responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1556


1- ترس و تعصب، جهل و هواپرستی
2- لجاجت با حق، انتخاب دوست بد
3- نقش دلبستگی‌ها و وابستگی‌ها در انحرافات
4- خطر کوچک‌شمردن گناهان کوچک
5- تاب‌آوری در برابر سخنان ناروای دیگران
6- امامت، تابع صلاحیت، نه سنّ و سال
7- شروط خداوند برای اعطای مقام امامت

موضوع: دلایل انحراف از فطرت الهی
تاريخ پخش: 15/12/98

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

در بحث اصول عقاید ما معتقد هستیم خداشناسی فطری است و معنای فطرت هم در جلسه قبل گفتیم، به چیزی می‌گویند فطری که زمان و مکان و سن و رژیم ندارد. مثلاً می‌گویند: علاقه مادر به بچه فطری است. یعنی در چه زمانی؟ همیشه مادر بچه را دوست دارد؟ در چه مکانی؟ همه‌جا، معلم و استاد نمی‌خواهم، تبلیغ و تلقین هم نمی‌خواهد. اتوماتیک مادر بچه‌اش را دوست دارد. مادر به فرزند علاقه فطری دارد، یعنی زمان و مکان ندارد، استاد و شاگرد هم ندارد. مثل چاهی که از درونش آب می‌جوشد، عشق مادر به بچه فطری است.
خداشناسی هم فطری است باز دلیل این است که هرکس در بن بست قرار گرفت از عمق دلش دنبال یک ناجی و منجی می‌گردد. دنبال دو تا نمی‌گردد. وقتی آدم در دریا کشتی‌اش نقص فنی پیدا کرد و بنا شد غرق شود، آنوقت هواپیما دارد سقوط می‌کند، مسافر اگر متوجه شد دارد سقوط می‌کند فقط یک ناجی می‌خواهد. وسط غرق یک ناجی، وقت اضطرار که همه نخ‌ها قیچی می‌شود، هیچ نخی به مادیات وصل نیست انسان دنبال یک قدرتی می‌گردد که نجاتش بدهد. هیچ روحی دنبال پنج تا قدرت و شش تا قدرت نیست. این را بگوییم یا آن را بگوییم یا هرچه هست یک ناجی. این را فطری می‌گویند. یعنی در وقت اضطرار انسان دنبال یک ناجی می‌گردد، این حرف‌ها را زدیم، بحث امروز من این است پس چرا بعضی‌ها خداپرست نیستند؟ دلایل علل انحراف از توحید را اینجا تا هشت مورد را نوشتم.

1- ترس و تعصب، جهل و هواپرستی

1- بعضی از ترس سراغ غیر خدا می‌روند. فرعون می‌گفت: اگر سراغ غیر از من بروید، همه شما را زندان می‌کنم. «إِلهاً غَيْرِي‌» اگر خدایی غیر از من سراغ داشتید، (لَأَجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِين‌) (شعرا /29) سجن می‌دانید یعنی چه؟ یعنی زندان، غیر از فرعون اطاعت از هرکس بکنید، زندان. 2- تعصب بی‌جا، این محله ما است، هیأت ماست، شهر ماست، همشهری ماست، هم لباس ماست. می‌داند حق با جای دیگر است. می‌رود سراغ غیر او بخاطر تعصبی که دارد. (اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ‌ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ) (توبه /31) قرآن می‌گوید: می‌بیند استادش خلاف می‌کند ولی چون استاد است چیزی نمی‌گوید. تعصب روی کتابش دارد. در انتخابات است، می‌داند یک نفر از او بهتر است ولی تعصب دارد، روی پست و مقامی که می‌خواهد. این هم یکی…
گاهی وقت‌ها هم امید دارد، قرآن می‌گوید: بعضی سراغ غیر خدا می‌روند، (لَعَلَّهُمْ‌ يُنْصَرُونَ‌) (یس /74) شاید یک کمکی برسد. یا مثلاً می‌گوید: (أَ يَبْتَغُونَ‌ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ) (نساء /139) با این عکس بردارم عزیز می‌شوم. خانه او بروم، با او ازدواج کنم. فامیل مهمی است و من هم مهم می‌شوم. بخاطر اینکه امید دارد به نصرت، به کمک، امید به عزت دارد، یک چیزهایی نیاز دارد و فکر می‌کند… با اینها سراغ غیر خدا می‌رود. قرآن اگر اشتباه نکرده باشم، بین 150 تا 200، حالا اینطور بگوییم سالم‌تر است. دهها بار گفته است «دون الله و دونه» یعنی سراغ غیر خدا نروید. «أَ يَبْتَغُونَ‌ عِنْدَهُمُ الْعِزَّة» تو عزت را از او می‌خواهی؟ خودش از ترس پشه در پشه بند می‌رود، می‌خواهی کمک تو بکند؟ «لا يَمْلِكُونَ» اینها مالک هیچی نیستند. عده‌ای از ترس سراغ غیر خدا می‌روند. بله قربان می‌گوید از ترسش، می‌فهمد باطل است، می‌گوید: اگر بگویم و نهی از منکر کنم، نان من قطع می‌شود. بخاطر حفظ نانش خلاف می‌بیند و چیزی نمی‌گوید. می‌گوید: به ما چه؟ نان مردم را آجر کنیم، آنها هم ما را از شرکت و اداره بیرون می‌کنند.
یک خانمی می‌گفت: ما جایی رفتیم، این تاریخ مصرف را می‌کنند و دوباره یک تاریخ مصرف نو روی آن می‌چسبانند. گفتم: خوب بگو، گفت: نان من قطع می‌شود. بخاطر نانش… گاهی هم هوس است. (اتَّخَذَ إِلهَهُ‌ هَواهُ‌) (فرقان /43) می‌داند راه حق چیست، هوس است. اینها همه چیزهایی است که نمی‌گذارد ما موحد باشیم. یکی هم جهل است.

2- لجاجت با حق، انتخاب دوست بد

لجاجت است، (وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ) (نمل /14) تبلیغات، (عِجْلًا جَسَداً لَهُ خُوار) (اعراف /148) گوساله سامری را طوری این هنرمند ساخته بود، سامری هنرمند مجسمه‌سازی بود. یک گوساله‌ای درست کرد که وقتی باد به آن می‌خورد صدا می‌کرد. مثل سوت‌هایی که زمین ورزش می‌زنند و صدا می‌کند، گاهی دوستان نا اهل است، راه حق را می‌داند، رفیقش خرابش می‌کند. حالا دوست همسر باشد، بچه باشد، همسایه باشد یا فامیل باشد، (لَقَدْ أَضَلَّنِي‌ عَنِ الذِّكْرِ) (فرقان /29) (يا وَيْلَتى‌ لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِيلًا) (فرقان /28) یکی هم مسئولین نااهل، روز قیامت به بعضی می‌گویند: چرا منحرف شدی؟ مگر حق را نفهمیدی؟ می‌گوید: حق را فهمیدم، منتهی (أَطَعْنا سادَتَنا وَ كُبَراءَنا) (احزاب /67) چند مورد شد؟ هفت مورد شد… من هشت مورد نوشتم. شما بخوان ببینم. یکی از شما بخواند بلند بخوانید…
[حضار: ترس، تعصب بی‌جا، امید بی‌جا، هوا و هوس، جهل و لجاجت، دوستان نااهل، مسئولین نا اهل] اینها باعث می‌شود انسان منحرف شود.
این یک مسأله، مسأله‌ی دیگر اینکه در مقابل این… آنوقت قرآن هی گفته و چند تعبیر دارد. همه تعبیرهایش را حفظ نیستم. دو سه مورد که در مغزم هست را بگویم. 1- (لا يَخْلُقُونَ‌ شَيْئاً) (نحل /20) چیزی نمی‌توانند خلق کنند، کسی که عقبش می‌روی، غیر از خدا هیچی نمی‌تواند خلق کند. یکجای دیگر می‌گوید: (لَنْ يَخْلُقُوا ذُبابا) (حج /73) یک مگس هم نمی‌توانند خلق کنند. یعنی همه رئیس جمهورها جمع شوند، نمی‌توانند یک مگس خلق کنند. اگر یک مگس یک چیزی برداشت و فرار کرد، همه رئیس جمهورها عقبش بدوند نمی‌توانند از او بگیرند. «وَ إِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَيْئاً» نه می‌توانند مگس خلق کنند و نه اگر مگس یک چیزی برداشت و فرار کرد، می‌توانند از او بگیرند. «لا ینصرون» نمی‌تواند نصرت کند، این برای دنیاست، آخرت هم همینطور است.

3- نقش دلبستگی‌ها و وابستگی‌ها در انحرافات

در دنیا انسان به چند چیز وصل شده است. انسان در دنیا به چند چیز وصل شده است. مال، فرزند، [پای تخته می‌نویسند] رفیق، قدرت، رشوه، پارتی، همه نخ‌ها قطع می‌شود. «لا يَنْفَعُ‌ مالٌ وَ لا بَنُونَ» می‌گوید: روز قیامت این نخ پاره می‌شود و مال به درد نمی‌خورد. بچه هم به درد نمی‌خورد. (وَ لا يَسْئَلُ حَمِيمٌ‌ حَمِيماً) (معارج /10) حمیم همان حمام است، حمام یعنی آب داغ، حمیم یعنی رفیق داغ. رفیق جون جونی،«وَ لا يَسْئَلُ حَمِيمٌ‌ حَمِيماً» یعنی رفیق جون جونی احوالت را نمی‌پرسد. (هَلَكَ عَنِّي سُلْطانِيَهْ‌) (حاقه /29) سلطنت و قدرت پوچ، (لا يُؤْخَذُ مِنْكُمْ فِدْيَة) (حدید /15) یعنی پول را بگیر و مرا آزاد کن، رشوه نمی‌شود. «يَوْمَ لَا يُغْنِي مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَيْئًا» (مناجات امیرالمؤمنین در مسجد کوفه)‌ پارتی هم به درد نمی‌خورد. انسان تنها ماند. در قیامت انسان تنها می‌شود، آخرت، در دنیا هم انسان تنهاست. گاهی می‌رسد که انسان همه چیز دارد و هیچ‌کس ندارد.
قرآن می‌گوید: روح که اینجا می‌آید، از پا جدا می‌شود و لحظه‌ای که روح می‌خواهد از زبان و چشم گرفته شود، (وَ قِيلَ مَنْ‌ راقٍ‌) (قیامة /27) گفته می‌شود: راق کیست؟ یعنی چه کسی این را نجات می‌دهد؟ سراغ چه کسی برویم؟ فوق تخصص کیست؟ به چه کسی تلفن کنیم؟ چه کسی است که نجات بدهد؟ «وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِراقُ» خودش هم می‌بیند که دارد می‌رود و هیچکس هم هیچ کاری نمی‌تواند بکند. بچه‌هایش در هر… بنابراین این صحنه‌ها را خدا نقل می‌کند و می‌گوید: همه قدرت‌ها مثل تار عنکبوت هستند، تارعنکبوت چقدر است، یک فوتش کند از بین می‌رود. هیچی به آدم عزت نمی‌دهد. ما فکر می‌کنیم که اگر رأی بیاوریم عزیز می‌شویم. نه ممکن است رأی بیاوری یک دسته گلی آب بدهی و ذلیل شوی. فکر می‌کنیم اگر تبلیغات ما توسعه پیدا کند رأی ما بیشتر می‌شود، نه اینطور نیست.
من در ذهنم هست کسانی که چقدر تبلیغ کردند و گاهی هم رأی می‌دهند و بعد پشیمان می‌شوند، بنابراین حدود 150 تا دون الله و دونه در قرآن است، یعنی سراغ غیر خدا نروید. منتهی تلاش‌ها را باید کرد. آثار ایمان به خدا، من چون بیننده‌ها بحث را در تولد امام جواد گوش می‌دهند می‌خواهم در مورد امام جواد هم چند دقیقه‌ای صحبت کنم. یک ربع هست صحبت کردم؟ ده دقیقه آخرش را برای امام جواد بگذاریم. ده دقیقه است صحبت کردم؟ خیلی خوب.
ایمان به خدا برکاتی دارد. 1- کسی که ایمان به خدا دارد، امتیازات پوشالی را دیگر اعتنا نمی‌کند. دختر کیه؟ پسر کیه؟ فامیل کیه؟ محله‌اش کجاست؟ اینها را دیگر اعتنا نمی‌کند. به امیرالمؤمنین گفتند: بین عرب و عجم فرق بگذار. فرمود: خدای همه یکی است.

