responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1231
 بسم الله الرّحمن الرّحیم
 الحمدلله رب العالمین اللهم صل علی محمد و آل محمد
 الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی.

بینندگان عزیز بحث را ایامی می‌بینند در ماه رمضان 83 كه رحلت و وفات خدیجـه كبری(علیها السلام) است و مناسبت دارد كه. . . حالا كه بر این اساس از خواهرها دعوت شده من مقداری راجع به خدیجـه صحبت كنم راجع به حضرت خدیجه باید بگوئیم كه اول زنی بود كه به پیغمبر(صلی الله علیه و آله) ایمان آورد اول مرد علی بن ابی طالب(علیه السلام) اول زن خدیجـﺔ كبری(علیها السلام).

1- سلام خداوند به حضرت خدیجه(س)

یك نكته بگویم، قرآن آیه‌ای دارد كه فرشته‌ها به مؤمنین دعا می‌كنند (;وَیَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا) (غافر/7) یك زمانی مؤمنین به حق، پیغمبر بود و خدیجه، و همـﺔ فرشته‌ها به این دو وجود استغفار می‌كردند و دعا می‌كردند. پیغمبر در مورد خدیجه فرمود افضل زنان بهشت خدیجه است زنی بود كه وقتی جبرئیل وحی می‌آورد پهلوی پیغمبر، به پیغمبر می‌گفت خداوند سلام خدیجه را رسانده خداوند به هر كسی سلام نمی‌كند سلام‌های خدا به چند نفر است (;سَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِیمَ) (الأنبیاء/69) (;سَلَامٌ عَلَى مُوسَى وَهَارُونَ) (الصافات/120) (;سَلَامٌ عَلَى نُوحٍ فِی الْعَالَمِینَ) (الصافات/79) خداوندی كه سلام به پیغمبران الُوالعزم می‌فرستد به خدیجه سلام می‌فرستد خیلی مهم است خیلی مهم است. خدیجه خانمی بود كه سالها بعد از وفاتش هم پیغمبر نامش را می‌برد و هی ستایش می‌كرد، دعا می‌كرد، گریه می‌كرد، اشرف مخلوقات هستی پیغمبر برای این خانم گریه می‌كرد به زنانش می‌گفت شما خیال نكنید كه به پای خدیجه می‌رسید یك زمانی همه‌تان كافر بودید خدیجه به من ایمان آورد نسل من از خدیجه است شما زنهای متعددی هستید اما نسل پیغمبر از شما نیست.
 عایشه می‌گوید هر وقت می‌خواستیم خودمان را پهلوی پیغمبر عزیز كنیم از خدیجه می‌گفتیم ستایش خدیجه را می‌كردیم آنوقت به این وسیله به پیغمبر نزدیك می‌شدیم. خانمی بود تا موقعی كه او بود پیغمبر با هیچكس ازدواج نكرد. عاشق كمال بود به همین دلیل وقتی از صداقت و امانت پیغمبر باخبر شد شخصی را فرستاد و طی یك قرارداد اموال خودش را همراه یك غلام برای تجارت به شام فرستاد یعنی پیغمبر اسلام اموال خدیجه را برد شام تجارت كرد سودش را برگرداند.

2- نقش همسر خوب در موفقیت مردان بزرگ

 بعضی همسرها همسرند بعضی همسرها یارند و بازو هستند آنوقت زن اگر یار باشد در همـﺔ خدمات شریك است ما داریم علمایی را كه كتاب نوشته‌اند و در مقدمـﺔ كتابش نوشته كه آنچه به من توفیق داد این كتاب را نوشتم همفكری و همیاری همسرم بود من اگر همسرم نبود این توفیق را نداشتم یعنی می‌شود گفت كه خدیجه در همـﺔ كارهای پیغمبر شریك بود در ثواب، خیلی مهم است بعضی كارها اسمش یك كار ساده است مثل مثلاً پلیس، ارتش، بسیج، اینها ظاهرش یك شغل ساده است و یكی از صنف‌های جامعه است همینطور كه نانوا داریم بقال داریم ولی بالاخره اگر مملكت امن نباشد هیچ كاری نمی‌شود بكنند پس این آقایی كه مملكت را امن نگه داشته در همـﺔ عبادتهایی كه می‌شود شریك است، پزشك هم همینطور است بنده كه مریض می‌شوم می‌افتم پزشك و آمپول زن و پرستار تلاش می‌كنند من را از مرگ نجات می‌دهند به لطف خدا، وقتی بلند شدم تا آخر عمر هر چی حدیث خواندم آن آمپول زن هم ثوابش را دارد آن پزشك هم دارد یعنی زن می‌تواند. . .

3- نقش مادر، در تربیت دینی فرزند

نقش زن خیلی مهم است ما یك آماری داریم از مدارس تهران، لابد همـﺔ ایران اینطور است حالا تهران نمونه است نمونه برداری شده از بچه‌ها سوال كرده‌ایم كه نماز را كجا یاد گرفته‌اید؟ سه تا گزینه را نوشته‌ایم كه علامت بزنید آیا از خانه یاد گرفتی، یا از مدرسه یاد گرفتی، یا از مسجد، بیشتر نوشته‌اند اولین نماز را ما توی خانه یاد گرفتیم سوال شده توی خانه از پدر یاد گرفتی یا از مادر ضربدر زده‌اند از مادر، تربیت یك دختر مساوی است با تربیت چند پسر، به پسر كوثر نگفته‌اند اما به دختر كوثر گفته‌اند، داریم اگر یك چیزی پدر می‌خرد می‌آورد توی خانه اول بدهد به دختر بعد بدهد به پسر وقتی می‌فرماید زنی كه می‌زاد یا پسر می‌زاد یا دختر اول می‌گوید هبه كردم به شما دختر را بعد می‌گوید هبه كردم به شما. . . (;یَهَبُ لِمَنْ یَشَاءُ إِنَاثًا وَیَهَبُ لِمَنْ یَشَاءُ الذُّكُورَ) (الشورى/49) خداوند هبه می‌كند دختر را بعد می‌گوید هبه می‌كند پسر را اسم دختر را قبل از پسر آورده این جور جاها كه خداوند اسم كسی را زودتر می‌برد یعنی یك قدم مقامش بالاتر است مثلاً می‌گوید صدقه می‌خواهی بدهی می‌خواهی به فقیر كمك كنی (;سِرًّا وَعَلَانِیَةً) (البقرة/274) یعنی اول ثواب مال كار سرّ است بعد ثواب مال كار علنی است اول می‌گوید نفهمند بعد می‌گوید اگر كسی فهمید فهمید اسم سرّ را اول می‌برد وقتی اول می‌گوید سرّ بعد می‌گوید علانیه یعنی ثوال صدقـﺔ سرّی بیشتر است.
قرآن می‌فرماید (;إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ) (البقرة/158) صفا و مروه یك خیابان چهارصد متری سر پوشیده است تقریباً مثل این سالن منتهی چهارصد متر طول دارد حاجی‌ها باید هفت دور این حركت را انجام بدهند حالا می‌گوید از كوه مروه شروع كنیم یا از كوه صفا؟ امام می‌فرماید ببینید كدام كلمه اول است چون اسم صفا جلوتر است پس شما باید اول از كوه صفا شروع كنید اگر جایی قرآن می‌گوید لیل و نهار پیداست كه روی لیل یك عنایتی است اول اسم لیل را برده اینجا در هدیـﺔ بچه می‌فرماید «إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ». بعضی جاها اسم مرد را زودتر برده بعضی جاها اسم زن را مثلاً در بحث سرقت می‌فرماید (;وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ) (المائدة/38) مرد دزد زن دزد، اینجا اول اسم مرد را برد چون دزدی توی مردها بیشتر است اما در بحث زنا قرآن می‌فرماید (;الزَّانِیَةُ وَالزَّانِی) (النور/2) اول اسم زن را برده بعد اسم مرد را برده یعنی در مسائل فحشاء نقش زن بخاطر آرایش‌ها و جلوه گریها و كرشمه‌ها و زینت‌ها و لبخندها و گول خوردنها نقش زن بیشتر است، در فحشاء زن كلید است، در سرقت مرد بیشتر سرقت می‌كند. (این كلمات را الكی حساب نكنید آخر گاهی وقتها ما حساب می‌كنیم چیزی الكی است مثلاً خانواده می‌گوید صابون بخر، جارو بخر، اسفناج بخر، خربزه بخر، نان بخر، اینها را گفته بخر خیلی خوب ما می‌رویم خودمان می‌خریم هیچ برنامه‌ای نداریم كه اول صابون بعد جارو می‌گوئیم اینها برای توی خانه است هر كدام را اول خریدی خریدی اینطور نیست كه قرآن اینطور باشد كه خدا می‌خواهد چند تا حرف بزند یعنی اصلاً تمام كلمات قرآن فرمول دارد این كلمه چرا دوازده تا برده شده است این كلمه چرا. . . من بارها این را گفته‌ام مثلاً در قرآن كلمـﺔ(یوم) سیصدوشصت و پنج تا توی قرآن هست سال هم سیصدوشصت و پنج روز است سال دوازده ماه است دوازده تا كلمـﺔ(شهر) توی قرآن است اگر صدوپانزده تا كلمـﺔ دنیا توی قرآن است صدوپانزده كلمـﺔ آخرت هم توی قرآن است اجمالاً قرآن یك كتاب ساده نیست اینكه الف و لام دارد اینكه الف و لام ندارد اینكه اول آمده اینكه آخر آمده قصه خیلی دقیق و ظریف است كتابهایی نوشته شده راجع به معجزات ابدی قرآن كه چرا این كلمه هیجده تا است دلیل اینكه این كلمه نوزده تا است دلیل اینكه این كلمه بیست تا است چرا این چهار بار توی قرآن آمده چرا این سی بار توی قرآن آمده اینها همه‌اش كد دارد و فرمول دارد یك سیب زمینی فرمول دارد چند درصد آن نشاسته است چند درصد آن قند است سیب زمینی یك چیز ساده‌ای است ولی این قرآنی كه جلوه علم خداست این نمی‌تواند ساده باشد) به هر حال زن گاهی بجایی می‌رسد مقام زن كه خدا به پیغمبر می‌گوید تو كه پیغمبر هستی باید تاریخ این زن را برای مردم بگویی مثلاً توی قرآن داریم (;وَاذْكُرْ فِی الْكِتَابِ إِبْرَاهِیمَ) (مریم/41) پیغمبر لازم است كه تاریخ ابراهیم را برای مردم بگویی كنارش می‌گوید (;وَاذْكُرْ فِی الْكِتَابِ مَرْیَمَ) (مریم/16) تاریخ مریم را هم باید بگویی یعنی همینطور كه تاریخ مرد را باید بگوید تاریخ زن را هم باید بگوید زن. . .
(پیغمبر اسلام بعد از وفات خدیجه گاه و بیگاه گوسفندی ذبح می‌كرد گوشتش را بین دوستان خدیجه تقسیم می‌كرد و این رقم نام و یاد خدیجه را گرامی می‌داشت. عایشه می‌گوید پیغمبر از خانه بیرون نمی‌رفت مگر اینكه از خدیجه ستایش می‌كرد یعنی دائماً پیغمبر یاد خدیجه بود ضمناً خدیجه زیباترین زنان قریش بود، در میان زنان پیغمبر بعد از خدیجه‌ام سلمه هست كه. . .).

4- دلایل تعدد همسران پیامبر

 حالا راجع به اینكه چرا پیغمبر بعد از خدیجه زنهای متعددی را گرفت دلائل زیادی دارد و واقعیت هم دارد من اینرا یكوقت گفته‌ام بعضی از این زنها زنهایی بودند كه وقتی مسلمان شدند فامیل‌شان آنها را از خانه بیرون كرد پیغمبر ایشان را ازدواج داد با یك مسلمانی، بعد شوهرش هم توی جبهه شهید شد هم فامیل او را بیرون كرده هم شوهرش شهید شده راه به هیچ جا ندارد پیغمبر بخاطر جبران آن دو تا سیلی كه خورده از فامیل سیلی خورده از شوهر هم بی شوهر شده بخاطر جبران آنها. . . وگرنه تمام ازدواجهای پیغمبر بعد از سن پنجاه و سه سالگی و این حرفها بود اگر مسئله‌ای غیر از این بود انسان وقتی می‌خواست ازدواج كند در جوانی‌اش ازدواج می‌كند كسی كه. . . پیغمبر كه مكه بود چهل سالگی به پیغمبری رسید سیزده سال هم كه در مكه بود یك همسر داشت در مدینه هم كه بود شصت هفتاد تا جنگ داشت زنها هم داغدیده از خانه اخراج شده پیرزن این ازدواج دیگر حرفی نیست كه دشمن بتواند سوء استفاده كند بگوید ازدواجهای پیغمبر بخاطر كامیابی و لذت بوده لذت سن جوانی است لذت توی جنگ نمی‌شود لذت با زن پیر و داغدیده و عیالوار نمی‌شود مسئله‌ی ازواج‌های پیغمبر مسئله دیگری است.
خدیجه خانمی بود با اراده اینكه می‌گویم با اراده چون خیلی از زنها گول می‌خورند مشكل امروز ما گول خوردن بعضی از زنها. . . بعضی از دختر‌ها از بعضی از جوانها، هستند سر یك مسئله جزئی ممكن است اغفال بشود پسرها یك جور اغفال می‌شوند دخترها یك جور، خدیجه با اراده بود عاقل بود خانواد? شریفی بود شخصی را پهلوی پیغمبر فرستاد كه پیام داد من بخاطر شرافت و امانت و صداقت و اخلاقی كه در تو سراغ دارم می‌خواهم با تو ازدواج كنم پیغمبر مسئله را با عموهای خودش مطرح كرد كه خدیجه میل دارد با من ازدواج كند مقدمات ازدواج هم فراهم شد حضرت با او ازدواج كرد شترهایی را هم مهریه قرار دادند خطبـﺔ عقد را هم ابوطالب پدر حضرت علی(علیهما السلام) خواند و با اینكه فرزندان متعددی را هم از پیغمبر پیدا كرد اما همه از دنیا رفتند فقط فاطمـﺔ زهرا به یادگار ماند.
(یك روز پیرزنی وارد خانـﺔ پیغمبر شد حضرت خیلی به او احترام كرد همه تعجب كردند كه این كیه كه اینقدر پیغمبر به او احترام می‌گذارد وقتی رفت گفتند یا رسول الله این كی بود؟ فرمود این از دوستان خدیجه بود. شب عروسی. . . (صلواتی بفرستید). خدیجه بیست و پنج سال در خدمت پیغمبر بود و در سن شصت و پنج سالگی از دنیا رفت. خدیجه چی داد و چی گرفت؟ اموالش را به پیغمبر تقدیم كرد گفت تمام اموال من در اختیار شما خرج دین كن فقط دلم می‌خواهد وقتی كه از دنیا می‌رودم عبایت را به من بدهی كه كفن من عبای تو باشد حالا این ایثار را شما. . . حالا من، اگر كسی با خدا معامله كند خدا چه جوری، با او چه جوری برخورد می‌كند خدمت شما می‌گویم یك نمونه می‌گویم كه یك مرد چه كرد.

5- معامله با خدا و گذشت از مال و فامیل

بسم الله الرّحمن الرّحیم موضوعش را حساب كنیم معامله با خدا، از ابراهیم چیزی اینجا دارم كه می‌گویم حضرت ابراهیم از ستاره و ماه و خورشید دل برید به خدا رسید 1- از ستاره و ماه و خورشید، ستاره پرستان، ماه پرستان، اول هم آمد همراه با ستاره پرستان گفت من هم ستاره پرست هستم بعد گفت ماه پرستم ستاره پیدا می‌شد می‌گفت ماه درشت‌تر است با ماه پرستها چند قدم همراه شد و گفت بابا این هم كه هی در حال تغییر و تحول است پس من خورشید پرست هستم خورشید هم كه غروب كرد گفت برو بابا دنبال كار خودت من باید چیزی را بپرستم كه قابل تغییر و تحول نباشد (;لَا أُحِبُّ الْآفِلِینَ) (الأنعام/76) من اینهایی را كه افول می‌كند را دوست ندارم از ستاره و ماه و خورشید گذشت به خدا رسید، این یك معامله، خدیجه از پول گذشت به فاطمه رسید پولهایش را داد شد مادر زهرا خدیجه كسی است كه امامان ما وقتی می‌خواستند از خودشان ستایش كنند می‌گفتند من مادر بزرگم خدیجـﺔ كبری است یعنی كسی بود كه امامان ما به وجود او افتخار می‌كردند.
2- از عموی بت پرست گذشت پدر مردم شد قرآن راجع به ابراهیم می‌فرماید (;مِلَّةَ أَبِیكُمْ إِبْرَاهِیمَ) (الحج/78) اب یعنی پدر، پدر شما مسلمانها حضرت ابراهیم است از عموی بت پرست گذشت پدر خدا پرستان شد، از خانـﺔ بت فرار كرد خانـﺔ توحید را ساخت، عموی ابراهیم بت پرست بود وقتی دید ابراهیم خدا پرست است از خانه او را بیرون كرد از خانـﺔ بت او را بیرون كردند آمد خانـﺔ. . . یوسف را به چاه انداختند خدا او را به جاه رساند معامله با خدا این است امام حسین(علیه السلام) زیر سم اسب رفت گنبدش طلا شد اینها به ما می‌گوید اگر یك صحنه‌ای برای خدا. . . من این حرف را نمی‌زنم خدا راضی نیست خدا جبران می‌كند من این لباس را نمی‌پوشم من این فیلم را نمی‌بینم گرچه این داماد خیلی پول دارد، زیباست، ماشین دارد، فامیلش، قبیله‌اش، ولی چون شراب می‌خورد من با او ازدواج نمی‌كنم، چون اهل نماز نیست من با او وصلت نمی‌كنم، می‌ترسم بچه هایم تارك الصلا? بشوند، این معامله‌ها را باید انسان با خدا انجام بدهد از یك چیزی بگذری به یك چیزی می‌رسی. جانش را در راه خدا تسلیم كرد آتش گلستان شد اینها معامله با خداست گاهی وقتها آدم می‌گوید او به من سلام نكرد من برای چه به او سلام كنم؟ او دیدن من نیامد من چرا دیدن او بروم، آن به من النگو قرض نداد من چرا گردنبندم را به او قرض بدهم، او مادرش به من فحش داد من چرا روز عید بروم دیدن مادرش؟ همه‌اش معامله می‌كنیم، همه‌اش معامله می‌كنیم و لذا چون معامله گر هستیم به هیچ جا هم نمی‌رسم هشتاد سال می‌دود یك قدم رشد انسانی پیدا نكرده چون معامله گر است با خدا معامله كنیم از یك چیزی بگذریم به یك چیزی می‌رسیم.

6- گذشت حضرت ابراهیم از فرزند در راه خدا

فرزندش را قربانی كرد، خدا به ابراهیم گفت فرزندت را قربانی كن، اسماعیل را خواباند چاقو را گذاشت خدا گفت چاقو را بردار نمی‌خواهم خون او ریخته بشود می‌خواهم دل بِكنی خدا جبران كرد، چه كرد؟ به همـﺔ حاجی‌های تاریخ گفت هر كدام می‌روید مكه روز عید قربان به یاد او یك گوسفند قربانی كنید میلیارها قربانی به یادگار ماند اینها را می‌گویند معامله با خدا. تا آخر عمر بی فرزند بود ولی راضی اواخر عمر خداوند یك اسماعیل و یك اسحاق به او داد آنوقت تمام انبیاء از نسل اسماعیل و اسحاق(علیهما السلام) بودند در خلوت ترین مكانها كعبه ساخت پرجمعیت ترین مكانها شد الله اكبر امام حسین(علیه السلام) یك دعا دارد بنام دعای عرفه، می‌گوید خدایا كور شود چشمی كه تو را نبیند(عمیت عین لا تراك) كور باد چشمی كه تو را نبیند، آدم نگاه به قرآن می‌كند چقدر قشنگ است چه كتابی را سراغ دارید كه به این زیبایی ترسیم كند آدم كتاب می‌خواند بیست صفحه سی صفحه یك نكته. . . آدم كتابهای غصه را كه می‌خواند می‌بینی نود صفحه كه می‌خواند یك قصه دارد این هم خیالی این هم پایش به جایی بند نیست نمی‌دانم ابرها غرش كرد توپها گلها‌ها ها‌ها ها، همـﺔ اینها را می‌گوید یك قصه‌ای را می‌بافد آخرش هم می‌بینی هیچی به هیچی مثل حبابی كه روی آب است به آن فوت می‌كنی آب می‌شود این قصه‌ها واقعیت دارد (;نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْكَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ) (الكهف/13) یعنی قصه‌ها حقیقت دارد. به قول شهید مطهری داستان راستان داستان راست است بعضی داستان دروغان است فرق است بین یافتنی با بافتنی غصه می‌خورم و باید قصه بخورند آنهایی كه یافتنی‌ها را نمی‌خوانند و بافتنی‌ها را می‌خوانند كسانی كه دستشان را از توی دست خالق برمی دارند دستشان را توی دست خلق می‌گذارند خالق كسی است كه با یك اراده هستی درست می‌كند با او حرف نمی‌زنند با او رابطه برقرار نمی‌كنند با او گفتگو ندارند آنوقت عشق می‌ورزند به كسانی كه الی آخر. . .

7- خدیجه كثیر داد، كوثر گرفت

خدیجه با خدا معامله كرد، كثیر داد كوثر گرفت، مال خدیجه كثیر بود، كثیر یعنی زیاد، خدیجه اموال كثیری را داد خدا كوثر به او داد، فاطمه به او داد.
 در بیابان تنها فریاد زد، خداوند به ابراهیم فرمود ابراهیم در اینجا داد بزن گفت كسی نیست داد بزنم گفت تو داد بزن شنونده‌ات معلوم می‌شود (;وَأَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ) (الحج/27) تو داد بزن مردم بیائید مكه تو توی بیابان مكه داد بزن ما بعد از چندین هزار سال صدای تو را به گوش مردم می‌رسانیم تو نیكی كن و در دجله اندازد كه ایزد در بیابانت دهد باز، در بیابان تنها فریاد زد تمام زمین لبیك گفتند حاضر شد بچه‌اش تشنه بماند همانجایی كه حاضر شد بچه‌اش تشنه بماند باعث شد آب زمزم برای جگرهای تشنه جوشید یك بچه را تشنه رها كرد آب زمزم برای همیشه از آن منطقه جوشید.
عموی بت پرستش به او گفت برو من نمی‌خواهم كه توی خانـﺔ من باشی به عمویش گفت سلام علیك با اینكه او را از خانه بیرون كرد نرفت در را به هم بزند دری وری بگوید نعوذبالله، گفت سلام علیكم به یك بت پرست سلام كرد آنوقت خداوند به او سلام كرد (;سَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِیمَ) (الأنبیاء/69) او به بت پرست سلام كرد، خدا به او سلام كرد او طفل را تشنه گذاشت خدا بزرگها را آب داد، او در بیابان خلوت داد زد گوشهای تاریخ شنید، او تا آخر عمر بچه نداشت ولی همـﺔ انبیاء از بچه‌های او هستند، او از خانـﺔ بت فرار كرد خانـﺔ توحید ساخت، این مرد بود خدیجه هم فتوكپی ابراهیم شد وقتی می‌خواست زهرا متولد بشود خدیجه به هر زنی پیغام داد كه بیا من شب زایمانم هست زنهای مكه هیچكدام نیامدند كنار خدیجه، گفتند ما با خدیجه قهر هستیم چون خواستگارهای پولدار و مشهور دیگری بود رفت زن یك پیغمبر شد كه یك بچه یتیم بود حالا كه او دعوت ما را اجابت نكرد خواستگارهایی را كه ما برای او معین كردیم نپذیرفت پس ما هم وقت زایمان سراغش نمی‌رویم آنوقت خداوند زنانی غیبی را برای زایمان خدیجه فرستاد. (چی می‌خواهم بگویم؟ خانمها یك فحش می‌خواهید بدهید ندهید یك گناه می‌خواهید بكنید نكیند به حرام رسیدید دست نگه دارید خدا جبران می‌كند نمونـﺔ جبرانش این ابراهیم آن هم خدیجه.)
خدایا تو را به حق آبروی ابراهیم و دودمانش، تو را به حق خدیجه و دودمانش، به ما یك ایمان و یقین و اراده‌ای بده كه هر كجا تو راضی هستی تصمیم بگیریم كه انجام بدهیم هر جا تو راضی نیستی تصمیم بگیریم كه انجام ندهیم و ما را در این گیر و دارها هر غلطی كه از ما سر زده ببخش و از این به بعد ایمان كامل، بدن سالم، عقل قوی، رزق حلال، اولاد صالح، علم مفید، عمر مبارك، رزق حلال، زریـﺔ طیبه، حسن عاقبت، سعادت و عزت دنیا و آخرت نصیب همـﺔ ما بفرما و آنچـﺔ شب قدر برای خوبان مقدر می‌كنی برای ما مقدر بفرما.
برای شادی روح حضرت خدیجه سه تا صلوات بفرستید.
 والسلام علیكم و رحمة اللَّه و بركاته
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1231
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست