باشى. بنا بر اين
مقصود امام (ع) از نصّ الحقاق به كمال رسيدن دختران است، يعنى از پايان خردسالى به
حدّ بزرگى رسيدن. و اين سخن، از فصيحترين و عجيبترين كنايات است، مىفرمايد: هرگاه
دختران به اين مرحله رسيدند، پس خويشان پدرى كه به دختر محرمند- مانند برادران و
عموها- از مادرش، براى شوهر دادن او- اگر بخواهند شوهرش دهند- سزاوارترند. و كلمه
حقاق از ريشه محاقّه، زد و خورد و مشاجره مادر است با خويشان پدرى در باره دختر، و
اين كه هر كدام بگويند كه من از تو در شوهر دادن دختر سزاوارترم.
گفته مىشود
حاققته حقاقا از همين ريشه است مثل جادلا يعنى، با او زد و خورد كردم.
بعضى
گفتهاند: نصّ الحقاق يعنى: بلوغ عقل و رسيدن به حدّ كمال، زيرا مقصود امام (ع)
منتهاى كار و رسيدن دختر به آن حدّى است كه حقوق و احكام بر او واجب مىشود. و كسى
كه نصّ الحقائق روايت كرده است، آن را جمع حقيقت گرفته است.
اين است آن
معنى كه ابو عبيد قاسم بن سلام [1] بيان كرده است، امّا
آنچه به نظر من مىرسد آن است كه مقصود از نصّ الحقاق رسيدن دختر به مرحله ازدواج
است كه تصرّف در حقوق برايش ممكن مىشود. از باب تشبيه به حقاق در مورد شتران، جمع
حقّة و حقّ و آن شترى است كه سه سال را پشت سر گذاشته و وارد سال چهارم شده و به
جايى رسيده است كه سوار شدن بر آن و خوب راندنش ممكن مىباشد. و حقائق نيز جمع
حقّة است كه هر دو روايت، به يك معنى است. و اين معنى به روش عرب نزديكتر است تا
[1]
از مشاهير علماى لغت، حديث، ادب و فقه است، كه در سال 224 ه پس از اعمال حج در مكه
وفات يافته است- م.