4- خطر کوچک‌شمردن گناهان کوچک

اصلاً حدیث داریم هیچی را پست ندانید. شاید ولی خدا در همین بود که گفتی این کسی نیست. هیچ گناهی را کوچک نشمارید. شاید همان گناه شما را زمین انداخت. نگویید پوست خیار است. پوست خیار چیزی نیست ولی ممکن است یک قهرمان را زمین بیاندازد. یک میکروب مگر چقدر حجم و طولش است. یک میکروب ممکن است یک نفر را از پا دربیاورد. هیچکس را کوچک نشمارید، گناه را کوچک نشمارید، شاید همان کوچک.. گاهی آدم فکر می‌کند مثلاً اینکه چیزی نیست. گاهی مثلاً ممکن است خداوند یک کسی که گناه بزرگ می‌کند را ببخشد ولی یک کسی که گناه کوچک می‌کند را نبخشد. حدیث داریم که «أَشَدُّ الذُّنُوبِ‌ مَا اسْتَهَانَ بِهِ صَاحِبُهُ‌» (نهج‌البلاغه، حكمت 348) بدترین گناه این است که بگویی این چیزی نیست. حالا دو تا مو بیرون باشد، خیلی‌ها اصلاً بیشتر بدنشان لخت است، این دو تا مو را گیر ندهید. حالا شوخی کردیم. گاهی وقت‌ها شوخی را خدا نمی‌بخشد، جدی را خدا می‌بخشد، چون شوخی را می‌گوید: گناهی نکردم، شوخی کردم، چون گناهی نمی‌داند توبه هم نمی‌کند، آنوقت این می‌ماند. اما گناه بزرگ را چون کم فروشی می‌کند، اگر کم، کم فروشی کند، اینکه چیزی نیست، یکی دو مثقال چیزی نیست، اما ممکن است اگر یک مبلغ سنگینی را از کسی بخورد یادش بیاید ما آنجا پول فلانی را خوردیم. گناه بزرگ چون به فکر توبه هستیم اما گناه کوچک‌ها را هم گناه می‌کنیم و هم به فکر توبه نیستیم، آنوقت اثر خودش را می‌گذارد. هیچ چیزی را کوچک نشمارید.
ایمان به خدا آدم را دلگرم می‌کند. نقل شد دکتر بهشتی(ره) به امام گفت: آقا طرفدارهای بنی صدر به من جسارت می‌کنند. علناً می‌گفتند: مرگ بر بهشتی، هستند در جامعه که مرگ می‌گویند بر بهترین آدم‌ها، می‌گفتند: مرگ بر بهشتی! امام فرمود: چه صدایی می‌آید؟ دکتر بهشتی گوش داد و دید مردم پشت دیوار حسینیه‌ی جماران شعار می‌دهند: روح منی خمینی، بت شکنی خمینی! امام فرمود: مردم دنیا پشت این دیوار به من دعا کنند یا به من فحش بدهند در من اثر ندارد. دلگرمی‌‌اش به خداست. یک قصه هست برای شما بگویم.
در مصر کسی شتری اجاره کرد برود عباسیه، چند کیلومتری. این آقایی که شتر را اجاره کرد سوار شتر شد، صاحب شتر هم افسار را گرفت و به سمت عباسیه می برد. منتهی در راه که می‌رفت فحش هم به این مسافر می‌داد. خیلی دری وری گفت: یک نفر در راه رسید گفت: عه، این سوار شتر است، این ساربان هم که شتر را می‌کشد، افسار می‌کشد دارد فحش می‌دهد. گفت: کر است؟ این آقایی که سوار شتر است نمی‌شنود؟ رفت گفت: آقا می‌فهمید این چه می‌گوید؟ گفت: بله، گفت: چه می‌گوید؟ گفت: مرا فحش می‌دهد. گفت: خوب فحشت می‌دهد بیا پایین در گوش او بزن و بگو: ننه‌ات است، بابایت است، جد و آبادت است و با او برخورد کن، نشستی فحش می‌شنوی؟ گفت: جاده چه جاده‌ای است؟ گفت: جاده عباسیه است. گفت: من می‌خواهم عباسیه بروم. این شتر مرا به عباسیه برساند، او هرچه می‌خواهد بگوید، بگوید. همین که خدا از شما راضی است، همین کافی است. حالا همه بگویند و بخندند و مسخره کنند.

5- تاب‌آوری در برابر سخنان ناروای دیگران

قرآن در سوره مطففین می‌گوید: ممکن است افراد مجرم و لا ابالی چهار متلک به شما بگویند، این هم داشته باشید. سوره مطففین آخر سوره می‌گوید: چهار متلک بشنوید. خودتان را آماده کنید، منتهی آخرش می‌گوید: این چهار متلک را بشمار و یک متلک هم تو خواهی گفت، منتهی این در دنیا می‌گوید و تو در آخرت، متلک‌ها را بگویم. «إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا» یعنی مجرم و گنهکار هستند، اجرموها به آمنوها می‌خندند، «ان الذین آمنوا…» ببخشید… حافظ قرآن هم دارید… ندارید؟(إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا كانُوا مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ) (مطففین /29) ضحک را می‌دانید یعنی چه؟ ضَحَکَ، بلند بگویید. خندید، «یضحکون» یعنی می‌خندند. اجرموها به آمنوها می‌خندند. «إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا كانُوا مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ» اجرموها به آمنوها می‌خندند. دیگر چه؟ (وَ إِذا مَرُّوا بِهِمْ يَتَغامَزُونَ) (مطففین /30) وقتی می‌آیند از کنار شما عبور کنند، غمزه می‌آیند. مخش کار نمی‌کند. یتغامز یعنی غمزه می‌آیند. «وَ إِذا رَأَوْهُمْ» از دور هم که می‌بینند، از آن طرف خیابان، (قالُوا إِنَّ هؤُلاءِ لَضالُّونَ) (مطففین /32) او ضال است، مرتجع است، امّل است. (وَ إِذَا انْقَلَبُوا إِلى‌ أَهْلِهِمُ انْقَلَبُوا فَكِهِينَ) (مطففین /31) وقتی نزد باند و حزب خودشان برمی‌گردند، فکاهی و جوک می‌گویند. «یضحکون» من عربی می‌خوانم، شما معنی کنید. «یضحکون» یعنی بلند بگویید… می‌خندند. «یتغامزون» غمزه می‌آیند. «فکهین» فکاهی می‌گویند. جوک می‌گویند. می‌گویند: منحرف است، کج است و متوجه نیست. یکبار دیگر… یضحکون، یتغامزون، فکهین، فکاهی می‌گویند، لضالون، منحرف می‌کند. این چهار متلک را شما باید بشنوید، هرکس خواسته باشد دیندار باشد، متلک باید بشنود. بعد از این آیه‌ها خدا می‌گوید: (فَالْيَوْمَ الَّذِينَ آمَنُوا مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ) (مطففین /34) یک روزی می‌آید که اینها به آنها می‌خندند.
یک روز طلبه‌های قم تصمیم گرفتند استادشان را به مناسبت نهم ربیع، خواستند استادشان را دست بیاندازند. قبل از اینکه استاد بیاید، گفتند: می‌نشینیم تا استاد گفت: بسم الله الرحمن الرحیم، بحث امروز، همه بلند شویم برویم و آقا روی منبر خیط شود. گفتند: خوب است. طراحی کردند و آقا منبر رفت و آقا هم خیلی مهم بود نمی‌گویم که بود. گفت: بسم الله الرحمن الرحیم موضوع بحث امروز درباره‌ی… تا درباره را گفت، همه بلند شدند رفتند. فهمید یک طراحی برای این کار شده است. گفت: خیلی خوب شما خواستید دماغ ما را بسوزانید، سوزاندید. پس برگردید یک چیزی بشنوید. برگشتند و گفتند: ببینیم استاد دماغ سوخته چه می‌گوید؟ گفت: بنشینید برای شما بگویم. آمدند نشستند و تا نشستند، استاد پیاده شد رفت. گفت: این عوض آن! پدر به بچه‌اش گفت: عاقت می‌کنم، پسر به پدرش گفت: منم عوقت می‌کنم! گفت: فرق بن عاق و عوق چیه؟ گفت: عاق نفرینش می‌کنی. عوق یک کاری می‌کنم که هرکس مرا دید بگوید: لعنت بر پدرت! یک کاری می‌کنم که همه فحشت بدهند.
من یکوقت یک طلبه جوانی بودم از او خوشم آمد. پسر شهید آیت الله سعیدی بود. به پسرش گفتم: تو بیا پسر من باش. من پسر ندارم، تو پسر من باش. یک خرده فکر کرد و گفت: از همین الآن من پسر تو، هرکس گفت: پدر سوخته تحویل بگیر. (خنده حضار) هرکس گفت: پدرسوخته برای تو! حالا… «فَالْيَوْمَ الَّذِينَ آمَنُوا مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ» یک روزی می‌آید که اینجا اجرموها به آمنوها می‌خندند، آنجا آمنوها به اجرموها می‌خندند. (هَلْ ثُوِّبَ الْكُفَّارُ ما كانُوا يَفْعَلُونَ) (مطففین /36) این عوض آن.
خوب بنابراین ما باید راهی که تشخیص دادیم با خنده و گریه تغییر ندهیم. اگر در دستت طلا است و همه گفتند: سفال است. سفال است! بگویید تا خسته شوید. وقتی یقین داری طلاست و همه دنیا گفتند: سفال است. اگر سفال است همه بگویند: طلاست. خودت که می‌دانی سفال است. یعنی وقتی یقین پیدا کردی محکم مقاومت کن. این مقدار بس است، چون بیننده‌ها بحث زمانی پخش می‌شود که تولد امام جواد است، چند جمله‌ای در مورد امام جواد(ع) صحبت کنم. اول برای اینکه از اینجا به کاظمین هدیه‌ای نثار کنیم دو تا صلوات بفرستیم، یکی هدیه به امام جواد و یکی هدیه به امام کاظم که دو تا قبر امام کنار هم است. (صلوات حضار)

6- امامت، تابع صلاحیت، نه سنّ و سال

درباره‌ی امام جواد چند مسأله هست، یکی اینکه امام جواد بچگی به امامت رسید. ما سه تا از امامانمان در بچگی امام شدند، یکی امام جواد، یکی امام هادی، امام دهم و یکی امام زمان(ع). اینها در بچگی امام شدند. یک سؤال را من جواب بدهم که در بحث‌های گذشته هم این را گفتم ولی همه مردم همیشه پای تلویزیون نیستند. شما فلش کامپیوتر در جیبتان هست؟ دارید؟ یا الله بدهید… مثل برق. یا علی…
این فلش کامپیوتر است. یک سانت در یک سانت، فلز هم هست. شد؟ درونش هم خالی است. تقریباً به اندازه یک تخمه پوک است. این یک سانت در یک سانت آهن را وصل می‌کنیم به یک کامپیوتر دیگر، وصل شد به کامپیوتر صد هزار نکته و صفحه و کاغذ، یک کتابخانه به این منتقل می‌شود. به فاصله چند لحظه صد هزار مطلب در این می‌آید. چه کسی این را ساخت؟ انسان. جنسش؟ آهن، قد و قواره‌اش یک سانت در یک سانت، مغزش، تو خالی، یک آهن نازک توخالی یک سانت در یک سانت، می‌تواند علوم صد هزار نکته را در خودش منتقل کند. قدرت خدا از مهندس کمتر است؟ انسان توانست علم را از فلز به فلز منتقل کند، خدای انسان نمی‌تواند علم امام رضا را به امام جواد منتقل کند؟ خدا نمی‌تواند علم امام عسکری را به امام زمان منتقل کند؟ یعنی امام زمان از این کوچکتر است؟ نعوذ بالله! او انسان است و این فلز است. انسان علم را از فلز به فلز منتقل می‌کند، خدای انسان نمی‌تواند علم را از انسان به انسان منتقل کند؟ این پاسخ این است که چطور در بچگی امام شد؟
دوم؛ امامت علم نیاز دارد. علم را خدا می‌تواند به یک پرنده کوچک هم بدهد. یکوقت رادیو کوچک است و اندازه آدامس است، موج آن طرف دنیا را هم می‌گیرد. گاهی رادیو اندازه یک بشکه است و موج تهران را هم نمی‌گیرد. در اینکه این علم و حکمت هدیه خداست. مثل طلا، طلا را آدم می‌تواند در یک طاقچه کوچک بگذارد، ولی در یک انبار بزرگ ممکن است نردبان و بشکه بگذارد، نباید بگوییم چون او بزرگ است پس طلا را جای بزرگ بگذار. نه! گاهی طلای مهم را روی طاقچه‌ی کوچک می‌گذارند، در یک ظرف کوچک و گاهی یک بشکه بزرگ را در انباری می‌گذارند. کیلویی نیست، امامت متری نیست. وزنی نیست. امامت هدیه‌ی الهی است به افراد. یک سؤال: نمی‌شد ما امام صادق شویم؟ مثلاً شما بگویید: نمی‌شد ما زینب کبری باشیم؟ خدیجه باشیم؟ فاطمه زهرا باشیم؟ چطور می‌شد قرائتی امام صادق می‌شد؟ جوابش در دعای ندبه است. دعای ندبه می‌گوید: خدایا با اولیائت شرط کردی این سختی‌ها را بچشند، «و شرطت علیهم الزهد فی درجات…» موسی بن جعفر باید زندان بروی، چشم.

7- شروط خداوند برای اعطای مقام امامت

امام خمینی مطهری را روبروی چشمت می‌کشند، باشد. بهشتی و 72 تن، شرط می‌کنی که تو باید در دنیا از دنیا دل بکنی. «شرطتَ» شما که عربی خواندید؟ شرطتَ یعنی شرط کردی. «علیهم الزهد» زهد یعنی باید دل از دنیا بکنی. شرط کردی که شما باید دل از دنیا بکنی. «فشرطوا لک ذلک» آنها هم شرط را امضاء کردند و گفتند: قبول است. «و علمت منهم الوفاء به» تو می‌دانی اینها به قولشان… بگویید… بگویید… عمل می‌کنند. پس «شرطتَ» تو شرط کردی، «فشرطوا» آنها شرط را امضاء کردند، «علمت منهم الوفاء» تو هم می‌دانی به شرطی که قبول کردند، وفا می‌کنند. حالا «فقبلتهم و…» خدا مثل بازاری‌ها می‌ماند. بازاری‌ می‌گوید: چکت برنمی‌گردد؟ حالا که فهمید چکش برنمی‌گردد و معتبر است، هرچه بخواهد به او می‌دهد. نسیه به چه کسی می‌دهند؟ به کسی که «شرطتَ علیهم الزهد» سر وعده می‌دهی؟ بله، سر وعده. تو هم می‌بینی همیشه سر وعده پولش را داده است. شر می‌کنی سر وعده پول را بده، آنها هم شرط را امضاء می‌کنند و تو هم می‌دانی که حقه‌باز نیست. واقعاً وفادار است. «فقبلتهم» قبول می‌کنی. «قربتهم» اینها را مقرب درگاهت می‌کنی. «و احبطت علیهم ملائکتک» ملائکه را بر آنها نازل می‌کنی. ما دو رکعت نماز صبح حال نداریم بخوانیم، آن کسی که حال دارد بخواند، توجه ندارد. ما گاهی وقت‌ها سر نماز حواسمان پرت است. یعنی ذکر ما غفلت است. غفلت ما دیگر هیچی…
امام حسین در زیارت عرفه می‌گوید: خدایا خوبی‌ها من بدی است و بدی‌های من دیگر هیچی… «من کان محاسنه مساویه» محاسن، حسن، خوبی‌های من مساوی، سوء بد است. خدایا خوبی‌هایم بدی است، بدی‌هایم دیگر هیچی. حقیقت‌هایم ادعا است. ادعایم که هیچی. خدایا ما توجه‌مان حواس پرتی است، حواس پرتی ما دیگر هیچی. ما خوبی‌هایمان بدی است. گاهی وقت‌ها می‌خواهیم افطاری بدهیم. افطاری خوب است اما چقدر آدم‌ها به اذیت می‌افتند. زن و بچه، برادر و خواهر، همه را به هم می‌ریزیم، داد می‌زنیم و عصبانی می‌شویم و چه می‌کنیم و چه می‌کنیم که می‌خواهیم افطاری بدهیم. وسط خیابان سینه می‌زنیم، بابا راهبندان است. نصف شب مردم را از خواب بیدار می‌کنیم به اسم سحرخوانی، سحرخوانی که مردم آزاری است. اسلام به ما اجازه نداده قبل از اذان داد بزنیم. قرآن است. قرآن باشد، مگر با قرآن می‌شود… مثل اینکه من یک سیخ طلایی بردارم و در چشم شما بزنم. آخ کور شدم! می‌گویم: طلاست. طلا بود یا میخ بود، من کور شدم. حالا یا قرآن است یا حدیث، یا ماه رمضان است یا غیر از ماه رمضان است، یا امام حسین است یا بسیج، یا سپاه است یا ارتش، مهم نیست، مردم آزاری حرام است. حالا ولو به صوت قرآن باشد. قرآن در مسجد، فقط اذان را به ما گفته صدایتان را بلند کنید آن هم به شرط اینکه خوش صدا باشد. ما گاهی وقت‌ها مؤذنین ما باید قیامت جواب بدهند که تو چرا بی وقت اذان گفتی؟ صلواتی بفرستید (صلوات حضار)
دو تا سؤال را جواب دادم، 1- چطور امام زمان در بچگی امام شد؟ جوابش چه بود؟ فلش… ای بابا… فلش کامپیوتر، من گرفتم فلش را نشان دادم که تا آخر عمر در مغزت بماند. فردا من مرده و شما زنده سر کلاس، دختر شما، بچه شما می‌پرسد: چطور بچه امام می‌شود؟ بگو خدا بیامرزد شیخ قد بلند کاشونی بود، ما رفتیم کلاسش، ایشان گفت که فلش کامپیوتر، با یک مثال. مثل‌ها در ذهن شما باشد. 2- نمی‌شد ما امام جواد باشیم؟ زن‌ها بگویند: ما حضرت زهرا باشیم؟ نه نمی‌شد. چرا؟ برای اینکه ما یک تومان نسیه کردیم دزدیدیم خوردیم دیگر یک میلیون به ما نسیه نخواهند داد. به کسانی بازاری‌ها نسیه می‌دهند که اعتبار داشته باشد. ما بخاطر لغزش‌هایمان اعتبار خودمان را از بین بردیم. این شاعر یک شعر دارد به رفیقش نمی‌دهد. بابا خدا ذوق شعر به تو داده، ده تا شعر داری، یک شعر را بده مداح دیگر هم بخواند. نخیر، این بکارتش به هم می‌خورد.
من سراغ دارم کاشان، نمی‌دانم زنده یا مرده. تاجر قالی درجه یک بود. این نقاش را در خانه می‌آورد و حتی گاهی تریاک و کبابش را هم می‌داد که این نقشه از خانه بیرون نرود. می‌گفت: اگر نقشه از خانه بیرون برود، چیز من به هم می‌خورد… این مخصوص من است. ما در یک شعر، یک چیزی که خدا داده. اصلاً گاهی وقت‌ها سی‌دی‌های مذهبی را قفل می‌کنند. آن طرف آب سی‌دی سکس درست می‌کنند و مفت برای بچه‌های ما می‌فرستند. ما قال الصادق را قفل می‌کنیم. می‌گوییم: بر پدر و مادر کسی که رمزش را باز کند… خوب یک حدیث است دیگر بگذار او هم یاد بگیرد. آخر من زحمت کشیدم او بگوید؟ اتفاقاً اگر او بگوید برای قیامت می‌ماند، چون چیزهایی که من خودم می‌گویم، چون ممکن است دوربین تلویزیون است، پول است، پلو است. البته من از تلویزیون پول نمی‌گیرم. ولی آن کسی که پول می‌گیرد مانعی ندارد بگیرد. ولی تلویزیون پزی دارد، پولی دارد، عنوانی دارد. اما اگر حدیث را نه یک طلبه یاد گرفت و رفت در روستا خواند، آن روستایی نمی‌داند قرائتی کیست. حدیث از امام صادق باشد برای قیامت من می‌ماند چون من مطرح نیستم. آنجا چون خودم مطرح هستم. سؤال سوم… وقت تمام شد؟ خوب حرف‌هایم ناقص شد. ناقص بود…
خدایا به آبروی امام جواد قسمت می‌دهیم، جوانترین امام ماست و هیچ امام 25 ساله نداشتیم. یک مرتبه طی الارض هم داشت، می‌خواستم بگویم دیگر وقت تمام شد. خدایا تو را به حق امام جواد، ایمان کامل، بدن سالم، عقل قوی، علم مفید، عمر با برکت، رزق حلال و نیت خالص، عزت دنیا و آخرت و حسن عاقبت به همه ما مرحمت بفرما. دین و دنیای ما، رهبر و امت ما، مسئولین ما، نسل و ناموس ما، مرز و انقلاب ما، آبروی ما، هر نعمتی به ما دادی در پناه امام زمان حفظ و قلب حضرت مهدی را از الآن تا ابد از ما راضی بفرما. قیامت را روز حسرت و خسارت ما قرار نده و دشمنان ما را شاد نکن.

«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
«سؤالات مسابقه»

1- آیه 29 سوره شعراء، به کدام یک از عوامل انحراف از توحید اشاره دارد؟
1) ترس از غیر خدا
2) امید به غیر خدا
3) تعصب‌های بی‌جا
2- آیه 148 سوره اعراف، به کدام یک از عوامل انحراف از توحید اشاره دارد؟
1) تبلیغات گمراه‌کننده
2) لجاجت با حق
3) جهل و نادانی
3- در روایات، بدترین گناهان، چه گناهانی شمرده شده‌اند؟
1) گناهان کوچک
2) گناهان اخلاقی
3) گناهانی که کوچک شمرده شوند
4- آیات آخر سوره مطففین، به چه امری اشاره دارد؟
1) توهین و تمسخر مؤمنان
2) تحقیر کافران در قیامت
3) هر دو مورد
5- کدام یک از امامان در سن کودکی به امامت رسیدند؟
1) امام جواد علیه‌السلام
2) امام هادی علیه‌السلام
3) امام جواد و امام هادی و امام زمان علیهم‌السلام

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1556
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست