responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 16

موضوع: احکام، اخلاق، عقايد- 10

تاريخ پخش: 15/04/61

بسم اللّه الّرحمن الّرحيم

«الحمد للّه رب العالمين و صلي اللّه علي سيّدنا و نبيّنا محمّد و علي اهل بيته و لعنة اللّه علي اعدائهم اجمعين من الآن الي قيام يوم الدين»

در جلسه‌ي پيش يك مقدار راجع به اصول عقايد و اخلاق صحبت كرديم. اين جلسه مي‌خواهم درباره‌ي شرايط فقيه صحبت كنم.

1- فقيه بايد اعلم باشد

فقيه بايد اعلم باشد. علمش سرآمد علم‌ها باشد. يك حديث در اين زمينه مي‌خوانم: «مَنْ‌ام قَوْماً وَ فِيهِمْ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْهُ أَوْ أَفْقَهُ لَمْ يَزَلْ أَمْرُهُمْ إِلَى سَفَالٍ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»(المحاسن، ج‌1، ص‌93) حالا چگونه بفهميم كه فقيه اعلم است؟ راه شناختش اين است كه انسان يا خودش اهل شناخت و تشخيص و خبره باشد يا دو نفر اهل خبره بگويند كه ايشان از باقي مجتهدها اعلم‌تر است. به شرطي كه دو نفر ديگر نگويند ديگري اعلم‌تر است. حديث داريم كسي كه امامت كند، كسي كه رهبري قومي را بپذيرد و حال آن كه در ميان مردم كساني هستند كه علمشان بيش‌تر و فقيه‌تر هستند، دائماً كار اين امت و جامعه به سوي سستي و پستي گرائيده مي‌شود. اگر در جامعه كسي رهبر بشود و حال آن كه در اين جامعه كساني هستند كه در فقه و علم از اين رهبر سر آمدند، اين جامعه در حال سقوط است. رمز سقوط ملت آن است كه رهبرش اعلم و افقه نباشد.
حديث ديگر از پيامبر اسلام است، مي‌فرمايد: «إِنَّ الرِّئَاسَةَ لَا تَصْلُحُ إِلَّا لِلَّهِ وَ لِأَهْلِهَا»(تحف‌ العقول، ص‌43) اصول حكومت اسلامي، يعني حكومتي كه حاكم مطلقش خداست. حاكميت براي خداست. حكومت براي قانون خداست. رهبران اين حكومت اولياء خدا هستند. همه چيز به خدا برمي گردد. حاكميت خدا، قانون خدا، رهبري اولياء خدا، اين را حكومت اسلامي مي‌گويند. رياست، حق خدا و حق كسي كه اهل رياست باشد، است. «مَنْ وَضَعَ نَفْسَهُ فِي غَيْرِ الْمَوْضِعِ الَّذِي وَضَعَهُ اللَّهُ فِيهِ مَقَّتَهُ اللَّهُ»(تحف ‌العقول، ص‌43) اگر شما خودت را در يك جايي بگذاري كه لايق آن مقام نيستي، خدا به تو غضب مي‌كند. در حديث ديگري داريم «من تقدم علي قوم و هم يري فيهم من هو افضل لقد خان الله و رسوله والمؤمنون» اگر كسي در جامعه پيشي بگيرد، اگر كسي خودش را كانديدا كند، اگر كسي مقام و مسئوليتي در جامعه بپذيرد كه در آن جامعه افرادي هستند كه از او فضيلت بيش‌تري دارند، آن فرد نسبت به آن جامعه و خدا و پيغمبر خيانت كرده است. مجتهد بايد اعلم باشد.
بايد افضل باشد. بايد لياقتش در هر كار بيش‌تر باشد. چرا؟ به خاطر اين كه مجتهد تمام زندگي مردم را تنظيم مي‌كند. تنظيم امور مالي زير نظر ولايت فقيه مي‌باشد. ماليات اسلامي چقدر باشد؟ گاهي بايد ماليات را بخشيد. گاهي بايد ماليات را اضافه كرد. تعيين ماليات مهم است. چون يك سري از ماليات‌ها قطعي است و اسلام آن را معين كرده است. مثل نماز صبح كه برو برگرد، ندارد و دو ركعت است اما يك سري از ماليات‌ها هم هست كه حاكم اسلامي حق دخالت ونظارت و كم و زياد آن را دارد. امام بايد در ماليات اسلامي نظارت داشته باشد و آن را تنظيم كند. توزيع و شناخت افراد همه بايد زير نظر فقيه باشد. توليدها، توزيع‌ها، حفاظت اموال بيت المال، مسائل قراردادهاي خارجي همه زير نظر فقيه است. رئيس حكومت اسلامي به فقه متصل است. در تعيين خط سياسي بافلان كشور، رابطه سياسي ما چگونه باشد؟ رابطه‌مان را قطع كنيم. رابطه‌مان را تقويت كنيم. روابطي كه ما با ديگران داريم، همه بايد زير نظر فقه روشن بشود. تعهد داشته باشيم يا نداشته باشيم. قوانين حقوقي، حفظ حقوق جامعه، رسيدگي به شكايات، قضاوت، محاكمات، دادرسي‌ها، بررسي‌ها، جمع آوري قرائن، دادخواهي‌ها، همه بايد زير نظر فقه انجام بگيرد. روابط زن و شوهري، حفظ حقوق شوهر و زن، تنبيه زن و شوهري كه متخلف هستند. روابط انسان با طبيعت، استخراج معدن، ماليات معدن، تقسيم و كنترل معدن‌ها بايد زير نظر فقه روشن شود. بازرسي عمومي، نظارت عمومي، جلوگيري از مفاسد، اعلام مفسد في الارض، نهي از منكر در شرايط كلي و بين المللي، همه از وظيفه‌ي مقام فقاهت است. دستور حمله و دفاع، گرفتن حقوق، خريد و فروش اسلحه، ترميم و تكميل قواي نظامي و انتظامي، دستور تشكيل ارتش هزار ميليوني، احضار سرباز، برخورد با اسير، اين‌ها همه ازچيزهايي است كه در حكومت اسلامي بايد فقيه بر آن نظارت كند.
در جمهوري اسلامي تمام كارهاي سياسي و اجتماعي، عزل و نصب‌هاي امام جمعه‌ها، تعيين خط مشي براي امام جمعه‌ها، حق دستور جهاد دادن، تمام كارهايي كه واجب و يا حرام است، زير نظر فقيه است. اسلام گفته است: حالا كه مسئوليت فقيه اين قدر مهم است پس فقيه بايد عادل باشد. پس بايد اعلم باشد. چون مقام خيلي مهمي دارد. چون طناب خيلي كلفت است بايد ميخ هم خيلي قوي باشد. چون مي‌خواهيم تمام نخ‌ها و تار و پود جامعه‌ي اسلامي را به فقيه بند كنيم، پس بايد فقيه اعلم باشد.

2- فقيه بايد عادل باشد

بايد فقيه عادل باشد. بايد فقيه ذره‌اي هوس در وجودش نباشد. تا اگر ما گفتيم اختيار با ولايت فقيه است، مردم با كمال قداست قبول كنند. هرچه جايزه‌ها بزرگ‌تر باشد، امتحانش هم به همان مقدار سخت‌تر است. خداوند مقام امامت را به هركس نمي‌دهد. حضرت ابراهيم بعد از دوران‌هاي متعدد كه از امتحانش گذشت و از همه‌ي آنها موفق بيرون آمد، آن موقع خدا مقام امامت را به او داد. ابراهيم به خدا گفت: خدايا مقام امامت را به بچه‌ام مي‌دهي؟ فرمود: به آدم ظالم نمي‌دهم. بنابراين مقام معنوي خيلي مهم است. شرايطش خيلي سخت است. وقتي مقام خيلي مهم، در شرايط خيلي سخت تصويب مي‌شود، ديگر تمام زندگي به او وصل مي‌شود. ما در بحث عقايد وقتي ثابت مي‌كنيم كه خدا هست، بعد مي‌گوييم حالا كه خداوندي او را قبول كرديم و با دليل عقل يا با وجدان آن را يافته‌ايم، رابطه ما با خدا چگونه مي‌شود؟
مي خواهم درباره‌ي محبت خدا و محبت اولياء خدا صحبت كنم كه اين مسئله مهمي است. اصولاً محبت در خيلي از كارها نقش دارد. شما حساب كنيد كه محبت در مسائل خانوادگي، در مسائل اقتصادي، در مسائل نظامي و در هر مسئله‌اي نقش مهمي دارد.

3- محبت در مسائل خانوادگي

نقش محبت درمسائل خانوادگي: اگر زن و شوهر همديگر را دوست داشته باشند، در همه‌ي مسائل رعايت حال يكديگر را مي‌كنند. علت اين كه بهانه مي‌گيرند و مي‌گويند: مهر عروس اينقدر باشد و يا اينكه مي‌گويند: جهيزيه بايد بيشتر باشد براي اين است كه در ميان آنها محبت نيست. اين‌ها مي‌خواهند با پشم و فاستوني و كفش و ساعت، محبت ايجاد كنند و همين كه ساعت و كفش پاره شد و مد فلان يخچال و كولر از بين رفت محبت‌ها عوض مي‌شود. لذا حديث داريم كسي كه همسري را انتخاب كند و به خاطر شكلش با يك تب زرد شود و سرمايه‌اش با مد و كهنگي از بين مي‌رود، نشانه‌ي اين است كه بين آنها محبت نبوده است. اگر زن و شوهر همديگر را دوست داشته باشند، مراسم ساده مي‌شود. اگر زن و شوهر به هم محبت داشته باشند سخن چيني‌ها نمي‌تواند ميان اين دو را به هم بزند. اگر زن و شوهر به هم محبت داشته باشند بچه‌هاي ايشان هم دلگرم مي‌شوند. اگر زن و شوهر به هم محبت داشته باشند، آمار طلاق كم مي‌شود. اگر زن و شوهر به هم محبت داشته باشند ناملايمات زندگي را تحمل مي‌كنند. محبت در روابط زن و شوهر نقش معجزه آسايي دارد.

4- محبت در مسائل سياسي

محبت در مسائل سياسي: قرآن در سوره آل عمران به پيغمبر مي‌گويد: ‌اي پيغمبر! (لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْر) (آل عمران /159) اگر تو خشن بودي و محبتت نسبت به مردم كم بود، مردم از تو دور مي‌شدند «فَاعْفُ عَنْهُمْ» ‌اي رسول اكرم! از سر تقصير مردم بگذر «وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ» براي مردم دعا كن «وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْر» با مردم مشورت كن و آنها را ببخش و برايشان دعا كن. با آنها مشورت كن و به آنها محبت داشته باش. اگر ميان امام و امت، محبت بود، همه مشكلات كشور با اين محبت حل مي‌شد. ايران چه داشت؟ شاه چه داشت؟ امام چه داشت؟ شاه چه داشت؟ شاه تانك داشت. توپ داشت. پول داشت. شوروي داشت. اروپا و آمريكا داشت اما ميان مردم محبوبيت نداشت. امام هيچ چيز نداشت اما محبت داشت. به خاطر اين كه محبت داشت و مردم هم به امام محبت داشتند، محبت باعث شد كه انقلاب پيروز شود. شاه با داشتن تمام امكانات نظامي و 96 كشور پشتيبان و آن همه قدرت، چون محبت نداشت، شكست خورد. امام هيچ چيز نداشت اما محبت داشت و پيروز شد. اين نقش محبت در مسائل انقلابي و سياسي بود. به همين خاطر است كه اميرالمؤمنين علي(ع) در نامه به استاندار و فرماندار مي‌گويد: «وَ أَشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّة وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ»(نهج‌ البلاغه، نامه‌53) ‌اي استان دار، ‌اي مالك اشتر، تو بايد نسبت به رعيت و مردم رحمت داشته باشي. «وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ»
وقتي پيغمبر مي‌خواست از دنيا برود مزد رسالت خود را با محبت و مودت بيان كرد. (قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‌) (شورى /23) به من سنگ زدند. دندان مرا شكستند. بر سر من خاكستر ريختند. به من تهمت‌ها زدند. به من مي‌گفتند: كه تو شاعر هستي. به من مي‌گفتند: توساحر هستي. به من مي‌گفتند: تو كاهن هستي. به من مي‌گفتند: تو ديوانه هستي. به من همه نوع توهيني كردند. تروريست‌هاي يك شهر شبانه ريختند تا من را بكشند كه من هجرت كردم. همه‌ي سختي‌ها به من رسيد. «ما أوذي نبي مثل ما أوذيت»(المناقب، ج‌3، ص‌247) پيغمبر فرموده است: هيچ پيغمبري به اندازه‌اي كه من اذيت شدم، اذيت نشد. اما مي‌گويد: ‌اي مردم در مقابل همه اين اذيت‌ها يك چيزي مي‌خواهم. محبت را از شما مي‌خواهم. «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً» من از شما اجري نمي‌خواهم. من شما ايراني‌ها را از بت پرستي، از آتش پرستي به خداپرستي و شماعرب‌ها را از بت پرستي به خدا پرستي دعوت مي‌كنم. من شما را از شرك به توحيد، از شك به علم، از تفرقه به وحدت، از ظلمات به نور هدايت كردم. مرز همه اين‌ها محبت است. «إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‌» اما مودت، محبتي است كه دنبالش عمل باشد.

5- محبت از روي عشق و محبت به خاطر ترس

محبت نقشي دارد كه امامي را كه هيچ چيز ندارد، رهبر انقلاب مي‌كند و شاهي كه همه چيز دارد به خاطر نبود محبت ساقط مي‌شود. محبت در مسائل فرهنگي و در مسائل تربيتي نقش بسزايي دارد. ما دو بله قربان داريم. يك بله قربان در قرآن است كه مي‌گويد: مردم از طاغوت مي‌ترسند و بله قربان مي‌گويند. (فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوه) (زخرف /54) چون فرعون مردم را استخفاف مي‌كرد و مردم را تهديد مي‌كرد، مردم هم «فَأَطاعُوه» بله قربان مي‌گفتند. بعضي وقت‌ها بله قربان گفتن‌ها آدم را بي شخصيت مي‌كند. مثل ماشيني كه اول راننده‌اش را ترور مي‌كنند و بعد ماشين او را مي‌گيرند. قرآن مي‌گويد: گاهي وقت‌ها كه شخص بله قربان مي‌گويد، به خاطر اين نيست كه او را دوست دارد بلكه شخصيتش له شده است. به پيغمبر بله قربان مي‌گفتند. (لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ) (آل عمران /159) چون او را دوست داشتند. پس ما در قرآن دو بله قربان داريم. بله قرباني كه از روي ترس است و بله قرباني كه از روي عشق است. هرمعلمي كه وارد كلاس مي‌شود، اگر شاگردانش از روي عشق به پاي او بلند شوند، اين معلم، معلم موفقي است. اما اگر از روي ترس باشد، اين معلم موفق نيست. محبت در مسائل تعليم و تربيت نقش خيلي مهمي دارد. اصولاً رابطه معلم و شاگرد، بايد رابطه محبت باشد. محبت به استاد است كه باعث مي‌شود انسان بنشيند و به درس گوش بدهد. محبت به امام جمعه است كه نماز جمعه‌ها شلوغ مي‌شود. تمام موفقيت‌ها به خاطر محبت است. محبت مردم است كه به رئيس جمهور 16 ميليون رأي مي‌دهند. محبت مردم است كه وقتي رهبر عزيزش كسالت قلب مي‌گيرد، جمعيت چندين هزار نفري در بيمارستان قلب تهران ضجه مي‌زنند، چنان اشك مي‌ريزند تا امام را سالم از خدا تحويل بگيرند. عملي موفق است و ناكام نيست كه محبت در آن نقش داشته باشد.

6- محبت در عبادت

نقش محبت در عبادات: اگر آدم محبت خدا را داشته باشد، حيفش مي‌آيد كه شب بخوابد. حيفش مي‌آيد كه در نماز جماعت شركت نكند. «لَا صَلَاةَ لِجَارِ الْمَسْجِدِ إِلَّا فِي الْمَسْجِدِ»(خلاصةالإيجاز، ص‌39) حديث داريم كه اگر كسي در همسايگي مسجد باشد اما در مسجد نماز نخواند، نمازش ارزشي ندارد. امام صادق(ع) مي‌فرمايد: در مناجات‌هايي كه حضرت موسي ذكر مي‌كرد، خدا به او گفت‌اي موسي! «كَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ يُحِبُّنِي فَإِذَا جَنَّهُ اللَّيْلُ نَامَ عَنِّي أَ لَيْسَ كُلُّ مُحِبٍّ يُحِبُّ خَلْوَةَ حَبِيبِه‌ها أَنَا ذَا يَا ابْنَ عِمْرَانَ مُطَّلِعٌ عَلَى أَحِبَّائِي إِذَا جَنَّهُمُ اللَّيْلُ حَوَّلْتُ أَبْصَارَهُمْ فِي قُلُوبِهِمْ وَ مَثَّلْتُ عُقُوبَتِي بَيْنَ أَعْيُنِهِم»(أمالى صدوق، ص‌356) اين مردم دروغ مي‌گويند: كه ‌اي خدا جان! دوستت دارم. كسي كه مي‌گويد: خدايا دوستت دارم، دروغ مي‌گويد. همين كه هوا تاريك مي‌شود نمي‌آيد با من خلوت كند. اگر آدم عاشق كسي باشد بايد در تاريكي به سراغش برود. اگر خدا را دوست داري، چرا تاريك كه مي‌شود يا الله نمي‌گويي؟ پس دروغ مي‌گويد كسي كه مي‌گويد: خدا را دوست دارم. كارش جايي گير كرده است كه مرا صدا مي‌زند. «كَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ يُحِبُّنِي فَإِذَا جَنَّهُ اللَّيْلُ نَامَ عَنِّي أَ لَيْسَ كُلُّ مُحِبٍّ يُحِبُّ خَلْوَةَ حَبِيبِه» آيا عاشق نبايد در خلوت معشوق خودش را آرزو كند؟ چرا هنگام سحر بلند نمي‌شوي با حبيب خودت خلوت كني؟ «‌ها أَنَا ذَا يَا ابْنَ عِمْرَانَ مُطَّلِعٌ عَلَى أَحِبَّائِي» موسي به مردم بگو من مي‌دانم عاشقانم چه كساني هستند. «إِذَا جَنَّهُمُ اللَّيْلُ حَوَّلْتُ أَبْصَارَهُمْ فِي قُلُوبِهِمْ وَ مَثَّلْتُ عُقُوبَتِي بَيْنَ أَعْيُنِهِم» خدا به موسي مي‌گويد: عاشقان و علاقمندان به خدا كساني هستند كه همين كه هوا تاريك مي‌شود با خدا خلوت مي‌كنند.
خدا در قرآن مي‌فرمايد (قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني‌) (آل عمران /31) به مردم بگو: اگر محبت خدا را داريد از او اطاعت كنيد. آخر ولايت علي و محبت علي عكس العمل دارد. ولايت رمز كشش است. ولايت بايد دنبالش كشش باشد. اگر يك بچه كوچك به شما گفت: يك چيزي براي من بخر و شما نخريد، ناراحت مي‌شود. هرچقدر هم كه دست روي سر او بكشي و بگويي: دوستت دارم، مي‌گويد: چرا برايم نخريدي؟ ببينيد حتي يك بچه كوچك هم دوستي بدون چيز خريدن را قبول نمي‌كند. اگر شما هزار بار ضريح امام رضا(ع) را مي‌بوسي، خودت را به ضريح مي‌چسباني، خودت را به امام زاده مي‌چسباني، دليل بر اين نيست كه پيرو او هستي. آدمي كه پيرو كسي باشد، بايد دنبال آن كس برود. اينقدر نگوييد: امام فدايتان شوم. خودتان را اصلاح كنيد. خودتان را مثل امام كنيد. «إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني‌» اگر كسي، كسي را دوست داشته باشد، عوض مي‌شود. علاقه‌ي زن و شوهر نسبت به همديگر است، كه مرد صبح تا شب جان مي‌كند و غروب كه مي‌شود حاصل جاني كه كنده است، يك ميوه‌اي، ناني، گوشتي مي‌گيرد و به خانه مي‌آورد. چه كسي اينطور تو را صبح تا به حال به دردسر واداشت؟ محبت باعث مي‌شود كه مرد اين كار را بكند. محبت باعث مي‌شود كه مرد به خاطر همه‌ي خانواده، خودش را از رختخواب جدا كند. محبت اكسير عجيبي است.
اگر استاد به شاگرد محبت داشته باشد نبايد تا زنگ را زدند قبل از شاگردان، معلم از كلاس بيرون بيايد. مگر كلاس را دوست نداري؟ درس بده. 2 دقيقه بيش‌تر درس بده. سر وقت به كلاس بيا. حرف تازه بزن. اگر در كارخانه‌ها محبت باشد، كارگر خوب كار مي‌كند. بهتر كار مي‌كند و با قيمت ارزانتر با شما حساب مي‌كند. حديث داريم كسي كه محبت داشته باشد و دلش به حال مردم بسوزد و اخلاص داشته باشد، روزي او فراوان است. چون سعي مي‌كند هميشه بهترين جنس را تهيه كند.
مي‌گويند: سه مدرسه را امتحان كردند. يك مدرسه هرچه شاگرد داشت، خلاف بودند و كتك مي‌خوردند. هر شاگرد بدي را مي‌زدند. يك مدرسه به همه‌ي شاگردها محبت مي‌كردند. يك مدرسه هم بود كه گاهي مي‌زدند و گاهي محبت مي‌كردند و بعد ازپايان دوره‌ها آن مدرسه‌اي موفق بود كه محبت بيش‌تري به شاگردان داشتند. حتي اگر آدم به دشمن هم محبت كند، تمام مي‌شود. (ادْفَعْ بِالَّتي‌ هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَميمٌ) (فصلت /34) اگر از يك كسي ناراحت هستي، همين يك كار را بكن. بيا كدورت‌ها را كنار بگذار. در خودت انقلابي را ايجاد كن. اين مبارزه با هوي و هوس است. اگر هم مقصر نيستي، محبت كن. نگذار كه كدورت‌ها بماند و تبديل به كينه شود.
قرآن مي‌گويد: «ادْفَعْ بِالَّتي‌ هِيَ أَحْسَنُ» اگر هم از دست كسي ناراحت هستي و زجر كشيده‌اي بگو: با اين كه از شما ناراحت بودم ولي الآن شما را دوست دارم. فكر نكن كه بزرگي به اين است كه او بيايد و از تو معذرت خواهي كند. اگر تو هم براي معذرت خواهي به خانه‌ي او بروي كوچك نمي‌شوي. پيغمبر بزرگ وقتي فهميد كه امام حسن و امام حسين مريض هستند، با اينكه بزرگ بود ولي به عيادت آنها رفت. وقتي از حسنين عيادت كردند و مي‌خواستند بيرون بيايند، مردم به علي(ع) پيشنهاد كردند كه خوب است نذركني و براي سلامتي بچه‌ها 3 روز، روزه بگيري. علي(ع) اين پيشنهاد را از مردم عادي قبول كرد. چه عيب دارد كه پيغمبر با آن بزرگي به ديدن كوچكترها برود؟ چه عيب دارد كه علي بزرگوار به حرف مردم عادي گوش بدهد؟

7- محبت در مسائل اقتصادي

محبت در مسائل اقتصادي هم مهم است. اگر محبت نباشد همه از هم مي‌دزدند. زمان طاغوت بود. رئيس فرهنگ به خانه‌ي يكي از علما آمده بود و مي‌گفت: آقا من رئيس فلان منطقه هستم. سهميه ما فلان بشكه نفت است ولي گاهي يكي دو تا از اين بشكه‌ها زياد مي‌آيد، با اين‌ها چه كنيم؟ گفت: بايد به دولت بدهيد. گفت: اگر به دولت بدهيم، رئيس فرهنگمان مي‌خورد. رئيس فرهنگ به مدير كل بدهد، مدير كل مي‌خورد، مدير كل به وزير بدهد، وزير مي‌خورد. گفت: پس همه‌ي شما دزد هستيد. اگر در مسائل اقتصادي محبت نباشد، همه از همديگر مي‌چاپند و جامعه يك جامعه‌اي مي‌شود كه با هيچ چيزي نمي‌توان آن را كنترل كرد. وقتي من جنس متوسط و جنس خراب را به دست مشتري مي‌دهم، اين دليل اين است كه من مشتري را دوست ندارم. اگر فروشنده مشتري را دوست داشته باشد محال است در بازار جنس متوسط فروش برود. بهترين جنس فروش مي‌رود. اگر دوستي نباشد همه كلك مي‌زنند و كلاه برداري مي‌كنند. بايد اين محبت را زنده كرد. اگر مردم ايران به ارتش و سپاه محبت نداشتند اين جنگ پيروز نمي‌شد.

8- محبت و دوستي با چه كساني، چه وقت و تا چقدر؟

محبت مرز دارد؟ اول بايد به چه كسي محبت كرد؟ چقدر بايد محبت كرد؟ اين سه بايد درست شود. بايد محبت به چه كسي محبت كرد؟ خدا، اولياء خدا و كساني كه معيارهاي الهي و خدايي را دارند. وقتي مي‌گويي حزب اللهي همه كار بايد حزب اللهي باشد. كسي كه حزب اللهي است نه كه صورتش حزب اللهي باشد، بلكه لباسش هم بايد حزب اللهي باشد. رانندگيش هم حزب اللهي باشد. حزب اللهي يعني اينكه همه كارهايش حزب اللهي است. همه‌ي علاقه‌ي حزب اللهي به خدا برمي گردد. تا چه وقت محبت كنيم؟ محبت كردن وقت ندارد. تا مادامي كه زنده هستيم بايد محبت كنيم. امام صادق(ع) يك دوستي داشت. يك بار دوستش يك فحش بدي به نوكر خود داد. امام صادق گفت: چه گفتي؟ گفت: چيزي نگفتم. اين نوكر ما است. مادرش هم مسلمان نبود، به او يك چيزي گفتيم. ايشان فرمود: حق نداري. گفت: آقا او نوكر من است. گفت: نوكرت باشد. مگر تو مي‌تواني به نوكرت فحش بدهي؟ گفت: مادرش مسلمان نيست. گفت: خوب مسلمان نباشد. مگر مي‌تواني به غير مسلمان فحش بدهي؟ بيست سال است كه من خيال مي‌كردم كه تو آدم خوبي هستي اما با اين فحشي كه دادي، دوستي چند ساله‌ي ما به هم مي‌خورد. امام صادق(ع) به خاطر يك حرف بد، با او قطع رابطه كرد ولي در جامعه‌ي امروزي ما گفتن حرف‌هاي بد مثل يك قانون شده است. اين خيلي بد است. قرآن مي‌گويد: (لا تَتَّخِذُوا آباءَكُمْ وَ إِخْوانَكُمْ أَوْلِياءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَى الْإيمان) (توبه /23) اگر پدرتان وپسرتان كفر را بر ايمان ترجيح دادند، اين‌ها را سرپرست خودت قرارمده. دوست داشتن پيغمبر هم مرز دارد. تا چه موقع پيغمبر را دوست بداريم؟ تا مادامي كه از مرز خدا بيرون نرود. (لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ) (زمر /65)‌ اي پيغمبر! اگر تو مشرك بشوي تمام عملت مرخص است. پيغمبر اگر در غدير خم علي بن ابيطالب را به رهبري امت تعيين نكني همه زحمتهايت هيچ مي‌شود. (وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ) (مائده /67) در غدير خم بگو: كه علي رهبر است، رهبر جامعه است و اگر نگويي زحمتهايت هيچ مي‌شود. مثل السلام نماز است. اگر براي نماز «السَّلَامُ عَلَيْنَا» را نگويي نمازت درست نيست.
تا چه وقت با كسي دوست باشيم؟ حضرت ابراهيم(ع) با عموي خودش گفت و گو داشت. هر چه او را نصيحت كرد گوش نداد. پس تا چه وقت با كسي دوست باشيم؟ تا وقتي ديدي طرف اهل حق نيست. (فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ) (توبه /114) وقتي براي ابراهيم روشن شد كه ديگر عمو اهل هدايت نيست، فرمود: برو كنار«تَبَرَّأَ مِنْهُ» از او تبري كرد. ما تولي و تبري داريم. تولي يعني اينكه خوب را دوست داشته باشي، تبري يعني اگر ديدي لايق نيست او را از خودت دور كن. مثل جاذبه و دافعه است. چقدر او را دوست داشته باشيم؟ بايد دوستي ما به مرز غلو نكشد. قرآن مي‌فرمايد: (لا تَغْلُوا في‌ دينِكُمْ) (نساء /171) در دين غلو نكنيد، دوستي اندازه دارد.
درباره‌ي فرزند هم همينطور است. اگر به بچه‌ي خود كم علاقه نشان بدهي، بچه‌ي تو هم عقده‌اي مي‌شود و كمبود محبت دارد. اگر زياد علاقه نشان بدهي، بچه لوس مي‌شود. پيغمبر در حديثي فرمود: واي به مردم دوره آخر زمان از شر پدرانشان. گفتند: پدران كافر؟ گفت: نه! پدرهاي مسلمان، كه بچه‌هاي خود را لوس بار مي‌آورند. بچه هرچه بخواهد، برايش مي‌خرند. ما پدرهايي را داريم كه براي تامين زندگي بچه‌ي خود، حاضر مي‌شوند دنيا و آخرتشان را بفروشند. يكي از اولياء خدا گفت: من بچه‌ام را به آن مقداري دوست دارم كه خدا دوست دارد. خدا مي‌گويد: (لا تُلْهِكُمْ أَمْوالُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ) (منافقون /9) دوستي اندازه دارد. علاقه به پول خوب است اما به شرطي كه مرز داشته باشد. تا(قد قامت الصلوة) گفتند، آدم مغازه را ببندد و در مسجد برود. قرآن مي‌فرمايد: (رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ) (نور /37) خدا در قرآن از يك عده از بازاري‌ها تعريف كرده است. مي‌گويد: اين‌ها مرداني هستند كه پول، آنها را از ياد خدا دور نمي‌كند. آدم هست كه ماشين دارد ولي از عبادت جدا نمي‌شود. داشتن مهم نيست، علاقه مهم است. قرآن از كساني كه در دين غلو مي‌كنند و دوستي را در مرز اعلا مي‌برند انتقاد مي‌كند. (لَقَدْ كَفَرَ الَّذينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسيحُ ابْنُ مَرْيَمَ) (مائده /17) آن‌هايي كه درباره‌ي علاقه به حضرت مسيح غلو مي‌كنند، كافر هستند. (اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ) (توبه /31) يك عده از يهودي‌ها با اين كه مي‌دانند علمايشان حلال خدا را حرام و حرام خدا راحلال مي‌دانند اما باز به خاطر اين كه اين‌ها علما هستند، دوستشان دارند. علم پرستي هم شرك است.

9- همه محبت‌ها و علاقه‌ها بايد به خدا برگردد

پيغمبر در كوچه مي‌رفت. به يك بچه‌اي رسيد. گفت: بچه جان من را دوست داري؟ گفت: بله. گفت: من را بيش‌تر دوست داري يا خدا را؟ گفت: تو را هم كه دوست دارم به خاطر خدا دوست دارم. اگر يك لحظه خدا بگويد: پيغمبر را دوست نداشته باش، من تو را دوست ندارم. ما هرچه داريم از امام داريم. امام هرچه دارد از پيغمبردارد. پيغمبر هرچه دارد از دين دارد و همه‌ي ما دين را دوست داريم به خاطر اين كه فرمان خداست. پس همه‌ي علاقه‌ها به خدا بر مي‌گردد. به ما گفته‌اند: اگر كسي گناهي كرد از عدالت مي‌افتد. اگر كسي گناه بزرگي بكند، از عدالت مي‌افتد. چون خلاف قانون خدا را انجام داده است، خدا مي‌گويد: بايد روابطت را با او قطع كني. يا او را دگرگون كني. البته اين را هم بايد بگوييم كه آدم بايد منتظر آثار باشد. گاهي گناه مي‌كنند اما اگر انسان يك مقداري با ايشان كنار بيايد، اين‌ها را به راه مي‌آورد. حديث داريم كه اگر در انتخاب دوست، زياد معطل بشوي بي رفيق مي‌ماني. بايد مرزها را نشان داد. علاقه و محبت بزرگ ترين موتور حركتهاست. پيروزي انقلاب موتورش محبت مردم به امام بود. سقوط شاه به خاطر اين بود كه مردم نسبت به او محبت نداشتند. زن و شوهر، مهريه را كم كنند. ناملايمات را آسان كنند. زن و شوهري كه همديگر را دوست داشته باشند، با هم در يك اتاق كاهگلي زندگي مي‌كنند و اگر همديگر را دوست نداشته باشند هر روز يك بهانه مي‌آورند. محبت زندگي داخلي را حل مي‌كند. محبت كار در كارخانه را بيش‌تر مي‌كند. توليد را بالا مي‌برد. محبت در تعليم و تربيت خيلي اثر دارد. پيغمبر(ص) فرمود: مودت و محبت به اهل بيت مزد رسالت من است. اگر مزد پيغمبر اين باشد كه من علي بن ابيطالب(ع) را دوست داشته باشم، عشق به علي باعث مي‌شود كه در من جذبه به وجود بيايد و من خودم را مثل علي درست كنم. اين كه گفتند در جلسات بنشينيد و فضايل اهل بيت عليهم السلام را بگوييد، به خاطر اين است كه اين فضايل محبت مردم به اوليا خدا را بيش‌تر مي‌كند. محبت مردم كه به اين‌ها بيش‌تر شود، كشش اين مردم به سوي تكامل بيش‌تر مي‌شود.
خدايا محبت خودت را، محبت رسولت را، محبت امامان و اوليائت را، محبت دينت را، محبت هركسي را كه تو به او محبت داري آن محبت را روز به روز در ما زياد بفرما. خدايا بغض دشمنانت را در ما روز به روز زيادت بفرما. «اللَّهُمَّ الْعَنْ أَوَّلَ ظَالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد» معنايش همين است. انسان بايد هم به آن گروه درود بفرستد و هم به گروه مخالف نفرين كند «هَلِ الدِّينُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْض»(تفسيرفرات‌ الكوفي، ص‌428) آيا دين غير از حب و بغض است؟ حقيقت دين حب و بغض است. موتور همه‌ي اصلاح‌ها، موتور همه‌ي حركت‌ها، موتور همه‌ي موفقيت‌ها، محبت است. بهترين مردم كسي است كه محبتش در جامعه نسبت به مردم بيش‌تر باشد. محبت بايد از دل باشد نه اينكه محبت غربي باشد. در محبت غربي گاهي هيچ كس با هيچ كس رابطه ندارد. فقط به هم سلام مي‌كنند و از هم تشكر مي‌كنند. اين‌ها محبت‌هاي پلاستيكي است. گاهي زبان لفظ را مي‌سازد، گاهي روح لفظ را مي‌سازد و تحويل زبان مي‌دهد كه اگر كسي ظاهر و باطنش دو تا باشد اين هم يك شاخه از نفاق است. خيلي شما را دوست دارم. خوب اگر دوست نداشته باشي، دروغ گفته‌اي. امام كاظم(ع) به خانه رفت و مردي را كه همراه او بود به خانه تعارف نكرد. امام رضا(ع) گفت: آقاجان چرا او را تعارف نكردي؟ گفت: چون الآن آمادگي پذيرش را ندارم. چون الآن آماده نيستم كه از ايشان پذيرايي كنم، او را تعارف نكردم. كسي كه قلباً آمادگي پذيرايي از مهمان را ندارد اگر او را تعارف كند، نفاق است. اميدوارم خداوند محبت را در قلب خاي ما افزون ‌تر بكند.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 16
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست