responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1768

موضوع: ساختمان و مسکن در اسلام -2

تاريخ: 30/09/68

بسم الله الرحمن الرحيم

لهى انطقنى بالهدى و الهمنى التقوى

بحثمان در جلسه قبل راجع به ساختمان سازى در سلام بود البته دانشجوها از دانشگاه‌هاى مختلف تشريف داريد اينجا. نه فقط از رشته معمارى، اما اين مسئله خانه يك چيزى است كه نياز ضرورى است و مطالعات من فعلا در اين زمينه است، حالا در زمينه هنرهاى زيبا و عكاسى و گرافيك واين رشته‌‌هاى ديگر من چيزى بلد نيستم، نه اين كه اسلام چيزى ندارد، من بلد نيستم، در جلسه قبل بيست، سى تا حديث خواندم دانشگاه تهران دعوت كرد كه ما اين بحث را ادامه بدهيم. من مقدارى ديگر حديث ديدم و خود مسئول دانشگاه هم مسئولين قسمت جزوه هايى را كه برادران و خواهرانى كه رساله‌‌اى درباره فوق ليسانس نوشته بودند درباره شهرسازى در اسلام براى ما فرستادند وآنها را هم يك نگاهى كرديم و اجمالاً يك جلسه ديگر بحث شنيدنى داريم راجع به اسلام و مسكن و خانه، حالا ممكن است آقازاده‌‌ها بگويند حالا ما كه نمى‌‌خواهيم خانه بسازيم، اين سى، چهل دقيقه شب جمعه به شنيدنش مى‌‌ارزد، يعنى بحثى كه شما چهل دقيقه گوش مى‌‌دهيد خودتان خواسته باشيد مطالعه كنيد شايد سى چهل ساعت بايد در شبانه روز مطالعه كنيد تا اين چهل دقيقه گيرتان بيايد. بنابراين نگوييد آقاى قرائتى امشب براى معمارها حرف مى‌‌زند، هر كس هست شنيدن اين حديث‌ها خوب است چون ما خيال مى‌‌كنيم اسلام يعنى وضو و غسل و تيمم و عدل و توحيد و نبوت فقط باور نمى‌‌كنيم اسلام مسائلى را دارد.

1- خلاصه بحث جلسه قبل

هفته گذشته ما در اين زمينه‌‌ها بحث كردم كه براى اينكه زمينه‌‌هاى بحث دستمان باشد من فقط تيترش را مى‌‌خوانم در يك دقيقه، موضوع بحث جلسه قبل كه اين جلسه به آن گره مى‌‌خورد، در جلسه قبل چى گفتيم؟ حديثى داريم براى انتخاب مكان، چه زمينى را براى ساختمان انتخاب كنيم، از چه پولى خانه بسازيم، مساحت خانه چقدر باشد، حديث براى ديواركشى، مقدار زيربنا و مقدار ساختمان، غير از مساحت خانه، مقدار ساختمان چطور باشد. سرويس كجا باشد، حمام، دستشويى، حديث داريم. پشت بام و لزوم اينكه حتى پشت بام ديوار داشته باشد. منزلهاى بزرگى كه استفاده‌‌هاى اجتماعى ازش نمى‌‌شود، انتقادى كه شده. سقف اتاق چقدر باشد، يعنى چند مترى، ارتفاع سقف چقدر باشد، خانه ويلايى باشد يا آپارتمانى، ساختمانها را كف بسازيم. يا روى هم، روى هم بسازيم، طبقه طبقه، گچ كارى، مجسمه سازى توى خانه، تجملات مفاسد آپارتمانى، مسكن دادن به ديگران، آدم خانه‌‌اش را اجاره بدهد به كسى كه كار حرام انجام مى‌‌دهد، براى كار حرام خانه‌‌اش را اجاره بدهد ناودان خانه، كوچه‌‌ها و خيابان‌ها، فروش خانه به خاطر بدهكارى، كه اسلام اجازه نميدهد، خانه‌‌اش را بفروشد به خاطر بى پولى اينها حرف‌هايى بود كه در جلسه قبل زديم، جلسه قبل در اين زمينه‌‌ها رواياتى را گفتيم و نباشد در اين هفته هم ادامه بدهيم و اما بحث اين هفته چى است.

2- از نظر قرآن زمين باير بايد آباد شود

بحث اين هفته مسأله، موضوع بحث: مسكن و خانه، موضوع را توجه دولت به مسكن، اصولاً خدا خواسته كه ما زمين را از اين باير بودن و كوير بودن بياوريمش بيرون، نگوييم فلان جا آب نيست، يكى از شهرهايى كه آب كم است نسبتاً، به خصوص بعضى از سالها، شهر خود ما كاشان است. خانواده‌‌هاى شهداى كاشان يكى دو سه هزار تومان روى هم گذاشتند، يك قطعه زمين بسيار وسيعى را گرفتند و از خراسان دعوت كردند زعفران كاشتند، زعفران آب نمى‌‌خواهد. يعنى خيلى كم آب مى‌‌خواهد، يعنى اگر آدم خواسته باشد دلار گير بياورد از زمين خشك هم مى‌‌تواند، با توجه به اين كه زعفران زياد هم، هى مرتب زعفران مى‌‌دهد، يعنى يك مرتبه كه ما مى‌‌توانيم با يك برنامه ريزى از زمين‌‌هاى كم‌‌آب هم استفاده كنيم قرآن گفته من شما را آفريدم پا شويد راه بيفتيد زمينها را آباد كنيد، «أَنْشَأَكُمْ»، آيه قرآن است انشأ را مى‌‌دانيد چيست، انشاء يعنى ايجاد، مى‌‌گويند فلانى انشا بنويس يعنى يك مقاله‌‌اى را به وجود بياور، «أَنْشَأَكُمْ»، خدا شما را انشاء كرد، به وجود آورد (أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ) (هود /61)، خدا شما را از زمين به وجود آورد، بعد چى خواسته از ما! (وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فيها) (هود /61)، «وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فيها»، يعنى از شما خواست كه زمين را آباد كنيد.
استعمار توى قرآن آمده يعنى آباد كنيد. اين هم كه مى‌‌گويند فلان كشور استعمارگر است منتهى از بس كه كج معنى شده، وگرنه اصل استعمار خوب است در لغت. استعمار در لغت يعنى بياييم يك منطقه‌‌اى را آباد كنيم. منتهى از بس كه جنايتكارهاى بيگانه به اسم آباد كردن آمدند و باقيش را هم شما بگوييد، خراب كردند اين كلمه هم بد شد، مثل كسى كه سه شنبه هر روز پول گم مى‌‌كند. اين ديگر از روز سه شنبه هم بدش مى‌‌آيد بابا روز سه شنبه گناه ندارد اين بنده خدا توى روز سه شنبه‌‌ها بد آورده. كلمه استعمار از عمران است، عمر يعنى آباد كرد، «اِسْتَعْمَرَ» يعنى خواست آباد كند، منتهى خواستند آباد كنند خراب كردند ولى توى قرآن مى‌‌گويد چه، قرآن مى‌‌گويد خدا شما را آفريد و از شما خواست كه شما زمين را آباد كنيد.

3- سفارش حضرت علي(ع) به آباداني زمين

و حضرت امير به حكومت مى‌‌فرمايد «وَ لْيَكُنْ نَظَرُكَ فِي عِمَارَةِ الْأَرْض»(نهج‌‌البلاغه، نامه 53)، «وَ لْيَكُنْ»، برنامه ريزى جورى باشد، «وَ لْيَكُنْ نَظَرُكَ»، نظر تو در چى باشد، «فِي عِمَارَةِ الْأَرْض» در اين باشد كه زمين را بيشتر آباد كنى. يعنى خيلى نخواست كه پول بگيرى، آخه گاهى وقت‌‌ها مى‌‌گويند آقا، اگر اينجا، سعى كن نظر تو در اين باشد كه زمين، خانه سازى زياد باشد. مزرعه زياد بشود.
ممكن است كه يك سياستى باشد كه نه اگر اينجا مزرعه بشود يا خانه بشود يا پاساژ بشود اين آقا پولدار خواهد شد، از ترس اين كه اين جوب آب نخورد كل مزرعه را خشك مى‌‌كنند. مى‌‌گويند اگر ما اجازه دهيم به ايشان خواسته باشد اين منطقه را آباد كند آن وقت پولدار خواهد شد. خوب پولدار كه شد ماليات ازش بگيريد، خمس هم ازش بگيريد، باهاش هم قرارداد ببنديد كه مثلاً نرخ گذارى هم بكنيد. كنترلش بكنيد اما يك كارى نكنيد كه، اين مثل آن است كه بگوييم آقا اگر اين زبان داشته باشد غيبت خواهد كرد پس بياييم همه زبان‌ها را ببريم. بابا زبانش را آزاد بگذاريد، مؤعظه‌‌اش كنيدكه فحش ندهد.
نظر تو اين نامه به حكومت است، اميرالمؤمنين به استاندار نامه مى‌‌نويسد مى‌‌گويد استاندار خيلى مواظب اين نباش از مردم ماليات بگيرى. بگو آباد كنيد نظر تو در اين باشد كه زمين‌‌آباد بشود. در اين نباشد كه خزينه دولت پربشود. خزينه دولت خالى باشد ولى مردم همه به نوا برسند. بهتر از اين است، تو ماليات بگيرى خزينه را پر كنى اما مردم از ترس، دست به كار نزنند. از ترس اينكه ايشان پولدار مى‌‌شود. فلج نكن آزاد بگذار. البته آزادى كه ما دو تا قانون داريم بايد اين دو تا همديگر را مثل لبه قيچى دو تا بايد با هم باشد، يك قانون داريم «إِنَّ النَّاسَ مُسَلَّطُونَ عَلَى أَمْوَالِهِمْ»(نهج‌‌الحق، ص‌‌572) اين يك حديث است يعنى مردم تسلط دارند بر مالشان، مى‌‌خواهند از مالشان استفاده كنند راحت بگذار آزاد باشند. يعنى آزادى، اين يعنى آزادى، يك حديث ديگر هم داريم كه «لَا ضَرَرَ وَ لَا إِضْرَارَ فِي الْإِسْلَامِ»(من‌‌لايحضره‌‌الفقيه، ج‌‌4، ص‌‌334). يعنى اجازه ندهيد يك كسى اگر پول دارد و سرمايه دارد از راه پول و سرمايه‌‌اش يك برنامه ريزى كند كه ديگران را فلج كند، احتكار، بازار سياه نمى‌‌دانم هزار رقم كارهاى ديگر. بايد اين دو تا حديث را با هم جمع كرد. اگر گفتند آقا اقتصاد اسلامى چى است؟ بگو اقتصاد اسلامى يك ديوارش اين است، از يك سمت گفته است آزادى، از يك سمت گفته در اين حد، مرزش اين است كه برنامه ريزى ضررى به ديگران نزند.
حالا به هر حال اين مسؤليت، سفارشى كه در نامه‌‌53 حضرت امير گفته، محكم ساختن. درباره محكم ساختن هفته گذشته هم اشاره كرديم كه داريم «إِذَا عَمِلَ أَحَدُكُمْ عَمَلًا فَلْيُتْقِنْ»(كافى، ج‌‌3، ص‌‌262) حضرت رسول(ص) مى‌‌فرمايد، يك كسى يك كارى مى‌‌كند يتقن، محكم كارى بكند، محكم بسازيم، محكم بسازيد با تجملات مخالف است ولى با محكم ساختن موافق است. زمين غصبى، داريم كه «اتَّقُوا الْبُنْيَانَ فِي الْحَرَامِ فَإِنَّهُ أَسَاسُ الْخَرَابِ»(مستدرك‌‌الوسائل، ج‌‌3، ص‌‌472)، از سنگ حرام در ساختمان بپرهيزيد، ، اين سنگ حرام رمز خرابى خانه است. اشراف به همسايه داريم «لا ترفع بنائك فوق» حالا نگوييد آقاى قرائتى چى چى مى‌‌خوانى، مگر تهران مى‌‌شود اشراف نداشته باشد. ما زندگى اسلامى را مى‌‌گوييم. ممكن است به خاطر هزار عامل الآن گير كرده‌‌ايم. در يك زندگى كه با قرآن و حديث قابل تطبيق نيست. اسلام اين را مى‌‌گويد حالا هر چى كج است خوب ما ممكن است يك خورده، پرسيد كه قبله كدام ور است؟ گفت مثل خودتان يك كمى انحراف دارد. حالا هم ممكن است ما وضع زندگيمان يك كمى انحراف داشته باشد، اما اسلام اين است. مى‌‌فرمايد كه «لا ترفع بنائك» اشراف بر همسايگان، «لَا يَسْتَطِيلُ عَلَيْهِ بِبِنَاءٍ سَكَنَهُ فَيُؤْذِيَهُ بِإِشْرَافِهِ عَلَيْهِ وَ سَدِّهِ مَنَافِذَ الرِّيحِ عَنْه»(مستدرك‌‌الوسائل، ج‌‌8، ص‌‌427)، طولانى طولانى نسازيد، جورى ساختمان نسازيد كه جلوى باد و نور براى همسايه‌‌ها گرفته بشود، ، و حق الجار، حق همسايه اين است، «لا ترفع بنائك فوق بنائه»، بالاتر از او نساز، «فتسد عليه ‌‌ريح»، جلوى نسيم را نگيريدباز اسلام است. ممكن است شهردارى اجازه ساختمان بدهد. من كارى به شهردارى، ما هنوز قانون ضد اسلام داريم.
مثلاً يك جنازه‌‌اى افتاده آدم مى‌‌رود ببيند كى بود، مى‌‌گويند يالله بيا چى، بابا، من رفتم ببينم كى بود مى‌‌گويند اين است، بسيارى از افراد يك موتورى، ماشينى به يك كسى مى‌‌زند مى‌‌گوييم آقا برسانيمش بيمارستان مى‌‌گويد اگر ببرم بيمارستان خودم گير خواهم افتاد، كدام دين مى‌‌گويد اگر يك مظلومى دارد خون از مغزش مى‌‌رود رحمش نكن به خاطر اين كه اداره مربوطه شما را مسئول مى‌‌شناسد. به هر حال هنوز يك قانون‌هايى هست كه دست و پا گير است. به اميد اينكه اينها يك زمانى برداشته شود.

4- اهميت نظافت و سفارش حضرت علي(ع) درباره نظافت خانه

نظافت خانه، امير المؤمنين مى‌‌فرمايد: «نَظِّفُوا بُيُوتَكُمْ مِنْ حَوْكِ الْعَنْكَبُوتِ فَإِنَّ تَرْكَهُ فِي الْبَيْتِ يُورِثُ الْفَقْرَ»(قرب‌‌الإسناد، ص‌‌25) خانه هايتان را نظيف كنيد، تار عنكبوت توى اتاقها، خانه‌‌ها نباشد. اصولا اسلام به نظافت خيلى اهميت داده، يك كسى زلفهايش را شانه نكرده بود، حضرت گفت اين چه زلفى است. بعد فرمود زلف به گردن تو حق دارد، گفت وا، زلف هم حق دارد؟ فرمود بله، نه فقط پدر و مادرحق دارد زلف هم به گردن تو حق دارد، يا قشنگ شانه كن و روغن بزن يا اگر حالش را ندارى از بيخ بتراش. اين وسط معطلش نكن كه نه شانه مى‌‌كنى نه مى‌‌تراشى، اگر هر كه زلف دارد، مثلا افرادى كه مرغ دارند توى خانه، بايد رها نكنند مرغ را.
«خَمِّرُوا آنِيَتَكُمْ»(علل‌‌الشرائع، ج‌‌2، ص‌‌582) ظرف كه مى‌‌شوريد در بذاريد و بعد و وقتى ظرف را در گذاشتيد پارچه سفيد رويش بكشيد و حتى حديث داريم خانمها ظرفها را نياورند بگويند صبح مى‌‌شوريم. شبانه ظرف را بشورند وقتى هم شستند ظرف را در بگذارند و پارچه سفيد هم رويش بكشند، گذاشتن تا صبح آفت است، در نگذاشتن آفت است، پارچه نكشيدن رويش آفت است. خاكروبه را نگذاريد پشت در خانه باشد، روايت داريم، اينها زود از رويش رد مى‌‌شوم به خاطر اين كه مردم ما الحمد لله از نظر تمدن به آنجا رسيده‌‌اند كه به اين دستورات عمل كنند، يعنى اينها ديگر گفتنش زشت است توى صدا و سيما بعد از ده سال چون مردم ما ان شاءالله رعايت مى‌‌كنند.

5- در خانه بايد مكاني مخصوص نماز باشد

در خانه سفارش كرده‌‌اند يك اتاقى را براى نمازخانه بگذاريد كه هميشه نمازهايتان را در يك جاى مخصوص بخوانيد. حديث داريم، عايشه نقل مى‌‌كند، مى‌‌گويد: پيغمبر دستور داد، فرمود اين كنج خانه را بگذاريد براى نماز يك گوشه خانه، يك گوشه اتاق، يك گوشه ساختمان مخصوص نماز باشد كه در آن قسمت عكس نباشد، مجسمه نباشد، حديثش از سنن ابى داوود است، تميز باشد، پاك باشد، «نِعْمَ صَوْمَعَةُ الْمُسْلِمِ بَيْتُهُ»(وسائل‌‌الشيعة، ج‌‌15، ص‌‌354)، خوب جاى نماز خوانى است كه انسان در خانه‌‌اش محل باشد «كَانَ لِعَلِيٍّ ع بَيْتٌ لَيْسَ فِيهِ شَيْ‌‌ءٌ إِلَّا فِرَاشٌ وَ سَيْفٌ وَ مُصْحَفٌ وَ كَانَ يُصَلِّي فِيهِ أَوْ قَالَ كَانَ يَقِيلُ فِيهِ»(المحاسن، ج‌‌2، ص‌‌612)، احسن احسن، حضرت على يك گوشه خانه‌‌اش يك سجاده گذاشته بود، اميرالمومنين يك گوشه از خانه‌‌اش را يك سجاده گذاشته بود، كه در آنجا يك شمشير بود، يك قرآن بود، يك سجاده، قرآن مى‌‌خواند، نماز مى‌‌خواند، شمشيرش را هم دست مى‌‌گيرد، مى‌‌گرفت از حق دفاع مى‌‌كرد، يعنى جانماز و شمشير و كتاب قانون خدا با هم، منتهى گير ما اين است كه مقدسين ما سجاده دارند اما شمشير بعضى هايشان نداشتند مگر همين بسيجي‌‌ها كه توى امتحان خوب امتحان دادند.
به هر حال «كَانَ لِعَلِيٍّ ع»، گوشه‌‌اى از خانه نمازخانه باشد، باز به شرط اين كه نماز خانه ساده باشدها، آخه گاهى وقتها بعضى از اين خانمها جا نماز دارند اما به اندازه يك بقچه حمام چيز تويش است. مهر يك وجب در يك وجب، ناخن گير، شانه، تسبيح كذايى، يك پنج كيلو جا نمازشان، اين طورى است، و نه، آن وقت آن قدر گلدوزى مى‌‌كنند، به خصوص عروسهايشان، جانماز بقدرى اين جانماز عروس خانم گلدوزى شده كه حضرت عباسى آدم كه جانماز را باز مى‌‌كند تا السلام عليكم توى گلهايش، سجاده ساده باشد، محراب ساده باشد، باز نگو آقاى قرائتى تو دارى بر خلاف همه حرف مى‌‌زنى، همه علما محرابهايشان را كاشى كارى كرده‌‌اند «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم». نهج البلاغه مى‌‌فرمايد محراب نبايد كاشى كارى باشد. بگو همه مسجدها خلافند، همه مسجدها ضد نهج البلاغه‌‌اند. جاى نماز بايد گل نباشد چون حضرت رسول آمد نماز بخواند يك پرده گلى داشت، به فاطمه گفت فاطمه غَيِّريها. اين پرده را بزن كنار، گل اين سر نماز حواس مرا پرت مى‌‌كند، اسلام ناب اين است، ساده،
امام نوشتند كه مصلى تهران را ساده بسازيد من دست خط امام را ديدم. نوشتند كه مصلى تهران ساده ساده باشد. يكى از بلاهايى كه بر سر جامعه ما آمد اشرافى گرى توى مساجد بود. ساده ساده، كنار خانه يك جاى ساده‌‌اى، حالا چه ما بگوييم نماز خوان، فردا يك نفر پا مى‌‌شود يك قالى مخمل، يك سجاده از مكه، يكى از كربلا، يكى از امام رضا، يك چيزى درست مى‌‌كند كه خود نماز خانه‌‌اش ساده ساده، سفارش شده است.

6- اسلام مخالف زيبايي و هنر نيست

درباره زيبايى در اسلام داريم، «من حرم» خانه زيبا باشد، با سفيد رنگ خانه سفيد باشد، سبز باشد، آبى باشد. اين رنگها، رنگهاى خوبى است. در اسلام اين رنگها سفارش شده برخلاف رنگ سياه، رنگ سياه مورد انتقاد است، سبز آبى زرد كم رنگ، اين رنگهايى است كه هم براى چشم خوب است، رنگ سرخ خوب نيست، حتى يك قافله شترى داشتند مى‌‌رفتند حضرت فرمود اين قافله شتر مال كيست، گفتند مال ما، فرمود چرا پارچه سرخ انداخته‌‌اى روى شتر، مگر نمى‌‌دانى نگاه كردن به رنگ سرخ در آدم اثر سوء دارد. برو بردار، چنان دويد كه اين شتر رم كرد، حديث داريم، رنگ سرخ سفارش نشده، اما سفيد و آبى و اينها سفارش شده.
مسأله هنر، حضرت امام فرمود ما با هنر، وقتى وارد شدند در بهشت زهرا روز اولى كه 12 بهمن بود در بهشت زهرا فرمود ما با هنر، با. . . ، با علم مخالف نيستيم، با فساد مخالفيم خداوند آسمانش را زينت كرده. بارها توى قرآن گفته (زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا) (صافات /6) من آسمانم را زينت كرده‌‌ام حالا كسى اگر خانه‌‌اش را در حدى كه به تجملات و به اسراف نكشد، آرايش طبيعى و غير مضر بود مانعى ندارد، جهت اتاقها، اصولا شهر سازى اسلامى چه خوب است كه ما همه جهت‌هايمان قبله باشد، مگر نه اين كه گفته‌‌اند وقتى هم كه مى‌‌نشينى حديث داريم وقتى هم مى‌‌نشينى، وقتى حضرت مى‌‌نشست، حديث داريم حضرت رسول هر وقت مى‌‌نشست به طور طبيعى رو به قبله مى‌‌نشست، توى اتاق كه مى‌‌نشست يك سمت مى‌‌نشست كه رو به قبله باشد، شما غذايى هم كه مى‌‌خورى وقتى حلال است كه بخورى كه گوسفندش را رو به قبله ذبح كرده باشند. نماز رو به قبله، گوسفند رو به قبله، جنازه رو به قبله، اصلش ما جهت كارهايمان، اصلا شهر اسلامى وخيابانهايش يك جورى باشد كه خانه و. . . همه قبله‌‌اى باشد، جهت خانه رو به نور باشد، رو به قبله باشد،

7- در فروش خانه عجله نكنيد

فروش خانه حديث داريم: «و لتكن دارك أول ما يبتاع و آخر ما يباع»(شرح ‌‌نهج‌‌البلاغه ‌‌ابن‌‌ابى‌‌الحديد، ج‌‌20، ص‌‌312) اشاره شد اول پولى كه جوانهاگيرشان مى‌‌آيد خانه بخرند و آخرين چيزى كه مى‌‌فروشند خانه باشد، كه هفته گذشته گفتيم كه اين حديث را هم داريم كه: كسى اگر بى جهت خانه‌‌اش را بفروشد خدا يك كارى مى‌‌كند كه اين پولش هدر برود. در فروش خانه سرعت به خرج ندهيد،

8- مبارزه با كاخ سازي در اسلام و تساوي حقوق اجتماعي افراد

كاخ سازى در اسلام، اول كاخى كه در اسلام ساخته شد كاخى بود كه معاويه ساخت، در اسلام اولين شخصى كه كاخ ساخت معاويه كاخ ساخت و اولين كسى كه به كاخ سازى اشكال كرد، بگوييد ابوذر بود، و بين معاويه و ابوذر درگيرى شد، كتك كارى شد و بعد ابوذر تبعيد شد به خاطر انتقادها، اسلام با كاخ سازى مخالف است، بعد اين جا يك آمارى نوشته‌‌ايم كه چه كسانى كاخ داشتند و اصولا عده‌‌اى كه جنگ جمل را راه انداختند به خاطر اين بود كه آمدند گفتند كه خلاصه ما با اين حقوقهاى قانونى زندگيمان در نمى‌‌رود مى‌‌توانى اگر حكومت را دست گرفتى سبيل ما را سوايى چرب كنى با تو هستيم، شما با من فرقى نمى‌‌كنيد، حقوق اجتماعى، خوب واقعا هم همينطور است در حقوق اجتماعى، فرق نمى‌‌كند.
ديشب من منزلمان مهمان داشتم، قرارمان شش بود من شش و نيم رسيدم، مهمانمان به من گفت چرا دير آمدى، گفتم والله جلوى راهم همچين شد و همچين شد دير آمدم نيم ساعت ببخشيد، گفت يك سؤال مى‌‌كنم، گفتم بفرماييد، گفت شما اگر قرارتان با مقام معظم رهبرى بود چه مى‌‌كردى؟ گفتم اگر با آيت الله خامنه‌‌اى بود سر دقيقه مى‌‌رسيدم، گفت پس پيداست تو به من اهميت نمى‌‌دهى و بهت بگويم من و شخص امام زمان از نظر حقوق اجتماعى، چى، يكى هستيم، تو ظلم كرده‌‌اى به من، گفتم خوب ببخشيد، به هر حال من مى‌‌خواستم به تو بگويم كه يك، آخه گاهى وقتها خيال مى‌‌كنيم كه، من خودم همين طورم كه مثلا خيال مى‌‌كنيم كه حالا اين زن و بچه‌مان است حالا گفتيم هشت، نه هم شد طورى نيست، گفتيم امشب مى‌‌آييم ده شب ديگر هم آمديم طورى نيست، حالا اين شاگردمان است، اين مثلا خيال مى‌‌كنيم كه اگر يك كسى بود كه خودى بود حالا طفره برويم طورى نيست. اين حسابى ديشب يك سيلى اخلاقى محكمى به ما زد، گفت تو اگر با فلان مقام رسمى يا با فلان مقام محبوب قرار داشتى تأخير نمى‌‌كردى، روى اين حساب كه ما با تو رفيقيم، ‌ها، اين حسابش است.
و لذا يك حديثى داريم، حديث هم بخوانم، حديث داريم پدر و مادرها توى خانه با بچه هايشان خيلى خودمانى نشوند، ضمن اين كه لبخند بزنند، اخمو نباشند، پدر با بچه لبخند بزند، اما اين طور نباشد كه هر كارى بخواهد رو به روى بچه بكند بگويد اين بچه‌مان است، اگر پايش درد نمى‌‌كند رو به روى بچه پايش را دراز نكند، پدر رو به بچه پايش را دراز نكند، با هر لباسى ننشيند، بگويد آقا اين بچه كوچك است حالا ما با هر زير پيراهنى مى‌‌خواهيم بياييم بيرون، با هر فلانى برادر بزرگتر هم توى خانه بايد حجاب داشته باشد، اين طور نيست كه حالا ما خواهر و برادريم، ممكن است خواهر و برادر توى يك خانه باشند اما جوان حق دارد با هر لباسى بيايد بيرون، خواهر بزرگ دارد.

9- لزوم فضاي سبز براي مسكن

فضاى سبز، حديث داريم كه «ثَلَاثَةٌ يَجْلِينَ الْبَصَرَ النَّظَرُ إِلَى الْخُضْرَةِ وَ النَّظَرُ إِلَى الْمَاءِ الْجَارِي وَ النَّظَرُ إِلَى الْوَجْهِ الْحَسَنِ»(خصال صدوق، ج‌‌1، ص‌‌92)، سه چيز دلشاد مى‌‌كند آدم را، يكى سبزى است، يكى آب است، يكيش هم شكل زيبا، از سبزى و آب مى‌‌شود استفاده كرد كه فضاى سبز براى مسكن لازم است، فضاى سبز منتهى باز در در فضاى سبز، در اين كه جهت سبزى كارى و چى باشد، اين خودش يك ارزش است، كه ما جهتمان هم جهت دكور نباشد،
حضرت رسول گاهى كه مسابقه به وجود مى‌‌آورد بين اينهايى بازى مى‌‌كنند هر كه برنده مى‌‌شد الآن توى توپ بازيها و اين‌‌ها يا يك سكه مى‌‌دهند يا يك كاپ مى‌‌دهند، يكى از چيزهاى چيز مى‌‌دهند، حضرت رسول چه مى‌‌كرد، دو گروه كه ورزش مى‌‌كردند، آن كسى كه برنده مى‌‌شد درخت خرما مى‌‌داد يعنى جايزه هم يك جايزه مى‌‌داد توليدى، جايزه مصنوعى نمى‌‌داد كه آدم فقط بگذارد تاقچه اتاقش، گاهى آدم مثلا جايزه را مى‌‌گيرد روى تاقچه اتاق مى‌‌گذارد هيچ فايده‌‌اى ندارد. فقط براى اين خوب است به مهمانهايش بگويد من اين را بردم، برنده شدم، جوايز ورزش هم جوايز توليدى باشد نه جوايز مصنوعى، اگر بنا باشد ما از جايزه هم اين طور استفاده كنيم.

10- بورسيه در اسلام

ما يك، توى دانشگاه يك حرفى است حالا شما دانشجو هستيد بهتر مى‌‌دانيد، مى‌‌گويند بورسيه، در اسلام ما بورس داريم، نه، كه يعنى يك پولى مى‌‌دهند خرج دانشجو مى‌‌كنند، درست مى‌‌گويم، بعد كه ايشان به حقوق رسيد پس مى‌‌دهد، اين طور است؟ اين بورس را توى اسلام داريم يا نه بله داريم، حديث بورس، داريم كه وقتى مسلمانهاى مكه تحت شكنجه كفار قرار گرفتند، هجرت كردند، آمدند به مدينه پيغمبر به مردم مدينه سفارش كرد يا مردم مدينه خودشان به خاطر اسلام اين طور عمل كردند، حالا، نسبت به پيغمبر ندهم، مردم مدينه اين كار شد، به فرمان پيغمبر يا خودشان، افراد مسلمان مدينه هر كدام يك ميش داشتند به افرادى كه هجرت كرده بودند و هيچ چى نداشتند و كنار صُفّه نشسته بودند، فقراء بودند، اين هايى كه ميش داشتند، يكى، دو سه تا ميش، به بدون ميشها، بورسيه دادند، گفتند شما اين ميشها را داشته باشيد از شيرش فعلا ارتزاق كنيد. بكنيد كه نميريد، از گرسنگى بعد در اثر زاد و ولد وقتى كارتان چاق شد، ميش مرا، بسيارى از فقرايى كه، چون آنهايى كه آمدند از مكه، تجار مكه نمى‌‌گذاشتند كسى اثاثيه بياورد مدينه، مى‌‌گفتند تو توى شهر ما پولدار شدى، حالا مسلمانى مى‌‌خواهى بروى مدينه برو، ولى ما، پولى كه توى شهر ما پيدا كردى نمى‌‌گذاريم پولهايت را هم بردارى ببرى، تمام افراد پولدار وقتى مى‌‌خواستند هجرت كنند مجبور بودند دست خالى هجرت كنند، بسياريشان هم فقير بودند، بعضيشان هم پولدار بودند، ولى در هر حال در مدينه همه فقير بودند، خدا ان شاءالله قسمتتان كند، آل سعود هم ان شاءالله نابود شود، شما برويد در مدينه، در مدينه مسجد پيغمبر يك صفه است، صفه حدود چهل پنجاه متر است، يك نيم متر بلندتر از مسجد است، كنار مسجد پيغمبر يك سفره، فقرا كه مى‌‌آمدند راه به جايى نداشتند. كنار آنجا مى‌‌نشستند بعد از نماز افراد مى‌‌آمدند مى‌‌گفتند، آقا شما بياييد برويم خانه ما، آن مى‌‌گفت تو بيا خانه ما، اينها را يا پذيرايى مى‌‌كردند، يعنى تقسيم مى‌‌كردند. به هر حال مسئله بورس بوده در اسلام يعنى پولدارهاى مدينه به فقرايى كه هجرت كردند يكى دو سه تا ميش مى‌‌دادند بعد از چند سال هم كه وضعشان خوب مى‌‌شد ميشها را پس مى‌‌گرفتند، بله فضاى سبز داريم، منتها سبز هم نه معناى چمن و دكور باشد.

11- زكات خانه اتاق پذيرايي است

اتاق پذيرايى، حضرت داريم، لكل شيى زكات، براى هر چيزى زكات است و «زكات الدار بيت الضيافة» براى هر چيز زكات است ولى زكات خانه اتاق پذيرايى است، منتهى در اين اتاق پذيرايى بايد اين جمله را بگويم بعضى خانه‌‌ها يك اتاق خوب دارند، كه آفتاب دارد و بزرگ است اين را مى‌‌گويند اتاق پذيرايى، اين زن و مرد صاحبخانه اين بچه‌‌هاى مظلوم را توى اتاقى كه نور ندارد، آفتاب ندارد كوچك است يك عمرى زجر مى‌‌كشند كه آخر ماه يك مهمان مى‌‌آيد، پذيرايى از خانم واجب، پذيرايى از مهمان مستحب، يك وقت به خاطر مستحب پدر و مادر بچه را در نياوريد.
در اين جا يك قصه بگويم، يك مهمان آمد خدمت يكى از علما، اين آيت الله العظمى، نجف هوايش خيلى گرم است، اتاق آيت الله دو تا داشت، يك اتاق آفتاب داشت يك اتاق سايه، چون هوا داغ بود خانمش را آورده بود توى اتاق سايه زندگى مى‌‌كردند، خانمش هم مريض بود، فورى مهمان آمد، مهمان آمد آيت الله گفت حاج خانم شما برويد توى آن اتاق آفتاب ولو داغ است براى من مهمان آمده شما ديگر برويد آن اتاق مهمان مى‌‌آيد، مهمان آمد گفت آقا من مشتاق ديدار بودم، متشكر، خدا حفظت كند، گفت آقا من براى خدا آمده‌‌ام ديدار شما، گفت خيلى ممنونم ولى يك چيزى هم به شما بگويم، اگر به خاطر خدا آمده‌‌اى من عالم را ببينى، به خاطر خدا هم زود بلند شو برو، گفت چرا، گفت وقتى شما آمدى من زنم مريض بود ديدم مهمان آمد فورى زنم را اتاق آفتابش كردم الآن زنم مريض، توى اتاق آفتاب 60 درجه نجف مى‌‌سوزد، شما مرا ديديد زودتر تشريف ببريد كه زنم دو مرتبه بيايد اتاق سايه.
اگر گفتند اتاق پذيرايى، چون رفته‌‌ام توى خانه هايى كه اتاق با نور، بزرگ، آفتاب رو باشد، اين اتاق به خاطر اين كه، اتاق پذيرايى است درش را قفل مى‌‌كنند و اين بچه‌‌هاى بيچاره انگار توى زندانند، مهمان مستحب است، اصل زن و بچه خلاصه، لكل شيى زكات، براى هر چيزى زكات است «زكات الدار بيت الضيافه»

12- بدن در زدن كسي حق ورود به خانه كسي را ندارد

حديثى داريم كه حضرت على(ع) فرمود «زخارف الدنيا تفسد العقول الضعيفة»(غررالحكم، ص‌‌65) را تفسد، يعنى به فساد مى‌‌كشاند، مردم را بله قربان گو بار مى‌‌آورد، خانه مجلل افراد عادى را تار و پود روحيشان را متلاشى مى‌‌كند، خانه خراب، حضرت داريم كه «ثَلَاثَةٌ لَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ لَهُمْ بِالْحِفْظِ رَجُلٌ نَزَلَ فِي بَيْتٍ خَرِبٍ وَ رَجُلٌ صَلَّى عَلَى قَارِعَةِ الطَّرِيقِ وَ رَجُلٌ أَرْسَلَ رَاحِلَتَهُ وَ لَمْ يَسْتَوْثِقْ مِنْهَا»(خصال صدوق، ج‌‌1، ص‌‌141) زندگى در خانه خراب ممنوع، در زدن، انسان در خانه‌‌اش امنيت بايد داشته باشد، كسى حق ندارد بدون در زدن، اگر يادتان باشد هفته گذشته، در زدن پيغمبر را گفتم كه وقتى مى‌‌خواست در را بزند رسول خدا مى‌‌رفت كنار وامى ايستاد همچين در مى‌‌زد، حالا بگذريم از اين كه اين زنگهاى در خانه خودش يك فلسفه كه من خودم دو سال پيش زنگ در خانه را هم گفتم، قديميها دو رقم زنگ داشتند، يك زنگ حلقه‌‌اى داشتند همچين بود كه مى‌‌زدند، يك زنگ چكشى داشتند مثل قندشكن، اين زنگ چكشى چه حالتى داشت اين زنگ چكشى چه حالتى داشت، آن زنگ چه حالتى داشت، برنامه اين بود كه مردها كه مى‌‌آمدند، آن زنگى را مى‌‌زدند كه مثل قند شكن است، آن كسى كه توى خانه بود مى‌‌فهميد كه آن زنگ است مى‌‌فهميد مرد است، مرد مى‌‌آمد در را باز مى‌‌كرد. آن زنگ حلقه‌‌اى را زن كه مى‌‌آمد آن زنگ را مى‌‌زد كه اگر مرد است مرد نيايد براى اين كه لب در، لب در خانه تماسها، تماسهاى غير صحيح صورت نگيرد زنگها، الآن زنگ كه مى‌‌زند شصتى زن و مردش يكى شده، زنگ در خانه، و داريم كه حالا بعضى از اين ظلمشان بدتر است، اصلا پياده نمى‌‌شود زنگ بزنند، همين طور توى خانه، از توى ماشين بوق مى‌‌زند كه يعنى همه خانه‌‌هاى همسايه‌‌ها، اگر كسى در خانه يك نفر كار دارد و به خاطر اين كه بوق مى‌‌زند همه منطقه را اذيت مى‌‌كند آن ديگر جوابش با خودش.
زنگ زدن و در زدن و يا الله گفتن، ماجراى سماره را نمى‌‌دانم شنيده‌‌ايد يا نه نامردى بود، يك درخت خرما داشت توى يك باغ، همش به خاطر يك درخت سر زده مى‌‌رفت تو، صاحب باغ گفت آقا اين كل باغ مال من است بى انصاف تو يك درخت توى خانه ما دارى تو به خاطر يك درختت همش سرزده مى‌‌آيى، زن بچه‌‌ام حجاب ندارند، گفت نخير يك درخت خودم است، من هم در اين باغ شريكم و من مى‌‌توانم بيايم، هر چى التماس كرد كه آقا اين يك درختت را بفروش يا اجازه بگير و در بزن، الا و لابد من هر وقت خواستم بيايم، خيلى گردن كلفتى كرد، قصه را به حضرت رساندند. حضرت گفت آقا يك درختت را بفروش، گفت نمى‌‌فروشم، گفت دوبله بفروش قيمت گران، گفت نمى‌‌فروشم، به عدد ده تا درخت معاوضه كن، گفت بابا من رسول الله هستم، تو اين درختت را به اين بفروش من ضامن مى‌‌شوم توى بهشت به تو درخت بدهند، گفت نمى‌‌خواهم، سماره خيلى مرد نانجيبى بود، با پيغمبر لجبازى كرد، به امير المؤمنين لجبازى كرد، با امام حسن مجتبى لجبازى كرد، آخرين كارش هم اين بود كه اين بود كه آمد امام حسين را در كربلا بكشد، جزو لشكر يزيد بود، يك نانجيب اين طورى بود، بالاخره رسول خدا فرمود آقا جان برو درختش را بكن بينداز توى كوچه چون «لَا ضَرَرَ وَ لَا إِضْرَارَ فِي الْإِسْلَامِ»(من‌‌لايحضره‌‌الفقيه، ج‌‌4، ص‌‌334)
مسئله در زدن مسئله مهمى است كه اسلام سفارش كرده، قرآن مى‌‌گويد (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلى‌‌ أَهْلِها ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ) (نور /27) حالا چه جورى يا الله بگوييم، همين يا اللهى كه مى‌‌گوييم در حديث داريم با الله اكبر كه حالا فرق نمى‌‌كندبا يا الله است.

13- نگاهداري برخي حيوانات در خانه

مسأله ديگر نگهدارى حيوان توى خانه، اسلام سفارش مى‌‌كند حيوان توى خانه باشد حالا محيط زيست اجازه نمى‌‌دهد، باز كار به محيط زيست نداريم‌‌ها چون خانه‌‌ها تنگ است مزاحم است، آن اسلامى كه مى‌‌گويد توى خانه مرغى، كبوترى،
گوسفندى نگهداريد، همان دينى است كه مى‌‌گويد حياط خانه‌‌تان هم وسيع باشد، يعنى اول مى‌‌گويد خانه‌تان وسيع باشد بعد مى‌‌گويد توى خانه وسيع هم حيوان هم نگهداريد، سگ توى خانه بودن سفارش شده كه سگ توى خانه نباشد، روايتش را شيعه و سنى نقل كرده‌‌اند.
ساختن كاروان سرا، ساختن مدرسه، بيمارستان خيلى سفارش شده، روايات زيادى داريم براى مسجدسازى، مدرسه سازى البته الآن ما مسجد كمبود نداريم، الآن ما مدرسه كمبود داريم. الآن ساختن مدرسه از ساختن مسجد ثوابش بيشتر است. بعد مأوا دادن به ديگران، كسى كه خانه دارد به خانه ديگران مأوا بدهد، قصه‌‌اى داريم از خانه على‌‌بن ابى طالب و فاطمه زهرا كه اشاره شد، كه وقت كم است و بعدا مى‌‌آيد.

14- خانه ابدي مهم است

(وَ الدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ) (اعراف /169) اين خانه‌‌ها همه‌‌اش خانه‌‌هاى سى چهل ساله، خوشا به حال كسى كه سعى كند از اين جا از دنيا، «الدنيا مزرعة الآخرة»(مجموعةورام، ج‌‌1، ص‌‌183)، اين خانه چيزى نيست، خانه مهم آن خانه است.
همين طور كه در مزرعه بايد دانه سالم باشد زمين سالم باشد، آبيارى دقيق باشد، نور كافى باشد، تا اين دانه رشد پيدا كند «وَ الدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ»، اميدواريم كه ما بتوانيم جمهورى اسلامى‌‌مان همه چيزش اسلامى باشد، بگذاريد يك مثل بزنم، چرخ خياطى خريده‌‌ايد، يك سرويس ملامين، سرويس ملامين هم ديس بزرگش، آرم كارخانه‌‌اش هست، روى پيچ گوشتى‌اش هم آرم كارخانه رويش است، جمهورى اسلامى يعنى بايد خانه سازيش هم اسلامى باشد، زلفش اسلامى باشد، راه رفتن و كفشش اسلامى‌‌باشد، اصلا بايد آدم وقتى نگاه مى‌‌كند، همه چيزش اسلامى باشد، اما ما متأسفانه به خاطر هنر معمارى خانه هايمان را غربى ساختيم، زن و مرد مخلوط شد، گرفتار آپارتمان نشينى شديم، آپارتمان نشينى كه هفته گذشته مفاسدش را گفتيم، توى آپارتمان نشينى چه مفاسدى، چه تجسس‌هايى چه مزاحمتهايى.
زندگي‌هايى كه توى شهرهاى بزرگ است اين زندگي‌ها زندگي‌هاى اضطرارى است، ما باالاضطرار زنده هستيم، كسى اگر 24ساعت تهران زندگى كند، 24ساعت، 3ساعتش در ماشين است، هر تهرانى به طور متوسط بعضى‌‌ها 5ساعت و بعضى‌‌ها 2ساعت، هر تهرانى 2ساعت توى ماشين است، 3 ساعت، يك هشتم بيست و چهار ساعت است، يعنى يك هشتم عمر توى ماشين هستيم، يعنى چه، يعنى 80 ساله‌‌هاى تهرانى، 70 سال عمر مى‌‌كنند، 10 سال عمرشان را، زندگى ما در شهرهاى بزرگ، زندگى آرام بخشى نيست، زندگى مضطربانه‌‌اى است، به همين خاطر، در شهرهاى بزرگتر، مصرف قرصهاى آرام بخش، آمپول‌هاى آرام بخش، امراضى كه در اثر هيجان و ضعف اعصاب پيش مى‌‌آيد در در شهرهاى بزرگ بيشتر است، جاهايى كه خانه بزرگ است، اطاق بزرگ است، فضا بزرگ است، جاده بزرگ است، منطقه خلوت است، بسيارى از عوارض هم كمتر است به اميد اين كه، يك مقدارى غرب زدگى خانه، هر كس مى‌‌گويد آقا من مى‌‌خواهم خانه‌‌ام مثل فلان شود، تو، خانه آخوند بايد يك جور باشد، خانه او بايد يك جور باشد، هر كسى بايد يك جور زندگى كند، خيلى اين كه آقا اين نقشه استاندارد است، تمام اروپايى‌‌ها اينطورى مى‌‌سازند، ايتاليا اين طورى خانه مى‌‌سازند، آلمان اين طور مى‌‌سازند. شما بايد ببيند چه طور راحت‌‌تر هستى، هر جور راحت‌‌ترى همان طور خودمان رو، چون در مسكن، مسكن يعنى محل آرامش، خانه‌‌هاى ما الان، وسيله آرامش نيست، يك خواب گاهى است اضطرارى، پس ما در ايران، در شهر بزرگ خانه نداريم، خوابگاه اضطرارى داريم، به اميد روزى كه خوابگاه‌‌هاى اضطرارى تبديل به خانه آرام‌بخش بشود، ولى همه اينها مال دنيا است، (وَ الدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ) (اعراف /169)
خدايا آن خانه ابدى و بهشت، خانه هميشگى ما را، خانه آرام بخش ما قرار و توفيق به ما بده در اين زندگى، حركاتمان، از خانه سازى تا عبادت تا تحصيل، تا تدريس، تا كار و تجارت، تمام حركاتمان را جورى قرار بده، كه تمام اين‌‌ها مقدمه رسيدن به آن دار آخرت باشد.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1768
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست