responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1805
«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم»
الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

امسال ماه رمضان گذشته سیره اهل بیت را گفتیم. مقدار کمی از هر معصومی، رسیدیم به امام حسن مجتبی (علیه السلام) یه چند تا خاطره از امام حسن (علیه السلام) بگویم و یه مقداری مسائلی که به درد، یعنی لازم است بدانیم.

برخورد مناسب پیامبر (ص) با کودکان

از نظر برخوردِ با بچّه، روایتی دیدم که: حضرت در نماز عشا، سجده رفت. امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) کوچولو بودند، رفتند روی کمر پیامبر (صلی اللَّه علیه و آله و سَلَّم) بازی کنند، حضرت برای اینکه اینها ناراحت نشوند خیلی آرام سرش را از سجده برداشت. یعنی اینقدر توی خانه مسائل عاطفی، انس بچّه با پدر و پدر بزرگ. چون حدیث داریم که: «مَن کان به حبّی فلیتصبّی، یا صبّی»، هر که بچّه دارد خودش هم بچه شود. احترام کودک، ما الان چیزی داریم به نام «روانشناسی کودک» نمی‏دونم «برنامه کودکان»، «روزنامه بچه‏ها»، دنیا برای کودک، کتابش، بازی اش، اسباب بازی هایش، روانشناسی اش، کارهای هنری، سرگرمی اش، علمی اش، برای کودک خیلی کار کرده، اما من یک سئوال می‏کنم از شما که: تا کنون تمام این دکترهای روانشناسی، جامعه‏شناسی و تمام این هنرمند هایی که برای کودکان طراحی می‏کنند در وقت‏های حساس هم حاضرند کودک را به میدان بگیرند، آیاتی در قرآن کریم داریم؛ «خلق لکم»«سخّر لکم»، برای شما آفرید، مسخّر شما کرد «متاعاً لکم» بگذار شعر بخوانم. ابر و باد و مه و خورشید و، هستی برای بشر است و بشر برای چیست؟ «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون» هستی برای بشر است و بشر برای عبادت و در عبادت قلّه عبادت‏ها نماز است، توی نماز مهمتر جای نماز سجده است. آن وقت توی سجده بچّه‏ها می‏روند روی کمر پیامبر (صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم) بازی می‏کنند، آن حضرت بازی آن‏ها را بهم نمی‏زند. این احترام کودک است. ما وقتی اسلام را می‏فهمیم، یعنی وقتی قدر آب معلوم می‏شود که تشنه باشیم. اینکه افطار خوشمزه است به خاطر اینکه آدم یک چند ساعت گرسنگی کشیده. ما وقتی، کسانی که برای دنیای کودک طراحی کرده، مقاله و تحقیقات کرده، همه را جمع کنیم، بگوئیم این را ما می‏گوئیم، حالا شما بگوئید که چه کرده‏اید. بعد یواش کمرش را بلند می‏کرد که بچّه‏ها نیافتند بعد از نماز هم روی زانو می‏نشاند آن‏ها را، و در یک ماجرای دیگر یک زنی آمد یه بچّه‏ای، یه زن عربی، یه بچّه‏ای، بچّه‏اش را داد به حضرت، حضرت بچّه‏اش را بغل گرفت، حالا برای اینکه اسم روی آن گذارد. یا اذان بگوید. بچه ادرار کرد، مادرش جیغ زد، فرمود چرا جیغ زدی؟ فرمود: لباس پیامبر نجس شد، فرمود خوب نجس شود، می‏شورم، جیغی که زدی در روح بچه اثر گذاشت، ترسید. کدام روانشناسی و مقاله نویس و دکتر متخصص اطفال و کسی که راجع به طفل و کودک کار کرده، حاضر است بچه لباسش را نجس کند و مادر را توبیخ کند که جیغ نزن، بگذار ادرار کند، من می‏روم می‏شویم. احدی تا کنون پیدا نشده یک کاری کند که یک قدم از اسلام بالاتر باشد. «الاسلام یعلو» هنوز اسلام بالاست «و لا یعلی علیه».
 

برخورد کریمانه امام حسن (ع) با همسایه یهودی

دو سه تا خاطره هست بلد نبودم تا دیشب، دیشب یاد گرفتم. زیادی گوش بدهید این حدیث را من تا دیشب بلد نبودم، امام حسن مجتبی (علیه السلام) یک همسایه یهودی داشت، دستشویی این همسایه دیوارش شکافته شد، آبهای آلوده و فاضلاب آمد خونه امام حسن (علیه السلام). آن حضرت هیچی نگفت. یه روز زن همسایه آمد خونه امام حسن (علیه السلام) دید دیوار شکافته شده، آب نجس آمده این طرف، دوید رفت به شوهرش گفت آقا، آب‏های فاضلاب آمده خانه امام حسن (علیه السلام). مرد یهودی آمد عذرخواهی کرد، چرا نگفتی، فرمود: «امرنی جدی» جدّم پیامبر (صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم) امر کرده، «بإکرام الجار» که همسایه را کاری نکنید که خجالت بکشد. من اگر بگویم که خانه شما، خانه ما را نجس کرده تو خجالت می‏کشیدی. من برای اینکه خجالت نکشی، روی خودم نیاوردم، داریم «فَاَسلم الیهودی»، یهودی اسلام آورد. ما اگر نایلون زباله را یه وقت مقابل خانه همسایه بگذاریم، البته نباید بگذاریم، داد و بیداد. گاهی وقتها توی ماشین می‏نشینیم برای اینکه پیاده شویم و زنگ را بزنیم، بوق می‏زنیم. بابا توی ماشین که می‏نشینی ده تا همسایه اذیّت می‏شود. شما به این خانه کار داری لطفاً پیاده شو، درب این خانه را بزن، آخه چرا به خاطر اینکه توی این خانه کار دارد، برای اینکه از ماشین پیاده نشود، بوق می‏زند، مثلاً ده تا خانه اذیّت می‏شوند. «امرنی جدی باکرام الجار» خوب. اعتکاف را لابد شنیده‏اند از دستورات اسلام است که انسان در ماههای عزیزی در شبهای عزیز مستحب است که مثلاً سه روز برود در مسجد. به قول امروزی‏ها بنزین‏گیری و خودسازی کند، یه فراغتی برای بازگشت به خویشتن، مثل اینها که درب را می‏بندند به حساب و کتابشان برسند، به حساب و کتاب خودش آدم برسد. امام حسن (علیه السلام) معتکف بود یه مسلمان گفت آقا من یه کاری به شما دارم اعتکافش را شکست. خیلی مهم است که انسان اعتکافش را بشکند. این حق الناس خیلی مهم است. شما اگر می‏گویی «مالک یوم الدّین» وسط نمازی یه کسی گفت: من از شما طلب دارم، طلبم را بده اگر ناراضی است که شما نمازت را ادام بدهی، نمازت را بشکن، برو طلب مردم را بده، برگرد دوباره «اللَّه اکبر». از امام حسن علیه السلام) می‏گویم، آشنا شویم با امانمان، الگوهای ما چی اند؟ الان بچّه‏ها می‏روند عکسی روی پیراهنشان، چیه؟ می‏گوید در تاریخ فلان مثلا این فلان شیرینکاری را کرد. آن وقت ما امامانی داریم که سر تا پا کارهایشان شیرینکاری بود.

قطع طواف، برای برآوردن حاجت مردم

امام حسن (علیه السلام) داشت طواف می‏کرد، یه کسی با ایشان کاری داشت، طوافش را رها کرد. گفتند: آقا چرا طواف را رها می‏کنی. فرمود: حاجت بردار مؤمن، حاجت و مشکل کسی را حل کند از حج و عمره بهتر است. طواف که جزء حج است. هم اعتکافش را شکست، در یک ماجرا اعتکاف و در یک ماجرا طوافش را شکست و در یک ماجرا آب کثیف خانه یهودی را تحمل کرد که همسایه آزاری نکند. از نظر علمی: پادشاه روم سئوالات خیلی سنگینی را جمع کرده بود، برای معاویه فرستاد، معاویه دید که بلد نیست، این‏ها را جز علی (علیه السلام) کسی نمی‏تواند جواب بدهد. آوردند نزد علی (علیه السلام) فرمود: بروید پهلوی امام حسن (علیه السلام) جوابش را به شما می‏دهد، رفتند همه مسائل فنّی را امام حسن (علیه السلام) جواب داد. یه کسی به امام حسن (علیه السلام) رسید، گفت: تو ما را ذلیل کردی، برای اینکه صلح معاویه را قبول کردی. فرمود: «انّی لم اجداً انصارا»، من یار نداشتم، اگر یاری می‏داشتم، معاویه تمام افراد دانه درشت لشگر مرا خرید. یک عده هم ترسیدند، فرار کردند، یه عده هم همه‏اش، دنبال بهانه می‏گشتند دَر بروند، یار واقعی نداشتم، وگرنه می‏جنگیدم. یه کنیزی یه دسته گل به امام حسن (علیه السلام) هدیه کرد. امام حسن (علیه السلام) فرمود: آزادش کنید، گفتند: آقا یه کنیز و یک دسته گل، آزاد، فرمود: بله، قرآن می‏گوید: «اذا حییتم بتحیّة فحیّوا باحسن» آیه قرآن است. که اگر یه کسی خدمتی به شما کرد خدمت بهتر بهش بکنید. «اذا» زمانی که «حیّیتم بتحیّة فحیّوا باحسن».(شما الحمداللَّه همه لیسانسیه، راستش را بگوئید، از باقی لیسانسیه‏ها بپرسید. شما که هنوز امتحان نداده‏اید. کدام یک از آقایان فارغ التحصیلان دانشگاه سالی یک تلفن به رئیس دانشگاه می‏زند، که آقا سلام من فلانی هستم، فارغ التحصیل دانشگاه شما هستم، می‏خواستم یک سلامی خدمت شما بگویم، چون حق استادی داری. اصلاً توی این ترم و واحد درسمان پهلوی استاد بود، سلامش می‏کنیم، که این ترم با او کاری نداریم، از بغل ما هم رد شود. بعضی ممکن است، سلام بکنند و بعضی نکنند. بابا درس داده «من علّمنی حرف فقد صیّرنی عبداً». یک دسته گل داد، گفت: برای همیشه آزاد.)

احسان امام حسن (ع) به بدگویان

شخصی از امام بدگویی کرد، دری و وری می‏گفت: روزی امام حسن مجتبی (علیه السلام) را دید، دارم سیره امام حسن (علیه السلام) را می‏گویم. امام حسن (علیه السلام) را دید سوار اسب، این شخص شاعر هم بود، نگاهی کرد و، امام فرمود: خیلی به من نگاه می‏کنی، فرمود: خیلی اسبت قشنگ است. پیاده شد، فرمود: افسار اسب را بگیر، مال تو. با اینکه به من فحش دادی، اصلاً روی خودش نیاورد. حالا کی مثلاً یه همچی روحیه‏ای دارد. اینها، لیاقت رهبری را، اینها دارند. بعضی هستند اگر سی سال پیش، من سراغ دارم الان هم می‏دانم کیه، مرده است، خدا بیامرزدش، دستش را دراز کرد با یک بزرگواری، بزرگواری دستش را دراز کرد، دست بدهد با یک بزرگواری دیگر، تا اون دستش را آورد، دست بدهد، فوری دستش را پیش کشید، گفت: این به خاطر اینکه یازده سال پیش، من دیدنِ تو آمدم و تو بازدید من نیامدی. این عوض آن. گاهی یه نقطه ضعفی، یه چیزی یه جایی بوده که حالا مثلاً، حرف زشت زد به امام. شاعر هم بود، بعد امام دید به اسبش نگاه می‏کند، گفت اسبت خوب است. گفت، کالِ تو. مردی خدمت امام حسن (علیه السلام) رسید. مقداری زیاد درهم به او داد، خوب درهم چون طلا و نقره است، سنگین بود. ظاهراً حالا این پیرمرد بوده، نتوانسته بلند کند یا مثلاً حالا چه جور بوده، پنجاه هزار درهم بود،گفت، به یه کسی بگو برایت بیاورد، یه کسی آمد، فرمود، یه چیزی هم به تو بدهیم، یک لباس بلند داشت، داد به اون آقایی که آمده این را ببرد. ما وقتی می‏خواهیم بدهیم به دانه درشت‏ها می‏دهیم، مثلاً بنده توی تلویزیون فرض کنید یه کسی می‏خواهد هدیه‏ای به من بدهد. به من می‏دهد ولی به خانواده من که مثلاً زحمت کشیده برای من غذا پخته، بچّه داری کرده، فرصت کرده‏ام مطالعه کنم، اگر او کمک نمی‏کرد که من نمی‏توانستم کمک کنم، او را یادش رفته. ما افرادی هستند، مثلاً غذا می‏خوریم از صاحبخانه تشکر می‏کنیم اما کسی که پای دیگ است چی آشپز را یادمان می‏رود. معمولاً در یک پادگان و دانشگاه، چهره‏ها می‏آیند. نهضت سوادآموزی تا حالا من چهار تا لوح از یونسکو گرفته‏ام، منتهی زحمت اون‏ها کشیده‏اند که کلاس‏ها و بیسوادها را جمع کرده‏اند، تو روستاها هجرت کرده‏اند، با حقوق کم، از پدر و مادر جدا شده‏اند، سرما و گرما، برف و یخ مانده‏اند، زحمت کشیده‏اند، اما پشت تلویزیون بنده لوح گرفته‏ام. این یکی از اشتباهات ماست. از خیلی‏ها غافلیم. امام حسن مجتبی (علیه السلام) هدیه داد به یه کسی، هدیه سنگین بود، می‏خواست یکی آمد کمکش کند. گفت یه چیزی هم به تو بدهم. (اگر بنده رفتم مثلاً اصفهان سخنرانی، می‏خواهند دو تا جعبه گز بدهد، خوب این برادر پاسدارم هم، این هست و این هم که پشت فرمان نشسته من را بُرده، خوب یه جعبه هم به او بده. یکی هست هنوز توی ذهنم هست، چهارده سال است می‏خواهد به من یه نهار بدهد، فقط گفته می‏خواهم پاسدارهایت نباشند. (خنده حضار) یعنی سخاوتش در حد یک آبگوشت است). انسان وقتی می‏خواهد یه چیزی بدهد. بالاخره این بچه هم دارد، نگاه می‏کند. اصلاً ممکن است حقّش نباشد، حقّش هم نباشد باید بهش بدهی.

توجّه به توقّعات طبیعی مردم

قرآن بخوانم، قرآن می‏گوید: «یه کسی مرده است، دارید ارثش را تقسیم می‏کنید، بچه‏ها نشسته‏اند یکی است وارد می‏شود، وارث هم نیست. می‏گوید: السلام علیکم. می‏گوید: یه خورده‏اش را بهش بدهید، بالاخره نگاهش خورد. کسی که نگاهش بهش افتاد. بله اگر نگاه نمی‏کرد. بله اگر یه جعبه سیب آوردند پهلوی من، هر کس دید دو تا سیبش را بردارد و بخورد، یه وقت است که سیب را می‏آورد و کسی نمی‏فهمد، نفهمد توقع هم ندارد، اما وقتی دید برای او توقع پیدا می‏شود و این توقعات را باید عمل کرد، آیه‏اش این است؛ «و اذا حَضَر القسمه» یعنی حاضر شد سَرِ قسمت دارند تقسیم می‏کنند «حَضَر» این هم حاضر شد، گفت: السلام علیکم. اما البته اگر شخصی باشد نه اگر بیت المال بود، پتو را بهش بده بردارد ببرد. این مال شخصی است. یعنی تفقّد از افراد گمنام. من چند تا سؤال می‏کنم.
– تا کنون از خادمین مسجد هم تشکر شده؟
– تا حالا از آشپزهای وزارتخانه‏ها و ادارات و مسجدها تشکر شده؟
(از خادم‏های چیز تشکر شده؟ یه کسی یه سیلی خوبی به من زد، من یه شب افطاری دادم، همه شخصیّتها از دو گروه و جناح سیاسی که در کشور هستند. افطار دعوت کردم ولی همه چهره درشت بودند، یکی آمد خانه ما، از آن سیاسی‏ها، گفت: آقای قرائتی من پریشب خانه تو را دیدم. گفت: خوب این هم کار درستی نیست، رفتم همه باغبان‏ها را دعوت کردم توی پادگان هر چه باغبان است چون خانه ما توی پادگان بود، همه باغبان‏ها را دعوت کردم، چون دیدم کارت غلط است می‏خواستم تو را گوشمالی بدهم، گفتم خیلی متشکرم، من غافل شدم، بله آدم غافل می‏شود. ما غافل می‏شویم از افرادی که خدمت می‏کنند ولی گمنامند، توی جمهوری اسلامی برای گروه سرود، یه کسی که سرود می‏گوید، تشویق می‏شود. من نمی‏گویم تشویق نشود. گروه سرود تشویق بشود، اما آدم داریم پنجاه سال است اذان می‏گوید، احدی احوالش را نپرسیده. این‏ها یه خورده، به همین خاطر اگر از گُل زدن تشویق شد. اما اگر کسی یه دور تاریخ ایران را حفظ است، تشویق نمی‏شود. نمی‏گویم از فوتبال تشویق نکنید، می‏گویم همانطور که او گل زد تشویقش کردید، کسی را هم که یک کار علمی کرده است هم…. از شیرین کاری‏های امام حسن (علیه السلام) این بود که افراد گمنام را هم تشویق می‏کرد. بسیار خوب). راجع به امام حسن (علیه السلام) مسئله‏ای هست که می‏گویند زن‏های زیادی گرفت و طلاق داد: اول بهتون بگویم که طلاق بدترین چیز است، حدیث داریم شعار و سخنرانی آبکی هم نیست. اینکه می‏گویم متن حدیث است که: «منفورترین و بدترین حلال‏ها نزد خدا طلاق است» حلال است، مثل آبِ لجنِ توی جوی، شرعاً پاک است، خوردنی حلالی است، اما بدترین حلال و چطور می‏شود ما بگوئیم امام حسن (علیه السلام)، ماجرا این بود بنی امیّه برای اینکه امام حسن (علیه السلام) را بشکنند. چون امام حسن (علیه السلام) عین امام حسین (علیه السلام)، عین پدرش امیرالمؤمنین (علیه السلام) خانه افراد غذا می‏برد، به خاطر اینکه به فقرا می‏رفت چیزی می‏داد و محبوب شده بود. می‏گفتند ایشان می‏رود درب خانه فقرا چیزی می‏دهد. آن وقت خانه هر فقیری می‏گفتند: این هم خانمش هست. و لذا گفتند: امام حسن (علیه السلام) چهارصد زن گرفت و طلاق داد. از تهمتهای مهمّی بود که به امام حسن مجتبی (علیه السلام) زدند. متنی دارد برایتان بگویم، مال مرحوم مطهری است. برایتان بخوانم، یادش به خیر!

تهمت طلاق به امام حسن (ع)، از سوی بنی عباس

در اینجا لازم است که به یک شایعه بی اساس که دست جنایتکار خلفای عباسی آن را بوجود آورد، و در میان عموم مردم شهرت یافته، اشاره مختصر کنم، در میان عموم مردم شهرت یافته و در بسیاری از کتاب‏ها هم نوشته شده. (اولاً، که بهتون بگویم، نوشتن توی کتابها سند نیست. آقا من دیشب توی اینترنت، بابا اینترنت یعنی دیوار خیابان، هر کسی می‏تواند بگوید زنده باد یا مرده باد، مگر اگر شما توی اینترنت دیدی حق است؟ آقا من توی خیابان تهران دیدم، دیوار تهران مگر با دیوار سبزوار و جهرم فرقی می‏کند. یک کیلو ذغال بده به یه کسی، بگو بنویس مرگ بر…، آن هم می‏نویسد مرگ بر…، یک کیلو ذغال می‏خواهد و یک آدم گُشنه، یک کیلو ذغال، اینترنت چیزی نیست که، خودِ وسیله تکنولوژی است، من دیشب توی اینترنت دیدم، دیده باشی. قرآن می‏گوید: «ان جاءکم فاسق بنبأٍ فَتَبَیّنوا». راحت می‏شود همه چیزی گفت، بنده تفسیر نورم را روی اینترنت گذاشته‏ام، هم می‏شود تفسیر گذاشت و هم نهج البلاغه، هم می‏شود، الان مراجع ما سایت دارند، یعنی مثل دیوار می‏ماند. دیوار را هم می‏شود زنده باد، هم مرده باد، مثل کاغذ است، اینکه توی اینترنت دیدم مثل اینکه، راحت می‏شود آبروی همدیگر را بُرد، بسیاری از افراد فاسد سایت دارند و هر چی هم می‏خواهند بگویند، اصلاً جُک درست می‏کنند و مقدّسات را مسخره می‏کنند. آیه‏ای داریم که: «اَباللَّه و آیاته کنتم تستهزؤون» می‏ترسم غلط خوانده باشم. یعنی برای خدا هم جُک درست می‏کنی؟ برای دین هم؟ ممکن است همه چیز را به مسخره بکشیم صِرف اینکه آقا توی کتاب نوشته، نوشته باشد. آقا، آقا بالای منبر گفت، بسم اللّه الرحمن الرحیم: باید تحقیق کرد. نه نوشتن و نه، دلیل بر این است که حق است. آیا خواهد شد که زمانی مردم ما حق گرا باشند. خدا رحمت کند مرحوم شهید بهشتی را چنان شایع کردند که ایشان در تهران یک خانه دارد که ماشین‏های هیجده چرخ برنج رفت توی سردابش تاب خورد، برنج خالی کرد. اصلاً یک نفر نیست که بگوید توی تهران سردابی که تویش هیجده چرخ دور بزند، حالا این همه برنج می‏خواهد چه کند؟ آخه یه آدم این همه برنج می‏خواهد چه کند؟ همینطور می‏گویند چهارصد تا زن داشت امام حسن مجتبی (علیه السلام). مرحوم مطهری، کلمه از مرحوم مطهری است) در میان مردم شهرت یافته و در بسیاری از کتابها هم نوشته شده که امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرزند برومند امیرالمؤمنین (علیه السلام) از کسانی بوده که زیاد زن می‏گرفته و طلاق می‏داده و چون ریشه این شایعه از یک قرن بعد از وفات امام بوده. (امام حسن مجتبی (علیه السلام) که شهید شد. تا یه قرن بعد هم این حرفها نبوده. یه قرن بعد بوده و همه جا پخش شد.) دوستان آن حضرت هم بدون تحقیق در اصل مطلب و بدون توجه به اینکه این کار در اسلام یک کار مبغوضی (مورد غضب). منفوری است و شایسته مردم عیّاش و غافل است، نه شایسته مردی که یکی از کارهایش این بوده که پیاده به حج می‏رفت (25) بار ثروت و دارایی خودش را را بارها با فقرا تقسیم کرد. (بعد حالا می‏گوید:) چنانچه می‏دانیم در گردش خلافت از امویان به عباسیان… (این یک مسئله سیاسی است. ما زمان خودمان یه مرتبه دیدم گفتند عکس امام (خمینی ره) تومان است. شما نمی‏دونم یادتان می‏آید یا نه، عکس امام توی ماه است. حالا) خوشبختانه محققان با ارزش عصر اخیر در این زمینه تحقیقاتی کرده‏اند و ریشه این دروغ را پیدا کرده‏اند. اول کسی که این دروغ را بافت، یک قاضی بود که این قاضی منصوب منصور دوانیقی بود که به امر منصور دوانیقی مأمور شد که این شایعه را درست کنند.

شایعه پراکنی و جاسوسی، نشانه افراد منافق

دکتر شریعتی یه چیزی می‏گوید؟ می‏گوید که: شایعه را دشمن سفارش می‏دهد. یکی هم این سفارش را می‏گیرد می‏سازد، عوام هم پخش می‏کنند. اجمالاً امام حسن (علیه السلام) این است. حالا بدین مناسبت یه مقداری راجع به شایعه صحبت کنیم: عرض کنم که سوره توبه آیه 47 قرآن می‏فرماید که: «توی جبهه یک عده می‏خواستند جیم شوند می‏گفتند: اجازه بده مرخصی، خواهرم عروس می‏شود، عمه‏ام مریض است، می‏خواستند از سربازی فرار کنند، قرآن می‏گوید که: «اول به اینها اجازه نده». «لِمَ اذنت لَهُم»: چرا به ایشان اجازه دادی؟ «لا یستأذنک الذین یؤمنون»: اونی که ایمان دارد توی جبهه می‏ایستد، مرخصی نمی‏رود، جیم نمی‏شود. «انَّما یَستأذنک الذین لا یؤمنون»: اون هایی اجازه مرخصی می‏گیرند که می‏خواهند جیم شوند. ایمان به خدا و قیامت ندارند. «و ارتابت قلوبهم» قلب‏های اینها «ریب» دارند، شک دارند. دو دل اند، بعد می‏فرماید که: « ولو اراد الخروج» اگر اینها واقعاً بچه جبهه بودند، آماده بودند، دوره می‏دیدند. حالا بعد می‏فرماید که: «ولو خرجوا فیکم» اگر همه خارج شوند با شما جبهه بیایند «ما زادوکم الاّ خبالاً و لاَوضعوا اخلالکم»، یعنی بین شماها شایعه پخش می‏کنند. این سربازها به درد نمی‏خورند چون منافق و ترسو، و ایمان ندارند، بهانه می‏گیرند، به بهانه می‏خواهند مرخصی بگیرند. اگر هم بیایند، «اَوضعوا خلالکم» یعنی شایعه به وجود می‏آورند، برای چی؟ «یبغونکم الفتنه»: می‏خواهند فتنه به وجود بیاورند. «عوفیکم سمّاعون لهم»: می‏خواهند اطلاع فروشی کنند، اطلاعاتی می‏گیرند و اطلاعات محرمانه را. «لقد ابتغوا الفتنه»: اینها قبلاً هم اطلاع فروشی می‏کردند. «و قلَّبوا لک الامور»: امور را برای شما قلب می‏کنند، واژگون می‏کنند. اجمالاً در سوره توبه چند تا آیه هست برای افراد که ایمان ندارند و نبودشان و حضورشان بهتر است شایعه، حدیث داریم: «کفی بالمرء کذبا» در دروغ گویی مرد همین بس «ان یحدث بکل مالسمعه» هر چی شنید نقل می‏کند. هر چی شنید باید نقل کند. هر چی شنیدیم باید تحقیق کنیم به خصوص آدم‏های تحصیل کرده، هرچی شنیدید تحقیق کنید. البته من دفاع نمی‏کنم. جرم هایی هست و جنایتکارانی هستند و اما بیائیم یه مرتبه، یه موجی راه بیاندازیم دانشگاه اینچنین است. بابا توی دانشجوها دهها هزار بچه حزب اللهی است. حالا دو تا دانشجو هم ممکن است همچین کنند. آخوندها همچینند. بابا صد و پنجاه هزار آخوند داریم 53 تا خرابند. بازاری‏ها کلاه بردارند، بابا توی بازار آدم‏های خوبی داریم، حالا ده تا هم کلاه بردارند. اداره‏ای‏ها رشوه می‏گیرند، توی اداره‏ای‏ها هم آدم مخلص و خدوم داریم. حالا چند تا هم رشوه می‏گیرند. اینکه انسان چهار تا، صد تا، بیست تا را ببیند، یا مثلاً بگوید کاشونی‏ها چنینند، تبریزی‏ها و اصفهانی‏ها چنینند. این را یه مقداری مواظب قیامت باشیم «کفی بالمرء کذبا» در دروغ مرد هیمن بس که «یحدث بکل مالسمعه». قصه را می‏کشند که امام حسن مجتبی (علیه السلام) هم چهارصد تا زن گرفت. می‏گویم که چهارصد تا زن، بچه هاشون چطور بودند. کسی که چهار صد تا زن دارد، لااقل باید چهارصد تا هم بچه داشته باشد. آخر دروغ شاخ دارد، یه آقای بزرگواری کسانی که زنش می‏زایید پولشان می‏داد. منتهی پیر شده بود. توی شلوغی می‏رفتند به آقا می‏گفتند خدا به ما بچه داده، یه صد تومانی، صد تومان قدیم هم خیلی بود. گفتند: آقا خَرَف و پیر شده. روز عید که شلوغ است می‏روند، دست آقا را ببوسند. می‏رویم می‏گوئیم خدا به ما بچه داده، صد تومان می‏گیریم. نباشد آقا را امتحان کنیم، مرجع تقلید است، رفتند گفتند. توی شلوغی می‏رفتند، که آقا سرگرم یا اللّه، بفرمائید باشد. آقا قدمش مبارک، صد تومان. دو مرتبه نیمه شعبان، رمضان، و عید فطر و قربان و تولد امام حسین (علیه السلام)، بعثت، هفت، هشت دفعه توی عیدها که می‏ریختند دست آقا را ببوسند، که اتاق پر بود، توی شلوغی دم ظهر که هر کسی گیج است می‏رفت و می‏گفت. آقا دفعه هفتم گفت: قدر خانمت را داشته باش، پارسال تا به حال هفت بار برایت زائیده. (خنده حضار) گفت: دیدی گفتم آقا می‏فهمد. گاهی وقتها طرف روی خود نمی‏آورد، آخه بابا نامردها، امام حسن (علیه السلام) اگر چهارصد زن داشته، چهارصد تا هم، بعد این زن‏ها کجا بودند؟ خونه شون کجا بود؟ چی چی می‏خوردند؟ آخه دروغ هم حساب و کتاب دارد. خیلی امام حسن (علیه السلام) مظلوم بود. حدیث داریم: «لیس بین الحق و الباطل الا اربع السابع» یعنی هر چه شنیدی با هر چه دیدی. «الباطل ان تقول سمعت» حدیث داریم در نهج البالغه است. امیرالمؤمننین (علیه السلام) می‏فرماید، باطل این است که می‏گویی شنیدم. «و الحق ان تقول رأیت» باطل این است که بگویی شنیدم و حق این است که بگویی دیدم. حتی با قرائنی هم نمی‏شود چیز کرد، حتی اگر یک قاضی مردی را از زیر لحاف کشید بیرون با یک زن نامحرمی نمی‏تواند بگوید زنا کردید. می‏تواند توبیخ و تنبیهش کند اما زنا باید ثابت شود، صِرف اینکه ایشان می‏رفت که دزدی کند، می‏رفت که این خلاف را، بله برای رفتنش و آماده باشش باید تنبیهش کرد، امّا جرم باید ثابت شود.

غیبت و تهمت، خوردن گوشت برادر است

خیلی راحت ما آبروی افراد را می‏ریزیم، اگر از من بپرسند توی جمهوری اسلامی مشکل‏ترین مسئله چیه؟ می‏گویم، اینکه هیچی ارزان‏تر از آبروی مسلمان نیست. به راحتی آبروی هم را می‏ریزند. آن وقت هم می‏دانی آبرو ریختن چقدر خطر دارد. از اینکه گوشت کسی را بکنی بدتر است، چون اگر گوشت زنده کسی را بکنی جایش پُر می‏شود، آبرو که رفت مثل گوشت مرده است دیگه جایش پر نمی‏شود به همین خاطر گفته‏اند غیبت کردن مثل خوردن گوشت مرده است. گوشت زنده جایش پُر می‏شود، گوشت مرده جایش پُر نمی‏شود. چرا می‏گویند، غیبت کردن مثل گوشت مرده است، چون مرده نمی‏تواند از خودش دفاع کند. این آقایی هم که غیبتش را می‏کنی نیست که از خودش دفاع کند. اصلاً یک بابی داریم به نام: «باب النهی بالقول بغیر علم» باب فقهی است. چیزی را که نمی‏دانی نگو. «لاتقف مالیس لک به علم» چیزی را که نمی‏دانید، نگوئید. از تهمت هایی که به امام حسن (علیه السلام) زدند راجع به این است. امامان ما هیچ نقطه ضعف، صد سال بعد از شهادت امام حسن (علیه السلام) منصور دوانیقی پول داد به یک قاضی نامرد. گفت: حدیث جعل کن برای شکستن بنی هاشم. هر چی شنیده‏اید تحقیق کنید، توی اینترنت، یا کتاب باشد بدون تحقیق چیزی را قبول نکنید من دنباله بحثم باز بحث دارم، وقت این جلسه تمام شد.
خدایا! تو را به حق محمد و آل محمد، ما را از انواع تهمت‏ها، توطئه‏ها، سم پاشی‏ها، گرایش به باطل حفظ فرما.
خدایا! تمام عقیده‏ها و گرایش‏ها و گفتار و کردار ما را طبق حق قرار بده.
خدایا! به دست ما آبروی هیچ مسلمانی از بین نرود.
خدایا! اگر تا حالا لغزشی از ما سرزده، لطمه به عِرض و آبروی کسی زده‏ایم، گذشته‏های ما را بیامرز.
«والسلام علیکم و رحمة اللّه»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1805
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست