responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1183

موضوع بحث: جنگ و جهاد – 3، رمضان 63

تاريخ: 10/04/63

بسم الله الرحمن الرحيم

به جا بود اين بحث جهاد را يكي از فرمانده‌هاي ارتش يا سپاه و بسيج و يا رزمنده‌اي كه زياد در جبهه بوده و كارش نظامي است مطرح نمايد، همچون شهيد چمران! و من از ارائه اين بحث شرمنده‌ام. اگر يك آدم لال بخواهد، خطيب باشد، ادا در مي‌آورد ولي نمي‌تواند حرف بزند. ما هم در بحث جهاد شبيه همين آدم لال هستيم، ولي خوب اگر نان گندم نخورديم ولي دست مردم ديديم.
گفتن اين بحث از اين باب است كه چون به اين بحث رسيديم و مطالب از سخنان علي(ع) و اهلبيت است. مثال ما همچون جوي آب است كه نقشي ندارد، زيرا مزرعه‌اي كه آب مي‌دهد جاي ديگر است و چاه آب هم جاي ديگر است و اين جوي تنها رابط ميان چاه و مزرعه است و شايد هم خدا لطف كند و اين جوي در اين راه خودش هم خيس شود. البته اگر جنسش نرم باشد، ولي اگر سيماني و لوله باشد كه خيس هم نخواهد شد و آب نفوذ نمي‌كند. و اين‌هايي كه من عرض مي‌كنم از قرآن و احاديث و نهج البلاغه است كه براي رزمندگان مي‌گويم.

1- مقايسه ارتش اسلامي و غير اسلامي طاغوت

از مسائلي كه مي‌بايست قدر آن را دانست وضعيت ارتش است كه وضع آن‌ها چه بود. فرمانده كل قوا تحميلي بود و زورگو و فاسق، ولي الآن نايب حضرت مهدي(ع) است و محبوب و عادل است. در زمان شاه ارتش در خدمت هوس فرد و گروه بود، اما در نظام اسلامي نيروهاي رزمنده در خدمت وظيفه و حكم خدا. حاكميت با زور و رقابت بود يا انتقام و استعمار ولي در اسلام حاكميت فقط با خدا و قانون خداست. رزمندگان در نظام غير اسلامي متملق، وابسته و تحقير شده هستند و كارهايشان بايد زير نظر مستشار خارجي باشد، امادر نظام اسلامي رزمنده خودش را شناخته و وابسته به احدي نيست.
در نظام غير اسلامي ارتشي بودن شغل است، اما در نظام اسلامي ارتشي بودن وظيفه است و همه به هنگام ضرورت ارتشي مي‌شوند. فرمانده در جمهوري اسلامي مشروط است و هر كاري بخواهد نمي‌تواند انجام دهد و در چارچوب حكم خدا محدود و مشروط است، اما در نظام غير اسلامي هر چه اراده كند مي‌تواند انجام دهد.
خلاصه ارتش در نظام غير اسلامي در اختيار شخص و فرد است، اما در نظام اسلامي در اختيار نظام است. تغييراتي كه روي داده است در افراد و در كل نبايد فراموش شود.

2- مقايسه روش تربيتي قرآن

سيستم قرآن سيستم و روش مقايسه‌اي است و خيلي از آيات مقايسه مي‌كند. مي‌گويد: (أَ فَمَنْ كانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كانَ فاسِقاً) (سجده /18) يا (هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ) (زمر /9) (أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقينَ كَالْفُجَّارِ) (ص /28) چون روش مقايسه‌اي در تربيت بسيار تأثير دارد و مفهوم است و انسان چون لمس كرده خوب درك مي‌كند. در اسلام بسيار به رزمنده‌ها سفارش شده كه نترسيد، دشمن هر چه باشد ضعيف است و دشمن را تحقير كرده است، چون در طول تاريخ هيچ ناحقي دوام نداشته است و دير و زود ناحقي‌اش مشخص شده است. (إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطانِ كانَ ضَعيفاً) (نساء /76) يعني نقشه‌هاي شيطان ضعيف است. يا (إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً) (اسراء /81) يعني باطل رفتني است. (أَ لَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ في‌ تَضْليلٍ) (فيل /2) اصلاً همه جمهوري ما خيلي از آن با نقشه‌هايي بود كه انجام نشد. شاه را مي‌بريم، امام را مي‌آوريم، هيجان‌ها تمام مي‌شود. يعني آيا من محاسبات شرق و غرب را بر هم نريختم. قرآن مي‌گويد: (وَ أَرادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَخْسَرينَ) (انبياء /70) (فَأَرادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَسْفَلينَ) (صافات /98) مي‌گويد: براي حضرت ابراهيم اراده كردم كه نقشه‌ي بد براي او پيش نيايد. خدا نقشه‌ها را بر هم مي‌ريزد. (وَ لا يَحيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلاَّ بِأَهْلِهِ) (فاطر /43) نقشه‌هاي بد به چشم صاحبانش مي‌رود و خدا اين وعده‌ها را به ما داده است. بني صدر به منافقين ملحق مي‌شود و به اتكاي اين كه آن‌ها دو ميليون ويليشيا و دو ميليون مسلح و. . . دارند و ديگرتبليغات پوچ.
بني صدر مي‌گويد: خوب! اگر ما دو ميليون نيروي مسلح داشته باشيم، ديگر نيازي به ارتش و بسيج نداريم. منافقين هم با بني صدر گره مي‌خورند و مي‌گويند: او يازده ميليون رأي دارد و رجبي هم دو ميليون مسلح دارد و گره خوردند تا كار 13 ميليوني انجام بدهند، ولي اكنون پينگ پنگ بازي مي‌كنند. و اگر بازي نكنند به ديوانگي مي‌رسند، چون مي‌بينند كجا بوديم و چه شد و بزرگ ترين شكنجه را مي‌بينند و به قول امام خودشان را تباه كردند. (وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ) (نحل /127) قرآن به پيامبر مي‌گويد: نترس و غصه نخور كه دشمنانت چه مي‌كنند و چطور هستند. قرآن به پيامبر مي‌فرمايد: (لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى‌ ما مَتَّعْنا بِهِ) (حجر /88) يعني خيلي به زرق و برق تكيه نكن كه آن‌ها چند تا هواپيما اف دارند و اف و خلبان و. . . دارند كه آن‌ها چه دارند آن‌ها هر چند تا اف هم داشته باشند وقتي مه شد يا طوفان شد نمي‌توانند، پرواز نمايند و فتيله هستي در دست خداست و اگر آن را پايين بكشد هيچ چيز روشن نمي‌شود. (سَنُلْقي‌ في‌ قُلُوبِ الَّذينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ بِما أَشْرَكُوا بِاللَّهِ) (آل عمران /151) يعني كسي كه تكيه گاهش صدام شد، او را رعب فرا مي‌گيرد. يعني كسي كه به دون خدا تكيه كند، پايش به جايي بند نيست. چون هر كس هر چه باشد، فناپذير و مردني است. چقدر آدم‌ها بودند كه مي‌گفتند: علم خويشاوند من است، يا با چند واسطه به هويدا مي‌خورم و تكيه گاه هويدا شاه بود، تكيه گاه شاه كارتر ولي همه پايين افتادند.

3- اراده‌ي الهي حاكم بر تمام اراده‌هاست

(وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ) (آل عمران /54) سياستمداران شرق و غرب برنامه ريزي مي‌كنند و حزب توده را درست مي‌نمايند و چه خواب‌هاي طولاني مي‌بينند. ولي بيدار مي‌شوند و مي‌بينند كه برادران بسيجي، سران توده‌اي را اعدام كردند. قرآن مي‌فرمايد: (هُوَ الَّذي أَخْرَجَ الَّذينَ كَفَرُوا) (حشر /2)‌
اي برادران رزمنده! دست خدا همراهتان است، گر چه شما اقدام كرديد، ولي خدا اقدام كرد(هو) (وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ رَمى‌) (انفال /17) شما تير را پرتاب مي‌كنيد ولي خدا تير را به هدف مي‌رساند. ما خيال مي‌كنيم كه كاري را انجام مي‌دهيم، ولي طراح واقعي خداست. يعني واقعاً آن كار را خدا انجام داده است.
قصه بگويم: مي‌گويند طلبه‌اي در نجف بود و وضع مالي‌اش خيلي خراب شد، و فقر به او فشار آورد و رفت حرم علي(ع) وگفت خيلي بي پول شدم، تو در زمان حياتت خودت به در خانه فقرا مي‌رفتي و به آن‌ها كمك مي‌كردي، حالا من آمده‌ام. لطفي كن تا كسي همين الآن به من صد تومان بدهد و من شادمان از حرم بروم. ناگهان كسي آمد و بعد از سلام و احوال پرسي گفت: من كه مي‌آمدم به پدرتان گفتم دارم مي‌روم نجف، اگر كاري داريد با پسرتان انجام دهم. پدرتان 100 تومان داد كه برايتان بياورم و پول را داد و رفت. آن فرد به حضرت علي(ع) گفت: اين پول راپدرم داد. گفتم: شما بدهيد. خلاصه نماز خواند و از حرم بيرون رفت. بعد رفت كارهايش را انجام داد و وقتي خواست برود پول را خرج كند، ديد پول نيست. هر چه گشت پيدا نكرد و به طرف حرم راه افتاد و حرم را بسته بودند. فردا رفت و هرچه گشت پيدا نكرد، و خيلي ناراحت بود. ماجرا را براي استادش تعريف مي‌كند و استادش گفت: تو توهين كردي! هرچند پدرت داده باشد، ولي هزار شرط مي‌خواهد تا انجام شود، او بايد پدرت را ديده باشد، بايد توجه مي‌كرده تا پدرت را مي‌ديده و پدرت مي‌بايست پول مي‌داشته تا بدهد و. . . و تو توهين كردي و بايد به حرم بروي و وضو بگيري و نماز بخواني و توبه كني. او هم، حرم رفت و توبه كرد و گفت غلط كردم و اين پول از تو بود. كه ناگهان زني آمد و گفت من چند شب پيش اينجا چيزي پيدا كردم، اگر كسي آدرس بدهد باز مي‌گردانم و او نشاني داد و پول را گرفت و گفت يا علي از تو است.
سپاه و ارتش هم حتي وقتي چيزي به ذهنشان مي‌افتد، نمي‌توانند بگويند: از من است! بلكه خدا لطف كرده و در ذهن اين‌ها انداخته است. پس يادت نرود كه كارها را به خدا نسبت بدهي. ولي ما سعي مي‌كنيم كارها را به غير خدا نسبت بدهيم. مثلاً مريضمان خوب مي‌شود، مي‌گوييم: خدا سايه‌ي دكتر را از سرمان كم نكند و هر وقت كه نتوانست بهبود مريض را به كسي نسبت دهد، مي‌گويد: نمي‌دانم خدا شفا داد. نگوييم ماشين لباس را شست، بلكه برق بود كه ماشين را به حركت در آورد. (هُوَ الَّذي أَخْرَجَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مِنْ دِيارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ ما ظَنَنْتُمْ أَنْ يَخْرُجُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ فَأَتاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا وَ قَذَفَ في‌ قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُمْ بِأَيْديهِمْ وَ أَيْدِي الْمُؤْمِنينَ فَاعْتَبِرُوا يا أُولِي الْأَبْصارِ) (حشر /2) خداست كه كفار را از خانه خودشان بيرون مي‌كند. سفارت خانه كشور خاك آن كشور است، سفارت آمريكا خانه آمريكاست، خدا اين‌ها را از خانه‌شان بيرون كرد، البته دست خدا از آستين دانشجويان پيرو خط امام بيرون آمد. «ما ظَنَنْتُمْ أَنْ يَخْرُجُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ» شما اصلاً فكر نمي‌كرديد كه آن‌ها بيرون بروند، خودشان هم فكر نمي‌كردند كه بيرون بروند. خيال مي‌كردند كه سفارت خانه، خانه‌شان است و در ديپلمات بودن مي‌توانند آنها را حفظ نمايند.
«فَأَتاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا» يعني دلهره و رعب به دل اين‌ها انداختيم و بالاخره «يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُمْ بِأَيْديهِمْ » و خانه‌شان به دست خودشان خراب شد و پرونده‌هايي را كه ساخته بودند به دست خودشان ريز ريز وپاره كردند. «وَ أَيْدِي الْمُؤْمِنينَ فَاعْتَبِرُوا يا أُولِي الْأَبْصارِ»‌اي رزمندگان طراح اصلي در اين هستي خداست.
داشتيم دستورالعمل‌ها را مي‌خوانديم. گفتيم از نظر آمادگي از نظر دقت در گزينش، داشتن تحليل صحيح سياسي، انسجام، ديدبان‌ها، بازديد از مكان، دعوت به حق، تمرين با اسلحه در شب، كشيدن و امتحان شمشير در قلاف، اسلحه را شب در كنار خود بگذاريد و شب حمله خواب را مزه مزه نماييد، عجله نكردن و بخشي رانگفتيم.

4- حفظ اسرا و پرهيز از بدگماني و احساسات

دستورالعمل شماره بعدي حفظ اسرار نظامي يكي از مسائل بسيار مهم است. در قرآن و احاديث هم مواردي داريم، البته در قرآن به صراحت آيه‌اي نداريم، ولي لطيفه‌اي هست كه اسرار نظامي هم از آن برمي‌آيد. سوره يوسف مي‌گويد: يوسف خواب عجيبي ديد و وقتي به پدر گفت، حضرت يعقوب گفت: خوابت را نگو. (قالَ يا بُنَيَّ لا تَقْصُصْ رُؤْياكَ عَلى‌ إِخْوَتِكَ فَيَكيدُوا لَكَ كَيْداً إِنَّ الشَّيْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبينٌ) (يوسف /5) يعني خوابت را براي برادرانت نگو! چون برايت نقشه مي‌كشند. وقتي انسان خوابش را بگويد، برايش نقشه مي‌كشند، آيا اگر اسرار نظامي‌اش را بگويد اتفاقي نمي‌افتد؟
عتيقه‌هاي درون موزه‌ها را هم بگويي نقشه مي‌كشند، براي نوابغ و مغزها هم نقشه مي‌كشند. هر چيزي كه اگر دشمن بفهمد برايش نقشه مي‌كشد نبايد گفت. اميرالمؤمنين(ع) در نامه‌ي 50 مي‌فرمايد: «وَ إِنَّ لَكُمْ عِنْدِي أَلَّا أَحْتَجِزَ دُونَكُمْ سِرّاً ً إِلَّا فِي حَرْبٍ»(نهج‌البلاغه، نامه 50) من هيچ چيز پنهاني ندارم و هر چه دارم آشكارامي گويم مگر در مسائل نظامي.
وقتي كسي گفت: من مسلمان هستم! نگوييد: دروغ مي‌گويد! چون در ماجرايي يك نفر گفت من مسلمانم و گفتند دروغ مي‌گويي و او را كشتند و پيامبر وقتي فهميد بسيار ناراحت شد و گفت: (لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى‌ إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً) (نساء /94) به كسي كه ادعا مي‌كند مسلمان است نگو دروغ مي‌گويي. وقتي يك بهايي آمد و گفت مسلمانم و نوشت از او بپذيريد. البته اين بدان معنا نيست كه هر چه داريم در اختيارش قراردهيم، مي‌گويد در خانه‌ات را ببند مردم را دزد نكن.
عواطف قومي و نژادي نبايد مانع بشود و مهم باشد. امير المؤمنين(ع) در نهج البلاغه نقل مي‌فرمايد كه: «وَ لَقَدْ كُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص نَقْتُلُ آبَاءَنَا وَ أَبْنَاءَنَا وَ إِخْوَانَنَا وَ أَعْمَامَنَا»(نهج‌‌البلاغه، خطبه 56) يعني در جبهه جنگ پيامبر پدران و پسران و عموهايمان را مي‌كشتيم و هيچ وقت نمي‌گفتيم اين چه جنگي است كه برادر برادر را مي‌كشد. و اگر برادر باطل است فرقي نمي‌كند كه برادر باشد يا خير.
(يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَكُمْ وَ إِخْوانَكُمْ أَوْلِياءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَى الْإيمانِ) (توبه /23) پدر و پسرت اگر طرفدار كفر باشند، حق نداري آن‌ها را سرپرست قرار بدهي. پدر وقتي سر پرست من است كه در خط اسلام باشد و كافر حق ندارد سر پرست مسلمان شود (وَ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرينَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ سَبيلاً) (نساء /141) و معناي جنگ مكتبي اين است كه مسائل عاطفي و نژادي و فاميلي نبايد مطرح باشد.

5- توجه به نظم، اطلاعات از فرماندهي و نظارت الهي

نظم در ارتش بسيار مهم است، خداوند وقتي از رزمنده‌ها تعريف مي‌نمايد مي‌فرمايد: (إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذينَ يُقاتِلُونَ في‌ سَبيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ) (صف /4) خدا آن‌هايي را كه در جبهه در حال داشتن صف و منظم مي‌جنگند دوست دارد. در جنگ احد پيامبر وقتي مي‌ديد شانه‌ي سربازي بيرون آمده شانه‌اش را صاف مي‌نمود.
اطاعت از فرمانده؛ رسول الله(ص) فرمود: «لَعَنَ اللَّهُ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْ جَيْشِ أُسَامَةَ»(بحارالأنوار، ج‌30، ص‌432) خدا لعنت كند هر كسي را كه از فرماندهي اسامه سر باززند. چون با اينكه اسامه سن كمي داشت ولي فرمود همه بايد از فرماندهي او اطاعت كنيد و بايد تسليم باشيد.
قرآن از افرادي نقل مي‌كند كه فرمانده مي‌خواستند ولي همين كه جناب طالوت فرمانده شد، گفتند: (أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ) (بقره /247) يعني اين فرمانده شده است كه پدرش فقير است. ما سزاوارتريم به فرماندهي پس اطاعت از فرمانده واجب است.
خدا را حاضر ديدن و اين را رزمنده‌ها از ما بهتر بلد هستند. امير المؤمنين(ع) وقتي سربازان را مي‌خواست به جبهه بفرستد مي‌فرمود: (وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ بِعَيْنِ اللَّهِ) (نهج‌‌البلاغه، خطبه 66) بدانيد كه شما زيرنظر خدا هستيد. اصولاً اگر انسان خدا را در مواقع حساس ناظر ببيند، مشكلات برايش آسان مي‌شود. حضرت موسي برايش مشكل بود كه نزد فرعون برود، چون يك چوپان چوب به دست بود آن هم به دربار فرعون برود كه مي‌گفت: (أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى‌) (نازعات /24) من پروردگار بزرگ شما هستم و بگويد كه تو غلط فكر مي‌كني. و خيلي سنگين بود، خدا فرمود: (إِنَّني‌ مَعَكُما أَسْمَعُ وَ أَرى‌) (طه /46) موسي و هارون برويد و به فرعون بگوييد، من با شما هستم. حرف هايتان را مي‌شنوم و كارهايتان را مي‌بينم و اين مشكلات را بر حضرت موسي آسان كرد و با دل آرام رفت.
وقتي خدا به نوح مي‌گويد كه كشتي بساز قرآن مي‌گويد: (كُلَّما مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ) (هود /38) يعني هر دسته‌اي مي‌ديدند آن‌ها را مسخره مي‌كردند كه پيامبري‌ات نگرفت دست به نجاري زدي؟ و ديگران مي‌گفتند: انسان كشتي را جايي مي‌سازد كه دريا باشد.
اما آن عاملي كه حضرت نوح را در مقابل همه فشارها و نيش‌ها مقاوم ساخت اين بود كه خدا به او گفت: (وَ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا) (هود /37) كشتي بساز كه تو را مي‌بينم.
همين كه انسان بداند زير نظر است مشكلات آسان مي‌شود. انسان‌هايي هستند در خانه حاضر نيستند آب را بردارند و بخورند و بايد مادرشان بدهد، ولي در ميدان جعبه را بلند مي‌كنند و جابجا مي‌نمايند. فقط دلش به اين خوش است كه مردم او را مي‌بينند.

6- اهميت پرچم و شرايط اسير گرفتن

در باره پرچم سفارش شده كه پرچم را به دست هر كسي ندهيد و به دست يك انسان بسيار قوي بدهيد. «وَ لَا تَجْعَلُوهَا إِلَّا بِأَيْدِي شُجْعَانِكُمْ»(نهج‌البلاغه، خطبه 124) به آني كه از همه زور بازويش بيشتر و قوي‌تر است بدهيد چون افتادن پرچم به معناي سقوط جنگ است. اباالفضل العباس علمدار و پرچم دار ميدان كربلا بود.
امير المؤمنين(ع) مي‌فرمايد: «فَلَا تَقْتُلُوا مُدْبِراً وَ لَا تُصِيبُوا مُعْوِراً وَ لَا تُجْهِزُوا عَلَى جَرِيحٍ وَ لَا تَهِيجُوا النِّسَاءَ بِأَذًى وَ إِنْ شَتَمْنَ أَعْرَاضَكُمْ وَ سَبَبْنَ أُمَرَاءَكُمْ فَإِنَّهُنَّ ضَعِيفَاتُ الْقُوَى وَ الْأَنْفُسِ وَ الْعُقُولِ إِنْ كُنَّا لَنُؤْمَرُ بِالْكَفِّ عَنْهُنَّ وَ إِنَّهُنَّ لَمُشْرِكَاتٌ»(نهج‌‌البلاغه، نامه 14) كسي را كه در حال فرار است، نكشيد. البته فراري‌ها دو گونه‌اند: يك سري را بايد كشت و يك سري را نبايد كشت.
در جنگ جمل هر كس فرار مي‌كرد، امام فرمود: نكشيدش، ولي در جنگ صفين هر كس فرار مي‌كرد را مي‌گفت: بكشيدش. به امام فرمودند: كدام درست است؟ امام فرمود: چون در جنگ جمل رهبر جنگ سقوط كرد و اين‌هايي هم كه فرار كردند جايي براي رفتن ندارند، رهايشان كنيد. اما در جنگ صفين هنوز رهبرشان زنده و پابرجاست.
حال اگر كسي از ايران فرار مي‌كرد، بايد او را به عنوان مفسد في الارض گرفت و هر كاري هم بخواهيم با او انجام دهيم، چون اگر فرار كند مي‌رود پاريس و به رهبر كفر ملحق مي‌شود ولي اگر رهبري وجود ندارد و از لاعلاجي فرار مي‌كند رهايش بايد كرد. فرق است بين فراري كه مي‌خواهد به رهبرش ملحق شود يا فراري از روي لاعلاجي و در به دري.
«وَ لَا تُصِيبُوا مُعْوِراً» يعني كسي كه تسليم است و مي‌گويد «دخيلك خميني» ديگر آزارش نكنيد و با او كاري نداشته باشيد. «وَ لَا تُجْهِزُوا عَلَى جَرِيحٍ» روي زخم كسي كه زخم خورده زخم ديگري نزنيد. «وَ لَا تَهِيجُوا النِّسَاءَ بِأَذًى» در جبهه اگر زن بود، زن‌ها را عذاب نكنيد.
در يكي از جبهه‌ها وقتي مسلمانان پيروز شدند، زن و مرد يا خواهر و برادري بودند كه مرد كشته شد و زن اسير شد، وقتي زن را به نزد پيامبر مي‌بردند سرباز، زن را از مسيري آورد كه جسد كشته شده مردش را ببيند و جيغ بزند. پيامبر فرمود: مگر تو رحم نداري؟ شوهر يا برادرش دشمن ما بود و كشته شد، ولي تو چرا دل اين زن را سوزاندي؟ شما مهر رسول خدا را در كنار غروب عاشورا بگذاريد، كه دستور دادند زينب كبري را از جايي ببرند كه بدن قطعه قطعه‌ي امام حسين(ع) را ببيند و دلش بسوزد. يعني رحمي كه رسول خدا به كفار كرد را ديري نپاييد كه به اهل بيت پيامبر روا نداشتند.
«وَ إِنْ شَتَمْنَ أَعْرَاضَكُمْ » گر چه زن‌ها به شما فحش بدهند، با آن‌ها كاري نداشته باشيد «وَ سَبَبْنَ أُمَرَاءَكُمْ» گر چه به فرماندهانتان هم ناسزا بگويد، با آن‌ها كاري نداشته باشيد چون اين مسأله اقتضاي عاطفه و حساسيت زن در اين حالات است.

7- ياد خدا و پرهيز از غنائم در حال جنگ

شعارها؛ (إِذا لَقيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَ اذْكُرُوا اللَّهَ كَثيراً) (انفال /45) يعني قرآن مي‌فرمايد: در برخوردها ثابت قدم باشيد «وَ اذْكُرُوا اللَّهَ كَثيراً» يعني بزرگي خدا را زياد به خودتان تلقين نماييد و در اين حالت ديگر دشمن هر چه باشد به نظرتان بزرگ نمي‌آيد.
(وَ أَطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ) (انفال /46) (وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بَطَراً وَ رِئاءَ النَّاسِ وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ وَ اللَّهُ بِما يَعْمَلُونَ مُحيطٌ) (انفال /46-47) غنائم و اسير گرفتن شما را از ضربه زدن باز ندارد. در صدر اسلام بارها اتفاق افتاد كه خواستند غنائم جنگي را جمع نمايند و دشمن حمله نمود، فكر غنيمت نبايد شما را از جنگ و هدف اصلي باز دارد.
(ما كانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَكُونَ لَهُ أَسْرى‌ حَتَّى يُثْخِنَ فِي الْأَرْضِ تُريدُونَ عَرَضَ الدُّنْيا وَ اللَّهُ يُريدُ الْآخِرَةَ وَ اللَّهُ عَزيزٌ حَكيمٌ) (انفال /67) يعني اين كه قبل از به پايان رسيدن جنگ رفتيد به سراغ غنيمت! يعني دنبال مال دنيا هستند! مي‌خواهيد مثل جنگ احد بشود كه دندان پيامبر شكست و بسياري از ياران با وفاي پيامبر كشته شدند و حمزه شهيد شد و اين به خاطر اين بود كه وسط جنگ به سراغ غنائم جنگي رفتند.
خيلي بايد دقت كرد، گاهي انسان مي‌گويد: بروم ببينم فلان چيز هست؟ ناگهان تركش مي‌خورد. در جنگ مسائل جزيي نبايد بازي‌تان بدهد.

8- آزمودن نيروها و شرايط آتش بس

رزمنده بايد قبلاً آزمايش شود؛ قرآن از رزمندگان حق مي‌گويد كه وقتي مي‌خواستند بروند و با باطل بجنگند فرماندهشان گفت: (إِنَّ اللَّهَ مُبْتَليكُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي وَ مَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي إِلاَّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلاَّ قَليلاً) (بقره /249) شما كه مي‌خواهيد با كفر بجنگيد، خداوند آزمايشتان مي كند. به نهر آبي كه در راه به آن مي‌رسيم. «فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي وَ مَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي» هر كس بخورد از ما نيست، البته اگر كسي خيلي تشنه است «إِلاَّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ» يعني هر كس خيلي تشنه است يك قورت دو قورت با دستش بخورد ولي سير نشويد. و خدامي خواهد ببيند كه شما كه مي‌خواهيد بجنگيد، آيا حاضر هستيد از شكم خود بگذريد يا خير؟ وقتي رسيدند، قرآن مي‌فرمايد: «فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلاَّ قَليلاً» از اين آيه مي‌فهميم كه يك فرمانده قبل از حمله بايد سربازان خودش را آزمايش كند تا شكمي نباشند.
در مورد آتش بس؛ دستور داده‌اند كه اگر واقعي است بپذيريد (وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها) (انفال /61) مفهوم نبود، اگر دشمن مي‌گويد: من جنگ ندارم، با او صلح نما! ابتدا اگر واقعي باشد. ولي گاهي مي‌گويد آتش بس، تا بتواند تجديد قوا نمايد. و از روي حرام زدگي است. ولي اگر طبيعي بود بايد قبول كرد چون ما جنگ طلب نيستيم، اما اگر بدانيم توطئه است، حتي وقتي بگويند زغال سياه است يا ماست سفيد، نبايد به كسي كه بافتش دروغ و فريب است، اعتماد كرد و فريب او را خورد.

9- شرايط رزمندگان و شناسايي موقعيت دشمن

افراد ترسو را از جبهه طرد و دور نماييد. و افرادي كه به جبهه مي‌روند شجاع و قوي دل باشند. (لَوْ خَرَجُوا فيكُمْ ما زادُوكُمْ إِلاَّ خَبالاً) (توبه /47) آدم‌هاي ترسو و منافق اگر به جبهه بيايند دسته گل به آب مي‌دهند.
اگر كسي مي‌ترسد نبايد او را به جبهه راه داد. فرمانده‌ها در حرف زدن و پيام دادن با قاطعيت و ثبات سخن بگويند و ترديد و من ومن نداشته باشند. وقتي پيام مي‌دهد و اخطار مي‌كند خيلي با قدرت و قاطعيت باشد.
در يكي از جبهه‌ها اميرالمؤمنين(ع) فرمود: «وَ اللَّهِ لَأَقْتُلَنَّ مُعَاوِيَةَ»(كافى، ج‌7، ص‌460) يعني به خدا معاويه را مي‌كشم، بعد آرام گفت: «ان شاءالله» رزمنده‌اي در كنار امام(ع) بود، گفت: چرا «ان شاءالله» را آرام گفتي؟ گفت: آخر من فرمانده هستم و اگر «ان شاءالله» را هم بلند بگويم، مي‌گويند: خود فرمانده هم شك دارد و فرمانده مي‌بايست محكم و قاطع صحبت نمايد.
امام وقتي به بهشت زهرا آمد فرمود: من توي دهن اين دولت مي‌زنم، البته «ان شاءالله» ش را هم مي‌گويد. ولي اگر «ان شاءالله» را هم بگويد كه فايده ندارد. در جبهه هم همين طور است آنهايي كه مسئولند بايد محكم صحبت كنند و اگر «ان شاءالله» هم مي‌خواهند بگويند، آرام بگويند.
مي گويند هر كس چيزي پيدا كرد بايد تا يك سال خبر نمايد، كسي كيفي پيدا كرده بود و مي‌خواست آن را بردارد وحلال هم باشد، براي خبر كردن به مسجد مي‌رفت و مي‌گفت: يك كيفي پيدا شده و پيدا شده‌اش را آرام مي‌گفت، تا 1 سال بگذرد و كسي سراغ كيف نيايد. قاطعيت مسئولين و حتي قيافه‌اي كه به خودشان مي‌گيرند بسيار مهم است.
بعد از انتخابات مسئول اجرايي انتخابات وقتي براي صحبت مي‌آيد، اگر روحيه باز يا بسته‌اي داشته باشد، تأثير فراواني بر روي بينندگان دارد، اگر شاداب حرف بزند مي‌گويند: معلوم است انتخابات به خوبي انجام شده است.
خبر يابي از دشمن با قرينه‌ها؛ در يكي از جبهه‌ها، سربازان يك نفر از دشمن را كه براي بازديد آمده بود گرفتند و او را بردند نزد رسول خدا، پيامبر به او گفت شما براي غذا چند شتر مي‌كشيد: گفت 5 تا و پيامبر فرمود پس مثلاً اين‌ها هزار نفر هستند. در جبهه گاهي دستور عقب نشيني يا ايست مي‌دهند نبايد رزمنده بگويد، حالا كه آمديم، برويم و بايد به وظيفه عمل كند. و لذا در جبهه گاهي مي‌گويند (كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ) (نساء /77) بايستيد براي نماز و نبايد بگويد حالا وسط جنگ است و بايد تسليم محض باشد.

10- جامعيت دستورات اسلامي و لزوم شناخت آن

ابتدا خيلي از اين‌ها عمل مي‌شود، ولي اگر انسان بداند كه از اسلام است دل خشنود مي‌شود. البته الآن شهرداري مي‌گويد: در حمام‌ها لنگ نباشد و الآن لنگ نمي‌دهند ولي انسان خوش بين مي‌شود وقتي بداند كه پيامبر گفتند: دو نفربا يك لنگ به حمام نروند و اين يك دستور بهداشتي است. و دين ما دين غني است و دانشكده نظامي چيز جديدي ندارد و هر تاكتيكي داشته باشد كلياتش در روايات ما هست. من زماني تاريخ جنگ خندق را مطالعه كردم و يك لطيفه مديريت از آن بيرون آوردم. ديدم قدم به قدم اين جنگ آيين مديريت است و فقط در دانشكده‌هاي مديريت به اين مفاهيم تيترهاي مهمي مي‌دهند ولي واقعيتش يكي است.
مثلاً روضه خوان‌هاي قديمي ما وقتي مي‌خواستند روضه بخوانند مي‌گفتند: «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ» (كافي/ج1/ص230) به اين حالت مي‌گويند ابراز جهان بيني! يعني اين كه نگرش من اين است كه اين جهان متصل به منبعي است، ولي ديد مادي معتقد است كه اين هستي به جايي متصل نيست. «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ» روح جهان بيني است.
پيامبر در جنگ خندق اولين كلنگ و ضربه را خودش مي‌زند و من فكر مي‌كردم اين كه آيت الله‌ها اولين كلنگ مسجد رامي زند تشريفاتي است، ولي ديدم نه اينطور نيست و پيامبر هم چنين كرده است يا اين كه در آيين مديريت مي‌گويند: تقسيم كار. پيامبر هر 20 متر را به يك نفر از يارانش مي‌سپرد. و فرمود: هر كسي رفيق خودش را انتخاب نمايد و بعد سلمان تنها مانده بود و هيچكس او را به سوي خودش نخوانده بود، پيامبر به او فرمود: بيا و در ميان ما باش و فرمود: «سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ»(إختصاص مفيد، ص‌341) تو از ما هستي. بعد به سنگ‌هاي سخت رسيدند و پيامبر براي تحريك كردن افراد به كار سريع‌تر شعار مي‌داد و بعد فرمود: خاك‌ها را به طرف خودشان بريزند تا كفار از آن به عنوان خاكريز استفاده ننماييد يا بوسيله آن خندق را پرنكنند. ومو به موي جنگ خندق تاكتيك‌هاي نظامي و مديريت است. جنگ‌هاي پيامبر در دانشكده‌هاي نظامي بايد سطر به سطر تحليل شود.
ما در زمان شاه پاي تلويزيون مراد برقي بوديم، يك مرتبه افتاديم در جمهوري اسلامي و هنوز مثل كسي هستيم كه برنج و روغن دارد و ناگهان مهمان مي‌آيد و هنوز آمادگي پذيرايي ندارد.
اين آيات و احاديثي هم كه من مي‌خوانم نا آماده و در هم است. به اميد روزي كه جنگ‌هاي اسلام در دانشكده‌هاي افسري ما تدريس شود و روزي كه مديريت، مسائل اجتماعي و. . . ما كه منابع خوبي داريم ولي هنوز پخته و آماده نشده است به بار بنشيند.
خدايا به حق محمد و آل محمد كساني را كه در جبهه حق مي‌جنگند در هر گوشه از دنيا هستند پيروز بفرما.
شهداي ما كه قبل از اين كه با اين آيات و احاديث آشنا شوند با روح اين‌ها آشنا شدند و ما با عبارت اين‌ها آشنا شديم وآنها با روح اين‌ها آشنا شدند و ما اهل علم شديم و آن‌ها اهل عمل و شهداي عزيزي كه خون دادند و پادگان‌ها و مراكز ارتش و افكار رزمنده‌ها كه همينطور كه اين‌ها با انقلابشان همه چيز را عوض كردند ما را هم و سيله‌اي قرار بده تا بازويي براي اسلام باشيم.
رهبر انقلاب را سالم بدار و توطئه‌ها را خنثي و توطئه گران را نابود بفرما.
خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار. . .

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1183
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست