responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1027

موضوع: تفسير سوره يوسف24- آيه 67 تا 70

تاريخ پخش: 79/10/05

بسم الله الرحمن الرحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي
بحث ما قصه سوره يوسف بود براي بيننده‌هاي عزيزي که پاي تلويزيونند دارم ماه رمضان را تموم مي‌کنم و يکي دو شب ديگر بيشتر در خدمت شما نيستم اگر زنده بمانم بحث را تمام مي‌کنم عرض کنم که رسيديم به اينجا که يازده پسر يعقوب براي مرحله دوم وارد مي‌شوند که گندم بگيرند و هنوز هم يوسف را نمي‌شناسند.
(وَ قالَ يا بَنِيَّ لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِدٍ وَ ادْخُلُوا مِنْ أَبْوابٍ مُتَفَرِّقَةٍ وَ ما أُغْني‌ عَنْكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْ‌ءٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ عَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ) (يوسف /67) پدر، يعقوب گفت: از يک درب وارد پايتخت نشويد.

1- همه‌ي نيروي خود را صرف يك راه نكنيد

* نکته‌ها و درسها
1- در هر صورت رابطه و محبت پدري را درباره فرزند از دست ندهيد اين آيه نصيحت پدر به فرزندان است و ما درس مي‌گيريم گرچه فرزندان پدر را ناراحت کرده و سوزانده سي، چهل سال او را به اشک وادار و برادر ديگر را به چاه انداخته‌اند ولي اين رابطه پدري نبايد از بين برود.
2- اگر يازده نفر يكجا وارد شوند چشم مي‌زنند.
در جلسه قبل هم گفتم ما خرافت زياد داريم ولي چشم زخم خرافات نيست «وَ إِنْ يَكادُ»، (وَ إِنْ يَكادُ الَّذينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَ يَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ) (قلم /51) آيه قرآن است و از نظر علمي هم ثابت شده که مربوط به اشعه و اثر آن است و اين مسائل زياد اتفاق افتاد که مثلاً گفته به چه لامپي ترکيده، موارد زيادي است که هر کس ديده ولي معنايش اين نيست که به افراد سوء ظن ببريم، و لازم هم نيست که گمان بد ببريم و تجسس کرده با يک تخم مرغ نام افراد را برده و بر روي تخم مرغ علامت زده، هرجا تخم مرغ شکست معلوم مي‌شود فلاني بده اصل آن حقيقت دارد ولي ما نبايد تجسس کرده تا آن را کشف کنيم. اين کار ممنوع است
3- با هم بودن آنها حکومت را حساس مي‌کند که ماجرا از چه قرار است.
حديث: تاجرها سرمايه را يکجا خرج نکنند هر چه پول داري قالي نخر بلکه آتش گرفته با همه ماشين نخر بلکه افتاد در دره، درچند جا سرمايه گذاري در هر کام مشکلي پيش آمد مورد ديگر باشد. مال را يك جوري تقسيم کن.
مثلا: در مسافرت همه پولها را يکجا نگذارد که اگر دزد برد، بلکه تقسيم کرده و در جاهاي مختلف بگذاريد، لااقل مقداري از آن بماند. و آقايان دانشجو همه هم و غم شما گرفتن مدرک نباشد هنرهاي ديگر هم مثل خطاطي و کامپيوتر و سخنراني و کلاسداري و برفکش هم کار کنيد، و همه نيروي خود را صرف يک راه نکنيد.
مثال: خودتان را مثل کلمه و شهرستان ورامين داشته باشيد که «واو» آن را برداريد «رامين» اسم يک دانشمند است «راء» رفت مي‌شود «امين» «الف» آن رفت مي‌شود «مين» وسيله جنگي است، «ميم» رفت مي‌شود «دين» واحد پول است و «ياء» يافت مي‌شود «نون» همينکه همه مي‌خوريم هيچي از آن حرام نمي‌شود جوري باشد که با ليسانس اگر شغل اداري نبود گدايي نکني رنگ کاري و غير از کتابهاي دانشجويي کتابهاي مطهري را هم خوانده‌ام، جزء رفقاي شما يک روحاني باشد که اگر تو را چپه کردند چند سوال تلفني از اين آقا بپرس از او سوال مي‌کني که به من گفته‌اند که اسلام دين خشني است به دليل اينکه هر کس دزدي مي‌کند فوري دست و انگشتان او را قطع مي‌کنند.
خير اسلام اينچنين نگفته بلکه دزدي براي قطع انگشت 26 شرط دارد، (اگر براي يک قلم دزدي دست قطع کنيم که خيلي از مرد‌م دزد هستند.)

2- دنيا و آخرت بايد با هم باشد

يک دوست اسلام شناس و يک دوست ورزشکار، هيأت امنا همه يک دست، عضو ستاد نماز جمعه بايد از تربيت بدني و دانشگاه دولتي و آزاد و شهردار و مدير کل آن ورزش و پرورش باشد اگر مي‌خواهيد مردم را به نماز جمعه بکشيد افرادي که در اين موارد هستند عضو باشند، اگر يک قشر و صنفي بود مثل بسيج فقط بسيجي‌ها را مي‌تواند بياورد يا سپاه يا دانشجو، ستاد نماز جمعه نبايد يک دست باشد اين معناي «لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِدٍ» است بايد همه آنها که مسئول فرهنگي هستد باشد «لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِدٍ» يعني دانشجوها بسنده نکنند به چند کتاب، هر کسي بايد از راههاي مختلف آينده نگري براي خود بکد. «وَ ادْخُلُوا مِنْ أَبْوابٍ مُتَفَرِّقَةٍ» از درهاي مختلف وارد شود بعد: «وَ ما أُغْني‌ عَنْكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْ‌ءٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ»
ممکن است من همه برنامه ريزيهاي لازم را انجام بدهم باز حادثه پيش بيني نشده بيايد. فکر نکنيد تدبير من به تنهايي کافي است. ممکن است با حادثه همه محاسبات به هم ريزد و من نمي‌توانم شماها را بيمه کنم، مقداري که به عقل من مي‌رسد تا ببينم به عقل شما چه مي‌رسد.
خداوند رحمت کند مرحوم آيت الله طالقاني (ره) را که تفسير مي‌گفت بعد مي‌فرمود: اين به عقل ناقص من آمده تا به عقل ناقص شما چه‌ايد، شوخي مي‌کرد.
حال اين به عقل کامل يعقوب آمده تا ببنيم به تدبير خداوند چه مي‌آيد. «إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ» حکم و قانون از اوست تا چه پيش‌ايد. «عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ» پيش بيني کرده ولي به خدا هم توکل کنيد.
مثال: درب خانه را ببنديد بعد آية الکرسي هم بخوانيد. توکل به خدا سوار ماشين قراضه نمي‌شود. دو بال، ماديت، معنويت که هر کدام به تنهايي غلط است چون در قرآن کلمه «دنيا» و «آخرت» هرکدام 115 بار آمده و اين خيلي مهم است، يعني دنيا و آخرت بايد با هم باشد.
فقط «تدبير» همه برنامه ريزيها شده. سيلوها ساخته، سد سازي، کود شيميايي، وزارت بازرگاني و کشاورزي، تراکتور، آخر يا باران نمي‌آيد يا يک ملخ مي‌آيد.
«لا تَدْخُلُوا» يعني برنامه ريزي «تَوَكَّلْتُ» ايمان، عقل و ايمان بايد با هم باشد. بعد «فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ» همه اهل توکل بايد به خدا توکل کنند.

3- هيچ جنايتي از پيامبركشي بدتر نيست

(وَ لَمَّا دَخَلُوا مِنْ حَيْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُمْ ما كانَ يُغْني‌ عَنْهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْ‌ءٍ إِلاَّ حاجَةً في‌ نَفْسِ يَعْقُوبَ قَضاها وَ إِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِما عَلَّمْناهُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ) (يوسف /68) همينکه داخل شدند از همان راهي که پدر آنها گفته بود. اين دفعه به حرف بابا گوش ندادند، دفعه بعد گوش دادند از بچه بدهم نيايد مأيوس شد، با او قهر نکنيد، ممکن است فردا خوب شود و همين هرزه ممکن است توبه کند و مومن بد عاقبت شود. فرزندان يعقوب خوب شدند و پدر و برادر(يوسف) و خدا هم آن‌ها را بخشيد با اينکه بزرگترين جنايت تاريخ را کردند، و هيچ جنايتي از پيامبر کشي بدتر نيست، يعني سه اصل را زير پا گذاشتند: ابوت، اخوت، نبوت پدر را ناديده و برادر را در چاه که او نبي خدا بود، پدري، برادري، پيامبري را زير پا گذاشته در عين حال خوش عاقبت شدند، بدبين نباشيد، تا روزنه اميدي هست مي‌شود افراد را هدايت کرد، همه درها را نبنديد، چون اينها طبق تدبير پدر عمل کردند، اينها برنامه ريزيهاي پدر بود، اينها دردي دوا نکرد مگر «إِلاَّ حاجَةً في‌ نَفْسِ يَعْقُوبَ» دلش مي‌خواست.
مثال: زن زائو که خانم بزرگ مي‌آيد کنارش، اين نقش خاصيتي ندارد گاهي بايد چايي هم به دهانش گذاشت زائو و اين پس با هم بايد رسيد، اما وقتي خانم بزرگ هست عروس دلش خوش است
مثال: پيرمردي که همراه بسيجي‌ها به جبهه مي‌رفت باعث دلگرمي آنها بود و الا اين پيرمرد آرپي جي زن نيست يک چيزي هم بايد دهانش گذاشت. وجودش مايه تسکين است. من خودم فيلمهاي غير ماه رمضان را تنهايي پر مي‌کنم ولي ماه رمضان مي‌گويم حتما يکي دو نفر کنار دستم باشند چون روزي شش سخنراني تلويزيوني خيلي کار مهمي است از همکاران را مي‌آورم که قاطي نکنم دو شاخ تلفني را به برق به عکس عمل کنم گاهي قاطي مي‌کنم، من يک مرتبه گيج شدم گفتم شمر عليه السلام، گاهي انسان قاطي مي‌کند وقتي انسان هيجان دارد وجود افرادي آرام بخش است.

4- تدبير يعقوب، دست قدرت خدا را نبست

به تدبير پدر از چند درب وارد شده ولي مشکلي را حل نکرد «ما كانَ يُغْني‌ عَنْهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْ‌ءٍ» دست قدرت خدا را نمي‌بندد «إِلاَّ حاجَةً في‌ نَفْسِ يَعْقُوبَ قَضاها» بعد «وَ إِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ» پيامبران علم لدني دارند «لدني» چون قرآن مي‌فرمايد: (وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً) (كهف /65) علمي که احتياج به آموزش و پرورش و اينترنت ندارد و خداوند به او القا مي‌کند، و يعقوب پيامبري که علم داشته و سرنوشت را مي‌دانست، آخر بچه‌ها گفتند: 30 سال است گريه مي‌کني و اميد داري، يوسف نيست، نيست، نيست اگر بود خبري مي‌شد، مي‌گفت من چيزهايي مي‌دانم که شما نمي‌دانيد. معلوم مي‌شود چراغ درون يعقوب از جانب خداوند روشن بوده و علمي داشت و بعد: اکثر مردم از طرحهاي خداوند آگاه نيستند.
مثال: تمام دخترهاي سه ساله عروسک قنداق مي‌کنند هيچ کس هم نمي‌داند چطور خدا قرار داده که عروسک را بچه خود مي‌داند، خدا مي‌داند که او 20 سال ديگر مي‌زايد، او که مي‌خواهد واقعي قنداق کند حالا عروسک را تا بداند، خود تو هم نمي‌داني.
گاهي خداوند انسان را در راهي قرار مي‌دهد که خود او هم نمي‌داند، و اين يک واقعيت است. 15 سال قبل از انقلاب من به فکر افتادم که چرا ما پزشک اطفال داريم ولي آخوند اطفال نداريم بچه‌ها را جمع و الگو هم نداشته 268 قصه در قرآن است براي آنها مي‌گويم در خيابان بچه کوچولو همراه من مي‌آمدند همه مي‌گفتند کار تو زشت است چون بچه‌ها يا عقب ديوانه يا سگ توله مي‌دوند حتي پدرم مي‌گفت من تو را فرستادم آيه الله بروجردي مي‌شوي تخته سياه و بچه، 15 سال کلاس داشتم انقلاب که شد ديدند کسي که درآخوندها مي‌تواند کلاسداري کند ما هستيم اين را خود من هم نمي‌فهميدم که ترتيب خدايي است براي اول انقلاب مثل بچه سه ساله که عروسک قنداق کرده و خود نمي‌داند که در آينده و 10 سال ديگر ما چه مي‌دانيم چه مي‌شود
حوادث تلخي گاهي پيش مي‌آيد که مقدمه مي‌شود براي دوران شيريني، بايد گفت خدايا ما را رها نکن (وَ لَا تَكِلْنِي إِلَى نَفْسِي طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَداً) (كافي، ج‌2، ص‌524) بچه سر سفره خرما را دوست دارد و پدر پياز و ترشي را هم ولي بچه مي‌گويد خريدن پياز و ترشي لغو است و چرا فلفل؟ ما يک چيزي را دوست داريم و خداوند همه را «وَ لَمَّا دَخَلُوا عَلى‌ يُوسُفَ آوى‌ إِلَيْهِ أَخاهُ قالَ إِنِّي أَنَا أَخُوكَ فَلا تَبْتَئِسْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ» (يوسف /69) زماني که برادران داخل شدند بر يوسف در برگرفت برادرش را(آنکه با هم از يک مادر بودند «بنامين» را) و به او گفت من برادر تو هستم پس تو ناراحت نشو از آنچه آن برادران عمل کرده‌اند.
طرح آشتي کنان شروع شد زماني که برادرها وارد شدند يوسف با همه روبوسي کرد ولي وقتي با «بنيامين» روبوسي کرد کنار گوشش گفت کاري نداشته باش من همان برادري هستم که مرا 20 سال قبل به چاه انداختند من طرحي پياده کرده و به تو خواهم گفت دزد ناراحت نشوي.
(مثل اينکه انسان با همه روبوسي مي‌کند يکي را سفت‌تر مي‌بوسد. يکي را هم گاز مي‌گيرد صورتش را با همه روبوسي و اين يکي را خط ويژه برايش رفت.
تو ناراحت نشو يا حالا حساسيت و برخورد نشان نده يا از گذشته ناراحت نشو، يا آينده از اينکه چيزي درخورد جين گذاشته و به تو نسبت مي‌دهيم ناراحت نشوي در جريان باش که ما تو را به اسم دزد نگه مي‌داريم.
مثل: نمايش که يکي علي و يکي معاويه، يکي حاکم و يکي محکوم ممکن است حاکم به محکوم سيلي هم بزند ولي چون از قبل مي‌دانند و اين لباس را پوشيده‌اند لذا ناراحت نمي‌شوند. هماهنگ شده.
الف: يوسفي که 30 سال است نه پدر ديده نه برادر لااقل يک برادر به نزد او باشد.
ب: طرحي است که بعد از سي چهل سال يعقوب و يوسف بايد به هم برسند.
پس براي طرحهاي مهم و با قرارداد قبلي انسان به يکي بگويد دزد طوري نيست.
(فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ جَعَلَ السِّقايَةَ في‌ رَحْلِ أَخيهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعيرُ إِنَّكُمْ لَسارِقُونَ) (يوسف /70) همينکه يوسف يازده برادر را به بار شتر مجهز کرد، ظرف آبخوري را در خورجين مربوط به برادر خودش(بنيامين) گذاشت(همينکه حرکت کردند9) يکي فرياد زد که‌اي کاروان شما دزد هستيد. «السِّقايَةَ» از سقا يعني ليوان آب خوري در جاي ديگرمي فرمايد (صُواعَ الْمَلِكِ) (يوسف /72) يعني ظرف کليد معلوم ميشود ليواني بوده که هم با آب مي‌خورد و هم کليد ميکردند.

5- از وسايل چند منظوره استفاده كنيم

* درس و نکته
1- ا زوسايل چند منظوره استفاده کنيم. در منال الان يک ظرف براي چايي و يکي براي شير خوري و آب خوري و بعضي جاها ظرف شرابخوري هم دارند که پايه‌اش درازتر است من گفتم اينها چه ليواني است خنديدند و گفتند تو نيست، همه‌اش مايعات است و با يکي مي‌شود استفاده کرد.
تعزيه بود يکي گفت ما اسب نداشتيم شمر را سوار دوچرخه کرديم باطل است؟ گفتم نه درست است اگر ما فقط به همين آيه عمل کنيم. يوسف ليواني داشت که هم با آن کرده و هم آب مي‌خورد. مثال: خط کش معلم، هم خط کشي مي‌کند هم اگر خواست تنبيه مي‌كند. مثال: لبي که خدا به ما داده، مکيدن نوزاد، چشيدن، جويدن، سخنراني گرفتن اکسيژن، پس دادن کربن همه با همين است. اگر الان به مهندس‌ها مي‌دادند، يک لوله خروج کربن و يک لوله ورود، دگمه، کله ما رو پر از دودکش مي‌کردند. به همين دليل يک سالن مي‌سازيم براي آمفي تأتر يکي کتابخانه، يکي اجتماعات يکي داوران، بلکه يک سالن چند منظوره که همه استفاده کنند نه هر وزارتخانه‌اي يک سالن، بلکه يک سالن مجهزبه مناسبتهاي مختلف همه از آن استفاده کنيم. مثل: يک تابوت که همه در آن مي‌خوابيم، هر کسي که يک تابوت ندارد.
اگر پيراهن عروس را هر کدام دو ساعت بپوشد يک پيراهن را‌ تا عروس بپوشد، دامادها عزا نمي‌گيرند الان چند ميليون پيراهن عروس در کمدها آويزان است ديگر که عروس نمي‌شود. ما در اين کارها بايد تجديد نظر کنيم.

6- يك نفر ممكن است جمعي را بدنام يا خوشنام كند

2- يک نفر ممکن است جمعي را بد نام يا خوش نام کند «إِنَّكُمْ لَسارِقُونَ» با اينکه ظرف فقط درباره يکي از آنها بود، لذا ممکن است يک بازاري بقيه را و يک آخوند همه را و يکي يک دبيرستان را بد نام مي‌کند.
3- مصلح دروغ نمي‌گويد:
پيامبر(ص) فرمود: «لَا كَذَبَ عَلَى مُصْلِحٍ»(كافى، ج‌2، ص‌343) اگر به خاطر يک کار اصلاحي دروغ گفتي، دروغ حساب نمي‌شود اينجا هم طرح اصلاحي بود که به نام دزد او را نگه بدارند، به خاطر اين نقشه دروغ اشکال ندارد. بعد حضرت فرمود دليل اين حرف هم همين آيه(از سوره يوسف است).
ما به همه هموطنان مسيحي تولد حضرت عيسي(ع) را تبريک مي‌گوييم ضمناً مسيحي‌ها و ارامنه محترم بدانند که عيسي، عيساي شماها نيست، نور چشم ما هم هست. تجليلي که قرآن از عيسي (ع) کرده در کتاب انجيل نيست، و تجليلي که از موسي کرده درکتاب تورات نيست.
و بين عيسي و مهدي ما (عليهما السلام) رابطه عميقي است. حديث داريم دوره ظهور حضرت مهدي (ع) حضرت عيسي (ع) در نماز به او اقتدا مي‌کند. مسيحي‌ها هم به اين اعتقاد دارند.
خدايا به حق محمد و ال ما را در خط قرآن و انبياء پيامبر و اهلبيت (عليهم السلام) و حق و عدالت قرار بده.
خدايا به حق محمد وال محمد قلب يوسف زهرا حضرت مهدي (ع) را از ما راضي بفرما.
خدايا هر چه به ما داده‌اي مبارک و ما را خادم مخلص دين و مردم قرار بده.
خدايا روح انبياء اوليا، اوصياء، شهدا، امام خميني (ره) و مراجع، پدران و مادران و مربيان و همه کساني که به گردن م حق دارند از ما راضي و ما را پاسدار خونها و خدمات آنها قرار بده.
جلسه بعد آخرين جلسه و جلسه خداحافظي با ماه رمضان است همه را فعلاً به خدا مي‌سپاريم.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1027
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست