي(ع) «سَدَّ الْأَبْوَابَ إِلَّا بَابَهُ»(إقبال‌‌الأعمال، ص‌296) همه درها بسته شد و در خانه امير المومنين باز بود. اما نگفت: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ» چه افتخاري كه من از خانه حق ورود به مسجد داشتم. حضرت علي پدر يازده امام است. نگفت: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ» شوهر حضرت زهراست، اما چنين نگفته، بت‌هاي كعبه را علي از كعبه پايين ريخت ولي نگفت: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ» در جنگ خندق چنان شمشير زد كه گفتند يك شمشير علي در خندق از عبادت جن و انس ارزش بيشتري داشت. چون در آنجا اگر اسلام شكست مي‌خورد، براي هميشه شكست مي‌خورد و سه حزب كفار يعني حزب يهود، حزب بت پرست و مشرك باهم شركت كرده بودند. سه حزب شريك شده بودند و لذا جنگ خندق دو اسم دارد. هم مي‌گويند جنگ خندق چون مسلمانان دور مدينه خندق كردند و هم مي‌گويند جنگ احزاب چون سه حزب درآن شركت داشتند. (جنگ احزاب و خندق يكي است.) عمرو آمد و گفت: كيست به ميدان ‌آيد. همه رنگ باختند جزعلي و حضرت علي بود كه رفت و بالاخره قهرمان آن زمان را كشت و آمد كه يك ضربت علي درآن روز به اندازه عبادت جن و انس ارزش دارد اما با آن ضربه‌ها نگفت: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ» به خداي كعبه رستگار شدم. هزار باب علم بر علي گشوده شد. نگفت: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ» اما همين كه صبح نوزدهم شمشير بر فرقش خورد و خون روي صورتش ريخت تا خون ريخته شد و صورت مباركش به خون آغشته شد، فرمود: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ»
اي خانواده‌هاي شهدا! ما كه نمي‌فهميم شهادت چيست و نمي‌دانيم! اما چيزي است كه حضرت علي مي‌فرمايد: حاضرم هزار بار شهيد شوم اما حاضر نيستم يكبار در رختخواب بميرم. بالاخره ما كه بايد برويم. طوري برويم كه بمانيم. اگر هم شهيد نشويم مي‌ميريم. هزارها آدم بودند كه شهيد نشدند و تصادف كردند. برق آن‌ها را گرفت. مريض شدند و مردند. در عمل جراحي از دنيا رفتند. افراد زيادي داشتيم شهيد نشدند ولي بالاخره از دنيا رفتند و هيچ كس نمي‌ماند. منتهي آن دري كه شهدا مي‌روند، در خاصي است.

3- خاطره‌اي از شهيد مطهري براي شهادت

از دو نفر از فضلا نقل شد كه داشتيم قم درس مي‌خوانديم. كسي به ما گفت: شيخ مرتضي اينجا درس نهج البلاغه مي‌گويد. (مراد شيخ مرتضي مطهري بود، و زمان حدوداً سي سال پيش است.) گفتند: برويم پاي درس نهج البلاغه مطهري بنشينيم. مي‌گفت: تصادفاً آن روزي كه ما رفتيم ايشان خطبه جهاد در نهج البلاغه را درس مي‌داد كه اميرالمومنين مي‌فرمايد: جهاد راهي است كه خدا قسمت هر كس نمي‌كند و فقط خدا قسمت اوليا خود مي‌كند. «بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّةِ أَوْلِيَائِهِ»(نهج‌‌البلاغه، خطبه 27) يعني اين راه را فقط براي كساني قرار مي‌دهد كه دوستشان دارد. آن‌هايي را كه خاطرشان را خيلي مي‌خواهد. مي‌گويد: خوب شما از اين در برويد. بعد مي‌گويد شهيد مطهري همين طور كه نهج البلاغه در دستش بود، فرمود: نهج البلاغه‌ها را ببنديد. نمي‌دانم شما نماز شب مي‌خوانيد يا نمي‌خوانيد، ولي تقاضا مي‌كنم امشب همه شما نماز شب بخوانيد. و من هم نماز شب مي‌خوانم. من همه شما را دعا مي‌كنم. شما هم مرا دعا كنيد. منتهي من دلم مي‌خواهد مرا اينطور دعا كنيد. گفت: «دعا كنيد من در رختخواب نميرم. من مي‌خواهم شهيد شوم. » سي سال پيش چنين مي‌گويد. اين توفيقي بسيار عالي است.
مرحوم اشرفي شصت سال نمازشبش تعطيل نمي‌شود و آرزويش شهادت است. حالا مهم هم نيست انسان شهيد شود. اينها هم كه به جبهه مي‌روند، خدا از آن‌ها تعريف مي‌كند ولو شهيد نشوند. مهم روحيه شهادت طلبي است. قرآن مي‌فرمايد: (إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‌ مِنَ الْمُؤْمِنينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقاتِلُونَ في‌ سَبيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُون) (توبه /111) يعني خدا جان و مال از كساني كه رزمنده هستند مي‌خرد. چه شهيد شوند. چه در عمليات‌ها شركت كرده اما شهيد نشده باشند. خداوند به او هم مقام شهادت مي‌دهد چون قرآن نمي‌گويد: اگر شهيد شدي جانت را مي‌خرم. چه « يُقْتَلُون» يعني شهيد بشوند و چه «يَقْتُلُونَ» يعني دشمن را بكشند. اگر هم دشمن را بكشي گرچه شهيد نشوي همين شركت تو در جبهه ارزش است «يَقْتُلُونَ» يعني به جبهه برو گرچه شهيد نشوي و در عمليات شركت كن. شهيد هم نشوي ارزش دارد چون «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى» از كساني كه «فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُون». خون بدهي و خون كفر را بريزي، هردو ارزش است. پيغمبر فرمود: «مَنْ طَلَبَ الشَّهَادَةَ صَادِقاً أُعْطِيَهَا وَ لَوْ لَمْ تُصِبْهُ»(عوالي‌‌اللآلي، ج‌1، ص‌101) مرحوم مطهري سي سال پيش گفت امشب بياييد دعا كنيد كه شهيد شويم. نمي‌خواهم بگويم همه شما شهيد مي‌شويد اما همه شما آرزوي شهادت داشته باشيد. نمي‌خواهم بگويم همه شما مسجد بسازيد. ولي دل همه شما براي مسجد بتپد. نمي‌گويم همه افطاري بدهيد. همه در خط دادن افطاري باشيد. لازم نيست همه طلبه شوند وهمه عالم شوند، مهم اين است كه در آن راه باشند. شما مي‌توانيد در ايمان تمام كفاري كه در آينده به وعده قرآن زير پرچم اسلام مي‌آيند، شريك شويد. چون قرآن وعده داده است كه همه دنيا زير پرچم اسلام در خواهند آمد و همه كفار مسلمان خواهند شد. شما امشب دعا كن و بگو خدا شما را در ايمان كفار روي كره زمين شريك كند. مهم نيست موفق شوي به فلان كشور كه همه كافر هستند بروي و همه را مسلمان كني، اما اين در فكرت باشد. ما همه ثواب‌ها را نمي‌توانيم با عمل بدست بياوريم. اما بايد ديد و نيت ما همه باشد.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): «نِيَّةُ الْمُؤْمِنِ خَيْرٌ مِنْ عَمَلِهِ»(كافى، ج‌2، ص‌84) معنايش اينست كه آدم هرچه هم دست و پا بزند. . . خانه شما چقدر جا دارد؟ خانه شما بيست نفر بيشتر نمي‌گيرد و به بيست نفر بيشتر نمي‌تواني افطاري بدهي! اما اگر بگويي‌اي كاش قدرت داشتم و به همه روزه داران افطاري مي‌دادم، گويي كه تمام روزه داران را افطار داده‌اي، يعني مهم اين است كه در خط افطار دادن باشيم. گرچه اصلاً پول نداشته باشيم تا افطاري بدهيم. اصلاً خانواده مريض بود. پول نداشتيم. مشكلاتي داشتيم. اصلاً ممكن است به يك نفر هم افطاري ندهي. اما ثواب افطاري دادن همه روزه دارها را داشته باشي. آدم همينكه در فكرش باشد، كافي است. قرآن مي‌فرمايد: اگر شما يك نفر را هدايت كنيد، مثل اين است كه همه مردم كره زمين را هدايت كرده باشيد. آدم كه نمي‌تواند همه مردم كره زمين را هدايت كند. اما دلش اگر بسوزد. الان درس‌ها تعطيل مي‌شود. بعضي از جوان‌هاي عزيز بخاطر اينكه در جبهه بوده‌اند، تجديد شده‌اند، از درس عقب افتاده‌اند. شما كه دبير و فرهنگي هستي، شاگرد اول دبيرستان و دانشگاه هستي، روزي يك ساعت با آن جواني كه جبهه رفته و از درس عقب افتاده است كار كن. شما هم ثواب جبهه او را خواهي داشت. همه ما همه كار نمي‌توانيم بكنيم، اما دل ما بايد براي آن كار بتپد.

4- مقام شهادت در مكتب اهل بيت

اميرالمومنين(ع) در نامه‌اي كه به مالك اشتر مي‌نويسد، مي‌گويد: اميداوارم خدا براي تو سعادت و شهادت را مقدر گرداند: «وَ أَنْ يَخْتِمَ لِي وَ لَكَ بِالسَّعَادَةِ وَ الشَّهَادَةِ»(نهج‌‌البلاغه، نامه 53) حضرت علي مالك اشتر را خيلي دوست دارد. مي‌گويد: اميدوارم خدا برايت سعادت و شهادت رقم بزند. يعني به او كه دوستش دارد مي‌گويد: ان شاءالله در رختخواب نميري.
دعاي ماه مبارك رمضان را بخوانم. امام صادق(ع) مي‌فرمايد: «واسألك» نكند كه عمر انسان تمام شود، اما در پايان بد بميرد! بي دين بميرد! در خط باطل بميرد! امام صادق در دعا مي‌فرمايد: «وَ أَسْأَلُكَ أَنْ تَجْعَلَ وَفَاتِي قَتْلًا فِي سَبِيلِك»(كافى، ج‌4، ص‌74) خدايا من امام صادق در شب ماه رمضان از تو مي‌خواهم وقتي بناست عمرم تمام شود، وفاتم را شهادت قرار بده. باز داريم علي(ع) در جاي ديگرمي گويد: «اللَّهُمَّ ارْزُقْهُ الشَّهَادَةَ فِي سَبِيلِكَ»(بحارالانوار، ،ج32،ص‌403) خدايا توفيق به او بده كه تا در راه تو شهيد شود. عجب! اميرالمومنين هركس را خيلي دوست دارد مي‌گويد اميدوارم در رختخواب نميري. و پيغمبر فرمود: و اين بدان معناست كه در شهدا هم رده بندي هست و همه در يك مرتبه نيستند. مهمترين شهدا آن‌ها هستند كه خط شكن هستند. آن‌ها به ديگران جرأت مي‌دهند. كارساز و راه ساز هستند. حضرت علي(ع) ضربت خورد و شهيد شد و ما بايد افتخار كنيم كه كشور ايران كشور علي ابن ابيطالب است و ما شيعه علي ابن ابيطالب هستيم.
در پايان خاطره ناب و مهم و شيريني از علامه اميني صاحب كتاب الغدير دارم كه برايتان نقل ميكنم. ايشان يازده جلد كتاب نوشته بنام الغدير كه از مهمترين و بهترين كتاب‌هايي است كه درباره تاريخ اسلام و معرفي خطوط حق و باطل نوشته شده است. دقت كنيد!

5- خاطره‌اي از علامه اميني درباره توسل

علامه اميني مي‌گويد: وارد جلسه‌اي شدم. سالن با عظمتي بود و تمام دانشمندان نشسته بودند. وقتي من وارد شدم به من اعتنا نكردند. من همان لب در روي كفش‌هايم نشستم. يك پسر وارد اتاق شد. همه را نگاه كرد. تا نگاهش به من افتاد. (چون عمامه روحانيون شيعه متفاوت است و بقيه دانشمندان يا عمامه ندارند يا به شكلي ديگر است) اين پسر كمي به من كه تنها روحاني شيعه آنجا بودم نگاه كرد و گفت: «هذا هو» اين اوست. گفتند: نه! بچه بيرون رفت. علامه اميني مي‌گويد: من ترسيدم. جلسه‌اي با عظمت در بغداد. در سالني بزرگ كه تماماً دانشمندان نشسته بودند. اين بچه آمد و آنطور كه شد. گفتم: مي‌شود بفرماييد اين بچه چه مي‌گفت؟ گفتند: نه چيزي نيست. گفتم: خواهش مي‌كنم بگوييد. گفتند: در خانه زني است كه مرض حمله دارد و گاهي قش مي‌كند. زماني يك روحاني يك دعا نوشت و به خاطر دعاي او اين مرض از او دور شد. حالا آن دعا گم شده است واين زن باز قش مي‌كند. اين بچه آمد. به شما كه نگاه كرد گفت: آيا همان دعا نويس اوست. گفتيم: نه! ايشان گفته بود: چرا من دعا مي‌نويسم و خوب مي‌شود. (علامه اميني مي‌گفت كه در تاريخ و تفسير وارد بودم. تنها چيزي كه بلد نبودم اين بود كه چه دعايي براي چه كاري خوب است؟) گفتند: خوب مي‌شود؟ گفتم: بله. كاغذ بدهيد. روي كاغذ بسم الله نوشتم و بعد همينطور يك آيه قرآن نوشتم. مي‌گفت: همين كه دعا را بردند. اَبا كه همينطور روي دوشم بود را جلوي چشمم انداختم و يك سلام از بغداد به نجف كردم. «السلام عليك ياابالحسن، يا اميرالمومنين» و به حضرت حواله دادم كه آبروي مرا حفظ كن. مي‌گفت: بچه دعا را برد. بعد از لحظاتي بچه پريد وسط سالن و گفت: خوب شد. آقايان كمي نگاه كردند و برخاستند به آن اتاق رفتند و ديدند زن خوب شده است. برگشتند و مرا با سلام و صلوات آوردند و بالا نشاندند.
توسل به امير المومنين خيلي مهم است. اصولا توسل به ائمه راه نجات است. اگر قرآن را قبول داريد مي‌فرمايد: (وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلى‌ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ) (آل عمران /101) اين را بد نيست كه من دردقيقه آخر بنويسم. ما خيلي مي‌گوييم: (اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ) (فاتحه /6) يعني خدايا ما را در راه مستقيم قرار بده! راه مستقيم چيست؟ راه خداست (إِنَّ رَبِّي عَلى‌ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ) (هود /56) راه پيغمبراست (إِنَّكَ لَعَلى‌ هُدىً مُسْتَقيمٍ) (حج /67) بندگي خداست (وَ أَنِ اعْبُدُوني‌ هذا صِراطٌ مُسْتَقيمٌ) (يس /61) راه مستقيم آن است كه انسان خودش را به خدا بسپارد (وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ) (آل عمران /101) و كسي كه خودش را به خدا بسپارد، (فَقَدْ هُدِيَ إِلى‌ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ) (آل عمران /101) اگر كسي خودش را به خدا بسپارد، او در راه مستقيم است.
حالا چه كنيم؟ در زيارت جامعه داريم مي‌گويد: (وَ مَنِ اعْتَصَمَ بِكُمْ فَقَدِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ) (من‌‌لايحضره‌‌الفقيه، ج‌2، ص‌613) هر كس به شما امامان معصوم تكيه كند و متوسل شود، به خدا تكيه كرده و متوسل شده است. هر كس در دامن شما قرار بگيرد، در دامن خدا قرار گرفته است. اين از زيارت جامعه است و در قرآن هم داريم هركس در دامن خدا قرار بگيرد در خط آن هاست «وَ مَنِ اعْتَصَمَ بِكُمْ فَقَدِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ»(من‌‌لايحضره‌‌الفقيه، ج‌2، ص‌613) (وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلى‌ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ) (آل عمران /101) شب قدر شب بسيار مهمي است. شب قدر شبي است كه كارنامه يك سال انسان بسته مي‌شود. در كميسيون‌هاي مجلس كميسيون بودجه خيلي مهم است چون بودجه يك وزارتخانه آنجا امضاء مي‌شود. فرشتگان خدا طبق آيه قرآن (تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ) (قدر /4) شب قدر به زمين مي‌آيند و مهمان حضرت مهدي مي‌شوند. كارنامه‌ها بسته مي‌شود.
شب بيست ويكم از نوزدهم و شب بيست و سوم از بيست و يكم مهمتر است. مرحوم مطهري 30 سال پيش دعا مي‌كرد و شهيد اشرفي 60 سال در نماز شبش از خدا مي‌خواست. ما كه بايد برويم و ماكه بايد حرفي بزنيم، چرا حق را نگوييم؟ ما كه بايد بشنويم چرا حق را نشنويم؟ ما كه بايد مطالعه كنيم، چرا حرف حق مطالعه نكنيم؟ ما كه بايد دوست انتخاب كنيم، چرا دوست باطل را انتخاب كنيم؟ ما كه بايد غذا بخوريم چرا غذاي حرام بخوريم؟ شب قدر از خدا ذريه حلال، غذاي حلال، حرف حلال، بيان خوب، عاقبت خوب و سعادت خوب بخواهيم و همه را دعا كنيم. من هم از همه شما التماس دعا دارم.
خدايا! رزمندگان عزيز ما را پيروز بفرما. خدايا! شب قدر هر خير و لطف و بركتي به اوليائت مي‌دهي، همه آن چيز‌هايي كه بر اوليائت مقدر مي‌كني و بخاطر لياقتشان برايشان مقدر مي‌كني، و ما لايق نيستيم. اما بر آبروي اوليائت آن الطاف را بر ما هم مقدر بفرما. ما را از خاسرين اين ماه وشب قدر و قيامت قرار نده.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1900
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست