responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1652

موضوع: رساله‌ی حقوق امام سجاد علیه السلام(3)، حق زبان

تاريخ پخش: 20/08/1400

عناوين:

1- دوری از سخن زشت و ناپسند

2- برخورد پیشوایان دین با افراد فحّاش

3- دوری از مقابله به مثل در سخن زشت

4- دوری از نقل سخن زشت دیگران

5- عادت‌دادن زبان به ادب در سخن گفتن

6- عادت‌کردن به ذکر خدا در موقعیت‌های مختلف

7- آداب سخن‌گفتن در آیات قرآن کریم

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

مهمان امام سجاد هستیم، رساله‌ی حقوق. بیش از پنجاه حق را امام سجاد بیان کرده، ما هم گفتیم در جلسات متعدد هر حقی را ده، بیست دقیقه رویش صحبت کنیم. حق الله را رد شدیم، حق خودت را هم رد شدیم که خودت هم حقوقی داری، چشم حقی دارد، گوش حقی دارد، معده حقی دارد، چه چیزی ببینیم؟ چه قدر بخوریم، چه چیزی نخوریم؟ چه ساعتی بخوریم؟ این‌ها همه، این خدا که این را آفریده، برای بدن هم حقی قرار داده است. در این جلسه می‌خواهیم حق زبان را بگوییم، این زبان. الله اکبر از این زبان! اول که یک دعا می‌کنم آمین بگویید:
خدایا آن‌چه از اعضای بدن، به خصوص از زبان خلاف رفته تا حالا، خلاف‌های گذشته‌ی ما را ببخش و از این به بعد، از این‌
که نعمت‌هایت را در راه خلاف مصرف کنیم، همه‌ی ما را حفظ کن.
آخر زبان [خنده‌ی استاد] یک عضوی است که هیچ وقت درد نمی‌کند. آدم از هر عضوش زیادی کار بکشد، بد کار بکشد، ممکن است بگوید: دیگر رمق ندارم، پا دیگر پیش نمی‌رود، چشمم نمی‌بیند، گوشم نمی‌شنود، دندان‌هایم عملی شده است، پایم عصایی شده است، کمرم خم شده، بله، ولی زبان درد نمی‌گیرد، کسی تا حالا ما نشنیدیم بگوید زبانم درد گرفته است، یعنی هم گناه می‌کند، هم فشار بهش نمی‌آید.

1- دوری از سخن زشت و ناپسند

حق زبان. اما حق زبان، «فَإِكْرَامُهُ عَنِ الْخَنَا» (تحف العقول، ص 256)، دشنام، مواظب باش فحش ندهی، یک.
«حَمْلُهُ عَلَى الْأَدَبِ» (تحف العقول، ص 256)، زبانت را حمل کن بر ادب، یعنی وادارش کن که مؤدبانه حرف بزند.
«تَعْوِيدُهُ عَلَى الْخَيْرِ» (تحف العقول، ص 256)، عادت بده به این‌که کار خیر انجام بدهد.
«إِجْمَامُهُ إِلَّا لِمَوْضِعِ الْحَاجَةِ» (تحف العقول، ص 257)، این زبانت را تکان نده، مگر وقتی که نیاز هست، بیخودی زبانت را هر جوری دلت می‌خواهد، نچرخان.
«وَ إِعْفَاؤُهُ عَنِ الْفُضُولِ الشَّنِعَةِ» عفوش کن از حرف زیادی، می‌خواهد حرف بزند، بگو لازم نیست حرف بزنی. حرف خوب بزنیم. مختصر بگوییم. غذا چی خوردی؟ ما غذا امروز آبگوشت خوردیم، غذا امروز آب دوغ خوردیم، تمام. همین را می‌شود لفتش داد، ‌خواستیم چیزی بخوریم، بخوریم نخوریم، رفتیم گفتیم لبنیات بخوریم، رفتیم لبنیات شیر چند بود و ماست چند بود و گرفتیم و آمدیم و نمی‌دانم چه، نمی‌دانم چه. یعنی به یک کسی گفت می‌خواهی یادت بدهم که چه جوری کم حرف بزنی؟ از من پرسیدند پدر شما چگونه مرد؟ گفتم: خدا رحمت کند ایشان را و اموات همه را و خودمان را خدا رحمت کند، پدر من تب کرد، لرز کرد، مرد. تمام شد رفت. قدیمی‌ها می‌گفتند، تریاکی‌های قدیم، شاید هم حالا بگویند، نمی‌دانم، چون من خودم الحمدلله سیگاری هم نیستم، ولی می‌گفتند: «کم و تیز و چسبون.»، آخوندها قدیم می‌گفتند: «مفت و مفید و مختصر.» کوتاه بگوییم.
امام سجاد می‌گوید اگر حرف می‌زنی، اول زبانت را غلاف کن، «لِمَوْضِعِ الْحَاجَةِ»، هر جا لازم بود، حرف بزن. گاهی وقت‌ها یک چیزی می‌پرسند، خب او آقا جواب می‌دهد، شما هم می‌خواهی خودشیرینی کنی، بگویی من هم این جواب را دارم، بله، حرف نویی بود، شما هم بگو، اما اگر می‌خواهی تکمیل بگویی.
«تَزَيُّنُ الْعَاقِلِ بِعَقْلِهِ» (تحف العقول، ص 257)، زبان نشانه‌ی عقل انسان است. شاعر خودمان هم گفته:
تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
قرآن هم می‌گوید، می‌گوید: (فَلَمَّا كَلَّمَهُ قالَ إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنا مَكينٌ أَمينٌ) (یوسف /54). پادشاه مصر وقتی دید یوسف چه قشنگ حرف می‌زند، گفت: اصلاً تو قائم مقام من باش، اصلاً حکومت مصر برای تو.»، «فَلَمَّا كَلَّمَهُ قالَ إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنا مَكينٌ أَمينٌ»، تا مرد سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد.

2- برخورد پیشوایان دین با افراد فحّاش

راجع به زبان مطالبی را می‌خواهم خدمتتان عرض کنم. «إِيَّاكُمْ وَ الْفُحْشَ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْفُحْشَ وَ التَّفَحُّش»‌، (مجموعة ورام، ج ‌1، ص 110) حواستان جمع باشد، فحش ندهید، دشنام ندهید، خداوند هم دشنام را بد می‌داند، هم کسی را که اهل دشنام دادن و دشنام شنیدن است. اصلاً بعضی‌ها هستند بدون فحش نمی‌توانند حرف بزنند متأسفانه. مثلاً می‌خواهد بگوید که فلانی، اسم بچه‌اش را، یا کسی را، بعد می‌گوید فلان، بعد یک خر هم می‌گذارد، فلان خره، یا مثلاً می‌گوید الاغ، دهانش پر از فحش است. اصلاً بعضی‌ها فحش را شخصیت می‌دانند، فکر می‌کند که اگر فحش بدهد این علامت این است که این یک آدم قلدر هست، نخیر، خداوند فحش را دوست ندارد، فحش شنیدن و فحش دادن را دوست ندارد، حدیث داریم: «إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَ الْجَنَّةَ عَلَى كُلِّ فَحَّاشٍ»(بحار الأنوار، ج‌ 60، ص 207)، کسانی که بد زبان هستند، خداوند حرام کرده است بهشت را بر این آدم‌ها. آدم‌هایی هستند «قَلِيلِ الْحَيَاءِ»، بی‌حیا هستند، «لَا يُبَالِي بِمَا قَالَ وَ لَا مَا قِيلَ فِيه‌» (إرشاد القلوب إلى الصواب، ديلمي، ج ‌1، ص 143)، اصلاً نمی‌فهمد چه چیزی می‌گوید، به چه کسی بد کرد، مردم چه چیزی به او گفتند. یعنی بازِ باز است، ما حق نداریم زبانمان این‌قدر باز باشد.
شخصی به نام سَماعه، رسید به امام صادق علیه السلام فرمود که: «يَا سَمَاعَةُ مَا هَذَا الَّذِي كَانَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ جَمَّالِكَ؟»، با شتربان‌هایت حرف زشت می‌زدی، چی بود قصه؟ گفت: «ظَلَمَنِي»، به من ظلم می‌کند، درست است فقیر است، شتربان است، ولی به من ظلم کرده، چون ظلم کرده، به او فحش می‌دهم. فرمود: «بله، او ظلم کرد، فحش دادی، اما فحش تو، پررنگ‌تر از ظلم او بود.» (الكافی، چاپ الإسلامية، ج ‌2، ص 326)
شما عمل نکردی گفتی: کلوخ انداز را پاداش سنگ است. حالا که او کلوخ پرت کرده، من سنگ پرت کنم. فرمود: «أَرْبَيْتَ عَلَيْهِ» (الكافی، چاپ الإسلامية، ج ‌2، ص 326)، ربا یعنی زیادی، ربا یعنی این که می‌گویند یک میلیون می‌دهم، یک میلیون و نیم می‌گیرم، مثلاً، یا یک میلیون و صد می‌گیرم. می‌گوید ظلم کرد به تو، ولی حرفی که تو زدی، زشت‌تر بود.
امام صادق علیه السلام یک یاری داشت، از یاران امام صادق علیه السلام بود، یک نوکری داشت، برده‌ای داشت، این برده خلاف کرد، این یار امام صادق گفت: برو مادر فلان، یک نسبت زنا به مادرش داد. امام فرمود: چه گفتی؟! نسبت زنا به مادر غلامت دادی؟! گفت: آقا مسلمان نیست که، زنی که نسبت زنا به او دادم، مسلمان نبود که. فرمود: به غیر مسلمان می‌شود نسبت زنا داد؟ حالا یک کسی یهودی است، مسیحی است، مجوسی است، می‌شود گفت تو مادرت زناکار است؟! بعد امام صادق فرمود: من فکر می‌کردم تو آدم خوبی هستی، با این کلمه، برو که برو که برو. رفیق بیست ساله‌اش را قطع کرد. ما با این‌که می‌دانیم تند تند فحش می‌دهد، باز هم با او رفیق می‌شویم قطع کن، بگو آقا من با این زبان تو من معذورم، خداحافظ. تحقیر کنید، او با فحشش تحقیر می‌کند، شما با عملتان او را تحقیر کنید.
قرآن یک آیه دارد، می‌گوید: «إِذا سَمِعْتُمْ آياتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بِها وَ يُسْتَهْزَأُ بِها» (نساء، 140) اگر یک جایی نشستید، می‌بینید آیات خدا مورد مسخره می‌شود، حق ندارید بنشینید. یک کسی را دارند به ظلم می‌زنند، تو حق نداری نگاه کنی، یا برو دفاع کن، یا رد شو، تماشاچی حق نداری باشی.
امام فرمود: «مَنْ فَحُشَ عَلَى أَخِيهِ الْمُسْلِمِ نَزَعَ اللَّهُ مِنْهُ بَرَكَةَ رِزْقِهِ وَ وَكَلَهُ إِلَى نَفْسِهِ» (الكافي، چاپ الإسلامية، ج ‌2، ص 326)
اگر کسی حرف زشت بزند به مسلمانی، خدا برکت را از عمرش می‌گیرد، عمرش بی‌برکت است، صبح تا شب می‌دود، کار می‌کند، خودش، زنش، سه شیفته، دو شیفته کار می‌کنند، به جایی نمی‌رسند، این چون بددهن است، خدا برکت را از عمرش می‌گیرد.

3- دوری از مقابله به مثل در سخن زشت

امیرالمؤمنین شنید که یک کسی دارد فحش به قنبر میدهد، قنبر هم رفت جواب بدهد، حضرت فرمود: ایست! «يَا قَنْبَرُ دَعْ!»، رهان کن، حرف نزنی، گفت: آقا فحشم داد، گفت: فحشت داد، تو فحشش نده. «دَعْ»، «دَعْ» یعنی رهاکن، فحش نده. اگر عصبانی شدی، می‌خواستی فحش بدهی، خودت را نگه داشتی، می‌دانی چی هست؟ «تُرْضِ الرَّحْمَنَ»: خدای رحمان از تو راضی است. دیگر چی؟ «تُسْخِطِ الشَّيْطَانَ»: شیطان عصبانی می‌شود، می‌خواست تو را گول بزند، دید تو کنترل کردی خودت را. «تُعَاقِبْ عَدُوَّكَ»: وقتی فحش داد، تو هیچی به او نگفتی، این خود آن کسی هم که فحش داده، می‌گوید که ما به او فحش دادیم، او هیچی نگفت، خودش پهلوی خودش شرمنده است، که عجب من فحش دادم، او به روی خود نیاورد. (أمالي، مفيد، ص 118)
به خصوص مسئولین، مردم هم باید وقتی فحش می‌دهند، واقعاً حساب کنند این مقصّر چه‌قدر هست. پیاز گرون هست، خب حالا ببیند آن کسی که سبب گرونی پیاز است، پیدایش کنید، هر جرمی دارد انجام دهید، طبق مقررات قانونی، اما حالا که پیاز گرون است، به این هم بگوییم این هم حکومت شما، پیاز گرون است. خب حکومت ما، پیاز گرون شده، من مقصر هستم؟!
یک شهری رفتیم، کلاه سرمان گذاشتند، این هم مثلاً فلان شهر، اسم استان را می‌بریم، به استانش فحش می‌دهیم. بابا یک نفر توی این استان خراب کرد، آن وقت باید به کل استان فحش داد؟! از قدیم می‌گفتند:
گنه کرد در روم آهنگری ز شوشتر زدند گردن مسگری
ما اول که باید فحش ندهیم، بر فرض هم که فحش بدهیم، باید مجرم را پیدا کنیم، به مجرم فحش بدهیم، او چه کرده. بازگو کردن فحش هم مثل فحش است. روایت داریم: «من سمع بفاحشة فأبداها كان كمن أتاها» (شرح نهج البلاغة، ابن أبي الحديد، ج ‌20، ص 273)، مثلاً من به کسی فحش می‌دهم، شما می‌گویی: «فهمیدی چی شد، قرائتی به فلانی فحش داد.»، شما هم که فحش مرا نقل می‌کنی، گناه فحش دادن داری. مهم بود این حدیث را که خواندم.

4- دوری از نقل سخن زشت دیگران

«من سمع بفاحشة»: کسی که شنید یک حرف زشتی را، «فأبداها»، این حرف زشت را برای دیگران اس ام اس کرد، برای دیگران پیامک فرستاد که فلانی به فلانی همچین حرفی زد، «كان كمن أتاها»: انگار که خودش هم این کاره است. ما خیلی وقت‌ها به قول این مرض کرونا می‌گویند ناقل است، ما حق نداریم نقل کنیم حرف زشت را، چه‌طور نقل میکروب، کرونا می‌آورد، حدیث داریم فحش دیگران را هم نقل کنی برای دیگران، که فلانی پشت سر فلانی، فلانی گفت. اصلاً یک کسی گفت قرائتی آدم بی‌‌سوادی است. حاج آقا فلانی نسبت به شما گفت، جسارت کرد، گفت بی‌سواد است، اول این‌که راست گفته [خنده‌ی استاد]، چون سواد ما، نه سواد من، سواد همه‌ی ما قلیلی بیش‌تر نیست، (وَ مَا أُوتِيتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلا) (إسراء /85): قرآن می‌گوید تمامتان با هم، باسوادهای کره‌ی زمین با هم، یک قلیل، یک ذره سواد دارید، این که گفت راست است، حالا بر فرض خواسته جسارت کند گفته بی‌سواد است. اول که راست گفته، دوم حالا گفته تو چرا به من گفتی این را؟! بعضی‌ها برای خودشیرینی می‌گویند فلانی علیه تو است، فلانی به تو زده، فلانی چه. اصلاً چرا نقل می‌کنی، سخن‌چین معنایش همین است، من عصبانی شدم به حق یا باطل یک فحش دادم، شما فحش مرا می‌روی به فلانی می‌گویی، فتنه به پا می‌کنی؟! نقل گناه هم گناه است.
بعضی‌ها «إِنَّ أَبْغَضَ خَلْقِ اللَّهِ عَبْدٌ اتَّقَى النَّاسُ لِسَانَهُ» (الکافی، چاپ الإسلامیة، ج 2، ص 323)، این هم حدیث در کافی است. بعضی‌ها را مردم از زبانشان می‌ترسند، می‌گویند: پاشو، پاشو، لباست آنجا هست، الآن بابایت می‌آید دعوا می‌کند، پاشو پاشو پاشو غذا را گرم کن، الآن داداشت می‌آید داد می‌زند. اسلام می‌گوید بدترین آدم‌ها کسی است که مردم از زبانش بترسند.
من یک وقتی به بعضی‌ها حرف می‌زنم، می‌گویند: بله آقای قرائتی، چشم چشم، خب نگوییم که در تلویزیون آبروی ما را می‌ریزی. این‌طور نیست آقا. حالا اگر یک قصابی گوشت بد به من داد، من باید در تلویزیون بگویم که آقا این قصاب گوشت بد به من داد؟! شما حق نداری بگویی.
حرف زشت. حتی اگر کسی زناکار بود، بدترین گناه را انجام داد، شما حق داری شلاقش بزنی، ولی حق نداری بگویی: «خاک تو سرت کند.» آن شهوتی که به او فشار آورده، توی کله‌ی تو باشد، به تو هم فشار می‌آورد. یک کسی کفترپرانی می‌کند، بدبخت، نکبت، خاک تو سرت کند، آقا این را نگو به او، بگو: آقا جان تشریف بیاورید پایین، بیا پایین. آن عشق کفترپرانی که تو کله‌ی او هست، در کله‌ی تو هم باشد، تو هم کفترپرانی می‌کنی، حالا عشقش را نداری، کفترش را هم نداری، هنرش را هم نداری. ولی معنایش این نیست. یک کسی که گناه می‌کند به گنهکار نگاه بیمار کنید، نه نگاه مقاوم که حالا این را من باید بشکنم، بعد هم نگاه کنیم که ما گاهی وقت‌ها در نهی از منکر، خودمان گرفتار منکر می‌شویم. یعنی می‌خواهیم بگوییم این کار را نکن، آن وقت خودمان در قالب نصیحت.
گاهی به پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم گفته بودند فلانی بد کرده، حضرت در سخنرانی‌اش گفت که: «فما بال أقوام‌» (فضائل أمير المؤمنين عليه السلام، ص 158)، استاندار آمده نماز جمعه، فرماندار، مسئولین مملکتی، شهری، استانی، می‌آیند پای، امام جمعه می بیند حالا مسئولین نیستند، می‌گوید: این مسئولینی که بعضی‌ها چنین‌اند، خب این دیگر فردا نمی‌آید نماز جمعه، نماز جمعه است، نماز جمعه باید همه‌ی خطوط سیاسی بیایند و امام جمعه هم باید حرفی هم دارد، بعد از نماز جمعه تلفن کند، آقای استاندار بیا، این کارت خلاف است، یک کار خلافی را که در نماز جمعه نباید گفت. بله، یک جاهایی حضرت داریم که یک کسی خیانت کرده بود، استاندار یک منطقه‌ای، حضرت نامه نوشت که این را در بازارها دورش بگردانید، بگویید خیانت کرده، بیت‌المال حسابش جداست، اما کفتر پرانی که بیت‌المال نیست، دروغ که بیت المال نیست، یک خلافی کرده، این را به خودش بگو، این یک مسئله.
«سِبَابُ الْمُؤْمِنِ كَالْمُشْرِفِ عَلَى الْهَلَكَة». (الكافي، چاپ الإسلامية، ج ‌2، ص 359). این هم حدیث داریم، کسی اگر به یک مؤمنی فحش بدهد، انگار خودش را در معرض هلاکت قرار داده.
بدترین مردم کسی است که مردم از زبان او بترسند. زن نباید از شوهرش بترسد، شوهر هم نباید از زنش بترسد. ما الآن از هم می‌ترسیم، شوهر بداخلاق در خانه زنش می گوید: «یا الله، یا الله، الآن خواهد آمد، داد خواهد زد.» نباید از ما بترسند. مردها هم از زنشان می‌ترسند. گاهی وقت‌ها زن به‌قدری اصرار می‌کند روی یک خریدی، یک فروشی که مرد را وادار می‌کند که برود پول ربا بگیرد، سود بگیرد، خودش را به آب و آتش بزند که. یک کسی یک انباری را باز کرده بود، یک چیزهای را سرقت کرده بود، ولی آدم خوبی بود، او این کاره نبود. یکی از رفقای ما که روحانی بود، می‌گفت: خواستمش گفتم: «تو آدم محترمی هستی، این کاره نبودی؟!» گفت: «راست میگویی، من این کاره نیستم، حالا هم نیستم، دخترم را عقد کردم، هی هر شب دخترم گریه می‌کرد برای جهازیه‌اش، چند شب آمدم دیدم دخترم از بی‌جهازی گریه می‌کند، ترمزم برید. رفتم کلید را انداختم به انبار، یک چند تا قلم جنس برداشتم.»
خب چرا باید زن و عروس؟ داماد فشار می‌آورد که من باید عروس را ببرم، باید جهازیه‌اش جور باشد، نگو باید، شد، شد، نشد، نشد. اصلاً عروس و داماد یک جمله بنویسند بالای سرشان باشد: شد، شد، نشد، نشد، این شعارتان باشد. گفتیم برویم شیراز، چرا رفتیم اصفهان؟ گفتیم برویم شرق، چرا رفتیم غرب؟ گفتیم خانه‌ی شخصی، چرا رهنی؟ گفتیم رهنی پس چرا اجازه‌ای؟ گفتیم برویم خانه‌ی خاله، چرا رفتیم خانه‌ی عمه؟ بابا شد، شد، نشد، نشد. چه‌قدر زندگی‌ها سر یک کلمه از بین می‌رود، سر یک تقاضا از بین می‌رود، سر فشارهایی که روی همدیگر هست، از بین می‌رود.
5- عادت‌دادن زبان به ادب در سخن گفتن
راجع به فحش داریم صحبت می‌کنیم، حق زبان. منتها باید زبان هم آدم، چاه باید خودش آب داشته باشد، اگر چاه خشک باشد، آب بریزی داخلش، با سطل آب، چاه آبدار نمی‌شود. انسان باید زبانش را مؤدب کند، یعنی عادت بدهد به خوبی، نه که حالا یک جا قورتش داد، خودش را نگه داشت، اصلاً باید به هر قیمتی باشد، ایشان حرف زشتی نزند، بگوید شما هر چی هم انجام بدهید، من حرف زشت نمی‌زنم.
یک قصه از قرآن بگویم. حضرت آدم دو تا پسر داشت: هابیل و قابیل. روی حسادت یکی برادر گفت: می‌کشمت. آن وقت قرآن می‌گوید که برادرش گفت: (لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَني) (مائده /28): تو اگر دست روی من بلند کنی که بزنی مرا، (ما أَنَا بِباسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَك‌) (مائده /28): من دست دراز نمی‌کنم. برادرت است، حالا یک حرف خلافی هم زد، بیخود زد، ولی شما دیگر این را فتنه‌اش نکن.
شاکله، (قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى‌ شاكِلَتِهِ) (إسراء /84)، یعنی باید بافت ما یک بافت اخلاقی باشد، نه که حالا، یعنی باید خدا ما را رنگ کند، دم طاووس را خدا رنگ کرده، این همیشه رنگش قشنگ است، حالا هر چی هم شلنگ بگیری، پاک نمی‌شود. تخم‌مرغی که ما رنگ می‌کنیم با یک خورده آب دهان باز می‌شود. باید اخلاق جزء ذات ما باشد، و لذا قرآن اخلاق‌های ثابت را تجلیل کرده، (كانُوا يَتَّقُونَ) (یونس /63) ، (يُطْعِمُونَ الطَّعام‌) (انسان /8)، یعنی این کاره است، کارش این است، نه که حالا یک بار مثلاً پدرش مرد، مادرش، بستگانش مرحوم شدند، حالا یک فاتحه‌ای است، یک پلویی هم داده به این‌ها خورده‌اند، نه کارش این باشد که به شکم مردم برسد، گرسنه در کشور نباشد.
نه یک حدیث و دو حدیث، حدیث‌های متعدد داریم اگر مردم زکات مالشان را بدهند، روی کره‌ی زمین گرسنه نمی‌ماند. «ما بَقِیَ فِی الأرض فقیر». حدیث داریم و حدیث داریم که اگر مال ندهید، حق خدا را ندهید، مالتان دود می‌شود، دود می‌شود، حدیثش را هم بخوانم. سه رقم تعبیر داریم: (مَا هَلَكَ) (دعائم الإسلام، ج ‌1، ص 240)، «مَا تَلِفَ» (ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 46)، «مَا ضَاعَ»، ضایع شد. «مَا هَلَكَ»، یا «مَا تَلِفَ»، سه تایش حدیث است، «مَا ضَاعَ مَالٌ فِي بَرٍّ وَ لَا بَحْرٍ»، در دریا، یا در خشکی مالی از بین نمی‌رود، «إِلَّا بِتَرْكِ الزَّكَاة». (من لا يحضره الفقيه، ج‌2، ص: 7) زکات ندادیم، ملخ خورد. البته بعضی‌ها هم گناه می‌کنند، خدا کارشان ندارد، این را خدا می‌گوید: «أَنَّما نُمْلي‌ لَهُمْ» (آل عمران /178)، این‌ها را عجله نکنید که این گناه کرد، چرا من کارش نداشتم، فرصتش می‌آید، یک زمانی می‌آید، یک زمانی می‌آید، که شاه هی ظلم می‌کرد، مردم هم هی می‌گفتند: چرا خدا این شاه را نمی‌کشد؟ صبر کن، سال 57 می‌آید، انقلاب می‌شود، جاوید شاه، می‌شود مرگ بر شاه. این حرف‌هایی که می‌زنی از خودت است؟ نه، از قرآن است. قرآن می‌گوید: «جَعَلْنا»: یعنی قرار دادیم، «لِمَهْلِكِهِمْ»: برای هلاکت این‌ها، (مَوْعِداً) (کهف /59). زمان تعیین کردیم سال 57، مرگ بر شاه راه می‌افتد، عجله نکنید. بعضی گناهان را خدا فوری حال می‌گیرد. سه شنبه گناه می‌کنی، چهارشنبه سیلی می‌خوری. این مؤمنین هستند که خدا زود گوششان را می‌مالد که گناه نکنند. بعضی‌ها را می‌گوید: عجله نکن، چند ماه بگذرد، چند سال بگذرد، (جَعَلْنا لِمَهْلِكِهِمْ مَوْعِداً) (کهف /59)، بعضی‌ها را می‌گوید: اصلاً ما در دنیا کارشان نداریم، مثل صدام، صدام تا پای چوبه‌ی اعدام هم یک مرگ بر صدام عراق گفته نشود، لااقل در ایران مدتی مرگ بر شاه گفتند، تا شاه رفت. صدام در عراق، مرگ بر صدام نگفتند، اما قرآن می‌گوید: (أَنَّما نُمْلي‌ لَهُمْ) (آل عمران /178)، عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است، یک مدتی به این‌ها می‌دهیم برای آخر سال، می‌گذاریم بعد، منتها هر چی به عقب بیفتد، سخت‌تر می‌شود جوابش.

6- عادت‌کردن به ذکر خدا در موقعیت‌های مختلف

خب زیاد یاد خدا کنید که به ذکر خدا عادت کنید. غذا می‌خورید نگو: «بفرما»، بگو: «بسم الله». بفرما یعنی بیا بخور، بسم الله هم یعنی بیا بخور، بسم الله یک ذکر خداست، خب از آنی بگو که ذکر خدا هم توش باشد.
گوشواره برای دخترت می‌خری، بگو اگر نمازت را بی غلط خواندی، می‌خرم. تو که گوشواره می‌خری، از این گوشواره استفاده کن، برای این‌که دخترت را هدایت کنی، پسرت را هدایت کنی. آن وقتی که نمره‌ی بیست می‌دهی، زیر نمره‌ی بیست بچه را نصیحتش کن، نصیحت زیر نمره‌ی بیست قبول می‌شود، اما اگر یک معلم نمره‌ی صفر داد، بعد گفت: «فرزندم ناخن‌هایت بلند است»، می‌گوید: «چه کار به ناخن‌های من داری، نمره‌ی صفرم دادی، حالا می‌گوید ناخن‌های بلند است، نمی‌خواهم، اصلا ًناخنم را نخواهم گرفت، حالا که نمره‌ی صفرم دادی، نمیخواهم.»
وقتی که هدیه می‌دهید، داریم که وقتی زن و شوهر از هم جدا می‌شوند برای مسافرت، مرد اگر لب در خانه، نصیحت کند به خانمش، این در ذهنش می‌ماند، می‌گوید وقتی می‌خواست برود، آخرین جمله‌اش این بود، و لذا سفارش کنید به تقوا، وقت‌هایی که مرد می‌رود به مسافرت و زن می‌آید لب در بدرقه مثلاً.
«عَوِّدْ نَفْسَكَ الْجَمِيل‌» (عيون الحكم و المواعظ، ليثي، ص 339)، عَوِّدْ نَفْسَكَ الِاسْتِكْثَارَ بِالاسْتِغْفَار» (همان، ص 340) ، َ عَوِّدْ نَفْسَكَ السَّمَاحَ» (همان، ص 340)، عَوِّدْ نَفْسَكَ حُسْنَ النِّيَّة» (همان، ص 340)، «عَوِّدْ نَفْسَكَ فِعْلَ الْمَكَارِم‌» (همان، ص 341). این‌ها هم روایت‌ها است. می‌گوید که «عَوِّدْ»، یعنی عادت بده، عادت بده خودت را که خوب حرف بزنی، عادت بده خودت را که استغفار زیاد بکنی، عادت بده خودت را به بخشش، عادت بده که خودت را که خوش باطن بشوی، نیت بد به کسی نداشته باشی، عادت بده خودت را به این‌که کرامات، مکارم اخلاق را در خودت ایجاد کنی. این سفارش‌هایی که مواظب باشیم.

7- آداب سخن‌گفتن در آیات قرآن کریم

قرآن برای سخن گفتن آدابی گفته، گفته با پدر و مادرت خوب حرف بزن. در قرآن آیاتی داریم، تعبیرهای مختلفی حالا می‌نویسم.
(قَوْلاً كَريماً) (اسراء /23): نسبت به پدر و مادر.
(قَوْلاً بَليغاً) (نساء /63): حرف‌هایت رسا باشد، برفک نداشته باشد.
(قَوْلاً لَيِّناً) (طه /44): حرف‌هایت نرم باشد، زمخت نباشد.
(قَوْلاً مَعْرُوفاً) (نساء /5)، آیه‌ای دیگر، حرف‌هایت متعارف باشد، اصطلاح جدید درست نکن، «قَوْلاً مَعْرُوفاً».
قَوْلاً كَريماً، بَليغاً.
(قُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْناً) (بقره /83): نیکو باشد.
(يَقُولُوا الَّتي‌ هِيَ أَحْسَنُ) (اسراء /53): در بین چند جمله بهترینش را به کار ببر.
این‌ها آداب سخن گفتن در قرآن است. هر کدام هم برای یک مورد است. نسبت به پدر و مادر می‌گوید: «قَوْلاً كَريماً».
این گچ افتاد یاد یک خاطره افتادم برایتان بگویم. بچه‌ها چه‌قدر پاک‌اند، بعضی‌هایشان، یا خیلی‌هایشان. یک بار کلاس داشتم، یک بچه نمی‌دانم حالا سیزده، دوازده، چند ساله بود، آمد و به من گفت: حاج آقا، این گچی که دستت بود، که آیه را نوشتی، این تتمه گچ را به من بده. گفتم: می‌خواهی چه کنی؟ گفت: چون این گچ را با نوکش قرآن نوشتی، این گچ مبارک شد، چون به قرآن گره خورد، آن ته گچ را به من بده، به عنوان یادگاری داشته باشم. یک خورده نگاه کردم، چه‌قدر این، کجا را می‌بیند!
آداب سخن گفتن. امام سجاد می‌گوید خدایا هر کلمه‌ی زشتی که از من سر می‌خواهد بزند، این را تبدیل کن به کلمه‌ی خوب. عصبانی شده، لا إله إلّا الله، می‌خواهی فحش بدهی برو گمشو، احمق، خودت را نگه دار. بعد هم با خدا حساب کنیم بگوییم خدایا من غضب خودم را نگه داشتم، تو هم غضبت را نسبت به من نگه دار، خدا می‌بخشد. قرآن می‌گوید: اگر بدهی می‌ستانی، با هر دستی بدهی، با همان دست می‌گیری. یک آیه داریم، می‌گوید: (وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا) (نور /22)، لغزش همدیگر را ببخشید، روی خود نیاورید. (أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ) (نور /22): مگر نمی‌خواهی خدا عیب تو را بپوشاند، خب تو هم عیب او را بپوشان.
روایات متعدد داریم کسی که آبروی کسی را می‌ریزد، خدا آبرویش را می‌ریزد. آبرو. یک روایت داریم نماز را بعضی‌ها ضایع می‌کنند، بد نماز می‌خوانند، یا وضویش غلط است، یا حمد و سوره‌اش غلط است، یا لباسش درست نیست، یا مکانش درست نیست. حدیث داریم نماز می‌گوید: «ضَيَّعْتَنِي» ضایعم کردی، «ضَيَّعَكَ اللَّهُ» (الكافي، چاپ الإسلامية، ج ‌3، ص 268): خدا ضایعت کند که هر چه می‌دوی، به جایی نرسی.
باز حدیث داریم نماز به بعضی‌ها می‌گوید: «کَرَّمتَنی»: به من احترام گذاشتی، «کَرَّمَکَ الله»: آخر بعضی‌ها با شورت نماز می‌خوانند، نمازش درست است، اما تو با این راست خانه‌ی همسایه‌ات می‌روی، در خانه‌ی همسایه‌ات می‌روی مثلاً با این لباس کوتاه.
به ما سفارش کرده‌اند که. سلام و صلوات خدا بر امام خمینی. روزهای آخر عمرش روی تخت خوابیده بود، نمی‌توانست بلند شود نماز بخواند، اما از مستحبات نگذشتند، تلویزیون بارها نشان داد، مثلاً ریش‌هایشان را شانه کردند، گلاب و عطر زدند، انگشتر دست کردند، تحت‌الحنک گذاشتند، یک پارچه روی دوش گرفتند، یعنی نماز را باید احترام کرد. بله.
ادب در سخن، ادب در عمل، ادب در پوشش. این‌ها را هم باید تربیت کرد بر این اساس، نگفت خانم این دختر شما بزرگ شده است، به او بگو حجابی داشته باشد. آقا نه سالش نشده، آخر وقتی تا نه سال عادتش بدهی، نمی‌شود سر نه سال نمی‌شود این روسری سر کند، سختش است، مثل یک کسی تا چهارده سالگی سیگار بکشد، بگوید نه، من تا تکلیف شدم، دیگر سیگار نمی‌کشم، کسی که سال‌ها سیگار کشید در یک لحظه نمی‌تواند سیگار را دور بیندازد.
به ما گفته‌اند که بچه‌هایتان را سه سالش که شد اولین کلمه این باشد: «لا إله إلّا الله»، بعد هفت و ماه و بیست روز نگه دارید، چیزی یادش ندهید، بعد جمله‌ی دوم بگویید: «محمّد رسولُ الله»، اللهم صل علی محمد و آل محمد، همین‌طور تدریجاً، بعد حالا عین عبارتش یادم نیست، ولی حالا با کم و زیادش، که بعد وضو می‌گیرید، وضویتان را ببیند، بعد که نماز می‌خوانی، بغل شما بنشیند، نماز خواندن شما را ببیند. (ر. ک به: مكارم الأخلاق، ص 222) یعنی اگر می‌خواهیم نسلمان نسل مؤمنی باشد، باید از قبل از تکلیف این‌ها را وادار کنیم به حرف زدن خوب، اخلاق خوب، درس خواندن خوب، ادب خوب، بله.
حق زبان خیلی است، حالا من تا اینجایش را گفتم، بس است. خدایا با این زبان چه چیزهایی را می‌توانستیم بگوییم، نگفتیم، باید اینجا حرف بزنیم، نزدیم. برای حرف‌هایی که باید می‌زدیم، نزدیم، عذرخواهی می‌کنم. حرف‌هایی را نباید بزنیم، زدیم، حرف‌هایی را باید بزنیم، نزدیم. فکر بد، حرف بد، نیت بد، عمل بد، تمام بدی‌های ظاهری و باطنی و فردی و اجتماعی ما را برطرف بفرما. ما را در حفظ نعمت‌های خودت موفق بدار. تلفات گذشته‌ی ما را ببخش و بیامرز.

«و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»


«سؤالات مسابقه»

1- اولین عضوی که ‌در رساله حقوق امام سجاد علیه‌السلام، حقوقش را بیان می‌کند، کدام است؟

1) چشم
2) زبان
3) گوش

2- آیه 54 سوره یوسف، به کدام ویژی حضرت یوسف علیه‌السلام اشاره دارد؟

1) زیبایی چهره
2) زیبا سخن‌گفتن
3) هر دو مورد

3- امام صادق علیه‌السلام به چه جهت با یکی از یارانش تا پایان عمر قطع رابطه کرد؟

1) سخن ناروا
2) نگاه ناروا
3) رفتار ناروا

4- دستور اسلام در برخورد با کسی که با ما ناسزا می‌گوید، چیست؟

1) مقابله به مثل
2) قهر و طرد
3) سکوت و گذشت

5- توصیه قرآن درباره نحوه سخن گفتن با پدر و مادر کدام است؟

1) سخن با حفظ کرامت آنان
2) سخن به شیوه متعارف
3) سخن بلیغ و رسا

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1652
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست