ببند تا مبادا ناگهان
مرگ تو را دريابد و بر تو غلبه كند. بترس از اين كه با دلبستگى و اعتماد به دنيا و
حرص و آز دنيا داران نسبت به آن و دشمنى با هم بر سر دنيا فريب بخورى، زيرا كه
خداوند به تو در باره آن خبر داده است و دنيا خود را برايت وصف كرده و بديهايش را
برملا ساخته است. طالبان دنيا همانند سگان پارس كننده و درندگان در جستجوى شكارند،
بعضى از آنها بر بعضى ديگر پارس مىكنند، و توانا ناتوان را مىخورد، و بزرگ بر كوچك
با زور صدمه مىزند، بعضى همچون چهار پايانى دربند بسته و بعضى ديگر چون
چهارپايانى هستند، رها، گم كرده خرد، بىهدف، چهار پايانى يله و بىلجام براى
چريدن آفت و زيان در بيابانى سخت و سهمگين! شبانى كه نگهدارى آنها را عهدهدار
باشد و يا آنها را بچراند وجود ندارد! دنيا آنان را به راه نابينايى مىبرد، و
ديدهشان را از ديدن نشان هدايت و رستگارى پوشانده است، آنان در گمراهى سرگردان و
در نعمت و خوشى دنيا فرو رفتهاند و آن را معبود و پروردگار خود دانند، پس دنيا
آنان را بازيچه قرار داده و آنان هدف اصلى خود را از ياد بردهاند! اندكى مدارا كن
و بگذار تا تاريكى برطرف شود، گويى كاروان فرا رسيد، نزديك است هر كس كه بشتابد
بدانها بپيوندد».
(61764-
61747)
[شرح] در
اين بخش از وصيّت، امام (ع) به چند امر توجّه داده است:
اوّل: هدف
از آفرينش و هستى، آخرت است نه دنيا،
مرگ و نيستى
است، نه زندگى و بقاى در اين عالم و اين امور عوامل اسباب عرضى هستند نسبت به وجود
انسان به خاطر اين كه آنها لازمه هستى و وجود مىباشند و اما نخستين علّت واقعى از
وجود انسان، همان رسيدن به كمال و پاك و وارسته بودن از وابستگيهاى دنيا و نيل به
محضر پروردگار متعال است. امام على (ع) اين هدفهاى نهايى را كه وصول بدانها قطعى
است براى او خاطرنشان ساخته است تا به خاطر آنها و براى پس از مرگ كار كند، و كمتر
بر دنيا و آبادانى دنيا اعتماد كند، و نبايد دل به ماندن در دنيا ببندد، زيرا دنيا
عارضى و از بين رفتنى است.