responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1063

موضوع: تكاثر و تفاخر

تاريخ پخش: 72/10/16

بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
بحث را ماه رجب گوش مي‌دهيد. رجب يكي از ماه‌هاي حرام است. اگر كسي شخصي را در اين ماه بكشد، جريمه‌اش دو برابر است. ايامي است كه شهادت امام كاظم(ع) و شهادت پيغمبر(ص) در آن هست. موضوع اين هفته سوره تكاثر است. «أَلْهَاكُمْ التَّكَاثُرُ»، «حَتىَ‌ زُرْتمُ‌ الْمَقَابِرَ»، «كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ»، «ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ»، «كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ»، (لَتَرَوْنَ الْجَحِيمَ) (تكاثر /1-6).

1- جمع كردن مال و فخر كردن به مرده‌ها

«أَلْهَاكُمْ» لهو و سرگرمي تو بيشتر است يا من؟ فخر فروشي شما را سرگرم كرده است. ماشين چه كسي بهتر است؟ مزرعه چه كسي سر سبزتر است؟ خانه چه كسي بهتر است؟ اينها شما را غافل كرده است. «التَّكَاثُرُ» سرگرم جمع كردن پول هستيد. آنقدر سرگرم هستيد تا مقابر را زيارت كرديد. (حَتَّى زُرْتُمْ الْمَقَابِرَ) (تكاثر /2) يا آنقدر سرگرم مال اندوزي هستيد كه تا هنگام مرگ مال جمع مي‌كنيد. يا آنقدر سرگرم هستيد تا به مرده‌ها هم مي‌نازيد.
امام علي(ع) مي‌فرمايد: دو قبيله از عرب بودند. يكي مي‌گفت: ما بيشتر هستيم. ديگري مي‌گفت: ما بيشتر هستيم. گفتند: سرشماري كنيم. حساب كردند. قبيله(ب) باخت. گفتند: نه! ما زنهاي حامله را دو تا حساب كنيم. از نو سرشماري كردند. باز هم باختند. گفتند: خيلي از جمعيت ما مرده‌اند. در قبرستان برويم و مرده هايمان را بشماريم. آنوقت اينها به قبرستان رفتند و شروع به شمارش گور پدرانشان كردند. آنوقت آيه نازل شد. آنقدر شما مبتلا به فخر فروشي و مباهات هستيد تا مي‌رويد و مقبره پدرانتان را مي‌شماريد؟ امام علي(ع) از اين سقوط فكري ناله مي‌كند كه انسانها به چه مي‌نازند؟
الآن هم هست. گاهي مي‌گويند: اين پشم است يا نخ است؟ گل اين به آن مي‌خورد يا نمي‌خورد؟ رنگ دمپايي و رنگ سقف به هم مي‌خورد يا نه؟ يك احمقي كلي پول خرج كرد كه شماره تلفن و شماره ماشين و پلاك خانه و شماره شناسنامه‌اش يكي باشد. اين پيداست هيچ غصه‌اي ندارد. اين چه افتخاري است؟ امام علي مي‌فرمايد: آيا به استخوان پوسيده‌هاي جدت افتخار مي‌كني؟ پدرش مي‌ميرد دهها هزار خرج مقبره مي‌كند. پدرت را در بيابان دفن كن. اگر پول داري براي يك زنده خانه بساز. او كه مرد. زنده‌ها خانه ندارند. قبر را كاشي كاري مي‌كند. لوستر آويزان مي‌كند. قالي قيمتي مي‌اندازد.
بله! يك موقع ما قبر يكي را مي‌سازيم. بخاطر اينكه اين الگو است. حساب حضرت علي(ع) اين است كه روي كره زمين نظير ندارد. امام نظير ندارد. دو هزار و پانصد سال شاهنشاهي را ريشه كن كرد. اينها كساني هستند كه مخترع هستند. اگر يك معلمي هزار تا شاگرد نابغه تحويل داد اين با يك آدم عادي فرق مي‌كند. ايشان هيچ كمالي ندارد. فقط پسرش پولدار است. اين هم براي پدرش خرج مي‌كند. كرامت او پول است وگرنه كمالي ندارد. مي‌گويند: شخصي يك لنگ هفتصد توماني پا كرده بود. به حمام رفت. يك پيرمردي هم يك لنگ ساده بسته بود. به پيرمرد گفت: مي‌داني من چند مي‌ارزم؟ پيرمرد هم يك نگاهي به او كرد و گفت: هفتصد تومان! گفت: هفتصد تومان فقط پول لنگم است. گفت: بنده هم قيمت لنگ را گفتم. خودتان قيمتي نداريد. خودتان ارزشي نداريد. بعضي‌ها اگر پول را از آنها بگيري هيچ خاصيتي ندارند.
افرادي را داشته‌ايم كه ته سيگار يك هنر پيشه را هفتاد دلار مي‌خريدند. مگر ته سيگار او با ديگران فرق مي‌كند؟ خيلي فكر عقب مانده است. حيف بشر كه بايد چه بشود چه مي‌شود.
خداوند مي‌فرمايد: بشر من تو را براي خودم خلق كردم. آنوقت انسان گاهي سقوط مي‌كند. «همّها علفها» (نهج‌البلاغه/ص418) بعضي آدمها مثل چهارپا همت آنها علف آنهاست. آن روزي كه بيكار است، مي‌گويد: روز خوشي است و آن روزي كه به مردم خدمت مي‌كند، مي‌گويد: روز نحسي است. اين سقوط است. ابن ابي الحديد از علماي اهل سنت بيست جلد تفسير براي نهج البلاغه نوشته است. مي‌گويد: بيش از پنجاه سال است كه بيش از هزار بار خوانده‌ام. مي‌گويد: دوست دارم همه خطبا جمع بشوند من اين خطبه را بخوانم و همه به سجده بيفتند. اين خطبه سجده است. از بس اين سخنراني قراء است. ولي متاسفانه ما چون زبان عربي بلد نيستيم خيلي از شيريني‌هاي آنرا نمي‌فهميم. هر چيزي بلوغ مي‌خواهد. يك پيرزن كاشاني پاي تلويزيون نشسته بود. مي‌ديد همه دنبال يك توپ مي‌دوند. مي‌گفت: جمهوري اسلامي يكي يك توپ به اينها بدهد كه اين همه آدم دنبال يك توپ ندوند. من ديدم اين نسبت به فوتبال بالغ نشده است. مكه بلوغ مي‌خواهد. من ديدم در مكه يك حاجي مي‌گفت: ‌اي كاش مكه نمي‌آمدم. گفتم: چرا؟ گفت: مدتي است در آسانسور معطل هستيم. گفتم: واقعاً حيف مكه كه طويله شده است. امام سجاد(ع) چهار مرتبه پياده مي‌آيد و چهار مرتبه هم غسل مي‌كند. مي‌گويند: آقا چهار بار غسل كرديد؟ مي‌گويد: نمي‌دانيد كجا مي‌خواهم بروم. اينها بلوغ مي‌خواهد.

2- افتخار به مال و فرزند و تجارت

ابزار افتخار كردن گاهي مال است. (الَّذِي جَمَعَ مَالًا وَعَدَّدَهُ) (همزه /2) گاهي فرزند است. (وَبَنِينَ شُهُودًا) (مدثر /13) يك كسي ده تا پسر داشت. به پيغمبر مي‌گفت: من ده تا پسر دارم. قرآن مي‌فرمايد: با همين پسرهايش ما نامش را كور مي‌كنيم و تو كه پسر نداري و دختر داري نام تو را دنيا نگه مي‌داريم. گاهي تجارت است. (قُلْ إِنْ كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنْ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ) (توبه /24) اين خيلي آيه سختي است. اگر آدم را در اين غربال بريزند همه مي‌گذرند. مي‌گويد: به مردم بگو: اگر پدرتان را بيشتر از خدا دوست داريد. اگر مادرت، فاميلت، تجارت، خانه‌ات، هر چيزي را كه بيشتر از خدا دوستي داري، منتظر قهر خدا باشيد. اين آيه خيلي مهم است. چند بازاري در جمهوري اسلامي داريم كه تا صداي اذان را مي‌شنوند، بازار را تعطيل مي‌كنند؟

3- هر چيزي كه انسان را از نماز باز دارد خاصيت شراب را دارد

شراب خوردن چند تا اثر دارد. براي چشم و كليه و قلب ضرر دارد. اما قرآن وقتي مي‌خواهد بگويد: شراب حرام است. نمي‌گويد: براي قلب و كليه ضرر دارد. مي‌گويد: (يَصُدَّكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَعَنْ الصَّلَاةِ) (مائده /91) حرام است. براي اينكه شراب تو را از نماز باز مي‌دارد. حالا اگر آدم قالي فروش است. آرايشگاهي است. كارمند است. روحاني است. هر كاري كه ما را از نماز باز دارد خاصيت شراب را دارد. نه اينكه حرام است. بلكه اثر حرام را دارد.
عوامل افتخار چيست؟

4- احساس حقارت يكي از عوامل فخر فروشي است

احساس حقارت مي‌كند. يعني فكر مي‌كند كه مردم او را قبول ندارند. اين هم زور مي‌زند كه من يك كسي هستم. دست به يك كاري مي‌زند كه نظرها را به خودش جلب كند. مشكي كه آب كمي دارد صدا مي‌دهد. پول خرد صدا مي‌دهد. اينهايي كه تازه ساعت مچي مي‌اندازند دو سه دقيقه يكبار به ساعتشان نگاه مي‌كنند. بنده چون سواد ندارم مهمان كه به خانه مي‌آيد او را در كتابخانه مي‌برم. تا بگويم: من خيلي باسواد هستم. ولي امام كتابهايش از دويست تا بيشتر نشده است. امام كاظم(ع) فرمود: آدمهايي كه تكبر مي‌ورزند در متن خودشان احساس ذلت مي‌كنند. مي‌خواهند آن كمبود را جبران كنند.

5- گاهي غفلت از مسئوليت و هنر ديگران عامل تفاخر مي‌شود

غفلت و جهل به مسئوليت؛ اگر آدم بداند كه مسئوليت او چيست، اينقدر پُز نمي‌دهد. آدمي كه مي‌گويد: من ده جفت كفش دارم، اگر بداند مسئوليت كسي كه كفش ندارد به عهده او است، ديگر پُز نمي‌دهد. يكي هم غافل از هنر ديگران است. نمي‌داند كه ديگران چه كارها كرده‌اند؟ آدم هنر ديگران را كه مي‌بيند احساس حقارت مي‌كند. يكوقت غرور مرا گرفت كه سخنراني من مي‌گيرد. يك طلبه چيزي گفت كه من ديگر حرفي براي گفتن نداشتم. مي‌گفت: من به روستايي رفتم. ديدم مردم روستا آب آشاميدني ندارند. غصه خوردم. به قم آمدم و خانه‌ام را فروختم. در آن روستا يك استخر ساختم و آب آشاميدني را در آن روستا آوردم. الآن ده، پانزده سال است كه خانه اجاره‌اي مي‌نشينم. من فكر كردم صد سال سخنراني در تلويزيون به اندازه يك استخر او نمي‌ارزد. والله نمي‌ارزد. گاهي باد آدم را مي‌گيرد. بخاطر اين است كه نمي‌داند ديگران چه هنري كرده‌اند؟ نماز شب خواندي؟ كاري نكرده‌اي. (كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِيحَهُ) (نور /41) ما سر نماز حواسمان پرت است. قرآن مي‌فرمايد: هستي نماز مي‌خواند و سر نماز هم حواسشان جمع است. تازه شما كه نماز مي‌خواني حواست پرت است. اين براي نماز خوانها مي‌گويد. نماز نخوان‌ها كه هيچ! يكي از مراجع تقليد نجف هر شب سحر بلند مي‌شد و با پسرش در حرم حضرت علي(ع) نماز شب مي‌خواند. اين آقازاده داماد شد. ديگر حال نداشت كه نماز شب بخواند. كنار عروس بود. پدر مي‌آمد و در مي‌زد. داماد به عروس مي‌گفت: من در رختخواب مي‌گويم: العفو العفو! تو بگو: ايشان مشغول نماز شب است. عروس هم به آقا مي‌گفت: آقازاده اينجا نماز شب مي‌خواند. سر آقا را كلاه مي‌گذاشتند. البته سر خودشان را كلاه مي‌گذاشتند. اگر دكتر به مريض گفت: اين دارو را بخور و مريض هم نخورد. بعد به دكتر گفت: خوردم. كلاه سر خودش گذاشته است. يكبار عروس و داماد دعوايشان شد. عروس گفت: به آقا خواهم گفت كه ايشان نماز شب نمي‌خواند. ماجرا را به آقا گفت. آقا هم گفت: بايد با من بيايي و نماز بخوانيم. در حرم فقيري را ديدند. پدر گفت: ببين اين فقير سحر مي‌آيد و اينجا مي‌نشيند و براي دو فلس گدايي مي‌كند. چرا اين فقير براي گدايي اينقدر دقيق است ولي تو براي گدايي در خانه خدا حال نداري؟
كمبودهاي خودش؛ آدم ياد نقص هايش بيفتد. نگويد: امروز كار چند تا مسلمان را حل كردم. بگويد: كار چند تا مسلمان را حل نكردم.

6- غفلت از آسيب پذيري يكي از عوامل تفاخر

غفلت از آسيب پذيري؛ گاهي وقتها آدم خيال مي‌كند كه پايگاهش محكم است. (وَدَخَلَ جَنَّتَهُ وَهُوَ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ قَالَ مَا أَظُنُّ أَنْ تَبِيدَ هَذِهِ أَبَدًا) (كهف /35) (يَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ) (همزه /3) تو خيال مي‌كني كه فقير نمي‌شوي؟ انسان گاهي ممكن است در اتاق پول از بي پولي بميرد. يكي از سرمايه دارهاي جهان بخاطر تجارت با چند تا كشور هيچوقت خودش نمي‌رسيد اموال خودش را حساب كند. يك روز خودش رفت تا حساب و كتاب كند. در را باز كرد. بعد يادش رفت كه كليد را از آنطرف در بردارد. در قفل شد. اين هم چند ساعتي ديد كه گرسنه و تشنه است. هر كاري كرد در باز نشد. خانواده‌اش هم فكر كرده‌اند كه سر به نيست شده است. به همه جا خبر دادند. اين آقا هم يك خرده كاغذ خورد. حالش به هم خورد. زبانش را به ته كفشش زد كه خاك بخورد. سه روز همه كشور زير و رو شد و كسي احتمال نمي‌داد كه ايشان در اتاق اسكناس باشد. ساعت آخر نوشت در اتاق پول از گرسنگي مُردم. اگر خداوند بخواهد در اتاق پُر از پول مي‌ميريم و اگر نخواهد بدون امكانات مشكل حل مي‌شود.
يكي از وزرا مي‌گفت: يك روز تصميم گرفتم كه احدي را راه ندهم و استراحت مطلق كنم. مي‌گفت: تا خواستم استراحت كنم گفتند: يك نفر از بندرعباس آمده است و مي‌گويد: من از راه دور آمده‌ام و يك دقيقه با وزير حرف دارم. وزير هم گفت: باشد. اين آقا هم آمد و گفت: شما وزير هستي؟ اگر يك چيزي بگويم شما كاري به من نداري؟ گفت: نه! گفت: اينقدر از تو بدم آمده است كه دلم مي‌خواهد چاقو داشته باشم و تكه تكه‌ات بكنم. بعد هم رفت. اين آقاي وزير مي‌گفت: وقتي رفت تا شب من بقدري زجر كشيدم كه اين چه كسي بود.
ناز نكنيد آسيب پذير هستيد. همه شما مي‌ميريد. بياييد با خدا دوست شويم. آرام شويم. تربيت خوب و خدمت خوب به مردم خيلي مهم است.

7- غفلت از قيامت يكي از عوامل تفاخر

توجه به خطرات اجتماعي؛ اگر آدم بفهمد اين پُزي كه مي‌دهد پهلوي مردم خوار مي‌شود و خطرات اخروي دارد، ديگر پز نمي‌داد. اگر آدم بداند اين دلي را كه مي‌سوزاند روز قيامت با او چه كار مي‌كنند، ديگر دل نمي‌سوزاند. (نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ) (همزه /6) (الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ) (همزه /7) قرآن مي‌فرمايد: آتش جهنم دل را مي‌سوزاند و اين بخاطر اين است كه ايشان دل را سوزاند. به دل آتش مي‌رسد. چون به دل آتش زده‌اي.
اگر ما بدانيم پُزي كه مي‌دهيم مانع رشد ماست ديگر پُز نمي‌دهيم. همين كه گفت: فارغ التحصيل دانشگاه فلان است، اين ديگر دنبال تحصيل نمي‌رود. آدم وقتي راه مي‌رود نبايد به پشت سرش نگاه كند كه چند كيلومتر رفته است. بايد نگاه كند كه چند كيلو متر نرفته است. همين كه آدم رفته‌ها را ديد ديگر نمي‌رود. دوستان پُز داده آدم را پز داده بار مي‌آورند. اين رقابت‌هاي چشم و هم چشمي خيلي بد است. يكي بايد كوتاه بيايد. يكي خط شكن باشد. مهماني ساده باشد تا صله رحم بيشتر باشد. الآن مهماني پروژه شده است. يعني وقتي مي‌خواهد به مهماني برود. انگار مي‌خواهد به حج عمره برود. قبيله‌اي يك شتري را كشتند و با آن آبگوشت درست كردند. رييس قبيله ديگر گفت: من دو تا شتر را مي‌كشم و آبگوشت درست مي‌كنم. رسيد به اينكه شترهاي متعددي در ديگ‌هاي بزرگ درست كردند. حضرت امير(ع) فرمود: تمام گوشتها را جلوي شغالها بريزيد. چون براي خدا نيست براي پُز است.
به چه دلمان را خوش كرده‌ايم؟ شخصي آمد و به من گفت: افتخار مي‌دهيد كه با شما عكس بگيرم؟ عكس را گرفت. بعد گفتم: اگر من فردا مجرم از آب در آمدم، تو را مي‌گيرند و مي‌گويند: پيش قرائتي چه مي‌كردي؟ حالا بايد بگويي: به حضرت عباس تصادف شده است. اگر عزيز باشم صد تاي آنرا بدهي يك كيلو كاهو نمي‌دهند. اگر ذليل باشم تو را مي‌گيرند. آخر به چه دلت خوش است؟ به خودمان ننازيم. پُز ندهيم. دل را نسوزانيم. (كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ) (تكاثر /3) (ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ) (تكاثر /4) در آينده خواهيد فهميد ما قيامت داريم و خدا در كمين است. نگو: پس اندازم چقدر است؟ خمس داده‌اي يا نه؟ اگر با مال خمس نداده لباس بخري نمازت باطل است. با مال حرام مي‌خواهي آدم درست كني؟ خدا رزق ما را از حلال مي‌رساند. آنهايي كه با تيزبازي از حرام بدست مي‌آورند خداوند از حلال آنها كم مي‌كند. خدا هم تيز بازي مي‌كند. (وَمَكَرُوا وَمَكَرَ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ) (آل عمران /54) مظلومي را چاپيدي. سوء استفاده كردي. حالا من هم يك مشكلي براي تو پيش مي‌آورم. آنچه لذت بردي از كامت بيرون بيايد. به مقداري كه توان داريم در راه خدا تلاش كنيم.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1063
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست